درباره كلينت ايستوود و جايگاه او در سینما

15 آبان 1400
كلينت ايستوود كلينت ايستوود

همیشه در اوج

شاهين شجري‌كهن

درباره بازيگران مؤلف، صاحب‌فکر و با قوه خلاقه‌اي مثل كلينت ايستوود، به‌راحتی نمي‌توان يك عنوان انتخاب كرد.

بااینکه وودي آلن فيلم‌هاي زيادي بازي كرده، شايد در موردش بشود با قاطعيت بيشتري گفت كه او كارگردان است تا بازيگر يا در مورد كنِت برانا بااینکه بازي‌هاي به‌يادماندني هم دركارنامه دارد شايد با قاطعيت بيشتري بشود گفت كه او يك شكسپيرين فانتزي باز برآمده از جهان درام، نمايش، صحنه و يك كارگردان تكنيسين است تا بازيگر. ولي در مورد كلينت ايستوود تعادلي بين جنبه‌هاي مختلف حرفه و كارنامه‌اش وجود دارد. به‌بیان‌دیگر آدمي است كه در بازيگري قطعاً در بالاترين سطح ممكن قرار دارد و نماد گونه خاصي از وسترن‌هاي تكرارناشدني تاريخ سينماست.

كلينت ايستوود يكي از كساني است كه اصطلاحاً به‌عنوان مارلبرومن يا مردان مبلغ مارلبرويي از آن‌ها ياد مي‌شود.

شمايل آرك‌تايپ مردان مارلبرويي

كلينت ايستوود يكي از كساني است كه اصطلاحاً به‌عنوان مارلبرومن يا مردان مبلغ مارلبرويي از آن‌ها ياد مي‌شود؛ مرداني كه با آن چيك‌بُنزها، آرواره‌هاي به هم فشرده، چشمان نافذ و قيافه و جاذبه مردانه، تبليغات سيگار مارلبرو را انجام مي‌دادند. زماني معروف بود مردان مارلبرويي، نماد خوش‌تيپي و جاذبه مردانه هستند و اساساً كلينت ايستوود شمايل آرك‌تايپ مردان مارلبرويي است. ايستوود در كنار این‌ها وسترن‌هاي گردن‌كلفتي دارد كه در اغلب تاپ‌تن‌ها، يك يا دوتای آن‌ها حضور دارد. در كنارش تجربه‌هاي بازيگري بسيار متعددي دارد؛ از هري كثيف گرفته تا وسترن‌هاي سرجيو لئونه تا كارهاي متاخرش، تجربه‌هايي كه به‌عنوان كارگردان - بازيگر دارد.

از طرف ديگر اين آدم با حفظ سمت، يكي از كارگردان‌هاي مؤلف و صاحب سبك سينما هم به شمار مي‌رود. شما هیچ‌وقت نمي‌توانيد كلينت ايستوود را با مايكل بي ‌مقايسه كنيد. حتي نمي‌توانيد كلينت ايستوود را با ديويد فينچر مقايسه كنيد، براي اينكه ايستوود به‌عنوان كارگردان، هم از جايگاه يگانه و سطح بالايي برخوردار است و هم به‌عنوان مؤلف سينما يعني روايتگر يك جهان بصري و دراماتيك به شمار مي‌شود. كسي است كه سه‌گانه معروف پرچم‌هاي پدران ما، نامه‌هايي از ايوو جيما را مي‌سازد و در كانسپت آثار جنگي با روايتي تراژيك، يك نگرش و سبك خاصي را مطرح مي‌كند و درعین‌حال در آثاري كه هم كارگردان و هم بازيگر است، مثل عزيز ميليون دلاري تمركز و توازن عجيبي را نشان مي‌دهد.

كلينت ايستوود تا ابد در پانتئون غول‌ها و بزرگان سينما جايگاه ثابت خواهد داشت.

در عين اينكه مسئولیتش را به‌عنوان كارگردان انجام مي‌دهد، در حفظ راكورد حسي خودش به‌عنوان بازيگر نيز تلاش ويژه‌اي به كار مي‌برد. پس در یک‌کلام بايد بگوييم كه با مورد عجيبي سروکار داريم. كلينت ايستوود مثل وودي آلن يا كوين كاستنر نيست. مثل جرج كلوني، جك نيكلسن و خيلي‌ از بازيگرهاي ديگر نيست كه در ادامه مسير موفقيت حرفه‌اي، كم‌كم تهيه‌كننده مي‌شوند يا سرمايه‌گذاري مي‌كنند و در كنارش دو فيلم هم مي‌سازند. ما با آدمي سروکار داريم كه به‌طورجدی توأمان كارگردان، بازيگر، روايتگر و درام پرداز سينماست. يعني تصوير، روايت، درام و قصه را مي‌شناسد و در ضمن با اكت هم به‌خوبی آشناست.

بالاترين سطح ممكن بازيگري

سينماي جهان به‌خصوص هاليوود مناسبات پيچيده و سختي دارد. از عصر استوديوها و عصر يكه‌تازي كمپاني‌هاي بزرگ و آن هفت‌برادران و چند كمپاني اسم و رسم‌داري كه همه گلوگاه‌ها و منابع و مسيرهاي توليد و اكران را در اختيار خود گرفته و با هم همكاري‌هاي وسيعي داشتند و اجازه نمي‌دادند كسي يا شركت كوچكي دفتر توليد مستقلي راه‌اندازي كند، يعني بعد از جنگ جهاني دوم تا دهه 1960 و 70 كه سينماي مستقل، خياباني و آلترناتيو رسميت پيدا مي‌كند و كمپاني‌ها مجبور مي‌شوند به قواعد ضد انحصار تن دهند تا دوران رونق تجاري 1980 به بعد، همواره در هاليوود مناسبات پيچيده‌اي بر مبناي ثروت و قواعد و مناسبات و الزام‌هاي تجاري وجود داشته كه باعث مي‌شده هر آدمي به‌راحتی نتواند روي صندلي كارگرداني بنشيند. درست برعكس كشور ما، كه خيلي‌ها يك‌شبه توانستند عنوان كارگرداني را مال خود كنند با مجوزهاي صادرشده آن‌هم با يك فيلم كوتاه يا تجربه ناموفق تلويزيوني.

به همين طريق خيلي‌ها توانسته‌اند از امكانات و رانت‌هاي دولتي و بودجه‌هايي كه تخصيص داده‌شده بهره‌مند شوند و يكي، ‌دو فيلم بسازند و بعد هم ديگر هيچ خبري از آن‌ها نشده. نگاه كنيد ما چقدر كارگردان يكي، ‌دو فيلمه در سينما داريم كه بعد از مدتي محو شدند و ديگر خبري از آن‌ها نيست. ولي در هاليوود اوضاع اين‌گونه نيست، به همين دليل اغلب آدم‌هايي كه مي‌خواهند اعتماد كمپاني‌ها و سرمايه‌گذارها و توليدكننده‌ها را جلب كنند بايد از مسير ساده‌تر و در دسترس‌تر شروع كنند.

نكته ديگر درباره ايستوود اين است كه در ژانرهاي مختلف توانسته شمايل برتري از خودش نشان بدهد.

به اين معني كه يا فیلم‌نامه بنويسند يا بازي كنند يا فيلم كوتاه بسازند يا اينكه بايد موزیک ویدیو بسازند و كارهاي تبليغاتي انجام بدهند. خيلي از بزرگان سينما كه امروز به‌عنوان كارگردان مؤلف در جهان شناخته مي‌شوند با انيماتوري، تدوين و كارهاي تلويزيوني و كارهاي موزیک ویدیو و تبليغات اينترنتي و... خودشان را بالا كشانده‌اند. ازاین‌جهت مي‌توانيم بگوييم يكي از راه‌هاي نزديك شدن به صندلي كارگرداني، بازيگري و راه ديگر فیلم‌نامه‌نویسی است. اگر فیلم‌نامه نبود هیچ‌وقت بِن افلك يا جود لاو يا مت ديمون نداشتيم. مت ديمون حتي به‌عنوان بازيگر هم وجود نداشت.

معادلش در سينماي بی‌دروپیکر ايران محسن تنابنده و پيمان معادي هستند؛ كساني كه با نوشتن و تجربه‌هاي پراكنده كم‌كم خودشان را بالا كشاندند و به سطح بالا رساندند. در سينماي جهان هم كساني هستند با بازيگري يا فیلم‌نامه نوشتن وارد اين عرصه مي‌شوند به اين اميد كه روزي بتوانند فیلم‌ساز شوند. مي‌خواهم بگويم اين الگو در مورد كلينت ايستوود صدق نمي‌كند. ايستوود در حرفه خودش به‌عنوان بازيگر به بالاترين سطح ممكن رسيده و نمي‌توانيم بگوييم بازيگري يا نوشتن يا كارهاي كوچك‌تر او و تجربه‌هاي پراكنده‌‌اش پلي براي رسيدن به كارگرداني نبوده، چون در همان‌ها بهترين بوده است.

تا ابد در پانتئون غول‌ها و بزرگان سينما

الگوي ديگر بازيگراني مثل كوين كاستنر، جك نيكلسون يا جرج كلوني و ديويد شويمر هستند. افرادي مانند این‌ها وقتي چرخه بازيگري را به انتها مي‌رسانند و در بازيگري به اوج مي‌رسند و احساس مي‌كنند ديگر جایگاهشان تثبیت‌شده و موفقيت‌هاي زيادي به دست آورده‌اند، وارد سرمايه‌گذاري و توليد فيلم مي‌شوند يا اينكه خودشان فيلم مي‌سازند. ولي اين نكته در مورد كلينت ايستوود صدق نمي‌كند.

ما با آدمي سروکار داريم كه به‌طورجدی توأمان كارگردان، بازيگر، روايتگر و درام پرداز سينماست.

كلينت ايستوود، كوين كاستنر نيست، براي اينكه او به‌عنوان يك بازيگر، صاحب ويژگي‌ها و فاكتورهايي است كه مي‌توانيم به او لقب فیلم‌ساز مؤلف بدهيم. پس خيلي‌ها وارد بازيگري مي‌شوند و بعد به هر دليلي كارگرداني را هم تجربه مي‌كنند يا در مواردي كارگردان‌هايي هستند كه بازيگري را هم تجربه مي‌كنند، ولي در مورد ايستوود اين نظر را نمي‌توانيم تعميم بدهيم، چون او در هر دو عرصه جزو بهترين‌هاست و كارهاي جدي انجام داده و كارنامه بسيار پربار و غبطه برانگیزی دارد.

درباره شخصيت كلينت ايستوود مي‌توانيم به چند نكته اشاره‌کنیم و آن اينكه در اين سطح از سينماي جهان ديگر ركوردها بي‌معني مي‌شوند. زماني در مورد بعضي از سوپراستارها يا بازيگران تاريخ‌ساز مثل كاترين هپبورن گفته مي‌شد چهار جايزه اسكار دارد يا درباره بازيگراني صحبت مي‌شد كه بيشترين نامزدي و جايزه گلدن‌گلوب را دارند، اما در مورد چهره‌هايي مثل كلينت ايستوود معناي تاريخ‌سازي به تعداد جوايز و به دستاوردهاي هنري منحصر نمي‌شود.

كلينت ايستوود تا ابد در پانتئون غول‌ها و بزرگان سينما جايگاه ثابت خواهد داشت، خصوصاً به خاطر سه‌گانه‌اي (خوب بد زشت، به خاطر چند دلار بيشتر و به خاطر يك مشت دلار) كه با سرجيو لئونه كار كرده و به خاطر اينكه توأمان بازيگر و كارگردان فيلم‌هاي نابخشوده و عزيز ميليون دلاري بوده و نكته مهم‌تر اينكه او هم‌زمان به‌عنوان آهنگساز، تهيه‌كننده و در همه رشته‌ها در بالاترين سطح قرار مي‌گيرد و درواقع به درجه‌اي از تثبيت حرفه‌اي رسيده كه توانسته در چند سال گذشته علايق اجتماعي، تاريخي و سياسي خود را دنبال كند.

شمايل برتر در ژانرهاي مختلف

مجموعه آثاري كه درباره تاريخ امريكا ساخته، پرچم‌هاي پدران ما، نامه‌هايي از ايوو جيما و... هركدام یک‌تکه از تاريخ امريكا را بررسي مي‌كنند. در جي. ادگار سراغ شخصيت سؤال‌برانگیزی رفته و توانسته آن شخصيت را هم بشناسد و هم بشناساند. پرچم‌هاي پدران ما و نامه‌هايي از ايوو جيما سراغ يك قسمت پرحرف و حديث از تاريخ جنگي نظامي امريكا رفته كه در اين فيلم‌ها پشتوانه تحقيقي بسيار مفصلي داشته است.

نمي‌توانيم بگوييم بازيگري يا نوشتن يا كارهاي كوچك‌تر او و تجربه‌هاي پراكنده‌‌اش پلي براي رسيدن به كارگرداني نبوده، چون در همان‌ها بهترين بوده است.

نكته ديگر درباره ايستوود اين است كه در ژانرهاي مختلف توانسته شمايل برتري از خودش نشان بدهد. وقتي مي‌گوييم جك نيكلسون نابغه است به خاطر اين است كه هم كمدين بزرگي است و هم وقتي نگاهش مي‌كني از او مي‌ترسي. وقتي مي‌گوييم آنتوني هاپكينز نابغه است به خاطر اين است كه هم نقش كميك و موزيكال تاريخي دارد و هم ابر نقشی همچون شخصيت هانيبال لكتر را بازي كرده كه بسيار ترسناك است و هم درعین‌حال مي‌تواند شخصيت مهربان و همدلی برانگیزی بازي كند.

كلينت ايستوود در اين زمينه هم جمع چند چيز است كه معمولاً در يك نفر متمركز نمي‌شود. در هري كثيف يك پليس شمایل گونه است. در وسترن‌هاي سرجيو لئونه يك وسترنر تك‌روي تمام‌عيار است. در پل‌هاي مديسون كانتي و نابخشوده يك عاشق خموش بسيار احساساتي كه آن را پشت چهره خاموش و صامت و ابروهاي گره‌خورده و آرواره‌هاي به هم فشرده پنهانش كرده است. به‌هرحال آدمي است كه در چند زمينه مختلف توانسته بهترين باشد كه خيلي‌ها نمي‌توانند اين كار را انجام بدهند.

حتي در اشل و سطح ستارگان بزرگ دنيا بازهم با اين پديده روبه‌رو هستيم كه يك بازيگر صرفاً در نقش‌هاي اكشن قدرتمند است. وقتي از جيسون استاتهام يا تام كروز يا بازيگراني با ويژگي‌هاي بدني بالا كه اکشن کار خوبي هستند نام مي‌بريم، این‌ها براي اينكه خودشان را در سطح بالايي حفظ كنند نياز به تمرين‌هاي ويژه دارند و كار تمام‌وقت.

ممكن است تجربه‌هايي در ژانرهاي ديگر داشته باشند ولي انتظار اينكه يك اکشن کار ژانرهاي ديگري بازي كند دور از ذهن است. درنهايت ممكن است چند كمدي خوب بازي كند، ولي اينكه در چند ژانر سنگين و جدي درام، كارهاي پليسي، اكشن، عاشقانه و رومنس و در كار جنگي خوب باشد، بسيار بعيد است. اينجاست كه ابرستاره‌ها را بايد از ستاره‌ها جدا كرد. بااینکه مهم‌ترين نقش‌هاي ايستوود و كارگرداني‌هايش در سال‌هاي 1980 به بعد است، اما اين ويژگي را دارد كه بدن آماده‌اي براي نقش‌هاي مختلف دارد. از نابخشوده و پل‌هاي مديسون كانتي گرفته تا رودخانه مرموز و عزيز ميليون دلاري و... در همه اين فيلم‌ها باوجود سن و سالش بدن آماده‌اي دارد و انعطاف فوق‌العاده‌اي در نقش‌پذيري از خودش نشان مي‌دهد. بسيار خوب مي‌تواند خودش را با ژانر و فضا و زمينه احساسي فيلم هماهنگ كند و اينجاست كه غول‌ها از بازيگران معمولي و حتي موفق معمولي جدا مي‌شوند.

نمي‌توانيم بگوييم بازيگري يا تجربه‌هاي پراكنده‌‌اش پلي براي رسيدن به كارگرداني نبوده، چون در همان‌ها بهترين بوده است.

مؤخره

در مقايسه‌اي بين وضعيت جسمي و تمركز ذهني بازيگران سالخورده‌اي مثل كلينت ايستوود، جك نيكلسون، وودي آلن، دونالد ساترلند كه تا همين اواخر هم به‌طور مداوم نقش بازي مي‌كنند، نشان مي‌دهد اين افراد تا آخرين روزهاي فعاليت حرفه‌اي هم نظم فيزيكي و تناسب‌اندام و تمرين‌هاي تنفس و بيان و آمادگي جسماني را بدون ذره‌اي وقفه انجام مي‌دهند حتي در فصل‌هايي كه كارهاي سينمايي آن‌ها مراحل آماده‌سازي را طي مي‌كند، آن‌ها تئاتر روي صحنه مي‌برند يا در اجراهاي خياباني و ويديويي ذهن و بدنشان را آماده نگه مي‌دارند، مفهوم بازنشستگي براي آن‌ها اتفاقي است كه آگاهانه آن را انتخاب مي‌كنند مثل شان كانري. ولي اگر مثل كلينت ايستوود يا آنتوني هاپكينز بخواهند به حضورشان در سينما ادامه دهند تمرين‌هاي بيان، بدن و آمادگي ذهني، اجرا و پرفورمنس را هيچ‌وقت تعطيل نمي‌كنند. درواقع فرقشان با بازيگران سالخورده ما در ايران اين است كه هنرپيشه‌هاي زيادي را در ايران مي‌شناسيم كه هنوز معلوم نيست بازنشسته هستند يا اينكه عملاً از حرفه‌شان به دليل عدم آمادگي كنار گذاشته شدند و از دور خارج شدند.

كلينت ايستوود، كوين كاستنر نيست، براي اينكه او به‌عنوان يك بازيگر، صاحب ويژگي‌ها و فاكتورهايي است.

اين گلايه هم وجود دارد و قابل‌درک است كه مي‌گويند در سينماي ايران وقتي بازيگري پير مي‌شود و به سالخوردگي مي‌رسد ديگر به او نقش نمي‌دهند و از دور خارج‌شده و خانه‌نشين و اجباراً بيكار مي‌شود و امنيت شغلي ندارد؛ اما يك درصد به اين فكر كنيم كه آيا بازيگران ما چه مردها و چه زن‌ها در سنين بالاي شصت و هفتادسال تمريني هم انجام مي‌دهند براي حفظ آمادگي ذهني و بدني خودشان؟

آيا آن روتين سخت و زمان‌بندي دقيق و فشرده امسال كلينت ايستوود، آنتوني هاپكينز و جك نيكلسون را بازيگران سالخورده و پيشكسوت ما هم دارند؟ يا صرفاً اين انتظار برایشان وجود دارد كه مطابق توانايي‌هاي كاسته شده امروزين‌شان بهشان نقش داده شود؟ فراموش نكنيم بازيگراني مثل زنده‌ياد پرويز پورحسيني، استاد عزت‌الله انتظامي تا آخرين روزهاي زندگي‌شان تمرين انجام مي‌دادند، آينه قدي داشتند و جلويش تمرين‌هاي بيسيك بيان و بدن را مرور مي‌كردند درست مثل يك بازيگر جوان و تازه‌كار.

نكته‌اي كه مي‌توان از اين بازيگران بزرگ آموخت شايد اين باشد كه تا قبل از اعلام بازنشستگي رسمي و قطعي و نهايي يك بازيگر در هر سن و سالي بايد نظم ذهني، فيزيكي خود را حفظ كند تا بتواند توانايي پرفورمنس و اجراي نقش را داشته باشد و خودش را در اوج نگه دارد.

اگر بازيگري بتواند اين شرايط را حفظ كند با هر سروشکلی با هر تغيير قيافه‌اي در اوج باشد و آن كيفيت بالاي خودش را حفظ كند حتي در نودوچندسالگی مثل كلينت ايستوود بزرگ مي‌تواند باشد.

اعتماد 

بیشتر بخوانید:

درباره فیلم «گریه کن ماچو» تازه‌ترین فیلم کلینت ایستوود