چهل سال از ساخت نخستين فيلم سينمايي عليرضا داوودنژاد ميگذرد اما او هنوز وقتي در مقام كارگردان پشت دوربين قرار ميگيرد، با همان انرژي ٤٠ سال پيش فيلم ميسازد. انرژي داوودنژاد از علاقه او به سينما ميآيد؛ علاقهاي كه انگار پاياني ندارد و در هر فيلم تلاش ميكند جنبههاي تازهاي به آن اضافه كند. او بعد از يك دوره كارگرداني تجربي در سينما، تصميم گرفت بازگشتي به كارگرداني كلاسيك و با اسلوب داشته باشد. «مرهم»، «كلاس هنرپيشگي» و «روغن مار» آخرين فيلمهاي داوودنژاد پيش از «فراری» است و در همه اينها كارگردان پيلهاي ميان خود و خانوادهاش كشيده و بيش از هر چيز ردپاي خودش در اين آثار خودنمايي ميكند. در «فراري» اما داوودنژاد كار كردن كنار گروهي را تجربه ميكند كه همهشان حرفهاي هستند. مهمترين ويژگي اين كارگردان اما ارتباط منحصر به فردش با نسلهاي مختلف است. او به همان اندازه كه ميتواند به زبان مشترك ميان خود و همنسلانش برسد، به همان اندازه با نسل جديد ارتباط برقرار ميكند و بيشتر از كارگردانهاي همدوره خود حوصله وقت گذاشتن و بازي گرفتن از بازيگران جوان را دارد. به همين خاطر به ترلان پروانه، بازيگر ١٨ساله سينما اعتماد كرد و ابايي از ديده شدن او نداشت. هنر داوودنژاد در «فراري» همين است، او از پروانه جوان بازيگري ساخته كه پيش از اين كمتر از او ديدهايم.
تجربه در وجوه صوتي و بصري
نميشود گفت «فراري» فيلم تجربي نیست ولي دلم ميخواست از تجربياتي كه در فيلمهاي اخيرم داشتم و رسيد به يك فيلم تكنفره مثل «روغن مار»، ببينم چطور ميشود آن تجربيات در يك گروه حرفهاي توليد انبوه كرد و چطور ميشود از آن استفاده كرد. به خاطر همين از تجربياتم هم در وجوه صوتي و هم بصري فيلم استفاده كردم.
همان شيوه تجربي گدشته
بعد از مدتها برايم جذاب بود كه با دوستهاي خيلي خبره و حرفهاي بتوانم كار كنم و از نظرياتشان استفاده كنم و واقعا همه در شكلگيري فيلم موثر بودند. خود اين برايم تجربه بود كه از آن وضعيت تكنفره و تنهايي برگردم به يك وضعيتي كه يك كار مشاع دارد انجام ميشود و همه در آن مشاركت دارند و برايم جالب بود.
تجربه کار کردن با يك بازيگر جوان
خيلي خوب بود. اتفاقا شدت علاقه و انرژي بالا و انگيزه و ذوقي كه براي كار دارند به كار كمك ميكند. يعني همهچيزهايي كه دلم ميخواهد، با آنها امتحان ميكنم. براي كار با هنرپيشه هم خيلي حوصله دارم و هم ايدههاي زيادي دارم. انواع بازي و تمرينها وقت زيادي ميبرد و تا خانه هم ادامه پيدا ميكند. مثلا يك روز گفتم اين بازيگر از صبح تا عصر با كولهپشتي در خيابان ول بگردد و پسرم را با او فرستادم تا از او فيلم بگيرد. با اين بازيگر از آن تجربه زيستي كه كرده بود و از آن شكل بصري كه در فيلمها گرفته بود با هم حرف زديم. بالاخره جوانها اين خاصيت را دارند كه ميشود با آنها تمرينهاي گرهگشا كرد و نتيجه هم داد. وقتي علاقهمندند و مطمئن باشند كه به نتيجه خوب ميرسند، معمولا خيلي انرژي ميگذارند. آنهايي كه مطمئن ميشوند حاصل خوبي دارد، خوب انرژي ميگذارند.
و یک محسن تنابنده هم فن حریف!
ميخواستم در اين فيلم تجربه با آدم حرفهاي را داشته باشم و با محسن هم يك سالي ميشد رفتوآمد داشتيم و مينشستيم راجع به يك شخصيتي حرف ميزديم و آرام آرام آن شخصيت در گفتوگوهايي كه با همديگر داشتيم سروكلهاش پيدا شد و براي جفتمان آن آدم، آدم خيلي جالبي بود. به خصوص اينكه اين آدم را در ارتباط با ترلان هم قرار دادم و تمرينهاي دونفرهشان خيلي خيلي جالب بود. يعني براي من تجربهاي خيلي شيرين و لذتبخش بود.
دنياي شخصیت هایم را می شناسم
تماس من با نسلهاي مختلف قطع نشده است. يعني از بچه ٤ يا ٥ ساله تا آدم ٨٠ ساله ارتباط دارم. با آنها نشست و برخاست دارم، حرف ميزنم، گوش ميدهم و در واقع مهمتر از همه گوش دادن است؛ به حرفهاي آنها گوش ميدهم. در نتيجه با آنها بيگانه نيستم. زندگي دور و برمان است و وقتي داريم زندگي ميكنيم چطور ميتوانيم از كساني كه زندگي را ميسازند فاصله بگيريم مخصوصا وقتي ميخواهي كاري كني كه به زندگي هم نزديك باشد. طبيعتا آدم از اين رابطهها استقبال ميكند. هم داري زندگي ميكني و هم ميداني كه بعدا يك بهره ذوقي و خلاقه برايت دارد.