حمیده وطنی/سلیس: با تاسیس رادیو نمایش مدتها بود دنبال فرصتی بودم تا گریزی به دنیای رادیو و خاطرهانگیزترین بخش آن نمایشهای رادیویی بزنم. اگر خدا خواست و عمری بود از این شماره صفحه ویژه رادیو را باز میکنیم و از این دریچه پای حرفهای هنرمندان این رسانه قدیمی مینشینیم. از دوست خوبم مینو جبارزاده تشکر میکنم که با او این گفتوگوها آغاز میشود.
کارنامه هنریتان آنقدر متنوع است که من ماندهام شما را با چه عنوانی خطاب کنم؛ گرافیست، مترجم، مدرس، بازیگر و کارگردان نمایش، گوینده رادیو، برنامه ساز و ..
شاید این از نظر شما یک حسن باشد، اما من میگویم نه، نیست! این هم نوعی دیگر از آشفتگیهاییست که ما دچارش هستیم. می دانید؟ مثلا اگر شما توضیحات کنار یک پوستر را در یک کتاب پوستر خارجی بخوانید، می بینید که محصول یک کار گروهی است. از طراح و ایده پرداز گرفته تا اجرا کار و ناظر چاپ . اما در اینجا نه! همه ی کارها را یک نفر انجام میدهد. خودش به تنهایی ایده می دهد، اجرا می کند و بر چاپ هم که رشتهای کاملا تخصصی است نظارت میکند. من آرزو میکردم فقط یک کار انجام میدادم، در یک رشته بهطور کامل متمرکز میشدم و به تکامل و درجهی اعلا میرسیدم. اما از آنجا که نظام آموزشی ما از بیخ و بن ایراد دارد و کسی هم نیست تا استعدادهای یک جوان یا نوجوان را تشخیص دهد، آموزش صحیح بدهد و دستش را بگیرد و در یک مسیر درست بیندازد. به ناچار من هم همچون دیگران در این آشفتگی آنقدر تاب خوردم تا ملغمهای که میبینید از آب در آمدهام. اما باز هم خدا را شکر میکنم که کمک کرد بتوانم راهم را پیدا کنم و آنقدر به من هوش و توان و استعداد داده که بیاموزم و در یک حد معقول توانمندی انجام وظایفم را داشته باشم.
برای آشنایی بیشتر با شما باید از کجا شروع کرد؟
من مینو(هلن) جبارزاده هستم. متولد سال 1345 تهران. از سال 1353 وارد برنامهی کودک رادیو شدم. دبیرستان را علیرغم میل باطنیام و با اینکه عاشق هنر و بهویژه نقاشی بودم در رشتهی اقتصاد اجتماعی تمام کردم. بعد در دانشگاه گرافیک خواندم و پس از آن هم در مقطع تحصیلات تکمیلی پژوهش هنر. پس از فارغ التحصیلی و گذراندن دورههای آموزشی لازم، مشغول تدریس در دانشکدهی هنر و معماری تهران مرکز شدم و تا همین امروز هم در کنار دیگر فعالیت های رادیویی و تلویزیونی خودم، یعنی بازیگری، گویندگی، نویسندگی و اخیرا هم کارگردانی، 11 سال هست که در رشتهی گرافیک تدریس میکنم.
با توجه به این که از کودکی در برنامههای نمایشی رادیو فعالیت داشتهاید چگونه به گرافیک علاقهمند شدید و به طور حرفهای هم آن را دنبال کردهاید؟
این نتیجه همان آشفتگی است که پیشتر اشاره کردم! و همهی ما به نوعی درگیرش هستیم حتی در سنین بالا. مثلا من بازیگری را میشناختم که بازیگر خوبی بود، تحصیلاتش هم در رشتهی تاتر بود، عاشق تاتر هم بود اما به دلایل معیشتی کارمند کفش بلا بود! حالا در مورد من قضیه اینقدرها هم بغرنج نبود و شکر خدا به خیر ختم شد، من از همان بچگی به دلیل علاقهی خودم در رادیو کار میکردم، حتی به خاطر این کار کردن بیشتر هم درس می خواندم چون یکی از شروط ادامهی همکاری با سازمان رادیو و تلویزیون ملی آن زمان، داشتن کارنامهای با نمرات بالا بود. بعدها که بزرگتر شدم و برای ورود به دانشگاه باید از سد کنکور میگذشتیم همه چیز در آن دخیل بود جز علاقهمندی و استعداد هنری! هنوز هم همینطور است. هنوز هم دانشجویانی دارم که صرف داشتن رتبه وارد رشتهی هنر و گرافیک می شوند ولی حتی قادر به طراحی از یک بطری ساده هم نیستند، و این برای یک دانشجوی هنر های تجسمی یعنی فاجعه.
بازیگری در سینما را با فیلم "پاداش" کمال تبریزی شروع کردید که همچنان توقیف است، پیش از این فیلم هم تجربهای در زمینه بازیگری داشتید؟ و کار با کمال تبریزی چطور بود؟
بله سینما و فیلم 35 را با آقای کمال تبریزی تجربه کردم . زنده یاد احمد آقالو و آشا محرابی عزیز (که هر جا هست امیدوارم موفق باشد)، ابتدا برای ترجمهی بخشهایی از فیلم که به زبان ترکی استانبولی بود مرا معرفی کردند اما بعد خود آقای تبریزی با توجه به پیشینه بازیگریم پیشنهاد بازی در همان نقشی که استانبولی حرف میزند و البته کوتاه هم بود، را دادند. من هم قبول کردم اما بلافاصله نقش بلندتری را برایم در نظر گرفتندکه خوب بود و نهایتا بازی کردم. متاسفانه این فیلم هنوز هم توقیف است و نتوانستم آن را حتی در اکران خصوصی هم ببینم. در مورد کار با آقای تبریزی هم باید بگویم که بسیار تجربهی خوبی بود، البته ایشان نیازی به تعاریف و توضیحات من ندارند ولی یکی از کارگردانهای فهیم و فرهیختهای هستند که کاملا به کار خود واردند. اما در مورد دیگر تجربههایم در زمینهی آثار تصویری باید بگویم که من در این زمینه آدم خوشبختی بودم و با دو کارگردان بسیار خوب دیگر هم کار کرده ام . اول آقای حسن فتحی که در دو سریال "همسایه ها" و "پهلوانان نمیمیرند"، با ایشان همکاری کردهام و دیگری آقای رحمانیان که سریال اپیزودیک "هوای تازه" را کارگردانی کردند و من هم در دو قسمت آن بازی داشتم. البته در این میان اجرای مسابقهی با بچههای مدرسه را هم به مدت طولانی در شبکه دوم سیما تجربه کردم.
شما برنده جایزه نخست کارگردانی بخش رادیو تئاتر سی و یکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر هستید. از سال 1387 که این بخش به جشنواره تئاتر اضافه شده چه تاثیری در روند فعالیت شما و همکارانتان داشته و برای بهتر شدن آن چه توصیهای دارید؟
بله. به همت تهیه کننده و گروه خوب بازیگرانم امسال کار خوبی برای رادیو تئاتر ارائه کردیم که موفق شد بیشترین جوایز را در بخش رادیو تئاتر به خودش اختصاص بدهد. به نظر من از همین جا یعنی از زمان ورود رادیو تاتر به بخشهای متنوع جشنوارهی فجر بود که نمایش رادیویی خودش رو در پیوند با تئاتر و به عنوان یکی از انواع نمایش در جشنوارهی تئاتر پیدا کرد. حتی به جرائت میگویم که پیش از این ما نمایشنامه خوانی هم به کثرت و کیفیت امروزی نداشتیم. تنها بعد از این بود که شاهد اجراهای متعدد نمایشنامه خوانی در سالنهای مختلف، توسط گروههای حرفهای و یا آماتور و دانشجویی شدیم، و این تحول خوب و مثبتی بود. در مورد روند فعالیت خود و همکارانم هم باید بگویم که بیتاثیر نبود. یعنی الان مرکز هنرهای نمایشی رادیو و البته گروههای نمایشی رادیویی در شهرستانها، حد اقل سالی دو بار و هر بار حدود یک هفته اجراهای رادیو تاتر دارند، حالا چه به صورت مسابقه و چه به صورت اجرای عادی و این خودش یعنی فعالیت و رقابت. بسیار خوشحالم که امروز میبینم سالنهایی که اجرای رادیو تئاتر دارند و کاملا پر میشوند و رادیو تئاتر علیرغم نو بودنش، جای خودش را در میان مردم باز کرده و حتی وسیله ای برای جذب مردم و شنیدن نمایش های رادیویی شده است. مسلما من و همکارانم از اینکه می بینیم جایگاه و تریبون جدیدی در میان مردم داریم بسیار خوشحالیم. ضمن آن که ظاهرا اقداماتی صورت گرفته تا سالنی مختص این کار در اختیار هنرمندان رادیو و دیگر علاقهمندان قرار گیرد.
تفاوت بازی در نمایش رادیویی و صحنهای چیست؟
این پرسش شما پاسخی طولانی دارد و باید گفت تفاوتها بسیار است. درست است که بنیان هر دو به نمایش باز میگردد اما اول از همه آن که شما در تئاتر به شکل سنتی و کلاسیک بیواسطه با مخاطب در ارتباط هستید و این یعنی جاری شدن انرژی و احساس بازیگر، نور، رنگ، صدا و... بهطور مستقیم در فضایی که شما ساختهاید و مخاطب به آن وارد شده است، جایی که مخاطب از نزدیک با چشم و گوش وتمامی حواسش آن را لمس میکند و خود را در میان آن میبیند. اما در نمایش رادیویی مخاطب با یک واسطه به نام رادیو امواجی را دریافت میکند که حاوی صوت است، و تنها صوت.... نه ازصحنه و نور و رنگ و گریم خبری هست و نه از حضور فیزیکی بازیگر تا با اندام و حرکات و نگاه خود به انتقال مفاهیم و ارتباط مخاطب با نمایش و نقش و متن کمک کند. اینجا تنها ابزار بازیگر صداست. در رادیو بازیگر با استفاده از صدایش باید همهی آنچه را که ضروری است در حق نمایش ادا نماید و این یعنی کاری دشوار که هر کسی قادر به انجام آن نیست. حتی دیدهام خیلی از بازیگرانی که در عرصهی تصویر بسیار هم حرفهای و خوب هستند اما وقتی به رادیو آمدهاند، کارشان نتیجهی چندان قابل قبولی نداشته است. شما اگر بازیگری را به دو بخش صدا و بیان تقسیم کنید، در رادیو ما نیمی از آن را نداریم، پس این پرسش پیش میآید که تکلیف چیست؟ باید با صدا نیمهی دیگر را بیافرینیم. یعنی باید بتوانیم انجام حرکات فیزیکی خود را مثل دویدن، نشستن، راه رفتن، پریدن، شنا کردن، و.....با صدایمان منتقل کنیم تا قابل باور باشیم و شنونده گمان نبرد که ما پشت میکروفن نشستهایم و داریم از روی یک متن فقط رو خوانی میکنیم. باید این توان را داشته باشیم که شنونده را با خود همراه کنیم، بدون هیچگونه جذابیت تصویری. برای بازیگر نمایش رادیویی کسی طراحی گریم نور و لباس و صحنه نمیکند تا بتواند با نگاه کردن به آن خود را در محیط نمایش حس کند، ما خودمان بهکمک کارگردان، به ظاهر بیرونی شخصیتمان فکر میکنیم و آن را در ذهنمان طراحی کرده، حتی به جنس لباس خود، نرمی و زبری و جواهرات، کلاه، کراوات، چادر،کیف، تسبیح یا سوییچی که در دست داریم میاندیشیم و به مخاطب، تصویری از شخصیتمان منتقل میکنیم. کسی اشک را در چشمان یک بازیگر رادیویی نمیبیند که حلقه زده، اما بازیگر رادیو این توانمندی را دارد که تصور آن را در ذهن مخاطبش رقم بزند و کاری کند تا او نیز همراه با شخصیت نمایش بگرید یا بخندد. این هنر است. مسائل دیگری هم هست، مثل اهمیت و ضرورت دانستن تکنیکها در رسانهی رادیو و اینکه چقدر رعایت این تکنیکهای فنی میتواند به کار کمک کند یا عدم رعایتشان به کار ضربه می زند. خود ابزار میکروفن مقولهای ست که کار با آن نیازمند سالها تجربه است یا هماهنگی با تهیهکننده، صدابردار و افکتور که وظیفه اش ایجاد تمامی اصواتی است که در استودیو قابلیت تولید دارند، مثل صدای پای بازیگر هنگام راه رفتن یا ریختن آب در لیوان، دراز کشیدن، نشستن، بلند شدن، پریدن و... یا اینکه سکوت در رادیو مثل مرگ رادیوست. نه اینکه سکوت نمیتواند باشد، نه! اما اندازه دارد. باید مواظب بود. کجا؟ چقدر؟ یا حتی جیغ و داد. آن هم اندازه دارد، چرا که وقتی در رادیو زیاد شود شنونده به راحتی پیچ رادیو را میبندد. اینها موارد تکنیکی است که مختص رادیوست به علاوهی هزاران نکتهی دیگر که از حوصلهی بحث ما خارج است. فقط همین کافی است بدانید که میکروفن رادیو یک دروغسنج بزرگ است. هیچ بازیگری نمیتواند بر پایهی تکنیک بهتنهایی یا فقط با تکیه بر معیارهای عمومی بازیگری و بدون حس از سر آن بگذرد. کوچکترین لغزش شما از نظر حس، بیان وتکنیک به درشتی نمایان میشود.
مارتین اسلین تجربهی گوش دادن به نمایش رادیویی را شبیه به خواب دیدن توصیف کرده است. این به این معنی است که تخیل و خیال نقش مهمی در ارتباط با مخاطب دارد؟
اصلا رادیو رسانهی تخیل است و جالب این که ما به تعداد افرادی که شنوندهمان هستند از شخصیت نمایشهایمان تصویر و تصور داریم. این من را به هیجان میآورد و گاهی از آن حسی توام، از هراس و غرور به من دست میدهد. از اینکه فکر میکنم چه کار بزرگی میکنم! و اینکه چه تعداد مخاطب الان دارند من را میشنوند و من تا چه حد توان ساختن یک تصویر درست از شخصیت نمایش را در ذهن آنها دارم! نکند اشتباه کنم و به اشتباه بیاندازم!
برای اجرای نمایش رادیویی، چگونه عمل میشوید. آیا مانند تئاتر دورخوانی و تمرینهای متوالی وجود دارد؟
بله، قطعا البته در مورد توالی آن نمیتوان گفت که یک ماه یا بیشتر تمرین میکنیم، نه. بهطور معمول کارگردان پس از دریافت متن نمایشی از سردبیر و خواندن آن، انتخاب بازیگر میکند و بازیگران پس از دعوت بهکار با راهنمایی کارگردان دورخوانی متن و تمرین و ضبط آن را باید در کمتر از یک هفته به پایان برسانند و نمایش ضبط شده برای اتمام مراحل تولیدی مثل صدا گذاری، موسیقی، تیتراژ و ادیت کلام به دست تهیهکننده سپرده شود.
ثریا قاسمی میگوید "سرعت در رسیدن به نقش یکی از تفاوتهای هنرپیشه رادیو با تئاتر است". این بدان معنی است که بازیگران رادیو وقت کمتری برای درک ابعاد یک شخصیت نیاز دارند؟
خانم قاسمی استاد من هستند و از ایشان بسیار آموختهام، گفتهی او کاملا درست است و در تکمیل سخن ایشان باید بگویم اصلا یکی دیگر از تفاوتهای تئاتر با رادیو همین است ما زمان آن را نداریم که جلوی دوربین مدام اشتباه کنیم، یادمان برود و دوباره فردا از سر بگیریم. بازیگر رادیو باید با توجه به آن که در رسانهای کار میکند که مدام خوراک میخواهد سریعتر از یک بازیگر تلویزیون یا تئاتر به نقش برسد و آن را از آب وگل در بیاورد. وقت برای مباحثه و کندوکاو در مورد نکات ریز و روانی نقش، آن طور که در تئاتر معمول است، نیست. اینها مسائلی است که بازیگر باید بیشتر خودش با خودش، حتی در وقت آزادش در منزل حل کند. این است که ضریب هوشی بالایی هم باید داشته باشد تا زود نقشش را پیدا کند، درغیر اینصورت از گروه عقب میماند. بهویژه که تعداد اندک بازیگران رادیو اغلب تجربهای چندین و چند ساله را یدک می کشند.
گفتهاید هیچ کجا رادیو نمیشود، رادیو نسبت به رسانههای دیگر چه ویژگیای دارد؟
خب این کاملا شخصی است، شاید بهتر بود میگفتم: برای من که تلویزیون، دوبله، سینما و تدریس را تجربه کردهام هیچ کجا رادیو نمیشود. من با شجاعت و عشق می گویم که یک رادیویی هستم و هیچ کجا برایم رادیو نمیشود. چون کارم را خوب بلدم با عشق میگویم رادیو خانهی من است. من در رادیو بزرگ شدهام. رادیو برایم بوی خوش تعلق میدهد.
با راهاندازی رادیو نمایش و استقبال علاقهمندان از این شبکه، تولید برنامههای نمایشی شتاب زیادی گرفته است. از آن جا که بیشتر وجه کمی کار مورد توجه مسئولان است این وضعیت تاثیر منفی در کیفیت کارهای نمایشی تولیدی داشته است. نظرتان در این زمینه چیست؟
البته با راهاندازی رادیو نمایش که خیلی هم ضروری بود، برای مدتی تعداد تولید نمایشها زیاد شد ولی از پائیز سال گذشته تاکنون فعلا به دلیل کمبود بودجه تقریبا این روند اگر نگوییم متوقف شد ولی میشودگفت بسیار کم وکند شده است. در این مدت هم اگر تولیدی بوده، اغلب نمایشهای مناسبتی ضبط کردهایم. ضمن آن که برای رادیو نمایش هم بودجهای مستقلی دیده نشده و با بودجهی مرکز تولید هنرهای نمایشی رادیو اداره میشود. اما در پاسخ به پرسش شما باید بگویم که نه، الان خوشبختانه با توجه به دقت و حساسیتهایی که آقای دهقان نیری، مدیر مرکز روی متنها (که قبلا اشکالات فراوانی داشتند) و همچنین روند تولید اعمال میکنند و البته با توجه به آن که اغلب تیمهای تولیدی شامل بازیگر، صدا بردار، افکتور،کارگردان و تهیه کننده از تجربه کافی برخوردارند کمتر امکان دارد که ضعفی از نظر کیفی به طور جدی در کارها دیده شود، البته نمیگویم همه کارها از کیفیت عالی ولی از کیفیت قابل قبولی بر خوردارند.
پاشنه آشیل سینمای ایران همواره فیلمنامه است، این موضوع در رادیو چگونه است؟
در رادیو هم قضیه همواره به همین منوال بوده و هست. اگر متن خوب باشد و برای رادیو تنظیم شده باشد، نیمی از مسله حل شده است. دقت کنید میگویم: "برای رادیو تنظیم شده باشد" تنظیم رادیویی مقولهای کاملا متفاوت از نمایشنامهنویسی است. کسی که برای رادیو نمایشی را تنظیم میکند باید کاملا با امکانات این رسانه آشنا باشد، که اگر نباشد، متن شکسپیر هم باشد، راه به جایی نمیبرد. ضمن آن که بازیگران هم وقتی متن خوب است با عشق بیشتری کار میکنند و کار رنگ و لعاب بهتری میگیرد. البته گفتم که این روزها حرکتهای خوبی شروع شده تا متون نمایشی با کیفیت بهتری به دست ما برسد. تا ببینیم چه خواهد شد. پیش از این نیمی از وقت ما در جلسات تمرین و روخوانی صرف تصحیح و تنظیم متون میشد.
با توجه به این که بسیاری از نویسندگان مطرح سینما و تئاتر همچون اصغر فرهادی، علیرضا نادری، هوشنگ مرادی کرمانی و دیگران کارشان را از رادیو آغاز کردهاند، به نظر شما ضرورت آموزش نمایشنامهنویسی حرفهای در رادیو چقدر است؟
بسیار زیاد، اما سئوال این است که چه کسی، با چه میزان سواد، تجربه و با چه روشی و به چه کسانی میخواهد آموزش دهد؟ سازمان چقدر حاضر است روی آن سرمایه گذاری کند؟ اینطور که من میبینم سیاستهای سازمان چندان اهمیتی برای نمایش رادیویی قائل نیست و بیشتر دنبال ساخت سریالهای تلویزیونی و گسترش شبکههای نمایشی تلویزیونی داخلی و برون مرزی است. ببینید الان در رادیو ما با چه شرایطی و با چه کمیتی نمایش تولید میکنیم، در صورتی که هزینهی تولید یک نمایش رادیویی یک هزارم تولید یک فیلم هم نیست. نمونهاش همان که ما رادیو نمایش داریم ولی بودجهای برای آن اختصاص نداده اند. در این شرایط مدیر مرکز با چنگ و دندان آنتن رادیو نمایش را نگه داشته است. شبکهای که روزی تاسیس آن آرزوی یکایک ما بازیگران رادیو بود و ادامهی آن دغدغهی همه ما. تا الان کلاسهای زیادی بهصورت کارگاهی و در حاشیهی جشنوارهها برگزار شده اما این به خصوص پاسخگوی شبکهای که اغلب مخاطبانش از قشر فرهیخته، فرهنگی و آشنا به متون ادبی و علاقهمند به هنر هستند، نیست.
کتابهای صوتی در کشور ما هنوز جایگاه خود را نیافته است، به نظر شما که در این زمینه هم فعال هستید برای همگیر شدن آن چه تمهیداتی باید اندیشید؟
به تمهید خاصی احتیاج نیست. این یک نیاز است. وقتی زمانش برسد خود به خود جا میافتد. سرعت خوب یا بد، از ضروریات زندگی روزمرهی ما شده است.کمتر میشود دیگر زمان و حوصلهی آن را داشته باشیم که زیر درختی بنشینیم و با فراق بال کتابی در دست بگیریم و بخوانیم. یا اصلا من به وضوح در بین شاگردانم میبینم که متاسفانه قادر به خواندن سی صفحه جزوه نیستند. نمیگویم نمیخواهند، قادر نیستند! اینترنت و تکنولوژیهای روز جایگزین خیلی چیزها شده است. حالا اگر بشود با یک هدفون از طریق صوت محتوای کتاب را هنگامی که دارند کارشان را با اینترنت انجام میدهند یا در اتوبوس نشستهاند، یا در کارگاهی مشغول کار هستند، منتقل کرد، بسیار خوب است. البته کتابهای صوتی که من آنها را کارگردانی کردهام برای نابینایان تولید شدهاند و این هم کار برد دیگر این جور کتابهاست که جای خود را دارد.