حمیده وطنی/سلیس: مرتضي اسدي، نقاش، تصویرساز، مدرس دانشگاه و یکی از هنرمندان صاحب نام در عرصه هنرهای تجسمی است. وي بيش از ۵ نمايشگاه انفرادي بر پا کرد و در بيش از ۳۵ نمايشگاه جمعي داخلي و خارجي شرکت کرده است. او برگزيده دومين دوسالانه نقاشان ايران، برگزيده جايزه دومين دوسالانه جهان اسلام، برنده جايزه ويژه چهارمين بينال نقاشان ايران و ... است.
از كودكي تان بگوييد. از پدر، مادر و خانواده تان.
من در 23 مرداد 1336 در محله ای در جنوب شهر تهران در یک خانواده مذهبی متولد شدم سومین فرزند و پسر ارشد خانواده هستم. پدرم آتش نشان بود و مادرم خانه دار و تا کلاس چهارم پیکار با بیسوادی زمان شاه درس خواند ولی به خاطر بیشتر شدن فرزندان که در نهایت به 10 بچه رسید بیشتر از خواندن و نوشتن نتوانست پیش برود و بسیار با هوش بود. پدرم با سواد و اهل ادب بود خوشنویسی می دانست و شعر هم میگفت به خاطرشعرهایش در باره خوانین تحت تعقیب بود و به خاطر اینکه آسیبی به وی نرسد دایی بزرگش تمامی اشعارش را در تنور انداخت و سوزاند و پس از آنکه از خدمت سربازی برگشت اثری از سروده هایش را نیافت.
نقاشي را چطور شروع كرديد؟
من نقاشی را با کپی کردن تصاویر کلاس اول ابتدایی در تکا لیف نوروزی آغاز کردم و مشق شب عید را با تصویر به اولین آموزگارم زنده یاد سید محمد طباطبایی تحویل دادم با تشویق این بزرگوار و مرحوم پدرم با تصویر بیشتر انس گرفتم تا اینکه در سال 1349 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان افتتاح شد و من از اولین اعضای کتابخانه شماره 7 که در کنار مدرسهام بود شدم. در این کتابخانه با مربیان خوبی روبرو شدم یدالله درخشانی راه را بر من هموار کرد و هنرستان هنرهای زیبا را به من شناساند ولی باید سه سال صبر می کردم تا به هنرستان بروم. عاقبت با فرا رسیدن ثبت نام در کنکور پدرم با تمام علاقه اش به هنر با تحصیل در رشته نقاشی مخالفت کرد و من مجبور شدم تا ریاضی بخوانم. از ریاضیات متنفر بودم چون هیچوقت معلم خوبی نداشتم و همیشه با کتک و تنبیه نا معلمان ریاضی را برای گرفتن نمره قبولی می خواندم. دو سال پیاپی ثلث اول و دوم را می خواندم و در ثلث سوم مردود میشدم و بالاخره معلم شیمی من در دبیرستان ابومسلم مهندس شاکری عزیز که از ایشان سالهاست بی خبرم با پدرم صحبت کردند و علاقه من به نقاشی را به ایشان یادآوری کردند ولی فایده ای نداشت و همچنان مخالفت ادامه داشت.
به هر حال در سال 1354 بدون اطلاع خانواده در کنکور هنرستان شرکت کردم و برای پذیرفته شدن من شرایط گذاشتند که اگر از نفر اول تا سوم شدم از من ثبت نام کنند سرانجام چنین شد و من تمامی پل ها را پشت سرم تخریب کردم وخود را به رودخانه جاری هنر انداختم و با گذراندن دوره دیپلم به دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران وارد شدم و الی آخر تاکنون که 35 سال از آن روز خجسته میگذرد و بعد از من راه برای دو برادر دیگر هم برای تحصیل در این رشته باز شد.
واكنش خانواده در مورد انتخابتان چه بود؟
در ابتدا همانطور که گفتم مخالف بودند ولی بعد ها نه تنها خانواده بلکه فامیل هم از داشتن نقاش در خانواده خرسند بودند.
امروز از اينكه اين رشته و حرفه را انتخاب كرديد راضي هستيد؟ اوضاع بر وفق مراد هست؟
بله با تمام سختی هایی که متحمل شدم راضی هستم اگر دو باره متولد شوم باز هم نقاشی را انتخاب خواهم کرد.
آيا به حرفه هنري ديگري هم گرايش داريد و يا به حرفه ديگري هم در كنار نقاشي مشغول هستيد؟
موسیقی را دوست دارم اما شرایط مالی اجازه نداد تا بتوانم سازی داشته باشم و موسیقی را هم کار کنم ولی شنونده خوبی هستم و تقریبا اکثر کارهای خوب ایرانی را شنیدهام.
صداي شما را كه آواز مي خوانديد شنيدهام آيا آواز هم كار كردهايد، يا اين صداي خوش هم موهبت خدادادي است؟
با کسی کار نکردم برای خودم و تنهاییهایم می خوانم. پدر بزرگ مادریام بسیار خوش صدا بود و آواز و تعزیه و دستگاه های موسیقی تقریبا با گوش من آشناست.
چرا نقاشي؟ تعريفتان از نقاشي چيست؟
من خیلی با تعاریف میانهای ندارم چون احساس را نمیتوان در یک سطر تعریف كرد. نقاشی برای من بیان آن چیز هایی است که با آنها زندگی کردهام و احساس و عواطفم را با آن به معرض دید عموم قرار میدهم.
چه تعريفي از نقاشي ايراني داريد؟
نقاشی یک زبان جهانی است و نیازی به ترجمه و تفسیر ندارد ولی معتقدم که میتوان جهانی اندیشید و منطقه ای عمل کرد. به هر حال ما دارای یک سابقه طولانی در عرصه فرهنگ هنر و مدنیت هستیم و هنرمند امروز با تکیه بر دستاوردهای درست گذشته میتواند حرفهای دوران خود را مطرح کند و از نظر ساختاری هم میتواند از نگاههای نقاشی ایرانی با مطالعه دقیق مدد بگیرد چون هویت ایرانی امری الصاقی نیست که با کلیپس به اثر الصاق شود.
آيا نقاشي شما را مي توان نقاشي ايراني محسوب كرد؟
بله چون تمام تلاش من در دو دهه گذشته بر این بوده تا بتوانم ایرانی بودن خود را در آثارم معرفی کنم و این مهم اتفاق افتاده است.
شما را جزء نقاشان انقلاب مي دانند، نقاش انقلاب يعني چه ؟ نقاشان انقلاب چه كساني هستند؟
تمام هنرمندانی که با اندیشه های متفاوت انقلابی در خدمت این رویداد عظیم بودند نقاشان انقلاب نام دارند ولی با جهت گیریهای سیاسی و ایدئولوژیک در ایران نقاشان انقلاب به هنرمندان مذهبی اطلاق میشود که خیلی هم مورد قبول عموم قرار نگرفت. من هم عضو کوچکی از این گروه هستم.
آيا هنوز هم خود را نقاش انقلاب مي دانيد؟
دیگر اعتقادی به این حرفها ندارم چون به اندازه کافی از نام انقلاب بهرهبرداری نادرست شد و آزردگی را برای ما به ارمغان آورد و برای دیگران ثروتهای با آورده.
با توجه به دنياي امروز و ارتباطات گسترده اي كه جوامع با هم دارند و در هم تنيدگي فرهنگ ها به عقيده شما، در شرايط كنوني ، آيا مي توان در نقاشي به يك زبان مشترك رسيد؟ (مانند موسيقي)
سوال شما را متوجه نشدم که فقط موسیقی زبان مشترک دارد. نه من چنین اعتقادی ندارم و معتقدم که زبان یکی است و بیانهای متفاوت در هنر وجود دارد.
كارهاي خودتان را از زمان شروع زندگي حرفهايتان تا به امروز، چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ارزیابی با من نیست وظیفه دیگران است ولی میتوانم بگویم که برای نقاشی همه زندگی و داشتههایم را هزینه کردم تا به هنرمند بودن برسم.
آخرين نمايشگاهي كه بازديد كرديد را چگونه نقد مي كنيد؟
وضعیت امروز نمایشگاههای نقاشی متاسفانه غم انگیز است و هنرمندان بیشتر در پی به دست آوردن نان هستند تا بیان احساس شخصی همین و بس.