راستش از اساس اشتباه است وارد نقد چنین آثاری شد، بهویژه زهرمار که درصد استهلاکش فراتر از انتظار و بسیار بیشازحد متعارف کمیک فارسیهای معیوب روی پرده است و اما به چند دلیل، گذری از آن را خالی از فایده نمیبینم!
هرکسی برای ادامه بقا، نیاز به کار و کسب درآمد دارد، سینما هم یکی از این راههاست، اما الزاماً راهی مناسب نیست؛ بهویژه که در ادامه، افکار عمومی جامعه به میدان میآید و ضمن سنجش ارزشهای فنی و هنری اثرتان، سؤالهایی هم خارج از متن از شما خواهد داشت؛ اینکه برای ادامه زندگی، مگر چقدر به پول نیاز هست؟ آیا همین میزان از کسب درآمد از انواع پروژهها، کفایت بودنتان را نمیکند؟! و ... اینها سؤالهای مهمی است که سینماگران را به چالش خواهد کشید، چون سینما امر مستمر قابل مراجعه برای تعیین سطح و هنری گران است.
این فیلمها، قهرا انگار اصرار به افشا دارند، آنهم افشای نابلدی! خب چه اصراری است بر ادامه، وقتیکه ناتوانی از ارائه؟! آیا مراقبت از کارنامه، برایتان تعریفی هم دارد؟! سلامت روانی جامعه چه؟! چگونه است که از اکوی کارتان نمیهراسید!
جواد نوروزبیگی که نه؛ او تهیهکننده است، جواد رضویان؛ کمدینی قابل بود، درگذشته از او تصویری به خاطر داریم که میخنداند و این کاریکاتوری که از واقعیت جلف پیشارویمان ترسیم میکرد، آن آدم پاچهخوار و حقیر را در اطرافمان میدیدیم و ...البته به دلیل ساخت و پرداخت ضعیف مجموعههایی که او بازی میکرد به شکل مجزا یک کاراکتر خاص از او در یاد نداریم، مجموعه بازیهایش بود که به رضویان بار میداد.
اکنون رضویان مانند سایر همدورهایهایش به کارگردانی روی آورده تا به عمر هنری خود استمرار بخشد و چند صباحی بیشتر ...؛ و بیتعارف در «زهرمار» اگرنه شکستی کامل و سخت خورده که به یک بنبست رسیده است.
اگر مدیری و جوان توانستند با کارگردانی در سینما هنوز هم دوام بیاورند، این سینما نبود که ایشان را نگه داشت، این تلویزیون و کمیت حضور در جنگهای شبانه بود که ضعفهای ایشان را پوشاند (و از فرط تکرار، مردم را بیحس کرد.) جوان هر شب داشت با ملت نرد عشق میباخت و به احترام مردم عزیز ایران از جای برمیخاست و مدیری هم در لباس عاریه همهچیزدانی و طرف مردم بودن، منویات سفارشدهنده را توأمان پیش میبرد؛ دلبری از هر دو طرف ... وقسعلیهذا ...!
سینما حسابش جداست! و تعارف و تملق به کتاش فرو نمیرود، این بود که از دریچه سینما، نه «قانون مورفی» فیلم بود، نه «ساعت ۵ عصر» و نه «زهرمار» که از منظر نقد و دلالتهای هنری و سینمایی، این آثار یک سقوط آزاد رسمی در اعماق و Trash Movie محسوب میشوند.
البته رضویان به خلاف تصویر آن کارمند پاچهخواری که نقشش را با استادی ایفا میکرد، اتفاقاً شم و رابطه و انعطاف همکارانش را نداشت و از جایی به بعد، کنار گذاشته شد و تاکنون هم برنامهای که توفیقی برایش بیافریند، نساخته است! برای همین فقط در آینه زهرمار سنجیده میشود.
برگردیم به خود اثر! قرار بوده مثل غالب کارهای مدیری (مدیری غالباً بعد از فروریختن مرز و قبح مسائل اجتماعی و سیاسی -به نظر حاد- از راه میرسد و با نقد و نقاله، موضوع را دستمایه میکند و ...) در زهرمار هم شاهد پردهبرداری از مداحی بیسواد باشیم که درصدد ورود به انتخابات است و ... و در همین خلال هم لابد، انتقامکشی از جعلیات و چه و چه و چه رخ دهد! اما بازهم با «این همانگویی»ها (به قول رولان بارت) طرف میشویم؛ شبه محیط میبینیم و شبه جامعه و شبه مردم و ... که به کار درام طنز اجتماعی نمیآید و شوربختانه اینجا کاریکاتور هم نمیشود.
فیلم جواد رضویان با وقوع قتل در دو ساحت رودرروست؛ هم در واقعیت (که جعل میشود و خبری تازه در کار نیست) و هم در زبان (که از فرط کهنگی و انفصال، فضای سریالهای کهنه تلویزیون را به یاد میآورد!) سازندگان فیلم در زهرمار انگار از جریان روز و تغییر سینما، ۲۰۰، ۳۰۰ سالی عقباند!
اشتباهات ناتمام سریالهای سطح پایین طنز تلویزیونی، اینجا در پرده عریض، آنقدر بزرگشدهاند که میتوان همه را یکجا رصد کرد؛ میزانسنهای تئاتری و ایستا، عدم توازن صحنه، فقدان قریحه دیالوگنویسی، گفتار رادیویی، صحنههای منجمد، درکی نداشتن از زیباییشناسی هنری وقسعلیهذا، این خط را بگیر و بیا ...حالا میتوان بهصراحت نتیجه گرفت که تمام آن کارهای تلویزیونی چقدر سطح پایین و بیارزش بودهاند که حتی منجر به بستن یک قاب درست نمیشوند.
رضویان کمدینی خندهرو بود با نیش باز تا بناگوش (و مردم هم دوستش داشتند و دارند)؛ اما سینما با تلویزیون خیلی فرق دارد و برای ادامه حیات در آن، متر و اندازه و معیار، شناخت و دانش و قریحه است که آن را باید گستراند.
رضا درستکار