عباس (حمید فرخ نژاد) و حسن (ساعد سهیلی) و عطا (پولاد کیمیایی) یکبار دیگر کنار هم جمع میشوند تا به ماجراجوییهایشان ادامه دهند. عطا که در پایان قسمت اول تیرخورده و مجروح شده بود به کما میرود و کمی از حافظه را ازدستداده و در سوی دیگر حبس عباس و حسن به پایان میرسد. فیلم با شوخیهای مختلف و نیش و کنایههای سیاسی به مفاسد اقتصادی آغاز میگردد و این مشکل اقتصادی در زیر لایه داستان گشت 2 تا پایان فیلم وجود دارد. درام نیز جایی شکل میگیرد که عطا با دو دوست دیگر برای یک کار آبرومند همقطار میشود.
«گشت 2» اساساً یک مشکل بزرگ دارد که در قسمت اول نیز دیده میشد، اینکه چرا این سه نفر دست به یک کار آبرومند نمیزنند و از ابتدا فقط در حرف دنبال این کار هستند. آنها میتوانستند وارد یک کار آبرومند بشوند و سپس به این سمت سوق داده شوند، اما خیلی سریع تصمیم میگیرند دست به اعمال قدیمی و تلکه کردن دیگران بزنند. نقطه دوم داستان که در ادامه همان خط اصلی شکل میگیرد ایده ماورایی است که به فیلم تزریق میشود. عطا میتواند اتفاقاتی را حدس بزند یا بهتر بگوییم وایپ کند. (وایپ یک ویژگی متافیزیکی در ابرقهرمانان دی سی است که شخص وایپ کننده با نزدیک شدن به فردی یا ردی از یک کالا میتواند اتفاقاتی از گذشته یا آینده آن را مشاهده کند.) این ایده وایپ کردن از دل یک شرایط عجیب بیرون میآید و ایده بسیار جالبی است، اما در فیلمی کمدی که میخواهد انتقادات اجتماعی کاملاً سطحی را بکند به هم جور درنمیآید.
سه شخصیت اصلی قصه با این ویژگی عطا تبدیل به فالگیر ورمال میشوند و سعی دارند امرارمعاش کنند. فیلم قصه خود را با این ایده جالب خوب پیش میبرد اما همسایگی این سه با سه دختر جوان و معاشرتهای کلیشهای، غذا بردن در خانه یکدیگر، جلوی مزاحمانشان ایستادن و ازایندست ارتباطات به قصه اصلی ضربه میزند. فیلم از اساس داعیه انتقادات اجتماعی دارد. از زندانیانی که صاحبمنصب و مفسد اقتصادی به شمار میروند و عباس با آنها شوخی میکند بگیرید تا اینکه دانشجویان برای امرارمعاش و درآوردن هزینه زندگیشان باید در جای بدی زندگی کنند و به دورهگردی روی بیاورند، اینکه سه شخصیت اصلی قصه کار ندارند و دست به چنین کارهایی میزنند. فیلم میخواهد اعتراض کند اما اعتراض را بلد نیست و اعتراض سطحی لحظهای دیده میشود و بدون هیچ تأثیری فراموش میشود. اعتراض سطحی مثل عربدههای عباس پس از دستگیری است که ما مگه چی کارکردیم و برید دونه گندههایی را بگیرید که ...
حمید فرخ نژاد در این فیلم به مراتب بهتر از «خوب بد جلف» دیگر کمدی در حال اکران بازی کرده است و معلوم نیست چرا برای «خوب بد جلف» در جشنواره سال گذشته اکران شد و این بازی او دیده نشد. ساعد سهیلی نیز در ادامه روند رو به رشد بازیگریاش در چند سال اخیر بازی خوبی را ارائه داده است. در کنار حسنهای فیلم، قصه بدون حساب به پایان میرسد. جمعبندی درستی ندارد. یکی از آن جمعبندیها که در پاراگراف فوق به آن اشاره شد همان عربدههای عباس پس از بازداشت است، اما در خود داستان و سرنوشت این افراد، فرا انسان شدن عطا و دیگر مواردی ازایندست بدون حسابوکتاب رها میشوند.
مورد دیگری که در این فیلم توی ذوق میزند شوخیهای بسیار سطح پایین، اداواطوار زننده و لوده بازیهایی است که گویی قرار نیست دست از سر طنزهای سینمای ایران بردارد. ژانر کمدی که یکی از کهنترین گونههای ادبیات نمایشی به شمار میرود خود به زیرمجموعههایی تقسیم میشود که لودهبازی جایی در آن ندارد و بحثهای تخصصی نیز جایی در چنین یادداشتهایی ندارد. حتی وقتی ما دو بازی بسیار خوب از حمید فرخ نژاد و ساعد سهیلی میبینیم. ایده وایپ کردن و رمالی جالبی را میبینیم، کمدی سینمای ما به ورطهی لوده بازی برای جذب قشر خاصی میرود که گیشه را تسخیر کند. در هرجایی وقتی کانالهای تبلیغاتی زیاد میشوند همه خوشحال میشوند، اما برای سینمای ما تبلیغات در کانالهای تازه مانند اینستاگرام و شبکه جم تبدیل به صحنهای از بزنبرقص و شوخیهای ناجور شدهاند.
گشت ارشاد که اولین قسمت این مجموعه بود خود نقد اجتماعی مهمی به یک حرکت اجرایی نیروی انتظامی در مقابله با بدحجابی بود که به نظر کارشناسان فرهنگی به بدترین نحو پیش میرفت و بایستی با کار فرهنگی هر چیز را تبلیغ کرد نه آن شیوه و همین فیلم در یک نقد اجتماعی موفق محسوب شد و توانست در دل مردم نیز جای باز کند، اما قسمت دوم فقط بخشی از آن اسم و شخصیتهای اصلی را یدک میکشد که قرار است نقدی را انجام بدهند که بههیچوجه نقد نیست و اسیر لمپنیسم میشود.
نرگس جهانبخش