حسین تقی پور
مصطفی کیایی متولد ۱۳۵۵ در کرج است. وی فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۷۳ در مرکز آموزش فیلمسازی اداره ارشاد کرج آغاز کرد و از سال ۱۳۷۶ همزمان با تحصیل در رشته فیلمسازی در دانشگاه بهعنوان دستیار کارگردان در مجموعههای تلویزیونی و سینمایی مشغول به کار شد. او پس از اتمام دوران تحصیل در سال ۸۱ بهعنوان نویسنده، کارگردان و تدوینگر در برنامههای تلویزیونی فعالیت خود را ادامه داد و در این مدت برنامههای زیادی را برای شبکههای مختلف تلویزیونی ساخت. او در سال ۱۳۸۶ درخواست پروانه ساخت فیلم «بعدازظهر سگی» را به اداره نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد ارسال نمود، اما موفق به اخذ پروانه ساخت نگردید و با تعویض تهیهکننده در سال ۱۳۸۸ پروانه ساخت فیلم را به تهیهکنندگی جوزان فیلم اخذ نمود و اولین فیلم بلند سینمایی خود را جلوی دوربین برد. فیلمهای دیگر او عبارتاند از ضدگلوله (1389)، خط ویژه (1392)، عصر یخبندان (1393) و بارکد (1394).
خب چه خبر از «خط ویژه»؟
ساخت این فیلم خیلی عجلهای شد، یک سال و نیم منتظر پروانهساخت و سرمایهگذار و این مسائل بودیم و بالاخره اواخر مهر امسال کار را شروع کردیم و حدود 25 روز پیشتولید و تقریباً 35 روز هم فیلمبرداری طول کشید، همزمان با فیلمبرداری تدوین هم میکردیم و دو روز قبل از اتمام مهلت ارسال آثار به جشنواره کار را رساندیم. سرعت کار کردن زیاد بود، خود من به دلیل وجود این عجله اصرار زیادی به شرکت در جشنواره نداشتم امّا اعضای گروه خیلی مشتاق بودند که فیلم حتماً به جشنواره برسد.
چه زمانی مجوز ساخت گرفتید؟
درخواست پروانه ساخت را بهار 91 دادم، بعد 8 ماه طول کشید تا موافقت اصولی دادند، شاید در همان مرحله اوّل فیلمنامه چیزی حدود پنجاهدرصد اصلاحیه خورد که قبول نکردم، کارشناس معرفی کردند، دو ماه هم اینطور وقت تلف شد. بعد از گفتوگو با کارشناس، فیلمنامه به ارشاد رفت، بعد از 8 ماه موافقت اصولی دادند. چون گرفتن موافقت اصولی طول کشید من دو سرمایهگذار را از دست دادم یعنی وقتی موافقت اصولی را گرفتم دیگر سرمایهگذار نداشتیم تا اینکه سرمایهگذار دیگری پیدا کردم وقتی رفتم پروانه بگیرم گفتند باید دوباره اصلاحیه بگیری. یک پروسه چندماهه طول کشید تا اواخر دولت قبلی، ماه آخری که گروه آقای شمقدری سرکار بودند، شروع کردند به تعدادی از فیلمها پروانه دادند مثل کار من، فیلم آقای تبریزی. البته بعد از گرفتن پروانه، همچنان مشکل سرمایهگذار داشتیم تا اینکه آقای لشکری به سرمایهگذارها اضافه شد و کار را شروع کردیم و این پروسه هم تقریباً 3 ماه طول کشید.
افرادی که در کست شما هستند همان کسانی بودند که از ابتدا انتخاب کردید؟
نه دقیقاً نزدیک جشنواره بود، خب تعدادی از دوستان سرکار بودند و اصلاً کلاً فیلم طوری بود که کست خیلی حساس بود، ما توی فیلم، نقش اصلی نداریم. یک گروه جوان بودند که باید ترکیب این گروه در کنار هم درست اتفاق میافتاد و یکی دو نفر از این بازیگران کار را خوانده بودند و دوست داشتند امّا آن موقع سرکار بودند به همین دلیل مجبور شدیم تغییراتی در کست بدهیم.
تیمی که آلان هستند با خواسته شما بود؟
تیمی که الآن هستند، فکر میکنم بد نشده باشد، خیلی اتفاقی به دلیل نبودن آن بازیگران به این ترکیب رسیدیم و الآن از آن راضی هستم و به نظر من 90% آن چیزی که در ذهن بود در فیلم شکل گرفت.
با توجه به اینکه دو فیلم قبلی شما کمدی است و این فیلمتان اجتماعی است چطور شد که به این نوع سینما رو آوردید؟
علاقه خاصی به سینمای کمدی ندارم که فقط بخواهم فیلم کمدی بسازم، یک نوع رگههایی از کمدی در نگاه من همیشه هست، حتی فیلم خط ویژه که فیلم کاملاً اجتماعی است و یک قصه دیگری دارد امّا ناخودآگاه یک رگههای طنز که مال من است و به نوع نگاه من برمیگردد، در فیلم وجود دارد این نوع نگاه همیشه در من وجود دارد حتی در زندگی شخصی من هم وجود دارد ولی تجربه کردن در ژانرهای مختلف را دوست دارم مثلاً خیلی دوست دارم در ژانر وحشت فیلم بسازم. تجربه کردن برای یک فیلمساز خیلی خوب است. من فکر میکنم فیلم خوب فیلمی است که اتفاقنظر همه روی آن باشد.
با توجه به آنچه از حواشی فیلم شما خواندیم به نظر میآید فیلمتان خیابانی باشد، چطور به این ایده رسیدید؟
ایده فیلم را نمیشود باز کرد ولی دغدغةچند سال من است، درواقع یک نقد اجتماعی از یکسری مناسبات مملکتمان است که فکر میکنم همه ما را اذیت میکند و سعی کردم سراغ موضوع بروم و این قضیه باز شود و آن را در قالب درام بیاورم کلاً فکر میکنم مضمون فیلم حرف کل جامعه ماست و همه میتوانند با آن ارتباط خوبی برقرار کنند و همهات پنداری خوبی باشخصیتهای اصلی ما داشته باشند. قصّه از یک دغدغه شخصی و تیتر یک روزنامه در ذهن من شکلگرفته است.
چقدر تحت تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی جامعه بودید. با توجه به تغییرات سیاسی و اجتماعی که اخیراً اتفاق افتاد؟
این فیلمنامه حدود 2 سال است که در ذهن من شکلگرفته و فکر نمیکنم که فضای آن خیلی تغییر کرده باشد. یک پدیدهای است که سالها شکلگرفته و الآن هم هست و شرایط جوانان در این چند ماه اخیر، خیلی نزدیک به داستان است.
نزدیک شدن به فیلمهایی با مضمون اجتماعی کمی دشوار است ازآنجهت که اصولاً به این مضامین نگاه سیاسی میشود آیا نگران نبودید که از این زاویه به آن نگاه شود؟
اصلاً در جامعه ما هر وقت در مورد مسائل و معضلات اجتماعی صحبت میشود ناخودآگاه چون یکسر آن به دولت برمیگردد. برداشت سیاسی از آن میشود. خب پدیدههای اجتماعی همیشه یک سرش دولت و یک سرش مردم هستند و به همین دلیل تعبیر سیاسی از آن میشود در حالی که واقعاً یک معضل اجتماعی است. شاید ریشه در مناسبات داشته باشد.
نگاه شما درواقع آسیبشناسی این معضل است؟
بله دقیقاً درواقع یک پدیده اجتماعی است که در قالب درام آمده و ما آن را نقد میکنیم.
به نظر میآید خیلی به نویسندگی مشترک علاقه ندارید چرا؟ آیا ذهن دیگران نمیتوانند به شما کمک کند؟
من خیلی به کار تیمی علاقهمندم و با گروه مشورت میکنم، امّا در بحث نوشتن فکر نمیکنم خیلی آن تیم و آن گروهی که کنار هم قرار میگیرند بتوانند همدیگر را درک کنند و فضای ذهنی مشترکی داشته باشند، معمولاً برای کار طولانی مثل سریال، یک گروه راحتتر کنار هم قرار میگیرند چون زمان، طولانیتر است، کمکم با فضای ذهنی هم آشنا میشوند، ولی در یک فیلم شاید خوب باشد ولی تابهحال برای من پیش نیامده است ولی زمان نوشتن حتماً از دوستان کمک میگیرم و با آنها مشورت میکنم و فیلمنامه را بازنویسی میکنم.
روی بازیگری تأکید خاصی دارید که بازیگر خودش را بازی کند و جملهای از شما خواندم که گفته بودید بازی سوپراستارها را قبول ندارید چون خودشان نیستند این مورد چقدر در فیلم شما اتفاق افتاده است؟
ببینید من یکجملهای را در آن مصاحبه گفتم که این جمله تیتر شد و اصلاً بحثم کلی نبود، امّا من اصولاً با بازیگری که خیلی پر سر صحنه میآید نمیتوانم کارکنم، به نظر من بازیگر درست و هوشمند کسی است که خالی سر صحنه میآید و با همفکری کارگردان خودش را بازی میکند، اینکه بازیگری سر صحنه بیاید و اعمالنظر کند را دوست ندارم و بین سوپراستارها که نداریم. من با این تیپ بازیگران نمیتوانم کارکنم. من این شانس را داشتم که با بازیگران خوبی کارکردم در فیلم ضدگلوله با دو بازیگر حرفهای آقای «مهدی هاشمی» و خانم «ژاله صامتی» کارکردم که در بازیگری بسیار توانمند هستند. ولی واقعاً با این دوستان همینطور کار میکردیم یعنی نقش سلیم را من و آقای هاشمی با هم خلق کردیم. یکی از وسواسهای من در بازیگری است، خیلی وسواس دارم که بازیها یکدست شود چون معتقدم دریک فیلم نباید چیزی بیرون بزند حتی فیلمبرداری، همه عوامل مثل یک بستهای هستند که باید یک خروجی را بدهند. من همه چیز را در یک فضای رئال یکدست میبینم. به همین دلیل کار در این فیلم خیلی سخت بود. 5 بازیگر اصلی داشتم که باید با همبازی میکردند و همه آن بازیگرها هم باید دیده میشدند و نقش شان به یک اندازه بود ضمن اینکه از یک قسمتی، دو نفر دیگر هم به آنها اضافه میشدند یعنی ما در بیشتر سکانسهایمان 7 بازیگر داشتیم. این یکدستسازی بازیگران کار دشواری بود و گاهی حتّی ایرادهایی که از هر کدامشان میگرفتم، وقتی میرفتم سر صحنه اصلاً یادم میرفت و منشی صحنه خیلی به من کمک میکرد. خیلی سخت بود و زمان برد، امّا همکاری خوبی بین من و بازیگران وجود داشت یعنی به نظر من وقتی اعضای گروه حس کنند کارگردان به کارش اشراف دارد، خودشان را در اختیار قرار میدهند.
وقتی شما فیلمی میبینید که بازیگران خوبی دارد و همه هم خوب ایفای نقش کردهاند به خاطر این است که همه آن نقشها از صافی فیلتر یک نفر رد شده است.
این تغییری که در چهره آقای مصطفی زمانی به وجود آوردید در همین راستا بود؟ نمیخواستید ذهنیت قبلی از بین برود و شخصیت جدیدی به وجود بیاورید؟
اصولاً اعتقاد ندارم به اینکه یک بازیگر خوشگل را بیاوری آن را زشت کنی، چند دلیل داشت که مصطفی زمانی را انتخاب کردم، اول اینکه دوست داشتم فرمت صورتش بماند و دوم اینکه خیلی دوست داشتم در بقیه حلشده و رئالتر و عادیتر شود، یعنی من همه را باهم میدیدم حتی با طراح لباس که صحبت میکردم میگفتم هیچوقت تک به آنها نگاه نکن و به صورت یک مجموعه با آنها برخورد کن و اینکه، هر 5 بازیگر چه ترکیب رنگی داشته باشند که به شخصیتشان بخورد و همه با هم سنیک شوند و از طرفی دوست داشتم مصطفی به جهت گریم کمی متفاوتتر از قبل باشد حتی در بازی هم این تفاوت وجود دارد.
یک نگاه منفی به فیلمهایی که مربوط میشود به جوانان ومشکلات آنها وجود دارد و فکر میکنند. سیاه نمائی است، با این دید شما فیلمتان را چطور ارزیابی میکنید؟
نمیتوانم بگویم که فیلم تلخ است و تعدادی از دوستان منتقد هم که فیلمها را تا آلان دیدهاند هیچکدام نظرشان سیاه نمایی نبوده و همه نظرشان این بود که چقدر فیلم گرم وجوب است. فکر نمیکنم کسی این فیلم را سیاه نمایی به نداند. امّا قطعاً نظر شما درست است هر کس به این مضامین میپردازد متهم به سیاه نمایی میشود امّا مضمون این فیلم سیاه نمایی نیست و هیچکس نمیتواند مخالفت کند مگر اینکه خودش از آن دسته از افراد باشد.
از همکارتان بگوئید.
همیشه در انتخاب افراد 50 درصد به کاری که بلد هستند اهمیت میدهم و 50 درصد روحیه و اخلاقی که دارند برای من مهم است، باکسی که سرکار نمیتواند خودش را با گروه هماهنگ کند نمیشود کارکرد، از طرفی هم من اصولاً در بیشتر کارها دنبال آدمهای جوان هستم و سعی میکنم فیلمبرداری که سن بالا داشته باشد را انتخاب نکنم، جوانی را انتخاب میکنم که انگیزه برای پیشرفت داشته باشد و سعی میکنم پروژة من فقط یک پروژهای که فقط کار انجام شود نباشد. صدابردار فیلم «امیرنوبخت» سالها دستیار صدا بوده ودر سه فیلمی که کارکردهام ایشان صدابردار بودند، همهکسانی که کار من را دیدهاند می گویند صداها و آن شلوغی خیابان و ازدحام، خیلی خوب درآمده است. در آن آمبیانس شهر شلوغی خیابان، رد شدن آدمها هر کس چیزی میگوید، خیلی کار سختی داشت. وقتی سر صحنه به کارش نگاه کردم، دیدم 7 لاین صدا میگیرد، 7 بازیگر حرف میزدند، آمبولانس بود و سرو صدای شهر، امّا خیلی خوب از پسکار برآمد. آقای «مهدی جعفری» فیلمبردار که به قول خودش میگوید تجربه جدیدی سر این کار داشته، خیلی جاها دوربین روی دست داشتیم، جاهایی که تعقیب و گریز بود و پلانها طولانی بود و اکت خیلی زیاد بود، هر کدام دیالوگ ومیزانس خودش را دارد، فکر میکنم بچهها خیلی شش دانگ بودند. اینکه این کار سخت در 35 جلسه فیلمبرداری تمام شود دلیلش عجله نبود، ما برنامهریزی خیلی دقیق داشتیم جز معدود پروژههایی بودیم که 30/7 صبح کلید میزدیم یعنی 30/5 بازیگرها گریم میشدند، صبحانه میخوردند و 30/7 سرلوکیشن کار را شروع میکردیم، به نظر خود بچهها هم عجیب بود.
به دلیل حضور در خیابان آیا وقفهای هم در کارتان به وجود آمد؟
نه کلاً فقط یکشب به دلیل بارندگی کار کنسل شد و آنهم به خاطر برنامهریزی که داشتیم و برآورد کرده بودیم آن شب داخل کارکردیم و سکانسهای داخلی را گرفتیم. گروه تولید ما بسیار خوب بود و تجربه عجیبی با این گروه داشتم.
با توجه به اینکه فیلمتان با بودجه شخصی ساختهشده آیا حمایتی از طرف نهادهای دولتی نمیشود یا اینکه خودتان این حمایت را نمیخواهید؟
هردو حس در من وجود دارد که به تفکر من به سینما برمیگردد. وقتیکه بهوسیله تولید فیلم، سرمایه جذب میکنم احساس غرور میکنم. تا اینکه چیزی بسازم که برای افرادی خاص و به سفارش جایی خاص باشد. دوست دارم همیشه سرمایه فیلم را جور کنم. همان غروری را دارد که اگر فیلم خوب فروش برود. برای من فروش فیلم خیلی مهم است و اعتقاددارم هنر باید با مردم ارتباط برقرار کند. معتقدم نگاه درست، نگاه سینمایی هالیوود است یعنی فیلم باکیفیت، فروش خوب، فیلم باید استاندارد باشد و فروش خوبی هم داشته باشد. از طرفی هم آنها حمایت نمیکنند. من برای ضدگلوله 2 سال بیکار بودم. درصورتیکه بعد از ضدگلوله، اوج پیشنهاد کاری من بود، بعد از جشنواره سیام، حدود 30 فیلمنامه به من پیشنهادشده بود ولی هیچکدام را نمیپسندیدم با توجه به اینکه خب شرایط و احتیاج مالی داشتم. ترجیح دادم برای جاهای مختلف بنویسم که درآمد زندگیام را بگذرانم امّا فیلمی بسازم که دوست دارم. اینکه کسی کاری را سفارش بدهد و بودجه آن را هم تأمین بکند هیچ انگیزهای برای من ندارد و چون آن فیلم از حس من نیست قطعاً خروجی خوبی هم نخواهد داشت. مگر اینکه کار سفارشی که من هم فیلمنامه را واقعاً دوست داشته باشم یا آنقدر برای نوشتن یک فیلمنامه خوب، دستت باز باشد و بودجهاش هم از جایی بیاید باز اعتقاددارم که باید با مخاطب ارتباط برقرار کند و فروش خوبی هم داشته باشد. مثلاً در فیلم ضدگلوله 500 میلیون انجمن دفاع مقدس به من بودجه میدادند امّا میگفتند این موارد را در فیلمت لحاظ کن، من نپذیرفتم خیلی با این انجمن به مشکل برخوردم، اصلاً نمیخواستند بگذارند من ضدگلوله را بسازم. خب قطعاً حمایت همین است. فیلمنامه خط ویژه جزء فیلمنامههایی بود که فارابی آن را رد کرد. در واقع هر فیلمنامه ای که فارابی رد میکند موفقتر است و فیلمنامه هایی که میسازند هم شما میبینید که چه فیلمهای هستند. هیچ حمایتی از ضدگلوله و این فیلم نکردند. نسبت به فیلمنامه شناخت ندارند البته فقط فارابی نیست همه جا همین طور است. سیستم دولتی وقتی وارد کاری میشود قطعاً نظرات خاص خودش را دارد و انتظار دارد که بر اساس اهداف و چارچوبهای دولتی آنها کار شود. در مورد خط ویژه همین را میگفتند، خب فیلمسازهایی هم که انتخاب میکنند مطمئن هستم که من نیستم.
گفتید که به فروش هم فکر میکنید، آیا این نوع موضوع مضمون فیلم را تحتالشعاع قرار نمیدهد؟
وقتی فیلم اجتماعی، حرف مردم باشد و تماشاگر اعتماد کند به فیلمساز با موضوع هم ذات پنداری میکند، تفاوتها خیلی خوب مشخص است بین فیلمسازی که ژست یک فیلمساز اجتماعی را میگیرد با فیلمسازی که معضلات اجتماعی دغدغهاش است ناخودآگاه در نوشتههایش، شخصیتها، حرفی که از دهان شخصیت بیرون میآید وموقعیت، تأثیر میگذارد. مثلاً سکانس ابتدای فیلم اتفاقی میافتد که برای خود من پیشآمده یعنی چیزی را خلق کردم که دوست داشتم در واقعیت اتفاق بیفتد ولی خب نکردم، ولی گذاشتم شخصیت فیلم این کار را بکند، به خاطر اینکه همه ما در آن شرایط گیرکردهایم. با این نگاه فکر میکنم با تماشاگر ارتباطش را میگیرد.
آیا در این فیلم، سعی کردید از خط قرمزهای معمول عبور کنید؟
تعریف خط قرمزها مشخص نیست، قطعاً شاید آن اصلاحیههایی که به فیلم ما دادند همان خط قرمزهایی بوده که نگذاشتند از آنها را رد شویم، یکجاهایی هم شاید ما با ترفندهای فیلمسازی رد کرده باشیم، چیزهایی که بیشتر تابو است و نمیشود گفت خط قرمز است. خط قرمز هم که میدانید سلیقهای است، یعنی وقتی یک سیستمی و یک دولتی ببیند فیلمی شرح حال خودش است ناراحت بشود و جلوی آن بایستد اما خوشبختانه چیزی که دفتر جشنواره به ما اعلام کرد، مثلاینکه فیلم ما هیچ اصلاحیهای نخورده است و این برای من جالب است، موقع اکران نمیدانم چه خواهد شد ولی تا همینجا هم برای من مثبت است اینطور نگاه کردهاند که فیلم اجتماعی است و باید حرفش را بزند واین اتفاق خوبی است و اگر این دولت با این نگاه جلو برود به نظر من جای امیدواری است. بههرحال خیلی از جاذبه هاو کششهای فیلمنامه در آن اصلاحیههای اوّل از بین رفت.
از ماحصل کارتان راضی هستید؟
از اینکه فیلم را ساختم راضی هستم، شاید اگر کسی دیگری جای من بود با آن همه اصلاحیه منصرف میشد. امّا حرف فیلم دغدغه من شده بود و ترجیح دادم با وجود تمام آن سختگیریها آن را بسازم، حتی در همین حد فکر میکنم همیشه ساختن از نساختن بهتر است. فکر کردم خب یک سند تاریخی است و میماند اینکه در جامعه ما اتفاقهایی میافتد و من دوست داشتم ساخته بشود، چون 2 سال زمان برایش گذاشته بودم ولی در دوره قبلی دوستان خیلی بیمهری کردند، یعنی من فرصت فیلمسازیام را از دست دادم، بعد از ضدگلوله هم انرژی خیلی خوب وهم سرمایه خوبی داشتم که بتوانم بلافاصله فیلم بعدیام را شروع بکنم؛ و این تلف کردنها به رای فیلمساز یک حس جنگجویی را به وجود میآورد و او را مصممتر میکند. وقتی آقای شرفالدین رئیس انجم دفاع مقدس گفت نمیگذارم این فیلم ضدگلوله را بسازی همانجا مصمم شدم که فیلم را بسازم.
فکر میکنید نسبت به فیلم قبلیتان چقدر پیش رفتهاید؟
فکر میکنم چند قدمی جلوتر رفتم، تعداد محدودی از منتقدان که فیلم را دیدهاند بیشترشان معتقدند که فیلم جلوتر از فیلم قبلی است، ولی خب باید این فیلم کنار فیلمهای دیگر هم قرار بگیرد و آنوقت مشخص میشود، همانطور که چشماندازی از فیلمهای دیگر ندارم، ممکن استکارگردانی بزرگی باشد که فیلم موجهی ارائه نداده باشد و یا فیلمساز جوانی که اثر بزرگی ارائه بدهد، جشنواره امسال مثل هندوانه سربسته است ولی همین نامهای بزرگ باعث شده انتظار زیادی از جشنواره امسال داشته باشیم که امیدوارم خراب نشود و مثل سالهای قبل نباشد، واقعاً خوشحال میشوم هر روز چند کار خوب ببینم و این اتفاق خیلی مهمتر از نتایج جشنواره است.
کنار هم قرار دادن موضوعات جدی در کنار طنز را چطور تعریف میکنید؟
اصلاً قرار نیست این دو کنار هم قرار بگیرند، همیشه کمدیترین لحظات زندگی از دل تلخترین لحظات زندگی درمیآید، خیلی وقتها لحظات تلخ زندگی را که با فاصله نگاه میکنیم و یا بهعنوان خاطره برای کسی تعریف میکنیم، میبینیم چقدر آن لحظه، کمدی عجیبی بوده که اتفاق افتاده است. جامعه ما واقعیتهای دردآور و تلخی دارد که وقتی آن را تحلیل میکنید میبینید کمدی است، در واقع کمدی تلخ است. هیچ تاکیدی روی کمدی ندارم اما آن اتفاقی که در حال وقوع است برای کسی که در سالن سینما نشسته واقعاً کمدی است. این نگاه و مدل من است و به قول بچهها که میگویند تو تراژیکترین فیلمنامه را هم که بنویسی یک رگههای طنز هم در آن خواهی داشت! فضای این فیلم شیرین شده است و فکر میکنم در فضای شیرینسخن گفتن از اتفاقات تلخ قابلهضمتر خواهد شد.
اگر قرار باشد بهطور مشترک فیلمنامه بنویسید، آن فرد چه کسی است؟
چند بار پیشآمده، ولی هربار موضوعی مانع شده و این کار به سرانجام نرسیده است. قرار بود با پیمان قاسمخانی فیلمنامهای بنویسیم که نشد، تصور میکنم هرکدام یک مدل طنزی داریم که اگر تلفیق شود چیز جالبی از کار درخواهد آمد. امسال سه مجموعه تلویزیونی را رد کردم.
نگران نیستید تماشاگران با ذهنیتی که از فیلم «ضدگلوله» دارند با این فیلم برخورد کنند؟
هیچکس نمیدانست «ضدگلوله» دومین فیلم من است. در «ضدگلوله» هیچکس هیچ ذهنیتی از من نداشت ولی وقتی وارد سالن شدم دیدم سالن سینما پر است و پس از دیدن فیلم هم همه دست زدند. الان نگرانم که نکند توقعها بالا رفته باشد.
و سخن آخر...؟
باید بگویم در این فیلم با گروه تولید بسیار عجیبی همراه بودم و آنقدر کارها خوب پیش میرفت و همه هماهنگ بودند که به قول یکی از دوستان میگفت آنقدر همه چیز خوب پیش میرود که آدم حالش بد میشود و فکر میکنم بازتابش در صحبتهای بازیگران و بقیه دوستان دیده میشود و فکر میکنم این برمیگردد به گروه تولید و تهیهکننده، خیلی خوب کارکردیم و بدون تنش، از همه دوستان تشکر میکنم.