درباره «ماری دورسان»، پرستار-نویسنده فرانسوی

از تشویق مردم پشت پنجره برای پرستاران می‌ترسم...

بابک بهرامی

ماری دورسان، نویسنده فرانسوی که حرفه اصلی‌اش پرستاری در یک بیمارستان روان‌پزشکی است، هرچند نسبت به اغلب نویسندگان، دیر اقدام به چاپ کتاب‌ کرده، اما با سه رمانی که تاکنون از او منتشرشده، جایگاه خود را در ادبیات معاصر فرانسه به دست آورده است.

هر اثر او، تابلویی بزرگ و دقیق از وضعیت درمانی کشورش است. او از دنیای ‌بی‌رانت و بدون تبعیض ادبیات بهره برده تا زخم‌های حرفه‌ خود را عیان کند و آن‌ها را نه برای درمان، بلکه برای شکستن تابوها به نمایش بگذارد.

اگر پرستاری برای ماری دورسان یک مبارزه است، ادبیات یک سلاح نه، بلکه عامل تغییردهنده زاویه نگاه خواننده است نسبت به این شغل.

اولین رمان ماری دورسان که در سال ۲۰۱۵ با عنوان «زمان حالِ بی‌پایان، متوقف می‌شود» منتشر شد، براساس تجربه‌های نویسنده از کار در یک آپارتمان درمانی، وابسته به یک بیمارستان روان‌پزشکی نوشته‌شده است. این رمان در سال ۲۰۱۶ برنده جایزه ادبی پی‌یر سیمون شد. در آپارتمان محل وقوع داستان، نوجوانانی زندگی می‌کنند که شدیداً بیمارند و خانواده‌هایشان توان نگهداری از آنان را ندارند. دورسان در این کتاب از رنج این نوجوانان نوشته و همچنین از مشکلات پرستاری از آنان: «من تلاش می‌کنم که پیچیدگی‌های روابط با آنان و پیچیدگی‌های تلاش‌ برای مراقبت از آنان و همچنین مشکلات روابط میان خود پرستاران را بنویسم.»

این نویسنده، سه سال پس از انتشار اولین رمانش، رمان دیگری را در ۲۰۱۸ با عنوان «عشقی برای ایگرگ (Y)» منتشر کرد که با گفت‌وگوی یک زن و مرد در یک تیمارستان آغاز می‌شود:

«من عاشق ایگرگم.

-عاشق ایگرگ؟

-بله، عاشق ایگرگ.

– چرا ایگرگ؟

– چون زیباترین حرف الفباست، ایستاده و دست‌هایش را به سمت آسمان بلند کرده است.»

دورسان یک سال بعد، رمان دیگری را با عنوان «ملاقات با داریوش» منتشر کرد که شرح یک «حیرت» است؛ حیرت از دیدار با یک مرد خطرناک که زنش را کشته و هر آن، ممکن است فرد دیگری را هم بکشد. پولین، شخصیت اصلی «ملاقات با داریوش» نیز مثل خود نویسنده، یک پرستار زن است و هر هفته، از دوشنبه تا جمعه، از این مرد شدیداً بیمار پرستاری می‌کند. او تلاش می‌کند با نوشتن، دیدارهایش با داریوش را بیشتر کشف کند و زبان این مرد را بفهمد، این‌که او چه می‌گوید و چه چیزهایی را پنهان می‌کند. راوی «ملاقات با داریوش» همچنین سعی دارد میان شخصیت داریوش و شخصیت مورسو در رمان «بیگانه» آلبر کامو که او نیز قاتل بود، ارتباطی بیابد.

هر اثر او، تابلویی بزرگ و دقیق از وضعیت درمانی کشورش است.

این پرستار-نویسنده شعر هم می‌سراید، اما تاکنون ترجیح داده که آن‌ها را منتشر نکند، هرچند که شاعرانگی در زبان داستانی او نیز یافت می‌شود.

ماری دورسان، کار «حرفه‌ای» پرستاری را «حرفه‌ای» آغاز نکرد. او وقتی جوان بود پرستاری را با گذراندن 9 ماه در یک مجمع مسکونی ویژه معلولان جسمی، ذهنی و روانی تجربه کرد. مادر ماری، اهل انگلستان است و ماری در آن موقع که ۲۰ ساله بود، برای یک دوره طولانی تعطیلات، به شهر ناتینگهام انگلستان رفته بود. تا آن زمان، هیچ آموزشی درزمینهٔ پرستاری ندیده بود و به‌طور داوطلبانه وارد این مجتمع شده بود که در نزدیکی ناتینگهام قرار داشت.

بعداً در فرانسه مدتی در یک‌خانه سالمندان که ویژه کشیش‌ها و راهبه‌ها بود، مشغول به کار شد و بازهم در انگلستان همین تجربه را در لندن به مدت پنج ماه تکرار کرد. پرورش و تسلط به دو زبان انگلیسی و فرانسه، در آثارش ماری دورسان نیز مشهود است. گاهی در آثارش که به زبان فرانسه نوشته‌شده، جملات کوتاه یا بلندی به زبان انگلیسی وجود دارد.

پس‌ازاین تجربه‌های آماتوری، یک دوره آموزش پرستاری روان‌پزشکی را در لندن گذراند، اما در بازگشت به فرانسه، گواهینامه این دوره آموزشی از سوی دولت فرانسه به رسمیت شناخته نشد. چهار سال را در نبرد با نظام اداری فرانسه گذراند تا بالاخره در بخش مراقبت‌های تسکینی یک بیمارستان استخدام شد؛ اما پس از مدتی، با تغییر ساختار این بیمارستان، این بخش حذف و دورسان بیکار شد.

این پرستار در یک مرکز درمانی ویژه کودکان و نوجوانان کار پیدا کرد و پنج سال در آنجا ماند؛ همان‌جایی که «زمان حال بی‌پایان، متوقف می‌شود» در آن می‌گذرد. برای بار چندم، مجبور شد محل کارش را تغییر دهد. این بار، به یک بیمارستان روانی بزرگ‌سالان رفت. «عشقی برای ایگرگ» و «ملاقات با داریوش» محصول همین دوره است: «شغل پرستاری برایم یک وظیفه نبوده است، این کار به یک مبارزه تبدیل‌شده است.»

هر سه رمان ماری دورسان گرچه براساس زندگی واقعی او نوشته‌شده و می‌توان آن‌ها را به‌گونه‌ای اتو بیوگرافی نیز در نظر گرفت، اما خودش تأکید دارد که این کتاب‌ها را باید کاملاً «رمان» دانست، زیرا وقایع در آن‌ها، این بار به خواست نویسنده چیده و پرداخته‌شده است. همچنین علاوه بر تلاش برای گمنامی و دگرگونی‌ها در شخصیت‌پردازی، وقایعی ابداعی نیز به داستان‌ها افزوده‌شده است.

مهم‌تر از همه، ماری دورسان نوشتن با روایت اول‌شخص را برای خودش غیرممکن می‌داند: «من یک "خود دیگر" را خلق می‌کنم، زیرا می‌ترسم در صورت نوشتن به اول‌شخص، خودم را باشخصیت روی کاغذ اشتباه بگیرم.»

درواقع، درست است که این نویسنده از خودش وزندگی خودش می‌نویسد، اما موقع نوشتن، ازنظر روانی نیاز دارد از خودش فاصله بگیرد. این فاصله گرفتن از خود، به او کمک می‌کند تا از دیگرانی که واقعاً در اطرافش هستند نیز فاصله بگیرد، همچنین از وقایع؛ و این فاصله‌گیری، به تفکر بیشتر درباره خود و دیگران و وقایع منجر می‌شود: «می‌نویسم برای فکر کردن درباره آنچه از سر گذرانده‌ام. نوشتن، هم‌زمان با درون‌نگری، شیوه‌ای برای بررسی شغلم، بهتر انجام دادن آن و روایت کردنش است.»

اما این فاصله‌گذاری مانع از آن نشده که خواننده آثار ماری دورسان، از حقیقت و واقعیت زندگی پرستاران به‌ویژه پرستاران بیمارستان‌های روان‌پزشکی دور شود و مشکلاتشان را به‌خوبی درک نکند. یکی از این مشکلات، ادامه داشتن زندگی حرفه‌ای در زندگی خصوصی پرستاران است که این موضوع در زندگی همه شخصیت‌های اصلی آثار دورسان مشهود است و فکر کردن به بیماران، در خارج از محل کار نیز ادامه دارد: «این کار، شغلِ اشغال‌کننده [زندگی خصوصی] است.»

همچنین خواننده در آثار دورسان با کمبودهایی که پرستاران در شغل خود با آن‌ها مواجه‌اند، آشنا می‌شود. این نویسنده در رمان‌هایش، در این زمینه انتقادهای تندی به دولت وارد می‌کند و به‌عنوان نمونه از عدم ارائه دوره‌های آموزشی لازم و کوچک‌تر شدن بیمارستان‌ها و اساساً مدیریت درمانی کشور انتقاد می‌کند.

ماری دورسان، کار «حرفه‌ای» پرستاری را «حرفه‌ای» آغاز نکرد.

از این نظر شاید کتاب‌های ماری دورسان مناسبت این روزهای شیوع ویروس کرونا نیز باشد که همه، چه در فرانسه چه در کشورهای دیگر، از تقویت بیمارستان‌ها حرف می‌زنند: «به‌طورکلی، آیا بحران‌ منجر به تغییرات می‌شود؟ بدون شک بله، ولی چه تغییراتی؟ از سال‌ها پیش، بیمارستان‌های دولتی به محدودیت‌های بودجه‌ای عمده تن داده‌اند، آیا این وضعیت برعکس خواهد شد؟ در شرایطی که منتظر بیکاری و ورشکستی و فقر بیشتر هستیم، آیا بودجه بیمارستان‌ها افزایش خواهد یافت؟ چندان مطمئن نیستم.»

ماری دورسان همچنین شرایط جدید پیش‌آمده پس از شیوع ویروس کرونا را خطری برای تمایل به حرفه پرستاری می‌داند: «آیا این وضعیت، منجر به داوطلبان بیشتر برای شغل‌های پرستاری می‌شود؟ مطمئن نیستم.»

این پرستار-نویسنده همچنین با تأکید بر سختی‌های و فداکاری‌های شغل پرستاری، مخالف «قهرمان سازی» از این شغل است: «قهرمان سازی از پرستاران ازنظر من یک ساده‌انگاری است که زود از بین هم خواهد رفت، راهکار کسانی است که نمی‌خواهند دست‌های خود را آلوده کنند… این روزها کف زدن مردم از پنجره‌ها برای پرستاران، مرا می‌ترساند…»

دورسان بدبینانه معتقد است که انسان به بحران درمانی کنونی نیز مثل دیگر بحران‌هایی از قبل وجود داشتند، مثل بحران محیط‌زیست، عادت می‌کند و کم‌کم حتی به فراموشی می‌سپارد: «سال گذشته، تظاهرات [جلیقه زردها] شد و پلیس به‌سوی آن‌ها از اسلحه غیرمتعارف استفاده کرد، اما امسال برخی از معترضان برای شعارهایی که سر دادند، احضار شدند… زنده‌باد خوش‌بینی!»

اگر پرستاری برای ماری دورسان یک مبارزه است، ادبیات یک سلاح نه، بلکه عامل تغییردهنده زاویه نگاه خواننده است نسبت به این شغل.