درباره «خوشه‌های خشم» ساخته جان فورد

20 ارديبهشت 1399
«خوشه‌های خشم» «خوشه‌های خشم»

یکی از بهترین‌های هالیوود

«تام جود» وقتی با حکم آزادی مشروط از زندان آزاد می‌شود و به خانه‌اش در اوکلاهما بازمی‌گردد با ویرانه‌ای مواجه می‌شود. همه ساکنان خانه و همسایه‌ها، خانه و کاشانه را رها کرده و رفته‌اند. تنها «کیسی» مردی که کشیش بوده مانده و «مالی»، مردی که با از دست دادن هستی‌اش به مرز دیوانگی کشانده شده.

بحران اقتصادی و خشکسالی به همراه ظلم شرکت‌های بزرگ زمین‌دار و بانک‌ها، دمار از روزگار کشاورزان اوکلاهما درآورده. بانک‌ها و صاحبان شرکت‌ها با بولدوزر به جان خانه و کاشانه و زمین‌های کشاورزان افتاده‌اند و کسی هم جلودارشان نیست. تام افراد خانواده‌اش را پیدا می‌کند و به‌اتفاق، داروندارشان را بار کامیونی فکسنی می‌کنند و راهی کالیفرنیا می‌شوند. آگهی‌های استخدام که دست همه کشاورزان است آن‌ها را به سرزمین موعود فراخوانده است. تام و خانواده‌اش در طول راه ابتدا پدربزرگ و بعد مادربزرگ را از دست می‌دهند و درنهایت به شهرک‌هایی می‌رسند که در آنجا باید با بدترین شرایط کنار بیایند و با دستمزدی اندک جان بکنند. در این میان کیسی که به رهبر کارگران اعتصاب کرده تبدیل‌شده، کشته می‌شود و تام در دفاع از او قاتلش را به قتل می‌رساند و می‌گریزد. خانواده تام ناچار به مهاجرت می‌شوند و اتفاقاً این بار به اردوگاهی دولتی می‌رسند که در آن نظم، رفاه و آرامش وجود دارد. پلیس اما در پی تام است و او چاره‌ای جز گریز ندارد.

 اینجا زمین منه. من مال اینجام. خاک خوبی نیست ولی مال منه!

سعید مروتی

اقتباس جان فورد راستگرا از رمان چپگرای اشتین بک و این ماجرای روایت راست از متن چپ و انقلابی و معترض و مدعی واقع‌گرایی اجتماعی، ۸۰ سال پیش این‌قدرها هم مهم نبود. رمان خوشه‌های خشم جایزه پولیتزر را برده بود. طبق یک سنت سینمایی، هالیوود نمی‌توانست از کنار این موفقیت ادبی به‌سادگی گذر کند. رمان اشتین بک هم جایزه گرفته و هم خوب فروخته بود.

خیلی زود امتیاز رمان خریداری شد. زانوک از مقتدرترین تهیه‌کنندگان وقت هالیوود، رمان پرحجم اشتین بک را به نانالی جانسون سپرد که نتیجه‌اش فیلم‌نامه‌ای مثال‌زدنی در تبدیل توصیفات ادبی به موقعیت‌های نمایشی و تقویت بار دراماتیک اثر شد. برای کارگردانی هم سراغ بهترین فیلم‌ساز هالیوود در آن سال‌ها رفت. جان فورد، با نبوغ و قریحه سرشارش بهترین راهکارها را برای کارگردانی خوشه‌های خشم به کار گرفت.

از انتخاب درست عوامل در پشت و جلوی دوربین (مهم‌تر از همه گرگ تولند، فیلم‌بردار و هنری فوندا در نقش تام جود) تا یافتن لحن مناسب برای روایت داستان در موجز‌ترین شکل ممکن. لحن چپ و معترض منبع اقتباس توسط کارگردان تغییر مسیر نمی‌دهد و اتفاقاً فورد کاملاً با تام جود و کیسی همدلی می‌کند. این همراهی همدلانه را می‌شود در همان پرده اول فیلم مشاهده کرد؛ جایی که تام جود و کیسی به خانه تاریک پدری‌اش می‌رود و در حضور مرد همسایه، با فلش بک‌هایی مهیب مواجه می‌شویم. با بولدوزر‌های بانکداران و شرکت‌های بزرگ که آمده‌اند خانه و کاشانه و زمین کشاورزان را تصاحب کنند.

منتقدان فورد، او را به احساسات گرایی افراطی متهم می‌کردند ولی فورد در بهترین فیلم‌هایش حس و حساسیتش را در خدمت روایت به کار می‌گیرد.

در همان یک ربع اول مشخص می‌شود که ما با فیلمی مواجهیم که ضد سرمایه‌داری است. در پرده دوم که تام جود با خانواده‌اش مواجه می‌شود که قصد مهاجرت به کالیفرنیا دارند، پدربزرگ با استیصال و خشم، خاک در مشت می‌گیرد و می‌گوید: «اینجا زمین منه. من مال اینجام. خاک خوبی نیست ولی مال منه!» خطابه پدربزرگ، موقعیت صحنه و جمله قصاری که یکی از مشهورترین دیالوگ‌های تاریخ سینماست، با مهر و شفقت فورد در نگاه کردن به کاراکترها (در اینجا پدربزرگ) به دست می‌آید.

منتقدان فورد، او را به احساسات گرایی افراطی متهم می‌کردند ولی فورد در بهترین فیلم‌هایش حس و حساسیتش را در خدمت روایت به کار می‌گیرد. درست مثل همین صحنه در خوشه‌های خشم. با کامیونی قراضه سفر خانواده جود از اوکلاهامای ازدست‌رفته به کالیفرنیایی که قرار است سرزمین موعود باشد آغاز می‌شود. تام جود قهرمان فیلم است ولی در خوشه‌های خشم هر کس صندلی خودش را دارد و تام هم در کنار خانواده‌اش معنا می‌یابد. تقدیس خانواده و جایگاه کلیدی مادر (با بازی درخشان جین دارول که برایش جایزه اسکار را هم به همراه آورد) مایه‌ای کاملاً فوردی است؛ و برخلاف نظر منتقدانی که خوشه‌های خشم را فیلمی فاقد نگاه تألیفی کارگردانش می‌دانند، ما اینجا اتفاقاً با فیلمی مواجهیم که امضای فورد را می‌توان در تک‌تک نماهایش مشاهده کرد.

شاید مهم‌تر از همه در قاب‌های ثابت دوربین و ترکیب‌بندی‌های زیبا و پر مفهومی که منطبق با موقعیت هر صحنه و لحن کلی اثر هستند. فورد به‌عنوان کارگردانی که نوشتن با دوربین در خونش بود، نگاه متعادلش را حفظ می‌کند و در نقد سرمایه‌داری و حتی تأکید بر لزوم تشکیل سندیکای کارگری، به دامن شعار نمی‌افتد. به همین دلیل خوشه‌های خشم باوجود مضمون سوسیالیستی‌اش، بعد از ۸۰ سال کهنه و فرسوده نشده است.

کیسی کشیشی که موعظه کردن را کنار گذاشته و رهبر کارگران معترض شده، به‌عنوان شخصیت الهام‌بخش اثر، کاراکتر است نه تیپی که صرفاً وظیفه‌اش دادن آگاهی طبقاتی به توده‌ها باشد. دیالوگ‌های پایانی تام جود هم نه صرفاً خطابه‌ای کمونیستی که اعتراضی انسانی به بی‌عدالتی اجتماعی است. حضور نگران مادر را هم نباید فراموش کرد که با تردید به حرف‌های فرزندش گوش می‌دهد ولی حتی اگر خیلی موافق تام نباشد، همراهی عاطفی‌اش را نمی‌تواند دریغ کند. فیلم فورد از دل تقابل سیستم قاهر سرمایه‌داری با توده‌های فقیری که شریف هم هستند و با بهره گرفتن از شعارها و جمله قصارهای سوسیالیستی، درنهایت به دام آوازه‌گری‌های مرسوم و متداول نمی‌افتد، ازبس‌که سینماست.


فیلم تصنعی آقای فورد

پالین کیل

«خوشه‌های خشم» فیلم ستایش‌شده و زیادی تحویل گرفته‌شده جان فورد، مملو از جملاتی ازاین‌دست است: «آن‌ها نمی‌توانند ما را در این موقعیت قرار دهند، ما مردم این سرزمینیم.» و خشم و انزجار مخاطب که در برابر آن‌همه بی‌عدالتی اجتماعی بالا زده با احساساتی گری بیش‌ازاندازه خنثی‌شده است. این فیلم معروف که در فهرست برترین‌های بسیاری از منتقدان قرار دارد، درست در همان‌جایی که باید به قلب واقعیت بزند، تصنعی به نظر می‌رسد.

ضد‌ وسترن

اریک رد

جان فورد در آغاز دهه 40، هنگامی‌که خوشه‌های خشم را می‌ساخت، به‌غایت کار خود رسیده بود، بااینکه بعدها گفت که هیچ دل‌خوشی‌ای از تمایلات چپ‌گرایانه جان اشتین بک نداشته و با همان بی‌طرفی معمول سایر فیلم‌هایش، فیلم‌نامه‌ای را که نانالی جانسون بر اساس رمان اشتین ‌بک نوشته بود به فیلم برگردانده است، همسان پنداری او باشخصیت‌های اصلی‌اش، اهالی اوکلاهامای رانده‌شده از اراضی کشاورزی پدری‌شان، بسیار قوی است.

داستان خوشه‌های خشم، تقریباً همانند «دلیجان»، سفری را توصیف می‌کند، اما سفری که معنی و مفهوم بغرنج‌تری دارد و روح متفاوتی بر آن حاکم است. فیلم نوعی ضد ‌وسترن است که در آن کامیون زهوار دررفته خانواده جود از مزارع غبار زده و ویرانه اوکلاهما به باغ‌های مرکبات کالیفرنیا هم می‌رسد، به بیانیه‌ای فوردی درباره آینده امیدبخش جمهوری نمی‌انجامد، بلکه به یاس و نومیدی ختم می‌شود و نیز به‌صورت ضرورتی عملی سندیکای کارگری.


کامیون همان دلیجان است

ژرژ سادول

رمان اشتین بک بر اساس تجربیاتش در سال ۱۹۳۶ به‌عنوان خبرنگار بین اوکیها (دهقان‌های اوکلاهما) که در آن هنگام در ایالات‌متحده سرگردان بودند، مبتنی است. اوکیها کسانی بودند که به سبب فرسایش خاک، بحران‌های اقتصادی (۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳) و روش‌های رباخواری بانکداران، از زمین‌هایشان رانده‌شده بودند.

وحدت فیلم تا حد زیادی مبتنی بر حرکت مداوم کامیون قراضه‌ای ‌است که خانواده جود با همه لباس‌ها، ظرف و ظروف و اثاثیه فکسنی خود با آن مسافرت می‌کنند. فیلم «دلیجان» در اینجا جای خود را به کامیونی قراضه داده است که برای مهاجرت مورداستفاده قرار می‌گیرد، اما از همان بیابان باید  می‌گذشت، جاده‌ها درست به همان اندازه مخاطره‌آمیزند و در اوج گرسنگی و بیکاری، پلیس و اوباش آن‌ها را به ستوه می‌آورند.

گرگ تولند که فیلم‌برداری‌اش در این فیلم جزو بهترین کارهای اوست، خوشه‌های خشم را چنین توصیف می‌کند: «این اثر شرح زندگی انسان‌های بدبخت است؛ انسان‌های خاکی، انسان‌های رنج‌دیده‌ای که مشکلاتی واقعی سر راه خود دارند. برای ما فیلم دشواری بود. تا آنجا که به یاد دارم تنها یک‌بار دوربین را جابه‌جا کردیم: یک نمای تراولینگ طولانی در میان خیابان‌های هوور ویل (حلبی‌آباد). این، چیزی است که سرنشینان کامیون به دنبال سفری طولانی به سرزمین موعود کالیفرنیا می‌بینند.» این فیلم یکی از مهم‌ترین فیلم‌های هالیوود در دوره روزولت است.


یک شاهکار رسمی

راجر ایبرت

«خوشه‌های خشم» سال‌ها بزرگ‌ترین فیلم آمریکا نامیده می‌شد تا اینکه در سال ۱۹۵۱ «همشهری کین» دوباره اکران شد و بر صدر نشست. خوشه‌های خشم هم البته معمولاً بین 10 فیلم برتر قرار می‌گیرد؛ اما آیا امروز کسی آن را نگاه می‌کند؟

به نظرم خوشه‌های خشم جایگاه ویژه‌ای به‌عنوان یکی از بهترین‌های هالیوود دارد؛ یک شاهکار رسمی که همه ستایشش می‌کنند ولی نگاه نه و این شرم‌آور است چون فیلم فورد همچنان سرشار از زندگی، هیجان و حس و حال است؛ از آن فیلم‌هایی که قدرت فورد به‌عنوان یکی از بهترین داستان‌گوهای هالیوود را نمایان می‌کند. آن سادگی و خلوص بصری فورد در اینجا به‌تمامی حضور دارد. در خوشه‌های خشم حتی یک نمای زائد که با سهل‌انگاری فیلم‌برداری شده باشد وجود ندارد. گرگ تولند هم با فیلم‌برداری درخشانش در خوشه‌های خشم و یکی دو همکاری دیگر با فورد و ویلیام وایلر، آماده رفتن به پشت دوربین همشهری کین می‌شد.

خوشه‌های خشم کهنه‌شده؟ کسانی که در یکصدمین سال روز تولد اشتین بک گرد هم آمده بودند اعتقاد داشتند دوره این نوع کارها سر آمده و حتی عده‌ای گفتند در زمان خودش هم آن‌قدر شاخص نبوده که نویسنده‌اش نوبل بگیرد. رمان یک شاهکار از رده خارج‌شده نامیده شده؛ اما آیا واقعاً کهنه‌شده؟ به نظرم هم کتاب و هم فیلم همچنان جواب می‌دهند، به‌خصوص فیلم فورد که تا بی‌عدالتی وجود دارد همچنان کارکردش را حفظ می‌کند؛ کما اینکه هنوز هم این حس ظلم و تبعیض وجود دارد؛ مثل همان سال‌های خوشه‌های خشم. چیزی عوض نشده و فیلم فورد همچنان حکایت روزگار ماست.

خوشه‌های خشم

کارگردان: جان فورد، فیلم‌نامه‌نویس: نانالی جانسون (بر اساس رمانی از جان اشتین‌ بک) مدیر فیلم‌برداری: گرگ تولند، موسیقی متن: آلفرد نیومن. بازیگران: هنری فوندا (تام جود)، جین دارول (مادر)، جان کارادین (کیسی)، راسل سیمپسن (پدر)، چارلی گریپ وین (پدربزرگ)، زفی تیلبری (مادربزرگ)، فرانک دارین (عمو جان)، فرانک دارین (نوح)، اوزی وایت هد (آل)، دوریس بودون (رزا شارن) ادی کوییلان (کانی ریورز)، داریل هیکمن (وینفیلد)، جان کوالن (مولی)، شرلی میلز (روتی)، وارد باند (پلیس) تهیه کننده: داریل اف زانوک، محصول ۱۹۴۰ کمپانی فاکس قرن بیستم