دو نگاه به فیلم «نفس» ساخته نرگس آبیار

26 آبان 1395

فیلم سینمایی «نفس» روایت زندگی چهارکودک به نام های بهار، نادر، کمال و مریم است که به همراه پدرشان غفور و مادربزرگ‌ خود در دهه ۵۰ خورشیدی نفس می کشند! دنیای این کودکان، دنیایی پر از رویاهای زیبای کودکانه است و قرار است رنگ حقیقت به خود بگیرد.

 داستانی هیجان‌انگیز و اعجاب‌آور

هرچند در فیلم "نفس" ساخته نرگس آبیار نمی‌توان داستانی با فراز و فرود متعارف را پیدا کرد و روایت مبتنی بر پرسه‌زنی‌های طولانی و مکث کردن روی تکه‌های ساده و معمولی زندگی یک دختربچه شکل می‌گیرد، اما به واسطه ذهن ماجراجو، کنجکاو و خیال‌پرداز دخترک با جریان بی‌پایان و مهارنشدنی از تخیل روبرو هستیم که هر رویداد پیش‌پاافتاده و بی‌اهمیتی را به قصه‌ای جذاب و هیجان‌انگیز تبدیل می‌کند.

درواقع بزرگ‌ترین دستاورد فیلم این است که نشان می‌دهد نیروی لایزال خیال‌پردازی می‌تواند به روند یکنواخت و ملال‌آور زندگی حسی از اشتیاق و شگفتی ببخشد و همان امور عادی روزمره را به شکل شورانگیز و رازآمیز و شاعرانه‌ای درآورد. به همین دلیل فیلم دارای طرح باز و گسترده بدون آغاز و پایانی به نظر می‌رسد که تا ابد می‌تواند ادامه بیابد و ما با مجموعه‌ای از ماجراهای پراکنده و نامرتبطی روبرو باشیم که در ظاهر به‌راحتی می‌توان در سیر توالی و تداوم آن دخالت کرد و تقدم و تأخر آن را به هم ریخت، اما در لایه درونی فیلم یک خط تماتیک هدفمند به صورت نامرئی پنهان است که خیال‌بافی‌های پراکنده دختربچه را به شکلی معنادار و منسجم به هم پیوند می‌دهد و منجر به ایجاد اتمسفر و فضای مسحورکننده و جادویی در جهت برانگیختگی نیروی تخیل و رؤیا در مخاطب می‌شود و او را وامی‌دارد تا پا به پای ذهن بازیگوش و سربه‌هوای دخترک در قلمروی خواب‌وخیال جولان دهد و تجربه‌های ناتمام و ناکام در زندگی شخصی‌اش را شکل دوباره‌ای ببخشد و کامل کند.اما فیلم از همین فوران افسارگسیخته تخیل ضربه می‌خورد و نمی‌تواند درون‌مایه جسورانه و جاه‌طلبانه‌اش را به کمال برساند. استراتژی پنهان فیلم باید مبتنی بر این باشد که چون دختربچه نمی‌تواند در بروز یا ممانعت از سیر تحولات دنیای اطرافش نقش و دخالتی داشته باشد، درک ناقص و نامفهوم خود از حوادث را در قالب رؤیاپردازی‌هایش برای خود تعریف‌پذیر و قابل معنا می‌کند و بعد در دنیای خیالی‌اش سازوکار واقعیت تحمیل‌شده را دگرگون می‌سازد و به شکل دلخواه خویش درمی‌آورد.

در حال حاضر فیلمساز در بخش‌هایی از فیلم به‌طور کلی رابطه خیال و واقعیت را از هم متلاشی می‌کند و امر واقعی را یکسره به حاشیه و پس‌زمینه می‌راند و چنین رویکردی باعث می‌شود خیال‌بافی و قصه‌گویی‌های دخترک کاملاً در فضایی انتزاعی و خودبسنده اتفاق بیفتد که دیگر هیچ ربطی به موقعیت پیرامونی او ندارد. درست است که دخترک برای گریز از تنهایی و درک ‌نشدن از سوی اطرافیانش به خلوت خود پناه می‌برد و برای خویش زندگی خیالی می‌سازد اما آنچه در ذهنش خلق می‌کند، باید برساخته و متأثر از اتفاقات و مسائل دربرگیرنده او باشد که نیست.

پایان بندی نامعقول فیلم نیز از دل همین مخدوش شدن رابطه تخیل و واقعیت برمی‌آید. آبیار برای اینکه نشان دهد چطور جامعه‌ای با تفکر بسته منجر به نابودی و تباهی شور و نبوغ یک کودک می‌شود، نیازی به تأکید بر مرگی دلخراش نداشت. همین که دختربچه را تحت فشار اجتماع پیرامونش مجبور به دست کشیدن از قدرت نامتناهی تخیلش نشان می‌داد و ما می‌دیدیم که به‌تدریج فوران مهارنشدنی خیال‌پردازی و داستان‌گویی در وجودش می‌میرد و ذهن پرشور و ماجراجویش خشک و بی‌جان می‌شود، غرابت و تک افتادگی او را تداعی می‌کرد و انجماد فکری اجتماع را زیر سؤال می‌برد.

آنگاه آن صحنه پایانی که طبیعت زیبای اطراف خانه را نشان می‌دهد و همه چیز روال عادی دارد، بدون قدرت تخیل و رؤیای دختربچه تهی و پوچ و مرده به نظر می‌رسید و تازه معلوم می‌شد همه شکوه و زیبایی و جذبه‌ای که ما را در خود غرق کرده بود، به مدد نگاه شگفت‌آور و سحرکننده دخترک بود که انگار چوب جادویی در دست داشت و واقعیت دافعه برانگیز پیش چشمانمان را دود می‌کرد و به هوا می‌فرستاد. با این وجود نقطه تمایز فیلم در این است که نرگس آبیار موفق می‌شود حال و هوای قصه‌های پریان را در دل یک محیط خشن و زمخت و دشوار خلق کند و با نگاهی فانتزی گونه در واقعیت بی‌رحم شکاف و گسست ایجاد کند و به کمک برانگیختگی تخیل جلوی مقهور شدن در برابر محیط جبری پیرامون را بگیرد و روایت ساده‌ای از زندگی دختربچه‌ای خیال‌پرداز را به داستانی هیجان‌انگیز و اعجاب‌آور بدل سازد و مخاطب را نیز چنان با خود همراه کند که با وجود زمان طولانی و کش‌دار فیلم از شنیدن قصه‌ای بچگانه که مفهوم عمیقی را در خود دارد، خسته و دل‌زده نشود.

پویان عسگری

 

تجربه‌اي تازه در سينماي ايران

فيلمي ديرياب، در لحظاتي خسته کننده، واجد حال و هوايي آزاردهنده و ترسناک که مرموزوار بهت تماشاگر در واکنش به پايان تکان دهنده‌اش را برمي‌انگيزد. داستان فيلم را نبايد و نمي‌شود در يادداشت فيلم تعريف کرد. اين اشاره‌اي است که تجربه درست ديدن چنين فيلم ديرهضمي را مختل مي‌کند. تماشاگر بايد خود به صورت مستقيم با حس شگفت‌انگيز انتهاي فيلم خو بگيرد.

«نفس» در ادامه «شيار 143» و البته جاه‌طلبانه‌تر از تجربه موفق قبلي آبيار، ايده‌هاي خاص و غيرقراردادي او را در ابعاد و قالبي بزرگ‌تر و پرزرق و برق‌تر به تماشاگر نشان مي‌دهد؛ طبيعتي خشن و بي‌رحم که جان‌ستان است و زندگي و مواجهه با آن حسي از ترس به همراه دارد. مکاشفه‌اي سرد مزاج که افراطي‌تر از فيلم قبلي در عرض، صحنه‌هاي به ظاهر بي‌اهميت مي‌سازد و در پايان وقتي پي به نيت فيلم برديم، تازه متوجه مي‌شويم که «نفس» چه دامي براي تماشاگرش پهن کرده است. در بيشتر اوقات فيلم، به خصوص بعد از بيست دقيقه ابتدايي، تماشاگر در جستجوي داستان اصلي است. چيزي که صحنه‌هاي پرشمار مشاهده دختر را معنا و سويي بخشد. اما فيلم با خست هيچ داستان اصلي يا هيچ اتفاق مهمي را به تماشاگر نشان نمي‌دهد. اتفاقات مهم دنياي واقعي هم در فيلم، فضاساز هستند (مثل انقلاب و روز دوازدهم بهمن) و هيچ خرده پيرنگي در طول فيلم برجسته نمي‌شود. اشاره‌ها گذرا است و ناشي از اعتماد به نفس خالق. آبيار در «نفس» به انتظارات فرمي مخاطب پاسخ نمي‌دهد و تماشاگر کلافه شده را رهسپار دقايق گيج کننده و غريب پاياني فيلم مي‌کند. جايي که يکي از اتفاقات مهم دنياي واقعي - وقتي که تماشاگر از هر نوع واقعگرايي نااميد شده و در مشاهده گري دختر بچه غرق - بالاخره حس و تاثيري خطرناک از قطعيت، وارد اين جهان گنگ و مبهم مي‌کند و تماشاگر را مغموم و مغبون به حال خود تنها مي‌گذارد.

«نفس» تجربه‌اي تازه در سينماي ايران است. فيلمي با استراتژي سينماي هنري و مدرن اروپا در دهه شصت. مبتني بر پرسه‌هاي طولاني، ابهام‌هاي رازآلود و دغدغه‌هاي زيستي و فلسفي عموما ياس‌آور که البته از دل يک شهود نااميد اما پرشور مي‌آمدند. به اضافه پاياني پاياني قطعي و هولناک که براي اين شکل فيلم، تازه و غير معمول است. قطعيتي دلخراش که جايگزين پايان عموما مبهم اين شکل از فيلم‌ها شده. فيلم يک کل کش آمده‌ي عجيب دارد که در آن همه چيز خويشتن‌دار و پرده‌پوشانه برگزار شده. و ناگهان مهابت پايان فيلم از راه مي‌رسد و در جرقه‌اي از نبوغ، در چند لحظه، نوري بر منظر مخفي و اسرار آميز فيلم مي‌اندازد. چيزهايي روشن مي‌شود و آن دورها، صورت زيباي دختر بچه فيلم را مي‌بينيم که در لحظه‌اي مي‌پژمرد.

«نفس» نرگس آبيار تجربه‌اي واقعي است که در همنشيني با الگوهاي سينمايي، به طنين يک «فيکشن» رازآلود دست يافته است. فيلمي که شبيه به «املي پولن» ژان پير ژونه آغاز مي‌کند، بعد با دلسرد کردن تماشاگرش، دختر بچه را به مشاهده وامي‌دارد و در انتها شبيه به «فت گرل» کاترين بريا، نقطه اوجي تکان دهنده براي روايت انساني افسرده و فيکشن معمايي‌اش رقم مي‌زند. جايي که نشانه‌هاي داستان معمايي (مسير زندگي تا مرگ) معنا مي‌شوند و با به ياد آوردن صورت دختر بچه، خالق سنگدل فيلم بر قلب‌ تماشاگر چنگ مي‌اندازد.

نزهت بادی

 

نفس

نویسنده و کارگردان: نرگس آبیار. دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز: روزبه سجادی حسینی. مدیر فیلمبرداری: ساعد نیک‌ذات. مدیر صدابرداری: عباس رستگارپور. طراح گریم: مهرداد میرکیانی. طراح صحنه و لباس: اصغر نژادایمانی. مدیر تدارکات: امیر یمینی. عکاس: حمید جانی پور و بهنوش منصوری. مدیر تولید: بهزاد هاشمی. بازیگران: مهران احمدی، پانته‌آ پناهی ها،گلاره عباسی، سیامک صفری،  شبنم مقدمی، ساقی زینتی، محمدرضا شیرخانلو،سیده ساره نورموسوی، علی خانبابایی و جمشید هاشم پور. تهیه‌کنندگان: ابوذر پورمحمدی، محمدحسین قاسمی و شرکت نورتابان. 1394، زمان 110 دقیقه