از تراژیک تا جادویی، فیلم‌های بازسازی شده دیزنی

18 مرداد 1398

کدام فیلم‌ها بهترین آثار بازسازی‌شده دیزنی هستند؟

سلیس: درحالی‌که غرش شیر شاه در سینماها طنین افکنده است، فناوری سی­‌جی‌­آی به تولید فراگیر بازسازی­‌های نو و پرزرق‌وبرق از انیمیشن‌­های کلاسیک موجود در آرشیو استودیوها ادامه می‌­دهد.

بازسازی جدید دیزنی از «شیر شاه»، به‌عنوان محصول نهایی یک دهه تلاش برای زنده کردن مجدد انیمیشن‌های دوست‌داشتنی کلاسیک که در آرشیو این استودیوها خاک می‌‌خوردند (دست­‌کم بیرون کشیدن آخرین قطره سود از آن‌ها)، در طول آخر هفته سالن­‌های سینما را به تسخیر خود درآورده بود. درس‌­های سیمبا در موسیقی هاکونا ماتاتا دهمین نمونه از چنین اکران­‌هایی است، دکترین جدیدی در تولید که از سال 2010 با اکران نسخه جدید «آلیس در سرزمین عجایب» ساخته تیم برتون آغاز شد.

 اگر تنها درآمد حاصل از گیشه­‌ها را معیار قرار دهیم، قطعاً این رویکرد تجربه فوق‌العاده موفقی بوده است. اگرچه موفقیت این شیوه بر اساس معیارهای کامل سرگرمی به بحثی مفصل نیاز دارد، زیرا به همان اندازه که موج جدید رفوکاری کلاسیک­‌های دوست‌داشتنی‌­مان گله­ مخاطبان را افزون کرده، باعث دلسردی منتقدان و تماشاچیان فهمیده‌­تر نیز شده است. آیا این فیلم­‌ها به نحوی معصومانه در حال نوسازی قسمت­‌های محبوب کودکی‌مان هستند تا موردستایش نسل جدید نیز قرار گیرند یا دسیسه شرکت‌های بزرگ است تا آخرین دلار ممکن را از کاراکترهای ثابت­‌شان بدون افزودن هیچ خلاقیتی بیرون بکشند؟

گاردین نگاهی دقیق به دوران کنونی دیزنی انداخته و رتبه­‌بندی زیر را از ملال‌­انگیزترین و کم‌مایه‌ترین بازسازی­‌ها تا جذاب‌­ترین آن‌ها که امید به چنین بازسازی‌­هایی را در آینده زنده می­‌کند، ارائه داده است:

 

  1. آلیس آن‌سوی آینه

اگر ماجراجویی پیشین با انیمیشن «آلیس» در سال 2010 را نمودی از رکود خلاقیت در کارگردان آن تیم ­برتون می‌دانید، دنباله این انیمیشن نشخوار کامل تکنیک‌­های این کارگردان مؤلف است. هنگامی‌که تیم ­برتون از کارگردان به تهیه‌کننده تغییر سمت داد، جیمز بابین با نیت پر کردن خلأ استعداد به‌ وجود آمده پا به میدان گذاشت که نتیجه تقلید سطحی‌­ترین عناصر کار سلف او به آبکی­‌ترین شکل ممکن بود. با افزودن اسطوره­‌هایی که حتی خود لوئیس کارول هم آن را غامض و زیادی از حد می­‌یافت، بابین آلیس را به سفری نچسب در زمان به یک فضای ناهمگون دیجیتالی برای نجات جانی دپ در نقش کلاهدوز دیوانه می‌فرستد، شخصیتی که در اهمیت نجات او در فیلم بیش‌ازاندازه اغراق‌شده است. فاصله 6 ساله در ساخت دو قسمت فیلم به‌خوبی عدم لزوم این کار را نشان می‌­دهد و انگیزه‌­های اقتصادی نهان در پروژه­ بازسازی انیمیشن‌­ها را برملا می­‌سازد.

  1. شیر شاه

بعد از سود کلانی که از ساخت «کتاب جنگل» به دست آمد، جان فاورو به خانه میکی ماوس، دیزنی، برگشت تا یک فانتزی دیگر با محوریت شخصیت‌­های حیوانی را بازسازی کند. خواه پای تنبلی بگذاریم خواه تعهد به نسخه اصلی، فاورو در این نوبت تقریباً تمامی شات‌­های اثر ماندگار 1994 را عیناً بازسازی کرد. نتیجه این آزمایش در انیمیشنی که مرزهای فناوری در این حوزه را پیش برده است، اثری زننده، فاقد تخیل، شور یا هر نشانه­‌ای از زندگی است. ناتوانی ساده شخصیت­‌های حیوانی در القای احساسات مشکلات عدیده‌­ای فراهم آورده است؛ به این موضوع باید اجرای خواب­‌آور چویتل اجیوفور در نقش اسکار، این واقعیت را که ترانه can you feel the love tonight? هنگام روز اجرا می‌­شود و حضور اندک بیانسه را نیز افزود. به نظر می‌­رسد که این فیلم برای همه ناخوشایند باشد.

  1. علاءالدین

تصویر مهیب غول آبی‌رنگ با بازی ویل اسمیت تا سال­‌ها در ذهن جوان­‌ترها خواهد ماند، اما به‌غیراز این چیز خاطره­‌انگیز دیگری از برداشت گای ریچی از علاءالدین و چراغ جادو نخواهد ماند. ریچی تمام عمر به‌عنوان رقص آرا فعالیت کرده است و حال که تمامی امکانات دیزنی را برای ساخت «علاءالدین» در اختیار دارد، در به‌کارگیری این ماشین قدرتمند ناتوان مانده است. حضور خیره‌کننده نسیم پدراد در نقش ندیمه لحن خسته‌کننده و شبه فمینیستی پرنسس جاسمین را تا حدودی تعدیل می‌­کند. درنهایت تنها چیزی که حضور ویل اسمیت در این فیلم را از بد به خوب متمایل می‌­سازد، توانایی اسمیت در اجرای ترانه رپ و شباهت یافتن به گذشته خودش است.

  1. دیو و دلبر

اما واتسون یکی از غیرمعمول­‌ترین نقش‌­های خود را بر عهده گرفت تا جان تازه‌­ای به شخصیت بل ببخشد و این زن در اسارت را به موجود قوی‌­تری تبدیل کند. اگرچه شاهزاده او برخلاف خودش دررسیدن به نسخه اصلی موفق نیست و همراهان غیرانسانی او نیز تصویر بهتری ارائه نمی‌­دهند. این درست همان‌جایی است که می­‌بینیم دیزنی راه خود را در به‌کارگیری سی­‌جی­‌آی گم می­‌کند، حتی اگر بیش از هر زمان دیگری اجرای پیچیده‌­تری داشته است؛ کاگورث، لومیر و خانم پات و مابقی اسباب و اثاثیه صمیمیت و جذابیت تصویری خود را به بهانه معیارهای واقع‌گرایانه‌­تر ازدست‌داده‌اند. نیازی به گفتن نیست که دن استیونز نیز در نقش دیو خیلی کمتر به نره‌غولی جذاب شباهت دارد و بیشتر شبیه نتیجه شکست در یک آزمایش ژنتیک است. دن استیونز و واتسون بهترین بازی خود را می‌­کنند اما به‌رغم تلاش صمیمانه‌شان فیلم تقلیدی ضعیف و بیش‌ازاندازه پرخرج است.

  1. آلیس در سرزمین عجایب

نخستین پیوند عاشقانه تیم ­برتون با دیزنی را می‌­توان بیمار صفر درروند کلی بازسازی فیلم‌­های کلاسیک دانست. تغییر پرسود و اعجاب‌انگیز او از دارایی فکری ذهن سازندگان این آثار را به مدت 10 سال آینده به تسخیر خود درآورد؛ اما برای بستن چنین قراردادی با شیطان، این هنرمند مجموعه گوتیک، مانند هات تاپیک، بایستی امتیازاتی می‌­داد تا در جریان اصلی هرچند خسته­‌کننده‌­تر قرار گیرد. تیم ­برتون تأثیرات اکسپرسیونیسم آلمان را در کار خود کنار گذاشت و آن را با جریان پرزرق‌وبرق تصاویر دیجیتالی جایگزین کرد. در این فیلم میا واشیکوفسکا به همگان نشان داد در سیستمی که از توانایی‌­ها و حضور او درصحنه به‌خوبی استفاده شود تا چه اندازه می‌تواند درخشان باشد. مابقی تغییراتی که در فیلم رخ‌داده، صورتی از آزمون‌وخطا دارد که در این میان سهم بیشتر تغییرات موفق بوده است.

  1. دامبو

برتون توانسته است در همکاری جدیدش با دیزنی کمی از روح آثار قدیمی خود را زنده کند، هرچند با این کار، بازی دنی دویتو در نقش مدیر بداخلاق یک سیرک بدهکار، محقق نمی‌­شد. محیط فیلم با خطوط عمودی، لباس‌­های پر جزئیات و نورپردازی پرکنتراست با مذاق تیم ­برتون خوب جور درمی‌­آید. باوجوداین، تیم ­برتون نتوانسته است یک فیلم‌نامه به‌کلی ضعیف که دو کودک سرسام‌­آور را در مرکز و خود «دامبو» را به حاشیه رانده است نجات دهد. گرچه این فیلم به نسبت آلیس در سرزمین عجایب کار بهتری است، اما نتوانسته سورئالیسم دلهره‌­آور نسخه اصلی را حفظ کند و صحنه فرود یک فیل صورتی هیچ شباهتی به کیفیت کابوس مانند سلف خویش ندارد.

  1. مالفیسنت

به‌کارگیری آنجلینا جولی و گونه‌­های فرا انسانی‌اش در نقش ملکه بدکار که زیبای خفته را عذاب می‌­دهد نبوغ آمیز است، اگرچه برای به سرانجام رساندن نسخه­ مجدد این داستان کافی نیست. جولی نسخه جایگزین شیطانی را ارائه می‌­دهد که در تراژدی خود، یعنی مورد ستم قرار گرفتن توسط مردی ظالم، غرق‌شده، به‌عنوان زنی انتقام‌­جو بدنام شده و تنها به‌واسطه همین شهرت است که به قدرت می­‌رسد. تمامی این‌ها بسیار جالب‌تر از نتیجه نهایی کار به نظر می­‌رسد، شاید به این دلیل که یک شخصیتِ به‌خوبی پرورده شده به‌اجبار در مقیاس بلاک باستر­های خانوادگی تقلیل یافته است. مایه درونی شخصیت که بدون شک علت اصلی جذب جولی به این نقش بوده است، به ناگاه از تریلرهای مبتذل سر درمی‌­آورد، هرچند ایده اصلی (که بعضی از زنانِ به‌شدت مورد نفرت تاریخ در نهان خود قربانی بوده‌­اند) همچنان باقی می­‌ماند.

  1. کتاب جنگل

«کتاب جنگل» اثر دیگر فاورو با حیوانات سخنگو، نبود موسیقی متن و یک صحنه پوشیده از سبزه و زندگی است. این فیلم نشان‌دهنده اهمیت فوق­‌العاده حضور یک کاراکتر انسانی درصحنه است، به صورتی که حالات چهره او همچون آینه‌­ای لحن دیالوگ­‌های حیوانات را بازتاب می‌­دهد. حضور نیل ستی در نقش موگلی نماهای عکس‌­العمل (یک واحد اساسی فیلم‌سازی) را امکان‌­پذیر کرده است. از صدای خسته و کش‌­دار بیل مری در نقش بالو گرفته تا صدای مسحورکننده اسکارلت جوهانسون در نقش کا، مشخص است که انتخاب صداپیشگان نیز دقت بسیار زیادی شده است؛ اما فیلم با در پیش گرفتن ریتمی آرام و تأکید بر زندگی آسوده­‌ای که دستمایه فیلم اول در سال 1967 است، از حد انتظار فراتر می­‌رود. حتی اگر فاورو ظاهر فیلم را تغییر داده باشد، از این درک برخوردار بوده که آن را از روح اصلی خود تهی نسازد.

  1. سیندرلا

هرچند کنت براناگ با این قبیل تولیدات بیگانه نیست، تنها مسئله این است که او معمولاً شهرت خود را از آثار حماسی و فاخر کسب کرده تا والت دیزنی. سبک او در نمایش ثروت درست همانند کفش بلورین سیندرلا با موضوع کتاب هماهنگی دارد و به این قلمرو و ساکنانش بالباس‌های پرزرق‌وبرق و طرح تولید خود که با اشرافیت متناسب است جان تازه می‌­دهد. لیلی جیمز از عهده نقش قهرمان زن داستان و دگرگونی او از غنا به فقر و مجدداً به غنا برمی‌­آید، اما ستاره حقیقی داستان را باید کیت بلانشت در نقش مادرخوانده شیطان‌صفت دانست که با افزودن رنگ و لعاب جادوگر بدجنس به این نقش شمه­‌هایی از هنر نورما دزموند را در خود دارد. اگرچه کالسکه کدویی فیلم که به‌وسیله کامپیوتر ساخته‌شده، فاقد حالت جادویی نسخه اصلی است، مابقی تلاش­‌ها در فیلم برای به‌روزرسانی و مدرن کردن فیلم به کیفیت نوستالژیک آن برای بینندگان آسیب نزده است.

  1. اژدهای پیت

احتمالاً دیوید لاوری در جایگاه کارگردان تنها فردی است که پتانسیل حقیقی رویه دیزنی در بازسازی آثار قدیمی را درک کرده است، بدین‌صورت که از اثر اصلی شروع می‌کند و تا تغییر کامل آن به یک اثر کاملاً پرداخته‌شده با مضامین و زیبایی‌شناسی نو پیش می‌­رود؛ به‌عبارت‌دیگر فیلمی حقیقی تحویل می­‌دهد. لاوری سلسله­‌مراتب استودیویی را از طراحی دستی شخصیت‌­ها برای سی­‌جی­‌آی در سال 1977 آغاز کرد، اما همچنان روح جوانی و خلوصی را که به‌سختی در مابقی این سازوکار دیده می­‌شود حفظ کرده است. فیلم او مملو از چنین صفا، صمیمیت و آزادی‌ای است که تجربه دیدن آن موجب می‌­شود بیننده احساس کودکی در حال بازی کردن را داشته باشد.

در شمال غربی اقیانوس آرام پسری یتیم به جنگل فرار می­‌کند و در آنجا نزد غولی خزنده پناه می­‌گیرد. پیوند بین این دو به‌واسطه صحبت‌­های متعددی بیشتر و بیشتر می‌‌شود و در این میان به نحوی عاقلانه از به‌کارگیری هرگونه دیالوگ اجتناب می­‌شود، گویی رابطه آن دو رابطه یک پسر و سگش، والد و کودک، یا یک کودک با دوستش است. این رابطه از جانب چو ب­بری (با بازی کارل اربن) تهدید می­‌شود که در مخالفت با پیرمرد مهربان جنگل رابرت ردفورد منادی تخریب محیط‌زیست است. درگیری میان این دو نمادی از نجات جهان طبیعت و قیاسی از نبرد ابدی میان خیر و شر در خودمان است. محتوای به‌خوبی پرداخت‌شده­‌ی داستان به‌گونه‌ای است که کودکان به‌راحتی قادر به درکش هستند و از آن لذت وافری می­‌برند.

چارلز برمسکو، گاردین، ترجمه: مینا جزایری