«جنایت بیدقت» حتی پیچیدهتر از «ماهی و گربه» است. این فیلم یکی از آن آثار پازل گونه است که ناظر در آن باید فریمهای زمانی مختلف (که تعدادشان کم هم نیست) را از خطوط داستانی متفاوت از هم تشخیص دهد؛ و حواسش هم به تعداد زیادی شخصیت باشد. این فیلم تا حدودی شبیه «غروب» ساخته لازلو نمش است که از مخاطب انتظار دارد دائم هوشیار باشد و حتی نشانههای گذرا و ریز را هم متوجه شود. جالب اینکه هم نمش و هم مکری میل وافری به استفاده از نماهای تعقیبیای دارند که دوربین شخصیت را از پشت سر دنبال میکند.
شیفتگی به سینما در طول این داستانها جاری است. گروهی قصد حمله به سینمایی را دارند که به نظر مخاطبانش در حال تماشای فیلمهای هنری هستند، چراکه پوسترهایی از فیلمهای کلاسیک دیوارها را پوشانده و طرفداران جوان سینما با دوستانشان درباره مقالهای در باب «گوزنها» صحبت میکنند، ما لحظهای حتی پوستر «کلوزآپ» کیارستمی را میبینیم. وقتی همراه یکی از شخصیتها برای خرید دارو به داخل سینما میرویم. فیلمی در حال پخش بر روی میز تدوین است که فیلم «جنایت بیدقتی» از محصولات ادیسون در 1912 است. همانطور که از این لحظات مشخص است، لحظات رئالیسم جادویی زیادی در «جنایت بیدقت» وجود دارد، مثلاً در یکلحظه، در فضای نمایش فیلم در بیرون شهر توسط دو دختر دانشجو، اعمال و دیالوگهای ثابتی بدون کات از زوایای مختلف بررسی میشود.
فارغ از سوژه جدیاش، درست مثل «ماهی و گربه»، مقدار زیادی طنز خودآگاه در «جنایت بیدقت» وجود دارد. شوخیهای کوچکی درباره فیلم، مخصوصاً فیلمهای هنری میشود. مثلاً وقتی یک زوج جوان در حال انتظار برای نمایش فیلم هستند، زن به پرده نگاه میکند و میگوید: «از هر فیلمی که از این خوشهها روشه، بدم میاد!» اشارهای به یکی از اصلیترین نمادهای فیلمهای موفق در جشنوارههای بینالمللی. آیا مکری به جشنوارههایی که فیلمش را انتخاب نکردهاند اشاره میکند؟ نمیدانیم، اما حالا مشخص است که حضور فیلمش در ونیز در درازمدت به یک امتیاز بدل میشود. شاید، اگر سالهای بعد به ونیز بهصورت حضوری برگشتیم، بتوانیم فیلم بعدی مکری را ببینیم و با این دستوپنجه نرم کنیم که یکبار دیگر در حل معماهایش گرفتار نشویم.
سینمادیلی