کابوسهای تمامنشدنی
سعید مروتی
این روزها انگار وسط یک فیلم ترسناک گرفتارشدهایم؛ فیلمی که در آن بیماری مرموزی همه را آلوده و بیمار میکند و عدهای را هم از پا میاندازد. کرونا با خودش کابوسها و هراسهایی را آورده که مشابهش را قبلاً در فیلمهای ترسناک دیدهایم و حالا خودمان مثل شخصیتهای در معرض خطر فیلمهای ژانر، در وسط معرکه هستیم. این از آن فیلمهای ترسناکی است که همه برایش آرزوی «هپیاند» داریم.
بر اساس یکی از افسانههای دهه 60 که راوی خودش آن را در مجله «دانستنیها» یا «دانشمند» خوانده بود، کشته شدن تعدادی از عوامل فیلم «جنگیر» در سر صحنه بود. علت مرگ هم سکته براثر ترس و وحشت بود! این معمولاً مقدمهای بود بر روایتی مفصلتر که از سکته منجر به مرگ تماشاگران فیلم جنگیر حکایت میکرد.
افسانههایی که در شبهای خاموشی و حمله هوایی دشمن به شهرها، بین نوجوانها نقل میشد و بخشی از پازل بزرگ هراسهای آن دوران را با فانتزی و اغراق و تخیل همراه میکرد. انگار با چنین پسزمینهای تماشای فیلم جنگیر، بیشتر میچسبید. در دهه 60 اگر تجربه جمعی وحشت در سالنهای سینما میسر نبود و فیلم ترسناک را فقط میشد در قاب تلویزیون و روی نوار ویدئو تماشا کرد، ترس و وحشت جمعی را میشد به شکلهای مختلف در زندگی واقعی تجربه کرد. از لحظهای که آژیر قرمز به صدا درمیآمد تا وقتیکه صدای انفجار در دوردست یا نزدیک، تن همه را میلرزاند، دلهره و هراس در بالاترین ابعاد تجربه میشد.
اما تماشای فیلم ترسناک معمولاً فضیلتی در تماشایش نهفته نبود. معمولاً مطلب دندانگیری در معدود نشریات آن سالها درباره ژانر وحشت منتشر نمیشد. معمولاً تلویزیون فیلم ترسناک نشان نمیداد. پس جنگیر، «طالع نحس» و «روانی» را فقط میشد باکیفیتهای نهچندان خوب، روی نوار ویدئو تماشا کرد.
بعدها متوجه شدیم که اساساً این ژانر، ژانر جشنواره و جایزه نیست. معمولاً اسکار به آن بیاعتناست. فیلم ترسناک با تنوع عجیبوغریبش به اقیانوسی میمانست که بیتوجه به همه بیمهریها و دستکم گرفته شدنها، به نفس تماشاگران پرتعدادش عمق و گستره بیشتری مییافت. حالا میشد عمیقترین مفاهیم روانشناختی، مذهبی، فلسفی و سیاسی را در پس پشت فیلمهای وحشت مشاهده کرد. هنوز جای تجربه جمعی خالی بود که سینمای کوچک حوزه هنری و برنامه شب فیلمنامه و مرور ژانر وحشت از راه رسید. حالا میشد «در کام جنون» جان کارپنتر و «تلالو» استنلی کوبریک را در سالن تاریک سینما و با تماشاگر دید، ترسید و تحت تأثیر قرار گرفت.
تا همین چند سال پیش که اکران پیادهرو هنوز رونق داشت و خیلی وارد عصر دانلود نشده بودیم، بیشتر مشتریان دیویدیهایی که کنار خیابان عرضه میشد، از فروشنده فیلم ترسناک طلب میکردند. از فیلمهای جریان اصلی تا انواع بیمووی و زیموویهای هالیوودی و فیلمهای ژاپنی و کرهای و حتی فیلمهای ترسناک هندی که هرکدام به وسع خود راویان هراس و وحشت بودند و تماشاگران پیگیر و پای کار داشتند و هنوز هم دارند.
غافلگیری عنصر تکرارشونده فیلم وحشت، ما را با هراسی که گویی با آن متولدشدهایم، مواجه میکند. هراس از ناشناختهها و انتظار برای تجربه حس آشنایی که ترس را با مکاشفه همراه میسازد. قواعد ژانر هم خیلی وقتها فقط از دل فیلمها بیرون نمیآیند و زیباییشناسی وحشت گاهی وقتها از دل واقعیت بیرون میآید.
این بازاری است که کنار جنس اصل تا دلتان بخواهد جنس بنجل و قلابی هم به چشم میخورد. این بزنگاهی است که دوست داری حدس بزنی، پیشبینی کنی و مشتاقانه منتظر بمانی تا رو دست بخوری. از کابوسی به کابوسی دیگر. کابوسهایی که تمام نمیشوند و الآن هم درست وسط هراسناکترینهایش هستیم. ویروس از آزمایشگاه بهعمد یا به سهو بیرون آمده و کل دنیا را آلوده کرده. تجربهها و آموختههایمان از ژانر وحشت و زیرگونههای انبوه و متنوعش، پیش چشمانمان است و همه منتظر پرده آخر هستیم. منتظر لحظهای که نفس راحتی را بکشیم و تنفسی پیش بیاد تا آماده تماشای فیلم بعدی شویم.
همشهری
ژانر وحشت چیست؟
ادبیات وحشت یا داستان ترسناک، روایتی است که خواننده را تکان دهد و در او احساس ترس، تنفر یا انزجار را برانگیزد. این ژانر شامل داستان کوتاه و رمانهای بلندی است که موضوعات متنوعی مثل قتل، خودکشی، شکنجه، آشفتگیهای روانی، حضور ارواح، انسانهای خونآشام، بختک، جنگیری، جادوگری و... را شامل میشود و با اعمال اسرارآمیزی مثل قدرت نفوذ به ارواح در انسان و حرف زدن اشیا، آن بخش از تخیل که نیروهای بازدارندهی ضمیر خودآگاه را تحت اختیار خود دارد، آشکار میکند.
ژانر وحشت از کجا آمده است؟
انعکاس هراس در ادبیات کهن، بهویژه آن بخشی که به اسطورهها میپردازد، دلیلی آشکار است بر اینکه باید پیشینهی ادبیات وحشت را کهنتر از دوران معاصر ببینیم. خاستگاه این ژانر باورهای اسطورهای، دینی و آیینی، خرافی و افسانههای پریان است. این منابع در فرهنگ فارسی و همینطور فولکلور ما بهوفور دیده میشود. اماکن ترسناک، شخصیتهای ماوراءالطبیعه مثل غول، جن و پری از عناصر مرسوم در فرهنگ شفاهی ما هستند. توجه به داستانهای مذهبی، هزار و یکشب، اسطورهها و افسانهها نشان میدهد آفرینش اینگونه آثار، منشأ و پیشینهای کهن در آثار کلاسیک فارسی دارد.
ادبیات ایران و داستانهای ایرانی
وقتی به گذشتهی اینگونه از ادبیات در داستانهای ایرانی مراجعه میکنیم، «گُجَسته دژ» صادق هدایت را میتوان اولین تجربهی داستاننویسی آگاهانهی یک نویسندهی ایرانی در جهت خلق داستانی در ادبیات وحشت ایران دانست. «معصوم اول» هوشنگ گلشیری نیز از مهمترین و قابلتوجهترین داستانهایی است که در این حوزه نوشتهشده. غلامحسین ساعدی نویسندهی دیگری است که با خلق فضاهایی که رگههایی از رعب و وحشت در آنها دیده میشود، بهنوعی آثارش را ذیل این دستهبندی قرار میدهد. سالها بعد بهرام صادقی در رمان «ملکوت» با ورود جن و به میان کشیدن فضاهای وحشتزا اثری در این راستا خلق میکند. این نوع از وحشت در ادبیات ما صرفاً با موجودات ماوراءالطبیعه و تخیلی ایجاد نشده است و اغلب آنها از بستر اجتماعی و زندگی روزمرهی آدمهای داستان بیرون آمدهاند.
ادبیات جهان
در ادبیات جهان مترادف شدن ادبیات «گوتیک» با ادبیات وحشت در سدههای هجده و نوزده میلادی میتواند دلیل تاریخی محکمی در متأثر شدن این ژانر از پیشینهی اساطیری باشد. ادبیات گوتیک متأثر از باورهای راز آمیز و هراسناک قوم گوت (تیرهای از ژرمنها) است؛ قومی که در معماری به خلق بناهایی اسرارآمیز پرداخت. این ادبیات وحشت و عشق را در همین بناهای تودرتو و نیمهتاریک به هم میآمیزد؛ دخمهها، سیاهچالها، پلکانهای مارپیچی که معلوم نیست در انحنای قوس آنها چه چیزی به انتظار آدمی نشسته است، قصرهای نیمهتاریک و اسرارآمیز، سردابها و بناهایی که با آوای هراسناک جغد در نیمهشب مو براندام مخاطب راست میکند.
«فرانکشتاین» مری شلی و «خونآشام؛ یک قصه» پولیدوری (۱۸۱۹)، در کنار داستانهای اثرگذار دیگری در این مقطع زمانی، ازجمله رمان «ملمات سرگردان»(۱۸۲۰) اثر چارلز متورین و «مرد شنی» (۱۸۱۷) نوشتهی ارنست هوفمان آلمانی قلهای دیگر در تاریخ ادبیات گوتیک پدید آوردند. در دهههای بعد نویسندگان دیگری دست به نگارشی آثاری زدند و در تکوین ادبیات وحشت نقش ایفا کردند که از مهمترین آنها میتوان به ادگار آلنپو آمریکایی اشاره کرد.
در اواخر قرن نوزدهم، با انتشار چند اثر شاخص، نقطهی عطف دیگری در روند تکامل ادبیات وحشت شکل گرفت؛ رابرت لوییس استیونسون در سال ۱۸۸۶ داستان «مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» را نوشت. اثری که همواره از آن برای اشاره به دوشخصیتی بودن یک فرد و بروز رفتار اسکیزوفرنیک از سوی شخصیت، بهره میگیرند و داستانها و فیلمهای بسیاری بر اساس آن خلقشده است. همچنین در سال ۱۸۹۱، اسکار وایلد رمان «تصویر دوریان گری» را نوشت و منتشر کرد. در همین سال رودیارد کیپلینگ، رمان «نشان هیولا» را منتشر کرد؛ اما مهمترین اتفاق این دورهی زمانی، انتشار رمان «دراکولا» به قلم برام استوکر انگلیسی بود.
آخرین نویسندهی اثرگذار داستانهای وحشت در قرن نوزدهم، آمبرز بیرس آمریکایی بود که تجربیات وحشتناک و تکاندهندهی خود از جنگ را در داستانهای کوتاهش روایت میکرد. او با نگارش داستانهای جنگ و ارواح، نام خود را بهعنوان یکی از پیشگامان ادبیات وحشت روانشناختی در تاریخ ثبت کرد. در سال ۱۸۹۸، هربرت جورج ولز داستان «جنگ دنیاها» را نوشت؛ داستانی علمی-تخیلی و وحشتناک که با آفریدن ترس از آینده، منبعی کاملاً جدید از ترس و اضطراب برای خوانندگان مدرن فراهم نمود.
در این سالها که دیگر برای نویسندگان وحشت داستان کوتاه تبدیل به قالب اصلی شده است، آثاری منتشر شد که درواقع بهمنزلهی پایانی بر عصری از وحشت در ادبیات انگلستان محسوب میشد؛ اما در همین زمان، ادبیات وحشت در آمریکا شکوفا شد.
ساختار ژانر وحشت چیست؟
همهی داستانهای وحشت متشکل از پنج عنصر اصلیاند که باید برای پروراندن قصهای جذاب و گیرا که ترس را در خواننده ایجاد کند، به کار گرفته شوند:
۱. پیشآگاهی دادن/ زمینهچینی:
خمیرمایهی آمادهسازی خواننده برای رویارویی با اوج یا نتیجهی داستان است. پیشآگاهی دادن الزاماً نباید همهچیز را یکراست به ما بگوید بلکه باید کاری کند که ما با داستان همراه شویم.
۲. ترس:
نیروی محرکهی هر داستان وحشتانگیز است. داستان شما باید سبب شود تا خواننده از فرط ترس عرق سر از پیشانیاش را پاک کند و یکلحظه هم آرامش نداشته باشد.
۳. تعلیق:
ترس فورانی از آدرنالین را سبب میشود، درحالیکه تعلیق، خواننده را روی صندلی نیمخیز نگه میدارد. اگر ترس خواننده را با تعلیق حفظ کنیم، خواننده را در داستان نگه خواهیم داشت.
۴. راز آلودگی:
همانند تعلیق، باید از راز آلودگی در مقام قلاب استفاده کرد تا خواننده بداند که در اوج داستان یا پسازآن چیزی رخ خواهد داد. پس مخاطب با ماجرا همراه میشود تا همزمان به حدس زدن دربارهی وقایع پیش رو بپردازد و نیز انتظار چیزهایی که پیش خواهد آمد را بکشد.
۵. خیالپردازی:
راز آلودگی و خیالپردازی عمدتاً بر عنصر ترس تکیهدارند. با استفاده از عنصر خیالپردازی خواننده در این همراهی، بیتردید جزوی از داستان میشود.
چرا سینمای وحشت را باید جدی گرفت؟
در وصف قدرت شگفتانگیز ترس
پیتر هاچینز، ترجمه: محمدناصر احدی
باوجود همه نگرانیها و ترسهایی که در زندگی روزمره متحمل میشویم، چرا هنوز بسیاری از ما در پایان یک روز پراسترس، برای تغییر حال و احوالمان و رفع خستگی و تمدد اعصاب، سراغ فیلمی از ژانر وحشت میرویم؟
شاید آگاهی از اینکه در حال تماشای فیلم هستیم و آنچه میبینیم فقط شبیه واقعیت است، اما خود واقعیت نیست، ما را در موقعیتی برتر قرار میدهد که هر اتفاقی هم در فیلم بیفتد، ما در امنوامان هستیم و گزندی به ما نمیرسد؛ اما اگر چنین است چرا با به خطر افتادن جان قهرمان/ قهرمانان فیلم نفسمان در سینه حبس میشود یا با شکنجه و مثله شدن آنها دندان بر دندان میساییم و از میان چشمان نیمه بستهمان به آنچه در حال روی دادن است مینگریم؟
سینمای وحشت چه نیازی از ما را برطرف میکند که استودیوهای ریزودرشت هالیوودی سالانه دهها فیلم ترسناک را راهی پرده سینما، سرویسهای نمایش آنلاین و ویدئوکلوبها میکنند و از این شور و اشتیاق طرفداران سینهچاک و علاقهمندان معقول سینمای وحشت پول خوبی به جیب میزنند؟
داستان چند دختر و پسر جوان و عموماً خوشگذران که برای تعطیلات و تفریح به جاده میزنند و سر از جای دهشتناکی درمیآورند که روزگارشان سیاه میشود و هزینه جوانی و عشرت طلبیشان را باجانشان میدهند، چه چیز دارد که بارها و بارها روایتشده، اما هنوز با این فرمول ساده و قدیمی میتوان تماشاگرانی از سراسر جهان به دست آورد؟ در داستان زنی که قدرت تشخیص توهم از واقعیت را ندارد و مدام تصور میکند که مردی قصد آزار و اذیت و کشتن او را دارد، اما کسی گوشش به حرفهای او بدهکار نیست تا سرانجام خودش دمار از روزگار مرد هیولا صفت درمیآورد، چه چیز نهفته است که این پیرنگ بهدفعات در فیلمهای مختلف باکمی تغییر استفادهشده است؟
عروسکهایی که صاحبانش را راهی دیار باقی میکنند یا کودکانی که معصومیت بچگی را با خباثت شیطانی تاخت زدهاند چقدر جذابیت دارند که میتوان طی سالها داستانهایشان را در فیلمهای دنبالهای به تماشاگران فروخت؟ زامبیها و خونآشامان که تمام فکر و ذکرشان فروبردن دندانهایشان در بدن و گلوی زندههاست چه جاذبه مسحورکنندهای دارند که داستانهایشان هیچگاه بوی کهنگی نمیگیرد؟ ارواح، هیولاها، قاتلان سریالی، جانیهای روانی و خلاصه هر آنچه ما را به وحشت بیندازد و البته کنجکاوی ما را تحریک کند چه رازی دارند که ژانر وحشت قصد دست کشیدن از آنها را ندارد؟
بااینحال، به دلیل اینکه عمده محصولات این ژانر کیفیت نازلی دارد، ژانر وحشت هنوز در نوشتههای انتقادی جریان اصلی سینمای ما چندان جدی گرفته نشده است؛ البته چند سالی است که به لطف تلاشهای سینهفیلمهای ایرانی متون ترجمه و تألیف قابلتأملی درباره سینمای وحشت و حتی «بی ـ مووی» های کمتر دیدهشده این ژانر در سایتهای سینمایی منتشرشده است.
واضح است که تماشاگر عام برای لذت بردن از این فیلمها و درک تجربهای که از تماشای آنها ناشی میشود نیازی به مطالعه متون تئوریک (حتی سینهفیلمی) ندارد، اما از زمانی که روانشناسی به ژانر وحشت توجه نشان داد، تماشای فیلم وحشت حتی به محیطهای آکادمیک هم راه یافت و حالا با رویکردهای مختلفی میتوان پاسخی برای سؤالات مزبور یافت.
متنی که در ادامه میآید ترجمه قسمت آخر مقدمه کتاب «فرهنگ تاریخی سینمای وحشت» نوشته پیتر هاچینز است. این ترجمه از ویراست دوم این کتاب که در سال 2018 منتشرشده، انجامشده است. هاچینز در قسمت سوم مقدمهاش تحت عنوان «معنای وحشت» ایدههایی را درباره شیوههای تفسیر این ژانر، جنسیت، مطالعات تماشاگر (مطالعات دریافت) و ضرورت تفسیر انتقادی ژانر وحشت مطرح میکند.
این ایده که وحشت فرم فرهنگی نازلی است سابق بر این مسئلهساز بود، حداقل برای آن دسته از منتقدانی که میخواستند آن را جدی بگیرند. بعضی منتقدان با ربط دادن وحشت به حیطههای خوشنامتر فرهنگ به آن پرداختهاند. برخی دیگر وحشت را از این منظر مطرح کردهاند که ارزش یا معنایی زیر ظاهر پرزرقوبرق تجاری عوامانهاش نهفته است. برای مثال، منتقدان روانکاو به تحقیق درباره شیوههایی پرداختهاند که در آنها فیلمهای وحشت بهعنوان نشانهای از ترسها و اضطرابهای سرکوبشده در نظر گرفته میشوند؛ درواقع فیلم ترسناک بهعنوان نوعی درمان برای تماشاگر بیخبر از همهجا عمل میکند.
ایدئولوژی وحشت دغدغه فکری دیگری است که در نوشتههای انتقادی درباره این ژانر به کرّات به آن اشارهشده است. فیلمهای وحشت تا چه حد، تعمداً یا غیر تعمداً، بیانگر ارزشها و نگرشهایی در پشتیبانی از دیدگاههای خاص به جهان هستند؟ از این منظر، رابین وود ـ منتقد صاحب نفوذ ـ وحشت را بر اساس اینکه فیلمها تا چه حد به هنجارهای اجتماعی وفادار میمانند یا از آنها منحرف میشوند، به جناحهای اجتماعی مترقی و ارتجاعی تقسیم کرده است.
سایر منتقدان، در بخشهای خاصی از سینمای وحشت، ارزشهای زنستیزانه یافتهاند- شخصیتهای زن بهدفعات به دست قاتلان یا هیولاهای مرد قربانی میشوند- گرچه هنوز بیشتر منتقدان، وقتی درباره این فیلمها مینویسند، متوجه چیزی شدهاند که آن را رفتاری دوگانه با جنسیت میدانند.
نتیجه نهایی این فعالیت تفسیری، درک واضحتر از ابهامات و تنشهای موجود در فیلمها بوده است. در نمونهای مشخص، منتقدان هیولای فرانکنشتاین را در چرخه فیلمهای وحشت دهه 1930 استودیوی یونیورسال- از میان موضوعات دیگر- به دگرجنسگرایی لجامگسیخته، دگرباشی، طبقه کارگر و فلاکت و بدبختی آفریقایی آمریکاییها ربط دادهاند.
تمام این تفاسیر با شواهدی از فیلمها قابل پشتیبانی است، اما درعینحال، آن فیلمها در هیچیک از این تفاسیر نمیگنجند یا کاملاً با آنها توجیه نمیشوند. درواقع میتوان استدلال کرد که جذابیت این فیلمها- و ظرفیتهایشان برای خلق بسیاری از خوانشهای مجابکننده- از ابهامی پایدار ناشی میشود، چنانکه عناصر گوناگون معنیدار اجتماعی یا ایدئولوژیک متناسب با نیازهای متفاوت روایتهای این فیلمها به دست میآید یا به آنها نسبت داده میشود. در مورد هیولای فرانکنشتاین، جابهجایی بین تهدید و تأثر موجب استراتژیهای بازنمایی مختلفی میشود که لزوماً با هم منطبق نیستند، علیالخصوص ازنقطهنظر ایدئولوژیک.
تمرکز بر تماشاگران فیلمهای وحشت، مخصوصاً سینهچاکان این فیلمها، بهجای تمرکز بر خود فیلمها، در سالهای اخیر زمینه مؤثری برای بحثهای انتقادی بیشتر درباره بعضی شیوههای تفسیر فیلمهای وحشت فراهم کرده است. در نقد ژانر متقدم، تماشاگران اغلب منفعل در نظر گرفته میشدند، خواه این انفعال توده تماشاگر بود که بدون تعقل سرگرمیهای کلیشهای را جذب میکرد، خواه تماشاگری که آگاهانه بر کارهایی که ژانر با او انجام داده چشم میبست. حداقل، توجه به سینهچاکان وحشت بهمثابه عوامل سازنده معنا به ما یادآوری میکند این گروه خاص تماشاگر بهوسیله کنشگریاش تعریف میشود، هم در برساخت تفاسیرش و هم در انتشار این تفاسیر در اجتماعاتی متشکل از افراد همفکر.
اینکه تفاسیری که بدین نحو تولیدشده قانعکنندهتر یا جامعتر از تفاسیر منتقدان حرفهای است بحثی دیگر است، اما حضور کاملاً واضح تفاسیر، بحثها و اختلافنظرها در اینجا تأکیدی بر این است که ارزش و اهمیت وحشت تا چه حد موضوعی مورد نزاع باقیمانده است.
این موضوع قابلبحث است که توانایی ژانر وحشت در بازتولید و تکثیر، با انطباق همیشگیاش با زمینههای اجتماعی و تاریخی مختلف، سنجاق کردن آن را به اصطلاحات انتقادی دشوار کرده است. باوجوداین، برخی موضوعات حاصل کار انتقادی درباره وحشت است که اگر بهصورت نظاممندی موردتوجه قرار بگیرد (و برخی از آنها هماکنون موردتوجه قرارگرفتهاند)، بهپیشبرد فهم ما از این قسمت از فرهنگمان کمک میکند.
برای مثال، تأکید بر سینهچاکان در مبحث تماشاگران وحشت مطمئناً ثمربخش بوده است، اما به حاشیه راندن سایر تماشاگران وحشت- شامل افرادی که خودشان را سینهچاک سرسپرده نمیدانند، ولی بههرحال دیدن فیلمهای وحشت را دوست دارند ـ بهطور بالقوه اطلاع ما را از تجارب و تفاسیر تولیدشده بهوسیله ژانر محدود میکند، خصوصاً با توجه به اینکه محبوبیت تجاری فعلی ژانر وحشت فقط درصورتیکه دوام میآورد که جذابیتش برای فراتر از گروه نسبتاً کوچکی از سینهچاکان فعال باشد. مسئلهای مرتبط که به تأکید انتقادی بر تفسیر مربوط است. تماشاگران- که بالاخره کسی آنها را تعیین میکند- تا چه حد آنچه را در فیلمی ترسناک میبینند تفسیر میکنند و تا چه حد آن را تجربه میکنند؟
زبان انتقادی برای بحث درباره وحشت بهعنوان نوع خاصی از رخداد تجربی و جسمانی هماکنون بهشدت محدود است، اما اندیشیدن به این ژانر، با اصطلاحات انتقادی، بیشک ما را به توضیحی میرساند درباره اینکه چرا تماشاگران فیلمهای وحشت را چنین سرگرمیهای مسحورکنندهای یافتهاند و به رفتن در پی آنها ادامه دادهاند. در آخر، این ایده که وحشت بهطورقطع فرم فرهنگی نازلی است، بیشتر ازآنچه انجامشده، باید به چالش کشیده شود. این ژانر همواره خود را در تمایزات و سلسلهمراتب فرهنگی جا کرده است. وحشتهای والا، وحشتهای پست و وحشتهای میانمایه وجود دارد و تشخیص رابطه میان اینها میتواند درک ظریفتری از اینکه این ژانر چگونه خودش را در بازارهای خاصی گسترش داده است فراهم کند.
بههرحال، بعید به نظر میرسد که پیگیری هر یک از سؤالات مطرحشده به درک واحد بیشتری از ژانر وحشت بینجامد. آنچه بیشتر محتمل است آشکار شود، درک بهتر از هویتهای چندگانه وحشت و الگوهای تجزیه و ترکیب عمومی است که به مشخص شدن حدودوثغور سینمایی میانجامد که قدرت شگفتزده کردن، شوکه ساختن و شاد کردن تماشاگر را دارد، اما مثل همیشه غیرقابلپیشبینی باقی میماند.
معرفی شخصیتهای ترسناک و بهیادماندنی سینما
در ادامه 8 تن از شخصیتهای معروف و بهیادماندنی سینمای وحشت معرفی میشوند:
کنت دراکولا (خونآشام)
کنت دراکولا شخصیتی داستانی و بهیادماندنی در ژانر وحشت است. «برام استوکر» در سال 1897 اولین دراکولا را نوشت و پایهگذار یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای سینمای جهان شد. دراکولا بهعنوان خونآشام توصیفشده است و برخی از حالات و نمودهای این شخصیت از شاهزاده قرن پانزدهمی «ولاد سوم» از والاچیا گرفتهشده است. تابهحال «کریستوفر لی»، «لانچی جونیور»، «جرارد باتلر»، «آدام سندلر» و «لوئی گوردون» در نقش دراکولا ظاهرشدهاند.
مایکل مایرز (قاتل هالووین)
مایکل مایرز شخصیت خیالی و آدمکش سینما و مجموعه فیلمهای هالووین است. بازیگرانی همچون نیک کسل، آنتونی مور، دیک وارلاک و دن شنکس در این نقش بازی کردهاند. اولین فیلم «هالووین» به کارگردانی «جان کارپنتر» در سال 1978 به نمایش در آمد. مایکل از بچگی در یک خانواده خلافکار بزرگ شده است و زمانی که 6 سالش است خواهرش را به قتل میرساند.
فرانکشتاین (مرد هزار تکه)
فرانکنشتاین؛ معروفترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است. ایده اولیه نوشتن این کتاب را «لرد بایرون» شاعر رمانتیک انگلیسی و از دوستان خانواده شریها پیشنهاد کرد. فرانکنشتاین اولین بار در سال 1818 منتشر شد. فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاهطلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیههای ناشی از دوختن به چشم میخورد. اولین بار این شخصیت در سال 1910 در فیلمی به کارگردانی «جیمز داولی» پا به عرصه سینما گذاشت و بعدازآن در سالهای 1931، 1992، 1994 و سال 2004 نسخههای دیگری از آن ساخته شد. آگوستوس فیلیپس، کالین کلایو، پاتریک برگین، کنت برانا و پارکز پوزی از بازیگرانی هستند که در نقش فرانکشتاین ظاهرشدهاند.
مرد گرگ نما
مرد گرگ نما یکی دیگر از شخصیتهایی است که با ظهور و بروز خود تأثیرات زیادی در ژانر وحشت داشت و حتی پسازآن از حضور وی در بسیاری فیلمها مثل، دنیای زیرزمین و مردان ایکس استفاده شد. اولین مرد گرگ نما در سال 1913 با بازی «شرمان برین بریج» پا به عرصه سینما گذاشت و بعدازآن بازیگرانی همچون «برد هورزینچر»، «جک نیکلسون»، «استیون ریچ» و «پارکز پوزی» نقش این موجود ترسناک را ایفا کردند.
دکتر جکیل و آقای هاید
وضعیت غیرعادی «دکتر جکیل و آقای هاید» عنوان یک داستان است که توسط نویسنده اسکاتلندی به نام «رابرت لوییس استیونسون» در سال 1886 در لندن منتشرشده است. در این رمان دکتر جکیل که به مبحث دوگانگی شخصیت علاقهمند است، دارویی برای جدا کردن جنبههای خوب و بد انسانیاش میسازد. از جنبههای بد فردی به نام آقای هاید پدید میآید که دست به اعمال جنایتبار و حتی قتل میزند. در پایان دکتر جکیل که دیگر نه قادر به کنترل آقای هاید است و نه میتواند از قالب آقای هاید خارجشده، بهصورت اصلی خود یعنی دکتر جکیل درآید، خودکشی میکند. اولین بار «آقای هاید» در فیلمی کوتاه 1912 به سینما وارد شد و بعدها در سالهای 1931، 1941 تولید شد و فیلمبرداری نسخه تازه آن برای سال 2017 آغازشده است.
جیسون ورهیز (قاتل دریاچه کریستال)
«جیسون ورهیز» شخصیت خیالی در سری فیلم «جمعه سیزدهم» است. این شخصیت معمولاً با ماسک مخوفی شبیه ماسک هاکی و قد و قامتی بلند در سری فیلمهای جمعه سیزدهم دیده میشود. جیسون همواره سلاح سردی شبیه شمشیر و یا قمه در دست دارد و معمولاً اورکت سبز یا خاکیرنگ به تن میکند. بر اساس خط داستانی این سری فیلمها او در کودکی به جهت چهره عجیب و نامتعارف توسط کودکان هم سن خود مورد تمسخر قرار میگیرد و در یک روز جمعه که مطابق با سیزدهم ماه میلادی بوده براثر تمسخر و بازی بیشازحد بچهها بهطور اتفاقی درون دریاچه کریستال افتاده و غرق میشود. مادر او بهاشتباه بهعنوان قاتل دستگیر و اعدام میشود. جیسون که درواقع غرقشده و طبیعتاً باید مرده باشد، هر باره در جمعه سیزدهم هرسال به ندای مادرش دوباره از دریاچه کریستال برخاسته و به دستور مادرش بچههای بد را تنبیه میکند. اری لهمن، وارینگتون ژیلت، ریچارد بروکرو درک میرس ازجمله بازیگران نقش «جیسون» هستند.
فردی کروگر
«فردی کروگر» نام شخصیت ساختگی و شرور اصلی فیلم مشهور «کابوس در خیابان الم» است. «رابرت انگلاند» و «جکی ارل هالی» تابهحال در نقش فردی حاضرشدهاند. فردی کروگر یک روانی است که سعی داشته تعدادی بچهمدرسهای را شکنجه و حتی نابود کند. والدین این کودکان وقتی متوجه این امر میشوند، ابتدا از او شکایت میکنند؛ ولی بعد که قانون نمیتواند او را محکوم کند، آنها که احساس خطر میکنند، فِردی را زندهزنده میسوزانند. بعد از چندین سال، وقتی کودکان کذایی بزرگ میشوند، روح فردی در خواب به سراغ آنها میآید و آنها را در کابوس مشترکی که دارند، نابود میکند. پس از کشته شدن دو تن از این افراد، باقیماندهها تلاش میکنند تا راز فردی کروگر را بفهمند و او را به جهنم بازگردانند. فردی که در کارخانه متروکه سوخته در کابوسها هم مکان کارخانه را برای کودکان بازسازی میکند آنها را تکتک میکشد و معمولاً بازماندهها سعی در نابودی او میکنند. او در هر قسمت از این سری فیلمها (کابوس در خیابان الم) به جهنم بازمیگردد و مجدداً در قسمت بعد زنده و سلامت است.
هانیبال لکتر
هانیبال لکتر شخصیتی داستانی در سری رمانهای دلهرهآور توماس هریس است. شخصیت وی تاکنون در چندین فیلم بازنمایی شده که ازجمله آنها میتوان به فیلم شکارچی انسان، سکوت برهها، هانیبال و تعدادی فیلم دیگر اشاره کرد. ازجمله بازیگرانی که در نقش دکتر لکتر ایفای نقش کردهاند، میتوان به آنتونی هاپکینز، برایان کاکس، مدس مایکلسن و گاسپارد اولیل اشاره کرد. دکتر لکتر اولین بار در سال ۱۹۸۱ رمان اژدهای سرخ بهعنوان یک روانپزشک جنایی و همینطور یک قاتل سریالی آدمخوار معرفی شد. وی روانپزشکی است که از طریق قدرت روانکاوی و شناخت شخصیت افراد میتواند دیگران را تحت تأثیر قرار داده و آنها را به انجام کارهای خطرناک وادار نماید.
نگاهی به ژانر وحشت در سینمای ایران
ژانری که هرگز جدی گرفته نشد!
محمد عنبرسوز
اساساً سینمای وحشت در ایران زیاد جدی گرفته نشده و گویی هنرمندان و مخاطبان، در یک توافق نانوشته، تصمیم گرفتهاند که به اینگونه نمایشی بیاعتنا باشند. جالب اینکه مقایسه نسبت آثار سینمایی و تلویزیونی ژانر وحشت در ایران نشان میدهد که کفه ترازو بهشدت به سمت سریالها سنگینی میکند و فیلمهای سینمایی ژانر وحشت، در مقایسه با سریالها (اعم از سریالهای تلویزیون و مجموعههای شبکه نمایش خانگی) بسیار کم تعداد هستند.
مهمترین دلیل این موضوع را احتمالاً باید در پرتو قاعده عرضه و تقاضا در سینمای ایران بفهمیم و ریشههایش را در نگاه مخاطب ایرانی به سینما جستوجو کنیم که آن را بهمثابه یک نوع سرگرمی و تفنن قلمداد میکند. عمده مخاطبان سینمای ایران رفتن به سالن سینما و فیلم دیدن را صرفاً یک تفریح سالم خانوادگی معنا میکنند؛ درحالیکه تفریح را هم منحصر به اموری مفرح و پرنشاط میدانند و شاید از همین روست که آثار کمدی در سینمای ایران با نسبت معناداری پرمخاطبتر از فیلمهای جدی هستند.
نخستین گامهای عصر جدید سینمای ایران بهسوی ژانر وحشت، در اوایل دهه ۸۰ برداشته شد؛ زمانی که محمدحسین لطیفی، کارگردان باسابقه سینما و تلویزیون، فیلم پرسروصدای آن زمانش یعنی «خوابگاه دختران» را ساخت. این فیلم قصه چند دانشجوی دختر ساکن یک خوابگاه قدیمی را روایت میکرد که متوجه موضوع عجیب گمشدن چند عروس میشوند و درصدد کشف این راز برمیآیند. «خوابگاه دختران» را اگر در اتمسفر اجتماعی و تاریخی خودش لحاظ کنیم، اثری ستایش برانگیز و مترقی در سینمای ایران خواهد بود؛ اما در پرداخت قصه نتوانست لحن مناسبش را پیدا کند و چند تضاد مهم در روایت باعث شد که این فیلم شمایلی تصنعی و وصلهپینه شده به خود بگیرد.
نقطه قوت فیلمنامه این اثر که ایرج طهماسب آن را به رشته تحریر درآورده بود، به تلاش نویسنده برای ترکیب کردن باورهای عام فرهنگ ایرانی، ازجمله اعتقاد به جن و روح، با یک قصه معمایی نسبتاً پرکشش بازمیگشت. درحالیکه ضعف بزرگ آن لحن کمیک اثر در برخی برشهای آن و با محوریت کاراکتر فرهاد (با بازی مجید صالحی) بود که از صلابت و تأثیرگذاری ژانر وحشت در فیلم میکاست و آن را کم اثر جلوه میداد.
حدوداً ۵ سال بعد، زندهیاد علی معلم تصمیم گرفت تهیهکنندگی یک فیلم دیگر در ژانر وحشت را بر عهده بگیرد. «آل» به کارگردانی بهرام بهرامیان، اثری بارنگ و بوی گونه وحشت بود که از نامش به نظر میرسید یک فیلم ماورائی پرکشش باشد. در روایت سفر مرد و زن اصلی قصه به ایروان، لحن فیلم هم بهمرور دستخوش تغییر بهسوی تاریکی و ترس میشود؛ تا اینکه بحث از نسبت واقعیت و خرافه به میان میآید و کابوسهای پیاپی مرد کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزند. مشکل بزرگ «آل» در این بود که از یکجایی به بعد، رسماً به شاخصههای ژانری خودش در گونه وحشت پشت پا میزند و بهجای اینکه سعی کند با تلفیق گونههای مختلف نوآوری به خرج دهد، به یک تریلر روانکاوانه تبدیل میشود که با پرداخت مفصل و تا حدی سورئال به مقوله کابوس، درصدد تحلیل و بازنمایی نسبت رؤیا و واقعیت در یک اتمسفر روانشناختی برمیآید.
اما شاید بیراه نباشد اگر آبرومندترین فیلم سینمای ایران در ژانر وحشت را «آن شب» ساخته کوروش آهاری بدانیم؛ یک اثر بهشدت پایبند به قواعد ژانری که در دل یکشب تیره، قصه رازآلود و ترسناکش را روایت میکند و بیش از هر فیلم ایرانی دیگری، به نمونههای کلاسیک ژانر وحشت در مقیاس جهانی شبیه است.
قصه «آن شب» از جایی شروع میشود که زن و مرد اصلی فیلم و فرزند نوزادشان، در راه بازگشت به خانه، تصمیم میگیرند شب را در اولین هتلی که سر راهشان هست، استراحت کنند و روز بعد مسیرشان را ادامه دهند؛ اما پس از مستقر شدن دریکی از اتاقهای هتل، با موارد عجیبی روبهرو میشوند که این شروع داستان پرالتهاب آنهاست.
«آن شب» در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد ولی هنوز به اکران عمومی درنیامده است. از نقاط ضعف «آن شب»، علاوه بر ریتم کند و نحیف بودن قصه، میتوان به این موضوع اشاره کرد که فیلم تقریباً هیچ نسبتی با ایران ندارد و بهجز دو بازیگر اصلی و زبان فارسی، حاوی هیچ شاخصه بومی دیگری نیست. درواقع، میتوان گفت که «آن شب» یک فیلم خارجی با عوامل ایرانی است.
ترس به سبک ایرانی
چرا فیلم وحشت در سینمای ایران گونهای مهجور و اغلب ناموفق است؟
مسعود پویا
با انبوهی حکایت و روایت بومی و کولهباری از ایرانیترین قصهها و نقلها و خرافههایی که عناصر هولناک در آنها موج میزند، سینمای ایران تقریباً در هیچ دورهای (جز چند استثنا) یا اساساً توجهی به ژانر وحشت نداشته یا تجربههایی ناکام و ناموفق را به ثبت رسانده که موج و جریانی را ایجاد نکردهاند.
از سینمای قبل از انقلاب، بهغلط چند فیلم خاچیکیان در فهرست سینمای وحشت ایرانی قرار گرفتهاند که این نتیجه مخدوش کردن مرزهای تریلر با ژانر وحشت است و شاید هم اکتفا به یکی دو سکانس متأثر از سینمای وحشت در چند فیلم خاچیکیان که باعث شده از آثار ساموئل بهعنوان پیشگام این ژانر در ایران نامبرده شود.
در دهه 40 اما دستکم ۳ تجربه در ژانر وحشت وجود دارد که فصل مشترکشان شکست خوردن در همه ابعاد است؛ «مومیایی» (حمید مجتهدی ۱۳۴۵)، «مرد نامرئی» (اسماعیل کوشان 1345 و «زن خونآشام» (مصطفی اسکویی، تولید ۱۳۴۱، اکران ۱۳۴۶). این آخری با حضور کارگردانی از تئاتر و نقشآفرینی بازیگران تئاتری، بدون استعانت از عوامل سینمای فارسی و با مشارکت و سرمایهگذاری اولیه وزارت فرهنگ و هنر، قرار بود فیلم شاخصی شود که درنهایت با آشفتگی در تولید و ظاهراً کمتجربگی عوامل تئاتری، درنهایت به فیلمی شکستخورده بدل شد.
بعد از پیروزی انقلاب، هرچند سال یکبار تلاشهایی برای ساخت فیلم مبتنی بر قواعد ژانر صورت گرفت؛ با 2 نمونه آشنا در دهه 60 که خوشساختترینش «طلسم» (داریوش فرهنگ ۱۳۶۵) و تأثیرگذارترینش «شب بیست و نهم» (حمید رخشانی ۱۳۶۸) بودند. در دهههای بعد هم کموبیش نمونههایی حاکی از توجه سینماگران ایرانی به عناصر و قواعد فیلم وحشت مشاهدهشده ولی همچنان فیلم وحشت ایرانی، گونهای کمیاب و اغلب شکستخورده است.
شب بیست و نهم (حمید رخشانی ۱۳۶۹)
نمونه موفق و مثالزدنی در ایجاد فضای ترس و وحشت با بهره از عناصری بومی و ایرانی. شب بیست و نهم فیلمی بود که در انتهای دهه 60، تماشاگرش را در سالن سینما با هراسی مواجه کرد که باورپذیر بود. تجربهای یکه و تکرار نشده، چه از سوی سازندهاش و چه دیگر فیلمسازان و فیلمی بیربط با فضای فیلمسازی دهه 60 که طبیعی بود با واکنش سرد مدیران سینمایی وقت مواجه شود. در نقدهای زمان اکران، تقریباً هر جا کلمه هراس یا وحشتآفرینی به کار میرفت، در کنارش کلمه کاذب هم میآمد؛ نشانهای کامل از همراهی جریان انتقادی از خواست مدیریت دولتی سینما با بیاعتنایی کامل به آنچه شب بیست و نهم در محدودهاش معنا مییافت؛ یعنی سینمای وحشت. آنچه دست رخشانی را در شب بیست و نهم میگیرد تلفیق مناسب عناصر آشنای ژانر با حکایتها و خرافههای ایرانی است. شبحی که محترم (مرجانه گلچین) را درنهایت از پا درمیآورد و تماشاگر را هم میترساند، از تسلط قابلقبول کارگردان و مونتور باتجربهاش (ساموئل خاچیکیان) میآید و موسیقی مجید انتظامی هم در خدمت تصاویر همان کاری را میکند که موزیک در فیلم ترسناک باید انجام دهد.
خوابگاه دختران (محمدحسین لطیفی ۱۳۸۳)
فیلمی تحت تأثیر موج فیلمهای وحشت هالیوودی و متعلق به زیرگونه «تینایجر درخطر» و احتمالاً متأثر از فیلم «جیغ» (وس کریون) و دنبالههایش. خوابگاه دختران با ترکیبی از عوامل موفق در عرصه طنز و سینمای کودک (ایرج طهماسب، حمید جبلی، برادران مدرسی و مجید صالحی) کوششی است برای ورود به عرصهای کمتر تجربهشده در سینمای دهه 80 ایران. فیلم تااندازهای میکوشد به قواعد ژانر وفادار باشد و کارگردان در مقام تکنیسین تقریباً همه کلیشهها را برای رسیدن به فضای رعبانگیز رعایت میکند. دختران جوان دانشجو، شخصیت مرد مثبت و بدمن دیوانه و ساختمان هولناک و اشاراتی به جن (برای ایرانی کردن فضا) درنهایت خیلی راه بهجایی نمیبرد. هرچند یک سکانس غافلگیرکننده در فیلم وجود دارد که در زمان اکران، هراس موردنظر سازندگان خوابگاه دختران را در تماشاگر ایجاد میکند. خوابگاه دختران در گیشه شکست نمیخورد ولی آنقدر هم نمیفروشد که جریانی به وجود بیاورد. تیم تهیه و تولید هم بعدازاین تجربه به همان عرصههای آشنا و امتحان پس دادهشان بازمیگردند.
پارکوی (فریدون جیرانی ۱۳۸۶)
تجربهای ناموفق در رعایت قواعد ژانر در سینمای ژانر گریز ایران که آشفتگی متن و اجرا از نیمه به بعد آن را به کمدی ناخواسته تبدیل کرد. به نظر میرسد مشکل اصلی پارکوی از انتخاب زیرگونه اسلشر و تلاش برای همخوان کردنش با فضای روز جامعه ایران در دهه 80، ناشی شده است. فریدون جیرانی در پارکوی، تناسب و اندازهای که در قرمز لحاظ کرده بود را از کف میدهد و در اجرا به اغراقی میرسد که در نقطه مقابل هدفش (ایجاد ترس و دلهره) قرار میگیرد. قصه کوهیار هدایت (نیما شاهرخشاهی) و مادرش فلور (بیتا فرهی) کلافی است که سررشتهاش از دست کارگردان خارج میشود و نتیجه فیلمی است ناموفق در خلق فضا و به باور نشاندن کاراکترهای روانپریشش. ورود پلیس به ماجرا هم باز به دلیل ضعف در اجرا، تتمه تلاش فیلمساز برای رسیدن به اسلشری ایرانی را هدر میدهد.
پوست (بهمن و بهرام ارک ۱۳۹۸)
تجربهای غریب در ژانر وحشت که جای تقلید و کپیبرداری از نمونههای هالیوودی، سراغ گنجینههای بومی میرود. فیلم پوست در پس روایت داستانی عاشقانه، خیلی زود حکایت عشق را به نفع خلق هول و هراسی ایرانی به حاشیه میراند. فیلم موفقیتش را در تسلط بر خلق فضا و عناصر و نشانههای بومی و استفاده هوشمندانه از زبان ترکی و بهره گرفتن از فضایی میگیرد که در عین غرابت، آشنا هم هست. سازندگان جوان فیلم پوست، سراغ دعانویسی، طلسم، جادو و جنبل و اجنه میروند و حکایتی پر هراس را با تکیهبر عناصر و نشانههایی که فولکلور از منطقه آذربایجان روایت میکنند. پوست مفهوم اصالت را در ژانری به دست میآورد که در اینجا معمولاً با تقلید و کپیبرداری مأنوس است.
همشهری
هیجان و لذت ترس!
10 نمونه شاخص از سینمای ترس
علیرضا محمودی
ترسیدن، مانند همه احساسات با وراثت منتقل میشود و با تربیت شکل میگیرد. همه مردم دنیا از مجموعه چیزهای یکسانی میترسند، اما عمق و بعد ترس همانطور که از آدم به آدم دیگر بالا و پایین میشود، در مردمان بافرهنگهای متنوع پسوپیش است.
پیچیده شدن احساس ساده، ترسیدن که محصول تنوع عوامل وحشتزاست، از اندازه ترسیدن در زندگی روزمره هم جان میگیرد. در قبیله، روستا و شهری که مردم از صبح تا شب از همهچیز میترسند، بعید است ترسهای ساختگی برای سرگرمی، برایشان هولانگیز باشد. با چنین وضعیت پر نشیب و فرازی در ترس جهانی، استادانی هستند که ترساندن انسانها برایشان مهمترین مسئولیت است و پای رسالتشان ایستادهاند. آنها به ترساندن عمق روانی، طول تاریخی، عرض اقلیمی و ارتفاع اجتماعی دادهاند.
سرگرمی با ترس در سینما، ظاهر داستان این استادان است. چه ترس را روشی برای انتقال تنبه بدانیم و چه کالایی برای فروش، این نامها با ترس برای سینما و ادبیات آبروداری کردهاند. آنها استادان ترس هستند. آنها ترساندهاند، چون برای این کار خلقشدهاند. آنها به ترس بهعنوان صادقترین احساس انسان مبهوت ملکوت ایمان دارند. بهتنهایی و هراس بزرگ ظلمات روح. این فهرست با اندکی تغییر میتواند فهرست همه آنهایی باشد که ترسیدن در سینما را بیش از ترسیدن در خیابان دوست دارند.
ادگار آلنپو
ستاره همیشگی ادبیات ترسناک، نابغه ترسآوری از تصویرسازی است. هر کتابی که از او در کتابخانه دارید، در دست بگیرید. شعر یا داستان فرق ندارد. سعی کنید آهسته در جیوه کلمات غرق شوید. همینکه سرتان گرم شد، همینکه کلمات شما را وادی هندسه گوتیک اثر کرد، ترس همچون سرمی قندی وارد خونتان خواهد شد. نبوغ پو در این است که فراتر از هر قالب ادبی تصاویری ترسناک در آستین دارد. مترجم باید خیلی ناشی باشد که نتواند، نبوغ بزرگترین نویسنده ادبیات ترسناک جهان انگلیسیزبان را به شما منتقل کند.
هوارد فیلیپس لاوکرفت
در میان همه نویسندگانی که در قرن بیستم با میل ترساندن خوانندگان پشت ماشینتحریر نوشته، هیچکدام بهاندازه لاو کرفت نتوانسته جهانی منحصربهفرد از ترس خلق کند. او از 1908 تا 1905 قطار وحشتی با بار کلمات به راه انداخت و مسیری را کوبید که بقیه نویسندگان هنوز رهرو آن هستند. بزرگترین ارمغان لاوکرفت ساخت جهانی منحصربهفرد از ترس بود. انگار همه آثار او گزارش واقعگرایانهای از جهان زیرین است. جهانی دهشتناک که فقط خود او توانایی درکش را داشت. لقب لاوکرفتی اگر به اثری الصاق شود نویسندهاش میتواند با سربلندی ادعا کند به رگه طلاییای رسیده که در آن ترس واقعی در رود کلمات جاری میشود.
تاد براونینگ
در میان کارگردانانی که هالیوود کلاسیک کار کردهاند، تاد براونینگ در سینمای وحشت یک نشان افتخار است. او با ساخت فیلم «عجیبالخلقهها» (1932) فیلمی که میتوان آن را نخستین فیلم کالت رسمی تاریخ سینما دانست، ترس از چیزهای زیبا را وارد دنیای انسانهایی کرد که خود در ظاهر عامل ترسیدن آدمهای معمولی بودند. در یک سیرک، ونوس و هرکول عوامل وحشتزا برای آدمهایی هستند که بهطور مادرزادی ترسناک به دنیا آمدهاند. ناقصالخلقهها در زمان خود به انبار کمپیانی فرستاده شد؛ اما در دهههای 60 و 70 نمایش نیمه شبانهاش در نیویورک موفقیت بزرگی برای فیلم رقم زد و نام براونینگ را دوباره بر سر زبانها انداخت. فیلمی درباره زیباییهای ترسناک و زشتیهای شفقت انگیز.
جان کارپنتر
در میان همه کارگردانان سینمای وحشت، جان کارپنتر یک حقیقت غیرقابل کتمان است. او با کارنامه رشک انگیزی از انواع فیلم ترسناک، مجموعهای مثالزدنی از بهترین فیلمهای زیر ژانر اینگونه را به نام خود زده است. در میان فهرست بلندبالای شاهکارهای کارپنتر میخواهم فهرست کوچکی به نام شاهزادههای ترس درست کنم. در این فهرست 3 فیلم «موجود» (1982)، «در کام جنون» (1995) و «خونآشامان» (1998) را بهعنوان مانیفست سینمای وحشت میتوانم برای رفتن به جزیره تنهایی وحشت معرفی کنم. بدون شک با این فیلمها در آن جزیره کذایی شبهای خوبی خواهید داشت.
وال لوتن (ولادیمیر ایوانوویچ لِـونتون)
وال لوتن یک تهیهکننده برای کپانی آر. ک. او بود که وظیفه داشت فیلمهایی ارزان در رده «ب» برای کمپانی خالق «همشهری کین» بسازد. او با کارگردانانی مثل ژاک تورنر، مارک رابسون، رابرت وایز در دهه 40، 5 فیلم ساخت که همگی جواهراتی بیمانند در سینمای کلاسیک ترسناک هستند. در این سیاهه میخواهم دست روی سهگانه تورنر- وال لوتن بگذارم. «آدمهای گربه»(1942)، «با یک زامبی راه رفتم» (۱۹۴۳) و «نفرین مردمان گربهای» (۱۹۴۴) فیلمهایی درباره ترس اقلیت از قدرت ویرانگر اکثریت، قدرت ترسناک سرکوب اجتماعی و تنهایی بیانتهای آدم در شهرها. ترکیب تهیهکننده مؤلف و کارگردان موقعیتشناس نتیجه عجیبی فراهم کرده.
راجر کورمن
راجر کورمن معنی همهچیز در سینماست. ازجمله سینمای ترسناک گوتیک و سینمای ترسناک ارزانقیمت. تنها اعجوبهای مثل کورمن میتواند چنین جامعالاطراف در میانه یک ژانر بزرگ بایستد و همه را متقاعد کند. سهگانه فیلمهای اقتباسی از آثار ادگار آلنپو «سقوط خاندان اشر»(1960)، «پاندول و آونگ»(1961) و «نقاب مرگ سرخ»(1964) حد اعلای اقتباسهای آثار گوتیک هستند. از سوی دیگر فیلمهایی چون «مغازه کوچک وحشت»(1959) «کلاغسیاه»(1961) «سطل خون» (1960) با قریحه مثالزدنی در ارزانترین شکل ممکن ترس و هراس را در دل مخاطبان جاری میکنند. نابغه سینمای ارزان و مستقل که او را پدر هالیوود مدرن میدانند. او را باید پدر سینمای مستقل ترسناک هم بدانیم.
باربارا استیل
در میان همه بازیگران زن سینمای ترسناک، تنها بازیگر زنی است که برای همیشه نشان و نماد این سینما خواهد ماند. باربارا استیل با صورتی که ترس در آن وجود دارد و نیاز به ساختن آن نیست، مهمترین بازیگر زن سینمای ترسناک بوده و بدون شک این عنوان تا آخر تاریخ برای او باقی خواهد ماند. کافی است یکبار او را در فیلمی از ماریو باوا، راجر کورمن یا دیوید کراننبرگ تماشا کنید و بدانید که چرا استیل تا ابد ملکه سینمای وحشت باقی خواهد ماند.
وینست پرایس
برای تجسم کامل شر به هر معنا و هر مفهومی تنها عالیجناب وینست پرایس کفایت میکند. برترین چهره برای یک مرد برای نمایش همزمان شر و شیطان و شکوه. با صدایی برآمده از انتهای جهنم و چشمانی همچون بنبست قطب شمال. وینست پرایس برای تبدیلشدن به نماد سینمای وحشت نخستین و شاید آخرین انتخاب است. کافی است او را در نقش یک سوزاننده جادوگران در فیلم ناکامترین کارگردان بزرگ سینمای وحشت مایکل ریوز، با عنوان «جادوگر یاب بزرگ» (1968) تماشا کنید. کارنامه پرایس در سینمای وحشت حجت را برای هر انتخاب دیگری تمام میکند.
داریو آرجنتو
از میان انبوه فیلمسازان کلاسیک و مدرن سینمای وحشت در اروپا و آسیا جدا کردن یک کارگردان حتی از سینمای وحشت ایتالیا هم امکانپذیر نیست؛ اما برای آنکه مغموم هیچکس نشویم داریو آرجنتو با همه آثارش حتی ضعیفترین هم میتواند در بهترین جای جدول بهترین ترسناک سازها قرار بگیرد. کافی است «گربه 9 دم» (1971) «ظلمت»(1982)، «قرمز تیره» (1975) یا شاهکارش «سوسپریا» (1977) را تماشا کنید. این فیلمها را کسی جز آرجنتو نمیتوانست بسازد.
همر
هیچ کمپانی فیلمسازی جز کمپانی همر در خدمت گسترش سینمای وحشت نبوده. این کمپانی انگلیسی تولید فیلمهای ترسناک بین سالهای 1935 تا 1959 با کارگردانانی چون ترنس فیشر و فردی فرانسیس و بازیگرانی چون کریستوفر لی و پیتر کوشینگ مجموعهای از دهها فیلم وحشت تولید کرده که هرکدام از آنها میتواند مثالی روشن و شفاف برای استفاده تجارت بزرگ ترس باشند. فیلمهای رنگی و 85 دقیقهای این کمپانی به شکل گستردهای سینمای وحشت را در جهان بسط داد.
10 فیلم ترسناک برتر جهان در تمام دوران
برای انتخاب بهترین فیلمهای ترسناک جهان باید به حوزههای مختلف آثار ژانر وحشت توجه کرد. ژانر وحشت طیف وسیعی از فیلمها را در برمیگیرد؛ از فیلمهای وحشت جسمی، اسلشر و فیلمهای ترسناک ماورایی تا فیلمهای ترسناک روانشناختی، آثار تخیلی ژانر وحشت و بسیاری حوزههای دیگر. در ادامه 10 فیلم ترسناک برتر جهان در تمام دوران معرفی میشود:
۱. درخشش (The Shining)
درخشش یکی از مشهورترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما، تنها اثر کوبریک در ژانر وحشت است که بر اساس رمانی از استیون کینگ ساختهشده است. فیلم داستان نویسندهای را روایت میکند که در یک زمستان سخت بهعنوان سرایدار با خانوادهاش در هتلی اقامت میکند که خالی از سکنه است؛ این فضا قرار است آرامش و فرصتی برای نویسنده فراهم کند که کتابش را بنویسد اما بهجای آن فضایی ترسناک و وهمآلود ایجاد میکند. گرچه ترس در فیلم درخشش بیشتر جنبه ذهنی دارد و از فضای اسرارآمیز هتل منتقل میشود اما فیلم در دوره خود از جلوههای بصری نیز به کار گرفته است.
۲. کشتار با ارهبرقی در تگزاس (The Texas Chain Saw Massacre)
دهه ۱۹۷۰ تأثیر چشمگیری بر فیلمهای ترسناک داشت و تصویر این آثار را در ذهن مخاطب بهکلی تغییر داد؛ در این فرایند یکی از فیلمهای مؤثر این دهه کشتار با ارهبرقی در تگزاس، ساخته توبی هوپر بود. این فیلم اسلشر روایت یک گروه دوستی است که به تگزاس سفر میکنند و در چنگال یک خانواده روانپریش آدمخوار گرفتار میشوند. گرچه فیلم در دوره خود به دلیل خشونت فراوان با انتقادات بسیاری مواجه شد اما در حال حاضر در اغلب فهرستها از آثار برتر ژانر وحشت حضور دارد و در میان بهترین فیلمهای ترسناک قرار دارد که تابهحال ساختهشدهاند.
۳. بچهی رزماری (Rosemary’s Baby)
فیلم سینمایی بچهی رزماری از مشهورترین آثار رومن پولانسکی کارگردان مطرح لهستانی درباره یک زوج جوان است که در همسایگی یک زوج مسن زندگی میکنند. درحالیکه رزماری باردار شده و عجیبوغریبترین اتفاقات ممکن در اطراف او در حال وقوع است همسرش نگرانیهای او را بیپایه و اساس میداند. فیلم یک شاهکار مسلم و بیبدیل در حوزه آثار وحشت روانشناختی است که با گذر زمان از قدرت و تازگیاش کم نشده است.
۴. جنگیر (The Exorcist)
تقریباً نیمقرن پس از اکران، باید جنگیر را هنوز یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما در نظر گرفت. شاید مهمترین دلیلی که فیلم را چنین ماندگار کرد تضاد عمیقی بود که میان دختری معصوم و اهریمن پلیدی است که روح او را تسخیر کرده است. یکی از شناختهشدهترین و مشهورترین آثار ژانر وحشت که توسط ویلیام فریدکین کارگردانی شده است فضایی فرا طبیعی دارد و داستان دختری است که دچار تشنج و بیماری شده؛ بعد از بینتیجه بودن درمانهای معمول مشخص میشود شیطان بدن دختر را تسخیر کرده است.
۵. هالووین (Halloween)
هالووین ساخته جان کارپنتر اولین قسمت از مجموعهای است که در سالهای بعد به دلیل موفقیت فیلم نخست مجموعه ادامه یافت. هالووین که درعینحال اثری بسیار پرفروش در میان فیلمهای مستقل بود درباره مردی روانپریش است که چند روز پیش از جشن هالووین از زندان گریخته است؛ این جوان هنگامیکه کودک بوده در شب هالووین خواهرش را تا حد مرگ با چاقو سلاخی کرده است. محبوبیت هالووین و تأثیرگذاری آن در میان اسلشرهای آمریکایی به حدی بود که تا به امروز در این مجموعه ۱۱ فیلم ساختهشده و دو فیلم دیگر نیز در حال تولید است.
۶. روانی (Psycho)
روانی را باید بهنوعی یک مبدأ سینمایی در نظر گرفت. نقطهای که سینما را بهپیش و پس از خود تقسیم میکند و ازجمله نقاط درخشان کارنامه یکی از بزرگترین اساتید تاریخ سینما یعنی آلفرد هیچکاک است. فیلم که همزمان ترس، غافلگیری و تعلیق را با هم ترکیب کرده نشان میدهد سبک هیچکاک تا چه حد یگانه و غیرقابل تقلید است. روانی داستان زن جوانی را بازگو میکند که پس از یک دزدی در یک اقامتگاه شب را سپری میکند؛ اقامتگاهی که نورمن بیتس مردی ازنظر روانی نامتعادل به اداره آن میپردازد. جالبتوجه است که روانی در هنگام اکران نظرات متفاوتی دریافت کرد و نگاه منتقدان به آن یکسره تحسینبرانگیز نبود اما پس از اکران و با توجه به فروش چشمگیر فیلم نظرات تغییر کرد. فیلم که اثری کم بودجه بود با هزینهای کمتر از یکمیلیون دلار ساخته شد و چند ده برابر این هزینه فروخت. این در حالی است که چند فیلم قبلی هیچکاک چندین برابر بودجه تولید داشتند و هیچکدام حتی به میزان فروش فیلم روانی نزدیک هم نشدند. روانی به حدی پرفروش بود که در میان چند فیلم برتر باکس آفیس در سال ۱۹۶۰ قرار گرفت.
۷. چشمان بدون چهره (Eyes Without a Face)
چشمان بدون چهره روایتگر داستان جراحی است که باعث حادثهای شده که در آن دخترش شکل قبلی صورت خود را ازدستداده و پدر که خود را بابت این حادثه شماتت میکند به شکلی وسواس گونه قصد دارد صورت و چشمان خاصی که دختر پیش از تصادف داشته را به او بازگرداند. این فیلم اروپایی که محصول مشترک فرانسه و ایتالیا است هنگام اکران جنجالها و انتقاداتی را در پی داشت. گفته شد که تعدادی از تماشاگران فیلم هنگام دیدن بعضی صحنهها ازحالرفتهاند و همین موضوع هم باعث سانسور بعضی صحنهها در اکرانهای دیگر فیلم بهویژه در نمایش آن در ایالاتمتحده شد. چشمان بدون چهره دومین فیلم بلند داستانی است که ژرژ فرانژو کارگردانی کرد. او پیشتر بهعنوان مستندساز و تولیدکننده فیلمهای کوتاه شناخته میشد.
۸. موجود (The Thing)
فیلم سینمایی موجود دومین فیلمی است که از جان کارپنتر کارگردان آثار ترسناک و علمی-تخیلی در این لیست حضور دارد. فیلم که اثری ترسناک و تخیلی دربارهی نوعی موجود فضایی است که در بدن موجودات دیگر خانه میکند و در آن زیستی انگلی دارد. هنگامیکه حضور این موجود لو برود تغییر کرده و قربانیان او نیز دچار تغییر شکل میشوند. طبیعتاً چنین وضعیتی باعث میشود افراد گروهی که در حال تحقیق درباره این موجود عجیبوغریباند حتی به یکدیگر نیز شک کنند و اعتماد غیرممکن شود. پارانویا، ترس، انزوا در فیلم سینمایی موجود به شکلی تمامعیار خود را پیش چشم میکشد و به حدی از کمال میرسد که در آثار کمتر فیلمسازی پیشازاین به چشمخورده است.
فیلم سینمایی بیگانه را ریدلی اسکات کارگردانی کرده است؛ اسکات به خاطر ساخت آثاری چون بلید رانر، تلما و لوییز و گلادیاتور شهرت دارد. بیگانه که یک اثر ترسناک علمی-تخیلی است اولین قسمت از یک مجموعه پربار بود که در سالهای آتی در سینما و تلویزیون پی گرفته شد. فیلم روایتگر ماجرای بازگشت یک سفینه بهسوی زمین است که در راه با پیام کمکی روبهرو میشود که از سوی سیارهای دیگر فرستادهشده است.
۱۰. شب مردگان زنده (Night of the Living Dead)
این فیلم مستقل به کارگردانی جرج رومرو فیلمی شاخص در ژانر خود است که به اعتراف بسیاری از کارشناسان بهتنهایی جریان فیلمهای زامبی مدرن را به راه انداخت. فیلم جلوههای ویژه سادهای دارد و از بازیگرهای حرفهای استفاده نکرده است؛ همین موضوع باعث نوعی تأثیر رئالیستی روی فیلم شده که درمجموع در خدمت آن عمل کرده است. شب مردگان زنده چندین دنباله و بازسازی داشته که ازجمله آنها میتوان به بازسازی در سال ۱۹۹۰ توسط تام ساوینی اشاره کرد.