سلیس: مارتین اسکورسیزی فیلمساز و رابرت دنیروی بازیگر یکی از طولانیترین و موفقترین همکاریهای هنری را در تاریخ سینمای امریکا دارند. اسکورسیزی و دنیرو در جلسهای یک ساعت و نیمه در بیکن تیاتر منهتن با هم به گفتوگو نشستند و کارنامهی فیلمسازی اسکورسیزی را مرور کردند؛ ازجمله ۹ فیلمی که او از سال ۱۹۷۳ تاکنون با حضور دنیرو ساخته است.
علاوه بر اشاراتی مختصر به آخرین همکاری این دو در فیلم «آیریشمن» که اواخر امسال از نتفلیکس پخش خواهد شد، اسکورسیزی خاطرات و جزئیاتی مربوط به پروژههای مختلف سینماییاش را مرور کرد که یکی از نقاط مشترک آنها حضور مؤثر دنیرو است. از انتخاب سوژه گرفته تا متقاعد کردن او برای تصمیماتی سرنوشتساز که کارنامهی فیلمسازی او را شکل داده است؛ از اقتباس از قصه زندگی جیک لاموتای بوکسور برای فیلم «گاو خشمگین» گرفته تا معرفی لئوناردو دیکاپریوی جوان به اسکورسیزی بهعنوان بازیگری خلاق و مستعد.
آیریشمن
اسکورسیزی و دنیرو صحبتشان را پس از پخش سکانس کوتاهی از فیلم «خیابانهای پایینشهر، دیالوگی میان هاروی کایتل و رابرت دنیرو» آغاز کردند و اسکورسیزی دربارهی دنبال کردن ژانر گانگستری در «آیریشمن» گفت: «از زمان خیابانهای پایینشهر، دنیای گانگستری در سینما بیشتر و بیشتر از واقعیت فاصله گرفته است. حتی در فیلم جدید من، آیریشمن ذات این آدمها لزوماً ریشه در واقعیت ندارد و صرفاً میخواهیم بدانیم آنها که هستند.»
دنیرو دربارهی رمان «شنیدم خانهها را رنگ میکنی» نوشته چارلز برنت که منبع اقتباس فیلم آیریش من است، گفت: «این کتاب فوقالعاده است». رمان برنت قصه آدمکشی به نام فرانک شیران معروف به آیریشمن است. شنیدهام خانهها را رنگ میکنی، اولین جملهای است که جیمی هوفا به شیران میگوید، کسی که رابرت دنیرو در فیلم نقشش را ایفا میکند و رنگ کردن خانهها درواقع اشاره به قتل دارد. در رمان برنت، شیران یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم است که اعتراف کرده بیش از بیستوپنج قتل را به دستور دوستش هوفا انجام داده است. شیران درواقع برای راسل بوفالینو رئیس باند خلافکاران کار میکرد که درنهایت از او خواست هوفا را هم به قتل برساند. کسی که اولین بار رمان برنت را خواند، دنیرو بود: «گفتم مارتی باید این کتاب را بخوانی و نظرت را بگویی. قرار بود کار دیگری را شروع کنیم اما آیریشمن را کلید زدیم.» اسکورسیزی در پاسخ به دنیرو و تأثیرش بر فیلم گفت: «من فکر میکنم تو عمیقاً روح این کاراکتر و این موقعیت و جهان داستان را درک کردی.»
گفتوگو دربارهی آیریشمن داشت به پایان میرسید که یکی از حاضران در سالن فریاد زد و از اسکورسیزی و دنیرو خواست اطلاعات بیشتری دربارهی فیلم بدهند و اسکورسیزی پاسخ داد: «این فیلم هم در همان راستای کارهای قبلی است که باهم انجام دادهایم، همان فضایی که با آن شناختهشدهایم و فقط امیدوارم این بار از زاویهی جدیدی به آن پا گذاشته باشیم. باگذشت زمان، معمولاً همهچیز را میتوان خاص و متفاوت دید.»
سلطان کمدی
یکی از جذابترین بخشهای گپ طولانی اسکورسیزی و دنیرو، دربارهی «سلطان کمدی» فیلمی ساخته ۱۹۸۲ با بازی دنیرو بود. دنیرو بهشدت تحت تأثیر فیلمنامهی «زیمرمن» قرار گرفت. زیمرمن فیلمنامه را در جشنواره کن به دنیرو و اسکورسیزی داده بود. میلوش فورمن دوست داشت این فیلم را با دنیرو بسازد، اما با حضور یک نویسندهی دیگر. دنیرو هم از طرفی میخواست اسکورسیزی فیلم را کارگردانی کند، اما اسکورسیزی مطمئن نبود که دلش میخواهد فیلم را بسازد؛ و درنهایت دنیرو موفق شد اسکورسیزی را قانع کند و به گفتهی کارگردان ساختن این فیلم برای او یک تجربهی مهم بود که چیزهای بسیاری از آن آموخته است. فیلم قصهی مردی است که به امید اجرای یک مونولوگ در برنامهی طنز شبانهی تلویزیون، مجری برنامه را میدزدد.
اسکورسیزی دربارهی تفاوت دیدگاهش با دنیرو به قصه در آن زمان گفت: «این کاراکتر آنقدر دلش میخواهد به تلویزیون برود که یک مجری تلویزیون را میدزدد. ولی چیزی که تو در قصه دیدی را من در آن زمان ندیدم، یعنی آن عطش سیریناپذیر برای شهرت، آنهم به هر قیمتی.» اسکورسیزی اشاره کرد که این فیلم او را یاد «باید به سرت بیاید» جرج کیوکر میاندازد؛ قصه زن جوانی با بازی جودی هالیدی که بیلبوردی را برای تبلیغ خودش اجاره میکند وزندگیاش یکشبه زیرورو میشود. اسکورسیزی به این نکته هم اشاره کرد که کاملاً میتواند درک کند چرا دنیرو در آن زمان، پس از موفقیت بیشازاندازهی «پدرخوانده ۲» با این نقش ارتباط برقرار کرده بود.
اسکورسیزی و دنیرو پیش از ساختن فیلم باکسی ملاقات کردند که کاملاً شبیه روپرت پاپکین بود. هر دو به یاد کسی افتادند که مرتب برای دنیرو نامه مینوشت و او را به شام دعوت میکرد. دنیرو اسکورسیزی را با خودش به خانهی این هوادار سمج برد. دنیرو آن ملاقات را اینطور به خاطر میآورد: «یادم میآید که روی تخت این آدم در اتاقخوابش نشسته بودم، در خانهای که هنوز با پدر و مادرش در آن زندگی میکرد.»
اسکورسیزی به واکنش منتقدان پس از اکران فیلم هم اشاره کرد و گفت: «وقتی فیلم اکران شد، ما را له کردند. آن زمان شوهای محبوبی از تلویزیون پخش میشد مثل اینترتینمنت تونایت که معتقد بودند ما تقصیر را به گردن رسانهها انداختهایم. آن زمان، خصوصاً بعد از اکران گاو خشمگین و دروازه بهشت و اینک آخرالزمان، اصلاً وقت خوبی برای اکران چنین فیلمی نبود. آنها انتظار دیگری از همکاری دوبارهی ما داشتند و این فیلم چیز کاملاً متفاوتی بود.»
علاوه بر اینها، برای اسکورسیزی، سلطان کمدی از یکجهت دیگر هم فیلم متفاوتی به شمار میرفت، چراکه این اولین پروژهای بود که فیلمساز باید با یک ستارهی بزرگ در حد و اندازهی جری لوئیس کار میکرد. اسکورسیزی به خاطر میآورد که یک روز سر صحنهی فیلمبرداری لوئیس را بیدلیل تا نیمهشب نگهداشته و روز بعد بازیگر با عصبانیت به او تذکر داده که «لطفاً اگر قرار است فیلمبرداری طول بکشد و نیازی به حضور من نیست، به من اطلاع دهید.» و اسکورسیزی که تا پیشازاین به ساخت پروژههایی با بودجه اندک و کار با دوستان صمیمی و نزدیکش مثل دنیرو عادت داشته، برای اولین بار متوجه شده است که به گفتهی خودش «این بار فقط ما نیستیم!».
اسکورسیزی گفت: «تازه فهمیدم زمان در ساخت یک فیلم چه اهمیتی دارد.» اسکورسیزی در پایان اشاره میکند که سرنوشت سلطان کمدی درنهایت ختم به خیر شد. در سال ۱۹۹۰ مجلههای سینمایی فیلم را یکی از بهترینهای دههی هشتاد نامیدند: «مردم فکر میکنند فیلم سلطان کمدی یک فیلم پرفروش موفق بود ولی درواقع در زمان اکران بهشدت نقد شد. حتی یادم هست در لسآنجلس اکران فیلم را با فیلم دیگری به اسم «از کوره دررفتن» جایگزین کردند.»
گاو خشمگین
دربارهی مسیر پرپیچوخمی که اسکورسیزی برای ساخت «گاو خشمگین»، درام سیاهوسفیدی با بازی رابرت دنیرو در نقش جیک لاموتا، بوکسور پشت سر گذاشته، بارها و بارها شنیدهایم. بااینکه امروز فیلم یکی از کلاسیکهای کارنامهی کارگردانش به شمار میرود، اما آن زمان اسکورسیزی تا مرز نساختن فیلم پیش رفت؛ پروژهای که بیش از هر کس دیگر دنیرو بهشدت به آن دلبسته بود. اسکورسیزی در گفتوگوی مفصلش با دنیرو گفت: «من برای نساختن این فیلم خیلی مقاومت کردم، حتی شاید چند سال. چون از بوکس سر درنمیآوردم.» اسکورسیزی اصولاً اهل ورزش نبوده و نیست و به همین دلیل اعتقاد داشت که «من نمیتوانم این فیلم را بسازم، واقعاً از توان من خارج است.» البته فقط اسکورسیزی نبود که دربارهی این پروژه شک داشت.
اروین وینکلر، تهیهکننده هم وقتی همراه با تهیهکنندهی دیگر اسکورسیزی و دنیرو را ملاقات کرد، گفت: «اصلاً چرا میخواهید دربارهی این آدم فیلم بسازید؟ طرف یک لاابالی است.» اسکورسیزی در پاسخ گفت: «سؤالت منطقی است.» و سپس رو به دنیرو کرد تا او جواب دهد. اسکورسیزی در توصیف جواب دنیرو به او گفت: «واکنش تو عالی و کوبنده بود، گفتی نه، اینطور نیست.» چند سال بعد وینکلر هم دربارهی حواشی پشتصحنهی فیلم گفت که تهیهکنندگان تقریباً برای کنسل کردن پروژه به توافق رسیده بودند؛ اما یک سال بعد، فیلم برای هشت جایزهی اسکار نامزد شد و درنهایت دو جایزه را از آکادمی دریافت کرد؛ یکی برای بازی دنیرو و دیگری برای تدوین تلما شونمیکر.
سکوت
مذهب و ایمان یکی از مضامین پسزمینهی آثار اسکورسیزی است و در «سکوت» ۲۰۱۶، او عمیقاً با این سوژه درگیر میشود. دربارهی انگیزه و منبع الهام فیلم، اسکورسیزی دربارهی رابطهاش با مقولهی ایمان و مذهب توضیحاتی داد و گفت: «برای من آن ایمانی که در کودکی شناختم، تغییر کرده است، کشمکشی طولانی و مداوم با این مقوله داشتهام و البته خواهم داشت، اما امیدوارم این کشمکش به ایمانی بالغتر ختم شود.» اسکورسیزی اشاره کرد که بعد از اکران فیلم «سکوت»، یادداشتی از ترنس مالیک دریافت کرده که فیلم را دیده و تنها یک جمله از آن را خوب به خاطر سپرده است: «مسیح از ما چه میخواهد؟» برای اسکورسیزی این پرسش بسیار عمیق است، «چه ایمان داشته باشید چه نداشته باشید» و همین ذهنیت منشأ تصویری است که اسکورسیزی از ایمان و مذهب در جهان سینماییاش ترسیم کرده است.
دیکاپریو
تقریباً در انتهای جلسه بود که دنیرو و اسکورسیزی دربارهی «گرگ والاستریت» و ساختهشدن فیلمی که به گفتهی خود کارگردان، «یک قصهی کاملاً آمریکایی دربارهی سرزمین فرصتها» بود، صحبت میکردند که دیکاپریو که در ردیف اول بین جمعیت حاضر در سالن نشسته بود و تا آن لحظه کسی متوجه حضورش نشده بود، برای آن دو دست تکان داد و اسکورسیزی به بهانهی حضور او به این نکته اشاره کرد که درواقع کسی که دیکاپریو را به او معرفی کرده، رابرت دنیرو بوده است، «کاری که بهندرت انجام میدهد».
پس از همکاری دنیرو و دیکاپریو در سال ۱۹۹۳ در فیلم «زندگی یک پسر» دنیرو مدام از تواناییهای بازیگری دیکاپریو برای اسکورسیزی تعریف میکرد و میگفت او بازیگری «تأثیرگذار» است؛ جملات و کلماتی که به گفتهی اسکورسیزی «خیلی کم پیش میآید که از دهان دنیرو بیرون بیاید.» دنیرو به اسکورسیزی گفت که باید از دیکاپریو دریکی از فیلمهایش استفاده کند.
البته تا سال ۲۰۰۲ و فیلم «دار و دستهی نیویورکیها» این همکاری شکل نگرفت اما پس از اولین تجربهی همکاری، اسکورسیزی و دیکاپریو در چهار فیلم دیگر هم با یکدیگر همکاری کردند که ماندگارترین نقشهای کارنامهی بازیگری دیکاپریو را رقمزده است. اسکورسیزی صحبتهایش را دربارهی دیکاپریو اینطور ادامه داد: «او فیلمهایی که ما ساخته بودیم را دوست داشت و دلش میخواست او هم در ساختهشدن چنین فیلمهایی سهیم باشد و از پرداختن به موضوعات خاص وحشت نداشته باشد.» درنهایت اسکورسیزی صحبت دربارهی «گرگ والاستریت» را با اشاره به واکنش یکی از اعضای کابینه نسبت به فیلم تمام کرد، «او به من گفت فیلم گرگ والاستریت، تصویر نادرستی از دنیای پول و سرمایه ساخته است.»
ترجمه: لیدا صدرالعلمایی، سازندگ