موسیقی و سینما به روایت حسین علیزاده

04 تیر 1396

در خیابان راه می‌رفتم و احساس می‌کردم اسپارتاکوس هستم!

انجمن بازیگران سینمای ایران در اولین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی سال ۹۶ خود میزبان حسین علیزاده، ردیف‌دان، آهنگساز و نوازنده تار و سه‌تار ارزنده کشورمان بود. علیزاده در این نشست از عشقش به موسیقی و خاطراتش از سینما گفت که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

سینما قبل از موسیقی

قبل از این‌که بخواهم موسیقی بخوانم سینما در زندگی من جریان داشت. من فیلم‌های خوب غیر ایرانی هم می‌دیدم، وقتی فیلم «اسپارتاکوس» را دیدم در خیابان راه می‌رفتم و احساس می‌کردم خودش هستم و چقدر فداکارم یا وقتی «دراکولا» را دیدم شب‌ها موقع خواب به سراغم می‌آمد. این تخیلات وارد زندگی می‌شد و انگار سینما را در زندگی من تزریق کرده بودند و در تمام طول آن دوران با من بود.

آغاز موسیقی با شوق و عشق

من با شوق و عشق موسیقی را آغاز کردم. خوشبختانه در خانواده‌ای در محله سید نصرالدین تهران تربیت شدم که به خواست فرزند خود احترام می‌گذاشتند و به من اجازه دادند موسیقی کارکنم. بسیاری از هم‌محله‌ای‌های من زمانی که جلوی پدر و مادرشان نام موسیقی را می‌آوردند با خشونت عجیبی به آن‌ها می‌گفتند «برو دهنت را آب بکش». پدر من خیاط و مادرم خانه‌دار بود؛ اما به دلیل این‌که وجودشان از عشق بود زمانی که من از موسیقی صحبت کردم گل از گلشان شکفت و گفتند هرچه تو دوست داری. آن‌ها برایشان سخت بود من را به هنرستان بفرستند زیرا مخارج سنگینی داشت؛ اما خوشبختانه من توانستم در هنرستان درس بخوانم و زیر نظر اساتید بزرگی بودم.

جایزه جهانی موسیقی آسیا

هیچ‌کس از جایزه و تشویق بدش نمی‌آید؛ اما در موسیقی ایران ظلم زیاد است. برای من افتخار است که در شرایطی موسیقی کار می‌کنیم که در عرصه جهانی اتفاقات مثبتی رخ می‌دهد. من‌بعد از یکی، دو ماه خبردار شدم که جایزه جهانی موسیقی آسیا را برنده شدم و گفتم آن‌ها نمی‌دانند هرکدام از این نت‌ها که شنیده‌اند چقدر معطل مجوز مانده تا مردم خودمان آن را بشنوند. هر وقت از من می‌پرسند چه انتظاری از مسئولان دارید، می‌گویم هیچ انتظاری ندارم، مسئولان وقتی متوجه نیستند من چه‌کاری انجام می‌دهم نه از آن‌ها متشکرم نه از آن‌ها انتظاری دارم.

سینما تخیل و آرزوی من از کودکی

وقتی واژه سینما را می‌شنوید مهم نیست رشته و تخصص شما چیست، انگار می‌خواهید از زاویه دیگر به زندگی نگاه کنید. سینما دستی از جنس خود ماست و تخیل و آرزوهایی را نشان می‌دهد که در زندگی واقعی نمی‌بینیم. سینما تخیل و آرزوی من از کودکی بوده است. من و برادرم زمانی که آجرهای یک سینما را دانه‌دانه می‌گذاشتند، به آنجا می‌رفتیم و حساب می‌کردیم چقدر مانده ساختمان کامل ساخته شود. ما خرده فیلم‌ها را جمع می‌کردیم و با خرده مقوا و عدسی آن‌ها را نشان می‌دادیم. ما یک قران دو ریال پس‌انداز می‌کردیم تا آخر هفته یواشکی بتوانیم به لاله‌زار برویم. لاله‌زار قلب تهران و خودش یک سینما بود. حتی اگر تصویری از آن نمی‌دیدید و فقط صدای بلندگوی سینما و تئاتری‌هایی که نزدیک ورودی فریاد می‌زدند، همراه صدای خوراکی‌فروشان را می‌شنیدید تمام سیر و سیاحت خود را کرده بودید. ما تخیلات خود را در لاله‌زار پیداکرده بودیم. ولع دیدن فیلم خیلی وسوسه‌انگیز بود. ما با پنج ریال به سینمایی می‌رفتیم که فیلم وسط آن قطع می‌شد و در سالن آن سیرابی می‌فروختند. ما نه‌تنها صدا و تصویر، بلکه بو هم داشتیم. وقتی پولمان به ۱۵ ریال می‌رسید، این خوش‌شانسی را داشتیم که به سینما البرز برویم و با یک بلیت، دو فیلم ببینیم.

آهنگساز فیلم

همچنان سینما برایم جذاب است، باورم نمی‌شد روزی آهنگساز فیلم شوم. در حال حاضر دوست دارم پیش از این‌که از من بپرسند چه‌کاره‌ای، بگویم آهنگساز فیلم هستم.

قطعه «نینوا»

من در بچگی آرزوهایی داشتم که برخی از آن‌ها برآورده نشد؛ اما خوشحالم که هیچ‌کدام برایم عقده نشد. در مصاحبه‌ای که به‌تازگی انجام دادم بار دیگر درباره قطعه «نینوا» از من پرسیدند و گفتم، نینوا خاطره کودکی من است در بچگی یک دوچرخه می‌خواستم که به دست نیاوردم این در دل ماند و شد نینوا. من آرزوهایم را با خودم کشاندم و هر کاری که می‌کنم باانگیزه آن آرزو، به چیز دیگری تبدیل می‌شود.

سینمای روشنفکری

در اواخر دوره رژیم گذشته، سینمای روشنفکری آغاز شد. به‌عنوان نمونه فیلم «گاو» را مثال می‌زنم که همه از عامی و متخصص آن را تأیید می‌کنند. در میان فیلم‌های غیر ایرانی، موسیقی برایم چیز دیگری بود، آهنگ لورنس عربستان را با سوت می‌زدم و حالا هم هرکدام از آن آهنگ‌ها را که بخواهید می‌توانم برایتان زمزمه کنم.

فیلم فارسی

فیلم فارسی مخاطب اکثریت مردم را داشت، زمانی که داشتند فیلم «انسان‌ها» را در پارک شهر فیلم‌برداری می‌کردند، من در تعطیلات تابستانی بودم و داشتم در آن پارک، آدامس می‌خوردم. رابطه‌ای که با سینما از این طریق داشتم برایم جذاب است.

موسیقی باید با خود فیلم متولد شود

وقتی بزرگ‌تر شدم و به دانشگاه رفتم، از سینمای فارسی فاصله گرفتم. جامعه انتظار دیگری داشت فیلم فارسی‌ها شامل یکسری تصانیف و آهنگ‌هایی بود که از سر ذوق ساخته می‌شد؛ اما در ادامه و با فیلمی مانند گاو که هرمز فرهت موسیقی آن را ساخته بود، کم‌کم به این نتیجه رسیدم که موسیقی باید با خود فیلم متولد شود. سینمای ایران امروزه آن‌قدر پیشرفت کرده که اگر در حال حاضر فیلم «قیصر» و «رضا موتوری» را ببینیم می‌توانیم بگوییم که چیزهای دیگری هم هست. بعد از قیصر، موسیقی فیلم بیشتر متداول و بعد از انقلاب جدی‌تر شد. قبلاً فیلم‌ها کوچه‌بازاری بود و با هیچ‌کس بیگانه نبود؛ اما الآن با سینمایی برخورد داریم که برعکس گذشته، می‌پرسند چه فیلم خوبی به بازار آمده است؟

سینما عنصر روشنفکری شده

این موضوع می‌تواند مثبت و منفی باشد. سینمای روشنفکری مطلق یا ادای روشنفکری منفی است. ما روشنفکریم یا هنرمند روشنفکر؟ اعتقاددارم وقتی روشنفکر می‌شویم به‌دنبال خواسته‌هایمان، خارج از خودمان می‌گردیم و می‌خواهیم چاشنی غربی آن را زیاد کنیم و البته جدا از سنخیت‌های فرهنگی، از تمام تجربه‌ها استفاده کنیم.

عشق و صلح و دوستی

ما هنرمندان روحیه حساس داریم و همیشه به عشق و صلح و دوستی و اتحاد فکر می‌کنیم و قرار نیست خشونت را ترویج کنیم. در کنار سینمای جنگ که پیش می‌رویم، کارگردان‌های مستقل هم در سینمای ایران به وجود می‌آیند و به زوایایی دیگر نیز می‌پردازند. سینمایی رشد می‌کند که میانگینی بین روشنفکری و سینمای مردمی ایجاد می‌کند.

عباس کیارستمی

کیارستمی به جرأت یکی از روشنفکرهای سینمای ما بود. فیلم‌های او شاید برای عوام سرگرم‌کننده نبودند و در ایران مانند خارج از کشور اقبال نداشتند، اما جنبه روشنفکری در شخصیت آدم‌های فیلم‌های او بود.

موسیقی و جریان روشنفکری سینما

بافکر کردن به جریان روشنفکری سینما، این پرسش مطرح می‌شود که موسیقی چه نقشی در سینمای ایران دارد و چرا آن نقشی را که فکر می‌کنیم باید داشته باشد، ندارد. نه به‌خاطر این‌که فلان جایزه را در فلان جا نمی‌گیرد. اگر به خود فیلم نگاه کنیم این پرسش مطرح می‌شود که کارگردان چقدر از موسیقی آگاهی و شناخت دارد. کارگردان خدای فیلم است و باید به هر عنصر آن شناخت یا حداقل رابطه حسی داشته باشد. وقتی سینما به جنبه‌های روشنفکری نزدیک می‌شود، کارگردان‌ها به دنبال نمونه‌ها می‌گردند و می‌گویند همان‌طور که فیلم‌نامه اقتباس می‌شود، آهنگ هم باید همین‌گونه باشد و به آهنگساز یک موسیقی می‌دهند و می‌گویند چیزی شبیه به این بساز.

واژه‌گرایی در هنر ما به سم بدی تبدیل‌شده است

وقتی می‌گوییم هنر، جهانی است، چرا واژه ایران را حذف می‌کنیم، چرا مثلاً می‌گوییم کیهان کلهر نوازنده جهانی است، درحالی‌که او یک کُرد ایرانی است. این واژه‌های مسخره چیست که در روزنامه‌ها استفاده می‌کنند؟ من همیشه در مصاحبه‌هایم شرط می‌کنم که غیر از حسین علیزاده چیز دیگری به من نگویند. اگر انسان مؤمن باشد، نیازی ندارد پیشانی‌اش را سیاه کند.

موسیقی فیلم

زمانی که قطعه نینوا را ساختم علی رضوی (گوینده رادیو) به من گفت، باید روی موسیقی فیلم کارکنی، در موسیقی تو تأثیر وجود دارد. او راست می‌گفت. برای ساخت یک موسیقی در ذهن من، اول رنگ اتفاق می‌افتد بعد به صدا تبدیل می‌شود. اولین موسیقی فیلمی که ساختم به کارگردانی حسین محجوب بود. من و حسین محجوب باهم رفاقت داشتیم و او به من گفت، می‌خواهم فقط تو آهنگ فیلم من را بسازی، البته او پول هم نداشت و دنبال یک نفر می‌گشت که برایش رفاقتی کار کند. من خودم را باور نداشتم، اما آن موسیقی را ساختم البته آن فیلم هیچ‌وقت اکران نشد. پس‌ازآن، یک نفر به من گفت موسیقی فیلمت قشنگ بود و این شد که من شروع کردم به آهنگسازی.

دلشدگان

 فیلم «دلشدگان» دومین یا سومین اثری بود که من درزمینهٔ آهنگسازی فیلم خلق کردم. هنگام ساخت موسیقی دلشدگان دو، سه بار با علی حاتمی قهر کردیم. او یک‌بار دو صحنه را پشت سرهم مونتاژ کرده بود که موسیقی‌شان باهم هیچ سنخیت نداشت. به او گفتم علی این کار را نکن و او پاسخ داد، هیچ صحنه دیگری را فیلم‌برداری نکردیم و این دو باید پشت سر هم قرار بگیرند. من نیز دیدم اصلاً به حرفم گوش نمی‌دهد؛ بنابراین گفتم با تو اصلاً نمی‌توانم کارکنم. همان شب علی حاتمی و همسرش با یک دسته‌گل به خانه من آمدند. من به او گفتم علی من نسبت به فیلم تو بیشتر از خودت تعصب‌دارم و او پاسخ داد، حسین تو می‌توانی و رفت. بعد از رفتن او، من ماندم و جمله تو می‌توانی و با خودم دعوا می‌کردم. این جمله باعث شد که یک‌چیزی در ذهنم جوانه زد این دو صحنه یک پل می‌خواست که موسیقی‌شان به یکدیگر وصل شود، فردا برای صداگذاری رفتم و به علی حاتمی گفتم این را روی صحنه بگذار قبل از این‌که بگوید این موسیقی خوب است، یا بد به من گفت، می‌دانستم تو می‌توانی.

هویت ایرانی

من هنوز هم این باور را در خودم ندارم، وقتی موسیقی فیلمی به من پیشنهاد می‌شود با آن زندگی می‌کنم من هویت ایرانی و موسیقایی دارم و می‌گویم موسیقی فیلم باید ایرانی باشد. من با خیلی از کارگردان‌هایی که می‌گویند موسیقی ایرانی از جنس تصویر نیست، مخالفت می‌کنم. زمانی که فیلم «رؤیاها» ی آکیرا کوروساوا را دیدم که در آن‌هم موسیقی غربی و هم موسیقی اصیل ژاپنی استفاده‌شده بود، متوجه شدم باید روی هویت ایرانیم پافشاری کنم. برای من موسیقی ایرانی فقط موسیقی سنتی نیست. وقتی می‌گویم ایرانی هستیم از فرهنگ همه اقوام هستیم وقتی در روستا فیلم ساخته می‌شود، نمی‌توان روی آن موسیقی کلاسیک پخش کرد.

اتفاق دیگری درراه سینمای ایران

من شاگردهایی داشته و دارم که سینماگر هستند و موسیقی را کمتر از ما نمی‌شناسند. می‌توانم بگویم اتفاق دیگری درراه سینمای ایران است. امیدوارم روزی برسد که این پیوند از زاویه فرهنگی با سنخیت بیشتری به هم نزدیک شوند.

سریال زیر تیغ

باید از سریال «زیر تیغ» و پرویز پرستویی و محمدرضا هنرمند یاد کنم. من موسیقی این سریال را زمانی ساختم که نمی‌خواستم کارکنم و به‌طورکلی اصلاً سفارش سریال قبول نمی‌کنم. زمانی که سر فیلم‌برداری این سریال رفتم، پرستویی در دو قدمی من بازی می‌کرد و بازی او به‌گونه‌ای بود که ما نیز در پشت‌صحنه آن را باور و گریه می‌کردیم. پرویز پرستویی به‌خاطر بازی درخشانش لوح موسیقی آن سریال را به من دیکته کرد.

آهنگساز مؤلف

آیا می‌توان واژه مؤلف را برای آهنگساز فیلم به کاربرد؟ بله موسیقی را نباید جدا از عوامل فیلم دانست. اگر یک اثر هنری تألیف می‌شود موسیقی هم می‌تواند یکی از مؤلفه‌های آن باشد.