«اکسیدان» از دریچهی محتوا چند صباحی است که نقل محافل سینمایی شده است و بازار ستایش و غالباً نکوهش آن داغ است؛ اما مثل همیشه پاسخ در خود فیلم وجود دارد و با بررسی عناصر موجود میتوان به پاسخ درخوری رسید.
اکسیدان فیلمی در نکوهش جلای وطن و ستایش زندگی در ایران بهعنوان یک مسلمان است. اصلان بهعنوان یک جوان ایرانی بارها تلاش میکند از ایران برود اما هر بار در مسیرهای پرپیچوخم پیش رو، عزتنفسش جریحهدار میشود. فیلمساز نیز چند بار و از طُرق مختلف بر این نکته تأکید میکند که رفتن از ایران عاقبتی ندارد.
حامد محمدی در زمانهایی از فیلم حتی به شکلی گلدرشت دلایل خارجنشینان را برای اهدای پناهندگی به سخره میگیرد و اصلان را در موقعیتی قرار میدهد تا دست رد به سینهی آنها بزند و به بیننده تلنگر بزند که مبادا هوس مهاجرت غیرقانونی کند؛ اما محمدی نگرش سیاهوسفید ندارد. فیلمساز درعینحال انتقادهایی را هم به معضلهای اجتماعی و آسیبهای ناشی از آنها وارد میکند و سخت میکوشد تا نگاهش یکسویه نباشد. با چه استدلالی میتوان چنین فیلمی را تحریم کرد و به باد انتقادهای بهاصطلاح ارزشی گرفت؟ محمدی در بخش مربوط به کلیسا، اسلام را در جایگاه والاتری نسبت به مسیحیت به تصویر میکشد و از این منظر نیز دلیلی برای تحریم دیده نمیشود (این موضوع تا جایی پیش میرود که ما شاهدروی آوردن یک جوان مسیحی به اسلام میشویم).
تعدادی از شوخیهای اکسیدان از جنس آثار عطاران و متکی بر ترکیب کمدی موقعیت و کمدی کلامی است اما بخش بزرگتری از حجم کمدی بر دوش شوخی با ادیان است؛ موضوعی که مشابهش را در «مارمولک» دیده بودیم. در این خصوص نکتهی مهم، حضور منوچهر محمدی بهعنوان تهیهکنندهی هر دو فیلم است؛ سینماگری که بارها با حضورش در آثاری با موضوعهای ملتهب، علاقهاش را به گفتمان در حیطهی مقولههای دینمحور نشان داده است. «زیر نور ماه» و «طلا و مس» آثار دیگری هستند که بر این ادعا گواهی میدهند.
با ورود قصه به پردهی دوم، اکسیدان به واکسنی از مارمولک و نمونهی آمریکاییاش، «ما فرشته نیستیم»، بدل میشود و به ورطهی تکرار میافتد. شوخیهایی که برخی از آنها نخنما و بهشدت مستعملاند و به هزلهای کوچهبازاری پهلو میزنند تا دیالوگی از یک فیلم طنز؛ یک نمونه جایی است که فیلم در اواخر داستانک ورود به کلیسا، توان خنده گرفتن از مخاطب را از دست میدهد.
ریتم اکسیدان در شکل دادن به دورههای متناوب تنش و رهایی موفق است. حسن ایوبی بهعنوان تدوینگر، مخمصههای اصلان را با دورههای کوتاهی از آرامش و انفجارهای خنده همنشین میکند تا ضرباهنگ شکل بگیرد و صرفاً شاهد تنش پایانناپذیر و خستهکنندهی اصلان نباشیم. ایوبی برای مدتی طولانی گرههای فیلم را بیپاسخ رها نمیکند و اشتیاق را در بیننده برای تماشای کشمکشهای بعدی حفظ میکند. پخش شوخیها در سراسر فیلم هم در شکلگیری ریتم، مؤثر واقعشده است. این مؤلفهها دستکم اکسیدان را در تدوین در قامت یک کمدی استاندارد بروز میدهد.
فیلم قصهای سرراست دارد: عاشق دلخستهای که در راه رسیدن به معشوق بیوفای خود با عشق واقعی روبهرو میشود. این الگوی عامهپسند در قصهگویی سالهاست در سینما و تلویزیون ایران و جهان استفاده میشود و آزمون خود را در جذب مخاطب پس داده است. قهرمان این نوع قصهها، انسانی پراشتباه است که بارها از یک سوراخ گزیده میشود و مخاطب را تا رسیدن به مقصد اصلی حرص میدهد.
اکسیدان در مسیر روایت داستانش دچار سکته نمیشود و قصه با الگوی سهپردهای کلاسیک گامبهگام پیش میرود. در ابتدای فیلم همهچیز آرام است و متعادل؛ اما حادثهی محرک (فرار نگار) چالش و هدف جدیدی را برای شخصیت اصلی شکل میدهد. «اصلان» (با بازی جواد عزتی) بهعنوان شخصیت محوری در بحران و موقعیتی قرار میگیرد که به نظر میرسد همهچیز ازدسترفته است؛ اما همینجا است که گشایش حاصل میشود و خانم مهندس (با بازی شقایق دهقان) قدم به دنیای غمزدهی اصلان میگذارد. در این میان موضوعی که به روند داستان آسیب میزند، عدم پرداخت کافی به رابطهی عاطفی و عاشقانهی تازهی اصلان است. این رابطهی جدید چنان خشک و عقیم است که هیچ پارامتری برای نزدیک کردن زوج دیده نمیشود. در این شرایط واقعاً نمیشود چند بار همکلام شدن را در قوام دادن به دینامیک روابط انسانی - حتی در یک فیلم کمدی - کافی دانست.
اما خود اصلان هم بهعنوان یک قهرمان دستوپا چلفتی نمیتواند جایی در دل و ذهن مخاطبان فیلم پیدا کند. معمولاً کنشهای این دسته از قهرمانان در کمدیهای هالیوودی، برگرفته از سادهترین عواطف انسانی آنهاست و لاجرم بر دل مینشیند و کارکرد سینمایی پیدا میکند. درواقع آنها شخصیتهایی هستند که سادگیشان با حماقت اشتباه گرفته نشده است؛ اما دستوپا زدنهای اصلان از همان ابتدا مذبوحانه جلوه میکند و عبور از مرز سادگی بهسوی بلاهت، بیننده را نیز از همراهی و درک کنشهای اصلان در ادامهی فیلم بازمیدارد. به همین دلیل اکسیدان بیش از آنکه فیلمی سینمایی باشد به تلهفیلمی پهلو میزند که برای رهایی از بند ممیزیهای سختگیرانهی تلویزیون، راهگمکرده و سر از اکران درآورده است تا مبادا شوخیهای هنجارشکنانهاش به هدر روند؛ اما راهی که منوچهر محمدی انتخاب کرده است قابلستایش است. فیلمهایی متفاوت از جریان اصلی سینمای ایران که میتوانند منشأ ایجاد بحثها و گفتوگوهای سینمایی باشند و مورد اقبال عموم هم قرار گیرند.
خشایار سنجری