سحر طاعتی
این روزها که شرایط کرونا بر اکران عمومی فیلمهای سینما حاکم است اخیراً دو فیلم «حکایت دریا» و «بنفشه آفریقایی» اکران آنلاین شدند. خط مشترک این دو فیلم حضور پیمان یزدانیان در جایگاه آهنگساز است. یزدانیان توانسته این تنهایی کاراکتر طاهر را با بازی بهمن فرمانآرا که کارگردان فیلم «حکایت دریا» هم هست با موسیقیاش بیان کند. موسیقی که گاه سولو و گاهی ارکسترال است. فیلم سینمایی «حکایت دریا» آخرین ساخته بهمن فرمان آرا در مقام کارگردان است که خودش در نقش طاهر در کنار بازیگرانی چون علی نصیریان، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، علی مصفا، رویا نونهالی، صابر ابر، داریوش اسدزاده و پانته آ پناهیها به ایفای نقش نیز پرداخته و سعی کرده در روند داستان به درگذشت بزرگان موسیقی، ادبیات و سینما همچون جلیل شهناز، پرویز یاحقی، عباس کیارستمی، هوشنگ گلشیری و...که نقش ماندگاری در تاریخ هنر کشورمان داشتهاند، اشاره کند. او در موسیقی فیلم «بنفشه آفریقایی» به کارگردانی مونا زندی سعی کرده شخصیت اصلی یعنی فریدون را با موسیقیاش بیان کند. پیمان یزدانیان برای فیلم کارگردانهای تأثیرگذار سینمای ایران همچون مسعود کیمیایی، عباس کیارستمی و رسول ملاقلیپور موسیقی ساخته و در کارنامه هنری او جوایز متعدد هنری و تولید آلبوم موسیقی دیده میشود.
داستان فیلم «حکایت دریا» روایت زندگی نویسندهای از جامعه روشنفکری است چقدر در ساخت موسیقی این فیلم سعی کردید فضای روشنفکری ذهن نویسنده را بازگو کنید؟
من نهتنها در رابطه با این فیلم بلکه در اغلب فیلمهایی که ساخت موسیقیشان را بر عهده میگیرم برای شخصیت اصلی داستان، موسیقی مینویسم. در فیلم «حکایت دریا» هم من برای کاراکتر اصلی یعنی طاهر (بهمن فرمان آرا) موسیقی نوشتهام. برای من شغلش مهم نبوده که نویسنده است یا شاعر یا مهندس یا پزشک. این شخص بهواسطه از دست دادن دوستان و نزدیکانش دچار تنهایی شده و در تنهایی خودش فاصله بین واقعیت و خیال را نمیفهمد. برای من این حس همانند دریاست که با خیره شدن به امواج مرز بین واقعیت و وهم درهم فرو میروند. در این داستان همینگونه است ما دو بار میبینیم که طاهر به سمت دریا میرود فرقی نمیکند او چهکاره است بلکه تنهاییای دارد که فقط باید به سمت دریا برود که دریا او را با خود ببرد. البته این بهصورت ناخودآگاه در فیلم آمده است. درواقع من شخصیت و تنهایی طاهر و اتفاقاتی که در زندگیاش افتاده بود، بدیهایی که به خانواده و دیگران کرده و عواقبی را که خودش دچار شده بود با موسیقی بیان کردم. من تا آنجایی که توانستم سعی کردم بدون قضاوت طاهر، فقط کاراکترش را بفهمم و درک کنم و برای تنهایی طاهر موسیقی بنویسم که قطعاً این موسیقی پرتلاطم و آرام، درونی و عمیق عین حکایت دریاست.
شما اشاره کردید که برای کاراکتر طاهر در فیلم «حکایت دریا»موسیقی ساختهاید. این شخص درگیر بیماری شیزوفرنی است. با توجه به وجود موسیقیدرمانی میتوان گفت در ساز بندی یا بخشهایی از موسیقی گذری به موسیقیهایی زدید که میتوانند نقش درمانی داشته باشند؟
بههیچوجه به بعد درمانی داستان فکر نکردم و بعید میدانم یک موزیسین معمولی مثل من توانایی این را داشته باشد که بتواند از موسیقی برای درمان استفاده کند. در داستان این فیلم، طاهر درگیر بیماری شیزوفرنی است که این بیماری تنهایی را با خود به همراه دارد. در سکانسهایی از فیلم وقتی همسرش به او میگوید فلانی چند سال پیش مرد حتی نمیخواهد بپذیرد و دنیای واقعی را ببیند. گویی رفتن به دنیای خیال برایش یک نوع فرار از واقعیت است. آنقدر تحمل واقعیت برایش سنگین است که وارد تخیلات میشود و بهجایی میرود که تنهاست یعنی تنهایی را قبول میکند برای اینکه نمیخواهد واقعیت را بپذیرد. من میدانستم این کاراکتر شیزوفرنی است ولی بههیچوجه از این دید نگاه نکردم چون در آن صورت قضاوت میکردم. به نظرم وقتی عنوان میشود که شخصی بیمار است ناخودآگاه برچسبی به آن چسبانده میشود و دیگر از آن منظر به او نگاه میکنیم نه از منظر انسانی.
تنهایی طاهر و امثال او را چگونه با موسیقیتان بیان کردید؟ آیا از ساز بندی خاصی استفاده کردید؟ البته یکجاهایی از فیلم موسیقی سولو با ویلنسل میشنویم اما آن چیزی که برآمده از ذهن شما در جایگاه آهنگساز است چه بوده است؟
به نظرم، آهنگساز بهصورت طبیعی فکر نمیکند چون دانشمند و ریاضیدان نیست. آهنگسازانی که فکر میکنند بیشتر به ریاضیات و دانشمند بودن نزدیک هستند تا موزیسین. ولیکن همیشه یک مفهومی را دنبال میکنند که آن مفهوم به هر صورت در کار نمایان میشود. بهمحض اینکه یک آهنگساز نیت میکند که مفهومی را در کارش داشته باشد همان هم در آهنگسازیاش وارد میشود. اگر درزمان ساخت اثر میخواستم پاسخگوی شما باشم قطعاً جوابم سکوت بود اما هماکنون بعد از گذشت بیش از 3 سال از ساخت موسیقی فیلم «حکایت دریا» میتوانم بگویم چند مفهوم در این ساز بندی و موسیقی وجود دارد. همانطور که گفتید سازهای سولو بیشتر یک ویلنسل است این ساز نه اینکه کاراکتر طاهر باشد بلکه نشانه تک بودن و تنها بودن است درحالیکه سازهای زهی که در موسیقی وارد میشوند نشان از جمع دارند ولی از همان جنس. انگار ویلنسل قطره است و سازهای زهی دریا هستند همانند قطرهای که از دریا آمده، جامانده و دوباره به دریا برمیگردد. معتقدم تنها بودن آدمها به ذات، چیز بدی نیست برای اینکه ما تنها به دنیا میآییم و تنها هم از دنیا میرویم. اینکه فکر میکنیم دوست و آشنا داریم توهم است چراکه هیچکدام درنهایت تنهایی ما را پر نمیکنند. ما با وقت گذراندن و شلوغ کردن ذهنمان است که فکر میکنیم دیگر تنها نیستیم. درواقع با ایجاد سروصدا اجازه شنیده شدن سکوت را نمیدهیم درحالیکه سکوت در پس همه صداها وجود دارد. تنهایی در پس همه معاشرتها هست برای همین این سکوت و تنهایی چیز بدی نیست و ذاتی است اما این تنهایی وقتی دردناک میشود که انسان احساس کند که دیگرکسی را ندارد؛ بنابراین آن چیزی که باعث رنج و آزار طاهر میشود چنین تنهایی دردناکی است. وقتی در کنار دوستانش بود لذت میبرد و وقتی نبود احساس نمیکرد تنهاست چون باز با حس بودنشان خوش بود درحالیکه طاهر یا طاهرها از یکچیز دیگری رنج میبرند که آن مرگ است. درواقع طاهر نمیتواند بپذیرد که دوستانش میمیرند و خودش هم در حال مردن است. شیوه موسیقی نوشتن من اینگونه است که در ذهن و قلبم با فیلم، تصاویر و شخصیتها معاشرت میکنم آنقدری که میتوانم با کارگردان ساعتها دربارهشان بحث کنم. در فیلم خوک (ساخته مانی حقیقی) حسن میبیند که همکارانش را میکشند و چون دچار خودشیفتگی است فکر میکند از آنها عقبافتاده است انگار منتظر است که کشته شود تا بگوید من همدست کمی از آنها ندارم. در فیلم حکایت دریا هم میبینیم طاهر قبل از مبتلابه بیماری شاهد پیر شدن و مردن دوستانش است و میپندارد که مرگ سراغ او هم میآید بنابراین میترسد و نمیخواهد آن مسیر را طی کند. درست است تنهاست ولی بازهم از مرگ میترسد یعنی مواجهه یک انسان با چند مسئله. یکی کنار گذاشته شدن، دیگری تنها شدن به معنای از دست دادن دوستان و مسئله دیگر مرگ خودش، گویی سرنوشت همین است و البته مواجهشدن با سرنوشت دردناک و ترسناک است. ازاینجهت میتوانم بگویم که سازهای زهی در نشان دادن همه این مسائل بسیار مؤثر بودهاند و همینطور ساز سولو برای نشان دادن تنهایی.
ما در بخشهایی از فیلم دیالوگهایی میشنویم که به مرگ استادان جلیل شهناز، پرویز یاحقی، هوشنگ گلشیری و عباس کیارستمی اشاره میکنند. ازآنجاییکه شما موسیقی ردیف میدانید و موسیقی ایرانی هم کارکردید در روند آهنگسازیتان با توجه به دیالوگ محور بودن فیلم و اشاره به این شخصیتها نمیخواستید گریزی زده باشید یا الهامی گرفته باشید از موسیقی استاد شهناز و استاد یاحقی؟
من مخالف این رویکرد هستم چراکه ذهن بیننده را از فضای اصلی دور میکند. فرض کنید شما یک مخاطب یونانی هستید آیا در روند فیلم تنهایی طاهر را درک نمیکنید؟ صد درصد درک میکنید؛ اما در مقابل آیا شما استاد جلیل شهناز را میشناسید؟ بهاحتمالزیاد خیر. این بزرگانی که در فیلم بهعنوان دوستان طاهر به آنها اشاره میشود در تاریخ ما جاودان خواهند ماند، اما به نظرم این عزیزان سوژه جانبی هستند و من بهعنوان آهنگساز نباید در ساخت موسیقی این فیلم آنها را سوژه اصلی در نظر بگیرم اگر این کار را انجام دهم هم حواس خودم را پرت کردهام و هم گریز نادرستی ازلحاظ موسیقایی در فیلم داشتهام. شما بهعنوان مخاطب، از ابتدا یعنی تیتراژ اول درگیر فیلم و فضای موسیقی و موضوعاتی چون دریا و دنیای ذهنی طاهر میشوید که هم تمهای عاشقانه و هم فضاهای کابوس گونه و ترسناک و تنهایی را دارد؛ بنابراین من در جایگاه آهنگساز نمیتوانم در این فضاها ناگهان اشارهای به موسیقیهای دیگر داشته باشم چراکه آن اشارات یا واضح و گلدرشت هستند یا آنقدر ناواضح که کسی متوجه آنها نمیشود. به همین دلیل چنین بهرهمندی از دیگر موسیقیها، ازلحاظ مفهوم آهنگسازی برای فیلم کاملاً اشتباه است و من هیچوقت به سمتش نرفتهام.
شما درروند کاریتان با بزرگان سینما همچون آقای عباس کیارستمی و آقای بهمن فرمان آرا بهعنوان آهنگساز همکاری داشتهاید تفاوت کاری با این کارگردانها نسبت به دیگران چگونه بوده؟ چه قدر آثارتان برای فیلمهای این بزرگان با بقیه تفاوت داشته و بهطورکلی چه قدر فضای ذهنی آنها در کار شما واردشده است؟
درروند ساخت موسیقی فیلم، هر دو بزرگوار موسیقی را کاملاً به من سپردند. من همیشه عنوان کردهام که کار کردن با بزرگان سینما از دو جهت برایم بسیار لذتبخش است یکی افتخار حضور در کنارشان و یادگیری و دیگری اعتمادی که به کارم داشتند و همراهیهایشان در روزهای سخت ضبط اثر. بهعنوانمثال وقتی میخواستیم موسیقی فیلم «حکایت دریا» را در پراگ ضبط کنیم باید ماکت کار را در ایران تهیه میکردیم بنابراین ابتدا کارها با سمپل در ایران ماکتسازی شد و سپس در پراگ در استودیو با اجرای ارکستر بهصورت زنده ضبطشده یعنی ما برای این کار دو ضبط داشتیم به همین خاطر بسیار کار بزرگی بود؛ اما نکته جالبتوجه همراهی استاد فرمان آرا بود. من با فیلمسازهای متعددی کارکردم. بیش از 70 موسیقی فیلم در ایران و خارج از ایران ساختم و به این باورم هر چه قدر فیلمساز در کارش وسواس دارد و به خودش مطمئن است درزمینه موسیقی اعتماد بیشتری میکند و برعکس برخی فیلمسازهای جوان که من هم با آنها کارکردهام بیدلیل درزمینه موسیقی دخالتهای بیجا میکنند که باعث افت کارشان میشود. مثال بارز این اتفاق همان جمله معروف است که آدم هرچه پختهتر میشود بارش بیشتر و افتادهتر میشود. فیلمسازهای جوانی که تصور بزرگ بودن دارند که البته شاید هم باشند وقتی فکر میکنند تسلط داشتن یعنی کنترل روی همهچیز، سخت در اشتباهاند. مثال اینگونه رفتارها این است که من به رستوران بروم و بعد از انتخاب غذایم به آشپزخانه بروم و خودم روش پخت را به سرآشپز ارائه دهم. هرچند که همه بهنوعی از آشپزی سردرمی آورند ولی آیا موسیقی که به این ظرافت هست آنهم از نوع موسیقی فیلم که بسیار تخصصی است کارگردان میتواند وارد موضوع شود؟ طی سالیان سال و با کسب تجربیات فراوان درزمینه آهنگسازی موسیقی فیلم، وقتی با فیلمسازی صحبتهای اولیه را برای کاری انجام میدهم متوجه میشوم این همان رفتاری است که از روی ترس، اعتماد نکردن، واگذار نکردن از روی ترس، خامی، جوانی و بیتجربگی صورت میگیرد که این اتفاق معمولاً در مورد استادان بزرگ نهتنها آقایان کیارستمی و فرمان آرا بلکه همه استادان بزرگ فیلمسازی نمیافتد. خوشبختانه آقایان کیارستمی و فرمان آرا در کارشان، موسیقی را کاملاً به من سپردند و اعتماد کردند و من هم با تمام وجود هر آنچه که توانستهام را آوردم. ناگفته نماند که هر پروژهای را بافکر اینکه آخرین اثرم است با وسواس خاصی میسازم و سعی میکنم همه حرفهایم را در موسیقیام بیان کنم و هیچگاه فکر نمیکنم این اثر برای فیلم فلان استاد است یا یک جوان فیلمساز اما بهطورکلی ساخت هر اثر به این بستگی دارد که چه قدر تهیهکننده و کارگردان اجازه دهند که من تمامیت خودم را در آن لحظه برای آن کار بگذارم و اجازه دهند من با موسیقیام از آنها پذیرایی کنم.
متأسفانه برخی دخالتها در کار آهنگسازی باعث آسیب زدن به موسیقی فیلم شده است بهگونهای که طی سالهای اخیر شاهد موسیقیهای فیلم باکیفیتی نیستیم.
من کارم آهنگسازی است نه نقد دیگران و معتقدم اگر شروع به آنالیز و نقد دیگران کنم از کار خودم بازمیمانم. تمام همکارانم وقتی صمیمانه و عاشقانه کار میکنند قطعاً کارشان خوب خواهد بود اما اینکه سلیقه فیلمسازها تغییر کرده یک واقعیت است. نهتنها سلیقه فیلمسازها بلکه متأسفانه سلیقه شنیداری مخاطبین نیز عوضشده و به سمت جانک فود موزیکال رفته است. مثل بچههایی که دوست دارند چیپس و پفک و فستفود بخورند، گوش موسیقایی بیشتر آدمها نیز دچار این بحران شده که موسیقی فست فودی دوست دارند هرچند که ساخت چنین موسیقیهایی اصلاً سخت نیست اما آیا شما به فرزندانتان هر آنچه او دوست دارد ولو مضر میدهید؟ اگر بچهها به چنین شیوه غذایی عادت کنند دیگر غذای سالم نمیخورند چون ذائقهشان تغییر کرده. درزمینه موسیقی نیز چنین است وقتی مرتباً خوراک نامناسب به خورد مردم داده شود دیگر گوشهایشان به شنیدن موسیقی خوب عادت نمیکند.
در شرایط کنونی چند مسئله موسیقی فیلم را با مشکل مواجه کرده است اولین موضوع جنس موسیقی فیلم است که متأسفانه به سمتی رفته که نهتنها موسیقی فیلم نیست بلکه هیچ تطبیقی هم با داستان و شخصیتها ندارد فقط سروصدایی است که در بعضی تصاویر منطبق است و در بسیاری خیر. دومین مسئله اهمیت قائل نبودن تهیهکنندگان برای موسیقی است. تهیهکننده میخواهد فیلمش را کمخرج بسازد پس موسیقی اولین چیزی است که از آن چشمپوشی میکند در چنین شرایطی آنها فقط ترانه را موسیقی میدانند یعنی اگر شما برای تیتراژ پایانی یک فیلم یا سریال ترانه کار کنید یعنی برایش آهنگ ساختید و اگر کلی موسیقی برای آن فیلم ساخته باشید انگار کاری نکردهاید. متأسفانه دیدگاه تهیهکنندگان برای بیاهمیت بودن موسیقی در فیلم بهوفور دیده میشود البته بهغیراز ترانه که برایشان خیلی مهم است چون بهواسطه آن فروش میکند مخصوصاً اگر تیتراژ را فلان خواننده مشهور خوانده باشد یعنی بازهم از دید محبوب شدن و فروش کردن به ترانه نگاه میکنند. درواقع سینمای ایران دنیای تجاری و مادی شده است درحالیکه هالیوود که سینمای تجاری است در 50 سال گذشته آنقدر مادیگرا نبوده که امروزه سینمای روشنفکری بسیاری از کشورها دچارش شدهاند. عامل دیگر هم حذف موسیقی از فیلم توسط فیلمسازان است درواقع آنها برای راضی کردن تهیهکننده و سرمایهگذار جهت سرمایهگذاری اعلام میکنند که فیلمشان موسیقی ندارد. موضوعی که این روزها مد شده و بسیاری میگویند مثل فیلمهای آقای فرهادی موسیقی نمیخواهیم و شباهت میدهند به انواع فیلمهای اینچنینی. البته این قبیل فیلمسازها دچار توهم هستند که خود را همرده آقای فرهادی میدانند.
بهطورکلی تصمیمگیریهای غلط در مورد سینما شرایط را نامناسب کرده است. چرا موسیقی فیلم «حکایت دریا» در پراگ ضبطشده است؟
در ایران معمولاً به خاطر امکانات محدود، مجبور به ضبط جداگانه پارتها هستیم؛ اما در خارج امکان ضبط کامل ارکستر باکیفیت بالا فراهم است. من بهشخصه برخی آثارم را خارج از ایران یا در پراگ یا مقدونیه ضبط کردهام چراکه با هزینه کمتر، کیفیت بسیار بالایی از ضبط، آنهم بهصورت یکپارچه داشتهام البته در حال حاضر با توجه به تورم و تبدیل نرخ یورو به ریال دیگر این امکان فراهم نیست. من معتقدم ضبط بهصورت یکپارچه ازلحاظ صدادهی، رنگآمیزی و کنترل صداها بسیار متفاوت با ضبط بخش به بخش است ناگفته نماند که ما در ایران هم با همان شیوه همیشگی ضبط که هیچوقت یکپارچه نبوده به کیفیتهای خارقالعادهای رسیدهایم حتی من بسیاری از فیلمهای خارجی که تابهحال کارکردهام را در ایران به همین شیوه ضبط کردم که کیفیتش استاندارد و قابلقبول بوده است. البته مسئله نوازنده خوب هم در ایران مطرح است متأسفانه نوازندگان خوب در یک استاندارد بالا که بتوانند کنار هم بنشینند و بدون اشتباه، کوک دقیق، موزیکالیته، سونوریته و جنس صدای خوب، ساز بزنند بسیار کم داریم که برخی از آنها نیز به خاطر مسائل شخصی نمیتوانند کنار هم قرار گیرند. متأسفانه ما در ایران ارکستر منسجمی برای اجرای موسیقی فیلم و سریال نداریم درحالیکه بسیاری از موسیقی فیلمها و سریالهای اروپایی و آمریکایی در پراگ، مقدونیه و رومانی ضبط میشوند چراکه ارکسترهای این کشورها تخصص و آمادگی بسیار بالایی برای نواختن موسیقی فیلم و سریال دارند و آهنگساز حین ضبط با این ارکسترها قادر است تصاویر را پشت سر ارکستر روی پرده بزرگ ببیند به همین دلایل من هم موسیقی فیلم «حکایت دریا» را در پراگ باکیفیت عالی ضبط کردم و از این بابت بسیار خوشحالم.
در حاشیه:
موسیقی فیلم یا موسیقی متن فیلم موسیقیای است که منحصراً برای یک فیلم سینمایی یا مجموعه تلویزیونی نوشته میشود. این موسیقی یک گرایش مجزا در هنر موسیقی است که قدمت آن به مقطع پیدایش هنر سینما برمیگردد. موسیقی فیلم وصف موسیقایی از موقعیت و روند یک داستان است و نقش بسزایی در تکامل هیجانات و احساسات یک اثر نمایشی بازی میکند. موسیقی فیلم که کوششی بر هماهنگسازی موسیقی با مفاهیم تصاویر متحرک است عمدتاً از طریق توسعه قواعد موسیقی کلاسیک سده نوزده و تلفیق آن با شیوههای مدرن نگارش موسیقی در سده بیستم انجامگرفته است.
شاید بتوان نقطه عطف تاریخ سینما و تولد موسیقی فیلم را از یکدیگر جدا ندانست و این بازمیگردد بهروزی که برادران لومیر اولین نمایش عمومی خود را برگزار کردند. در سال ۱۸۹۵ میلادی آنها عدهای را برای تماشای نمایش خود در پاریس دعوت کردند. به هنگام نمایش از یک پیانیست هم دعوتشده بود و این نوازنده کارش اجرای موسیقی در پسزمینه فیلم بود. شروع همزمان موسیقی به نمایش فیلم کمک میکرد تا جمعیت رفتهرفته سکوت اختیار کنند و متوجه تصاویر روی پرده بشوند.
پس از استفاده لومیرها اجرای موسیقی همراه با فیلم رواج پیدا کرد و هر چه از عمر سینما گذشت فهرست موسیقیهای انتخابی برای همراهی با فیلم نیز بیشتر شد. رفتهرفته موسیقی بهجای انتخاب برای فیلمها به ساخت بدل شد و آهنگسازانی بهعنوان آهنگساز موسیقی فیلم پا به عرصه سینما گذاشتند. باگذشت نزدیک به دو قرن از بهرهمندی سینما از موسیقی، امروزه شاهد خلق آثار ماندگاری در عرصه موسیقی برای سینما در دنیا هستیم. پیمان یزدانیان آهنگساز موسیقی فیلم که ساخت بیش از 70 موسیقی فیلم ایرانی و خارجی را در کارنامه هنری خود دارد یکی از آهنگسازان شناختهشده کشورمان است که مخاطبانش او را با امضای شخصیاش میشناسند. او کار حرفهای خود را از سینما آغاز کرد و سال 1375 در 28 سالگی موسیقی فیلم «لاکپشتها» به کارگردانی علی شاه حاتمی را ساخت و به دنبال آن با ساخت موسیقی سریال «یوسف پیامبر» به کارگردانی فرجالله سلحشور توجه کارگردانان تلویزیون را به آثارش جلب کرد. سریال «یکتکه نان» به کارگردانی کمال تبریزی دومین تجربه او در ساخت موسیقی سریال است که توانست با این اثر در بیست و سومین جشنواره فیلم فجر در بخش سودای سیمرغ برای جایزه سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن نامزد شود.
البته این تنها نامزدی او در ساخت موسیقی فیلمهایش نبود بلکه طی سالها فعالیت در عرصه موسیقی فیلم بارها بهعنوان نامزد انتخاب و در بسیاری هم موفق به دریافت تندیس جشنواره فیلم فجر شده است. او در کنار حرفهاش یعنی موسیقی فیلم، کنسرتهایی نیز بهصورت سولو یا دوئت برگزار و آلبومهایی چون «برداشت»، «برداشت دوم»، «گذر»، «همراه با باد»، «سوئیتها»، «از انعکاس شهرهای دور» و «رام» را منتشر کرده است. موسیقی فیلمها و سریالهایی که پیمان یزدانیان از سال 1375 تاکنون ساخته نیز شامل «لاکپشتها» به کارگردانی علی شاه حاتمی، «باد ما را خواهد برد» به کارگردانی عباس کیارستمی، «بیگانگان» به کارگردانی رامین بحرانی، «آبوآتش» به کارگردانی فریدون جیرانی، «از کنار هم میگذریم» به کارگردانی ایرج کریمی، «ایستگاه متروک» به کارگردانی علیرضا رئیسیان، «پرندهباز کوچک» به کارگردانی رهبر قنبری، «شبهای روشن» به کارگردانی فرزاد مؤتمن، «فرش باد» به کارگردانی کمال تبریزی، «گاهی به آسمان نگاه کن» به کارگردانی کمال تبریزی، «رسم عاشقکشی» به کارگردانی خسرو معصومی، «سربازهای جمعه» به کارگردانی مسعود کیمیایی، «طلای سرخ» به کارگردانی جعفر پناهی، «یکتکه نان» به کارگردانی کمال تبریزی، «مزرعه پدری» به کارگردانی رسول ملاقلیپور، «چهارشنبهسوری» به کارگردانی اصغر فرهادی، «جایی در دوردست» به کارگردانی خسرو معصومی، «کارگران مشغول کارند» به کارگردانی مانی حقیقی، «پاداش سکوت» به کارگردانی مازیار میری، «چند روز بعد» به کارگردانی نیکی کریمی، «کیمیا و خاک» به کارگردانی عباس رافعی، «سیمای زنی در دوردست» به کارگردانی علی مصفا، «جیببر خیابان جنوب» به کارگردانی سیاوش اسعدی، «خرس» به کارگردانی خسرو معصومی، «فصل فراموشی فریبا» به کارگردانی عباس رافعی، «طبقه حساس» به کارگردانی کمال تبریزی، «به دنیا آمدن» به کارگردانی محسن عبدالوهاب، «سارا و آیدا» به کارگردانی مازیار میری، «لِرد» به کارگردانی محمد رسول اف، «بدون تاریخ، بدون امضاء» به کارگردانی وحید جلیلوند، «حکایت دریا» به کارگردانی بهمن فرمان آرا، «خوک» به کارگردانی مانی حقیقی، «بنفشه آفریقایی» به کارگردانی مونا زندی حقیقی، «ماهی و برکه» به کارگردانی علی براتی، «متری شیش و نیم» به کارگردانی سعید روستایی و «هزارتو» به کارگردانی امیرحسین ترابی است.