کاترین بیگلو مهمترین کارگردان زن هالیوود است، نه به دلیل اینکه نخستین زنی است که جایزه اسکار کارگردانی را از آن خود کرد، آنهم در سالی که همسر سابقش، جیمز کامرون با فیلم «آواتار» رقیب او بود.
بیگلو مهم است چراکه بیش از سه دهه است در سینمای آمریکا فیلم میسازد. کارنامه سینمایی او گسترهای متکثر و متنوع را در برمیگیرد که نتیجه جسارت فوقالعاده کاترین بیگلو در حرفه پرمخاطره فیلمسازی است؛ کارنامهای که در یکسویش وسترن ترسناک «شامگاه» (1987) و در سوی دیگرش درام جنایی «دیترویت» (2017) بر اساس وقایع شهر دیترویت در دهه 60 میلادی است. در این کارنامه، فیلم درخشان علمی-تخیلی «روزهای عجیب» قرار دارد که ترکیب غریبی است از اکشن و رومانس در لسآنجلسی شب زده که بر اساس شورشهای خیابانی شهر لسآنجلس در سال 1992 ساختهشده است. کاترین آن بیگلو در سال ۱۹۵۱ در سن کارلوس کالیفرنیا به دنیا آمد. او تنها فرزند مدیر کارخانه رنگسازی در کالیفرنیاست.
او ابتدا بهعنوان دانشجوی نقاشی وارد دانشگاه و در سال 1972 در رشته هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد. سپس در رشته نقد و نظریه فیلم از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. بیگلو اواخر دهه 70 میلادی نخستین فیلم کوتاه خود را ساخت. او در سال 1982 نخستین فیلم بلند سینماییاش «بیعشق» را با همکاری مانتی مانتگومری ساخت، فیلمی در حال و هوای «وحشی» (لازلو بندک، 1954) که بیگلو به جای مارلون براندو جوان دهه 50، ویلم دافو را در دهه 80 داشت.
«بیعشق» برای زن جوانی که قصد داشت وارد عرصه فیلمسازی حرفهای شود، تجربه نسبتاً موفقی بود، اما فیلمی که جسارت یک کارگردان جوان را به رخ میکشد فیلم «شامگاه» است. فیلمنامه را اریک رد نوشته بود که سال قبلترش یکی از درخشانترین فیلمهای ترسناک دهه 80 با عنوان «مسافر بینراهی» (رابرت هارمن، 1986) را نوشته بود. این بار اریک رد و بیگلو خونآشامها را به جهانی بردند که تا پیشازاین محل تاختوتاز کابویها بود. بیگلو ابتدا میخواست یک فیلم وسترن خارج از ضوابط و قواعد کلاسیک این ژانر بسازد، اما دهه 1980 دوران رکود ژانر وسترن بود و هیچ تهیهکنندهای حاضر نمیشد روی چنین فیلمی سرمایهگذاری کند؛ به همین دلیل بیگلو و رد تصمیم گرفتند عناصر بهروزتری را وارد داستان خود کنند.
«فولاد آبی» با اینکه سومین فیلم بلند کارنامه بیگلو است، اما درواقع نخستین تجربه کارگردانی اوست که برای بقا در مناسبات حرفهای هالیوود خود را به قواعد تولید و فرمولهای جواب داده محدود میکند و یک تریلر تیپیکال میسازد. اتفاقاً نقش اصلی را یک پلیس زن (جیمی لی کرتیس) بر عهده دارد، این بار هم فیلمنامه را اریک رد نوشته بود؛ فیلم درفروش موفق بود.
کاترین بیگلو در فیلم بعدیاش «نقطه شکست» به مسیر فیلمسازی جسورانهاش بازگشت که قهرمانان مردش در میانه بودند، زنانش در کناره. فیلم ماجرای یک پرونده جنایی را بازگو میکرد که در آن، یک افسر جوان افبیآی درگیر سرقتهای دارو دستهای گنگستری از بانکهای مختلف میشد. اعضای این باند تبهکار نام خود را «رؤسای جمهور سابق» گذاشته بودند. محمل وقایع داستان موجسواری بود با دو بازی درخشان از پاتریک سوایزی و کیانو ریوز جوان که در آغاز راه ستاره شدن بودند. در آغاز دهه 90 و در آخرین سالهای قرن بیستم، جیمز کامرون به همراهی جی کاکس نویسنده نشریههای آمریکایی، رفتارهای غیر متمدنانه و تبعیضآمیز پلیس لسآنجلس را دستمایه فیلمنامه علمی- تخیلی «روزهای عجیب» (1995) قراردادند. کارگردانی فیلم به عهده بیگلو بود که شخصیت کارآگاه را با قلبی جریحهدار در مرکز داستان به تصویر میکشد؛ مردی که تصویر متحرک تجارب انسانی را میفروشد هم برای کسب درآمد هم برای یادآوری و بازسازی عشقی ازدسترفته. فیلم تصویر تکاپویی بیوقفه برای یافتن و رسیدن به نیمه گمشده است.
بیگلو با کارگردانی چشمگیر تمام اجزای سینمایی فیلم، از بازیهایی یکدست و اثرگذار تا میزانسنهای چشمنواز و فضاسازی هولآور شهر لسآنجلس تجربهای سینمایی را میسازد که با گذر بیش از 20 سال از زمان تولید فیلم همچنان جذاب است. طبعاً «روزهای عجیب» مثل «دروغهای حقیقی» (1994، جیمز کامرون) نفروخت، اما بیگلو کارگردان سرسختی بود که توانست در جریان اصلی فیلمسازی هالیوود بماند، سرسختانه پیش برود و برسد به سال 2009 که برای فیلم «مهلکه» اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را از آن خود کند، اما همین موفقیت هم هنوز از این زن 66 ساله کارگردانی محافظهکار نساخته است. او در آخرین فیلمش به دیترویت دهه 60 رفته است تا روایتی از نژادپرستی در قرن گذشته را به تصویر بکشد.
پیام فخار