سلیس: 8 دسامبر ۱۹۸۰ برای دوستداران موسیقى در سراسر جهان روزی شوم بود و آنها را در اندوهی بیپایان فرو برد. جان لنون، خواننده، گیتاریست و ترانهسرای گروه پرآوازهی بیتلها و یکی از پرنفوذترین چهرههای عالم موسیقی در نیمه دوم قرن بیستم میلادی با شلیک گلوله یکى از طرفدارانش به قتل رسید.
او که در همان دوران حیات به اسطوره بدل شده بود به انتخاب نشریه معتبر رولینگ استون جزو ۱۰۰ خوانندهی برتر جهان قرار داشت.
جان لنون، خواننده فقید گروه بیتلها زمانی معبود میلیونها جوانی بود که از ترانههای پرشور او الهام میگرفتند. او در سن ۴۰ سالگی به ضرب گلوله یکی از طرفدارانش که ظاهراً دیوانهوار عاشقش بود، به قتل رسید.
دوران کودکی
جان لنون روز نهم اکتبر سال ۱۹۴۰ در شهر لیورپول انگلیس در خانوادهای کارگری به دنیا آمد. پدرش ملوان نیروی دریایی بود و جان از ششسالگی تا آغاز فعالیتهای گروه بیتلها با او تماس و رابطه نداشت.
تولد بیتلها
همهچیز از اوایل دهه ۶۰ میلادی آغاز شد. در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۲ بود که جان لنون به همراه سه عضو دیگر گروه بیتلها، جرج هریستون، پل مککارتنی و رینگو استار در استودیوی «ابی رود» اولین صفحه ۴۵ دور خود را ضبط کردند؛ ترانهای به اسم Love me do که موفق شد درنهایت خود را به رده ۱۷ ترانههای پرفروش روز برساند.
موفقیتی دور از انتظار
هیچکس در آن زمان تصور نمیکرد که موفقیت، محبوبیت و شهرت گروه بیتلها چنین ابعاد گسترهای بیابد. دومین صفحه ۴۵ دور بیتلها در فوریه سال ۱۹۶۳ روانه بازار شد. این ترانه که Please please me نام داشت، بلافاصله بعد از انتشار صدرنشین ردهبندی ترانههای پرفروش روز شد. استقبال از کنسرتهای آنها شگفتانگیز بود بهطوریکه یکی از بلیتهای کنسرت بیتلها در سال ۱۹۶۶ به قیمت ۵ دلار و نیم به فروش رفته بود.
منبع درآمد ارزی
چیزی نگذشت که گروه بیتلها به منبع مهمی در تأمین درآمدهای ارزی بریتانیا تبدیل شد و در این عرصه حتی از کل صنعت خودروسازی بریتانیا پیشی گرفت. درآمد هنگفت بیتلها برای طرفداران این گروه، اهمیتی حاشیهای داشت. برای آنها در وهله اول خود موسیقی و ترانههای گروه مهم بود که اکثر آنها شعرها، ریتمها و ملودیهای جذابی دارند.
محبوبیت گروه بیتلها در سراسر جهان به حدی رسید که حتی رسوایی و جنجالهای کوچک و بزرگ هم نتوانست به وجه و جایگاه آنها لطمهای بزند. در یک مورد اظهارات جان لنون سروصدای زیادی به پا کرد. او در سال ۱۹۶۶، یعنی در دوران اوج موفقیت بیتلها با خودشیفتگی بسیار جملهای به خبرنگاران گفت که بهشدت موردانتقاد همگان قرار گرفت: «در حال حاضر ما از عیسی مسیح هم محبوبتریم.»
آماج انتقادها
این سخن لنون مانند بمب منفجر شد. برای نخستین بار بیتلها، بهویژه خود جان لنون طعم تلخ شدیدترین و تندترین انتقادها را چشیدند. حتی شماری از شبکههای رادیویی مدتی ترانههای بیتلها را تحریم کردند. در کوستاریکا خشم مردم بهاندازهای بود که صفحههای این گروه را درملأعام آتش زده و میسوزاندند.
ندامت و اظهار تأسف
موج خشم و انتقاد سرانجام با توضیحات جان لنون فروکش کرد. او مدتی بعد از آغاز این جنجالها گفت: «من هیچگاه قصد نداشتم، حرفهای ضد مذهبی بزنم. من هیچوقت نگفتم که بیتلها از خدا یا عیسی مسیح بهترند. من میخواستم فقط به این نکته اشارهکنم که توجه مردم به ما بیشتر است تا توجه آنها به دین و عیسی مسیح.»
رکوردشکنی در ترانههای پرفروش
تا سال ۱۹۷۰ ترانههای بیتلها بیست بار در آمریکا و بیست بار هم در بریتانیا در صدر ردهبندی ترانههای پرفروش روز قرار گرفتند. از آن گذشته این گروه در ۳۱ ماه مارس ۱۹۶۴ رکوردی بهجا گذاشت که همچنان پابرجاست. در این روز در لیست تاپ فایو مجله بیلبورد، یعنی پنج ترانه پرفروش روز، هر پنج ترانه از بیتلها بود، ازجمله ترانه معروف Twist and shout.
جدایی از بیتلها و فعالیت ضد جنگ
۱۹۷۰ سال جدایی اعضای گروه بود. هرکدام از آنان راهی تازه در پیش گرفتند و سرگرم انجام کارهای منفرد شدند. جان لنون پس از فروپاشی بیتلز، به نیویورک در آمریکا نقلمکان کرد و همراه با همسرش، یوکو اونو بخش مهمی از وقت خود را به فعالیتهای ضد جنگ و صلحطلبانه اختصاص داد.
او در همان سال ترانه معروف give peace a chance را منتشر کرد که همچنان یکی از سرودههای جنبش صلح در جهان محسوب میشود.
طی این دوره لنون به خاطر فعالیتها و نزدیکیاش به گروههای چپگرا، زیر نظر افبیآی هم قرار داشت و حتی دولت نیکسون طی یک دعوای حقوقی طولانی به مدت چهار سال تلاش کرد او را از آمریکا اخراج کند.
یکی دیگر از فعالیتهای پرسروصدای جان لنون در این دوره، پرفورمنس «در رختخواب برای صلح» بود که در سال ۱۹۶۹ و در هتل هیلتون نیویورک برای ترویج صلح جهانی انجام شد.
لنون ترانههای «تصور کن»، «قهرمان طبقه کارگر» و «قدرت برای مردم» را در همین دوره منتشر کرد. او در قسمتی از ترانه تصور کن ضمن تصوری جهانی بدون جنگ و کشت و کشتار، میخواند: «تصور کن هیچ مالکیتی در کار نیست». بعدها قاتل لنون ادعا کرد یکی از دلایل تصمیمش به انجام این قتل، متظاهری و ریاکاری لنون بوده چون باوجود خواندن چنین ترانهای، خودش مال و اموال زیادی داشته است.
انجمن ملی ناشرین موسیقی آمریکا چهار سال قبل «تصور کن»، این اثر را یکی از تأثیرگذارترین ترانههای تاریخ موسیقی توصیف کرد که الهامبخش بسیاری از هنرمندان و هنردوستان جهان بوده است.
چهره جنبش صلح
جان لنون بعد از جدایی از بیتلها به یکی از چهرههای شاخص جنبش صلح بدل شد. او تا سال ۱۹۷۵ چندین ترانه ساخت که بیشتر آنها درباره دوران غمانگیز کودکیاش، مرگ زودهنگام مادرش و نبود پدرش بود. او در سال ۱۹۷۵ خود پدر شد و پسرش «شان» به دنیا آمد. تصویری از جان لنون و یوکو اونو در سال ۱۹۷۲.
ترک دنیای موسیقی
جان لنون بهتدریج خود را از صحنه موسیقی کنار کشید و گاه در سنترال پارک نیویورک بچه به بغل یا با کالسکه دیده میشد. همسرش یوکو اونو که خود هنرمندی آوانگارد بود، ضمن فعالیتهای هنری، اداره کل دارایی ۵۰۰ میلیون دلاری لنون و خودش را بر عهده داشت تا آنکه لنون در پائیز ۱۹۸۰ با انتشار آلبومی به نام double fantasy دوباره به صحنه موسیقی بازگشت.
قربانی خشونت
جان لنون بعد از انتشار آلبوم double fantasy قصد داشت تور جهانی خود را برای معرفی اثر جدیدش برگزار کند که در روز ۸ دسامبر ۱۹۸۰ گلولههای مارک دیو چپمن رؤیاهایش را نقش بر آب کرد. پلیس اعلام کرد که چپمن به خاطر علاقه جنونآمیزش دست به این کار زده است. البته شایعات دیگری هم بر سر زبانها بود، ازجمله اینکه سازمان سیا در این سوءقصد دست داشته و میخواسته از شر لنون و فعالیتهای سیاسیاش خلاص شود.
مارک چپمن در نوجوانی یکی از طرفدارهای دو آتیشه گروه بیتلز بود، اما باقدرت گرفتن اندیشههای مذهبیاش، علاقهاش به بیتلها تبدیل به نفرت شد؛ مخصوصاً وقتی جان لنون در مصاحبه مشهورش گفت: «بیتلها از مسیح هم محبوبترند».
در سال 1980 با حضور دوباره جان لنون بعد از چند سال سکوت در رسانهها کینه قدیمی چپمن اوج گرفت و او از اینکه میدید هنرمند محبوب لیورپولیاش که زمانی از عشق و صلح سخن میگفت و ترانه «تنها چیزی که نیاز داری، عشق است» را نوشته بود اکنون یک میلیونر ساکن نیویورک شده، به خشم آمد. این موضوع اصلاً برای چپمن قابلدرک نبود.
چپمن یکبار در اکتبر ۱۹۸۰ بهقصد قتل لنون به نیویورک سفر کرد، اما در میانه راه منصرف شد و به خانهاش در هاوایی بازگشت. او به همسرش گفت که تمام فکر و ذهنش قتل جان لنون است و اسلحهاش را هم به او نشان داد؛ اما چیزی مانع جنون او و تلاش دومش برای قتل لنون نشد.
چپمن دوباره به نیویورک رفت؛ صبح روز هشتم دسامبر اتاقش را در هتل شرایتون به سمت محل سکونت جان لنون ترک کرد. حدود ساعت پنج بعدازظهر جان لنون را دید و از او امضا گرفت و پنج ساعت بعد وقتی لنون از استودیو به خانه برمیگشت با شلیک پنج گلوله او را به قتل رساند. چپمن بعد از قتل لنون و درصحنه قتل شروع به خواندن کتاب «ناتور دشت» سلینجر کرد.
لنون که خود زمانی پیشبینی کرده بود توسط یک دیوانه کشته میشود و در ترانهاش جهانی را متصور شده بود که در آن دلیلی برای کشتن و کشته شدن وجود نداشته باشد، در چهلسالگی و پیش از رسیدن به بیمارستان درگذشت.
چپمن در مورد انگیزه خود از قتل لنون روایات متعددی در زمانهای متفاوت ارائه کرده است. او ابتدا گفت باانگیزهای مذهبی و در اعتراض به جمله مشهور لنون او را کشته است. سپس ادعا کرد تحت تأثیر هولدن کالیفیلد قهرمان رمان «ناتور دشت» و به خاطر متظاهری و ریاکاری لنون او را کشته است؛ اما سرانجام در سال ۲۰۱۰ اعتراف کرد که تنها برای شهرت لنون را کشته است: «فکر میکردم با کشتن لنون خودم هم کسی میشوم.»
مراسم گرامیداشت
روز هشتم دسامبر ۱۹۸۰ زندگی مردی به پایان رسید که کمتر کسی مانند او توانسته بود چنین تأثیر عمیق و گستردهای در زندگی و افکار نسل جوان بگذارد. چند روز پس از مرگ لنون، دهها هزار نفر برای گرامیداشت یاد او در سنترال پارک نیویورک گرد هم آمدند.
لنون در عصر کرونا
جان لنون نیز از بحران پاندمی کرونا در امان نمانده است. گرافیتی جان لنون با ماسک ایمنی بر دیوار مشهوری در پراگ که به این ستاره فراموشنشدنی اختصاص دارد.
جان لنون ترانههای خاطرهانگیز و بهیادماندنی زیادی از خود بهجا گذاشته است که یکی از آنها ترانه «تصور کن» است. لنون شیفته صلح بود و ترانه «تصور کن»[1] که در سال ۱۹۷۱ انتشار یافت، بهخوبی گویای این اندیشه است.
«تصور كن»
تصورشو بكن نه بهشتى در ميون باشه نه دوزخى
تصورش سخت نيست
بالا رو كه نگاه كنى فقط آسمونو ببينى و
مردمو كه فقط واسه امروز زندگى كنن
تصورشو بكن كشورى در ميون نباشه
تصورش سخت نيست
تصورشو بكن چيزى نباشه كه به خاطرش بميرى يا بكشى
تصورشو بكن مردم عمرشونو در صلح سر كنن
شايد بگى خيال مىبافم ولى من تنها نيستم
آرزوم اينه كه تو هم يه روزى بپيوندى به ما و
همه دنيا يكى بشه
دنيايى بدون مالكيت رو تصور كن
مىتونى تصور كنى؟
دنيايى بدون گرسنگى، بىحرص و طمع
يگانگى آدما رو تصور كن
تصور دنيايى رو بكن كه همه يه سهمى توش دارن
شايد بگى خيال مىبافم ولى من تنها نيستم
آرزوم اينه كه تو هم بپيوندى به ما و همه دنيا يكى بشه
[1]. Imagine