«مادر قلب اتمی» دومین فیلم بلند «علی احمدزاده» و اولین فیلم اکران شده اوست. «مهمونی کامی» نخستین ساخته او، ساختار کلاسیک و قصهای مرکزی نداشت و اینجا هم احمدزاده در امتداد مسیر اولین تجربهاش، از همان ابتدا منطق درونی دنیای فیلمش را تعریف و در قالب نریشن، موضعش را نسبت به رخدادها مشخص میکند.
فضای سورئال قصه، دست احمدزاده را برای ورود به ساحتهای حساس باز گذاشته و امکان ورود به مباحث متعددی را فراهم کرده است. شهری که احمدزاده به تصویر کشیده است، هیچ شباهتی به تهران امروز ندارد. او با این ترفند، ساختار ذهنی جدیدی در بیننده شکل میدهد و آرمانشهر جوانانی را نشانه میرود که در قالب فکری متفاوتی زندگی میکنند.
فیلمساز ژانرهای گوناگونی را باهم تلفیق کرده است و از وفاداری کامل به قواعد آنها سر باز زده است؛ و با این کار، جهان خاص فیلمش را خلق کرده و هرلحظه از فیلم را با تمپویی متفاوت پیش برده است؛ موضوعی که در ظاهر سبب چند لحنی شدن و آشفتگی باطنی فیلم شده است، اما توانسته به بازتابی درونی از طیف گستردهای از جامعه فعلی تهران بدل شود.
در مادر قلب اتمی دیالوگها غالباً فاقد پیوستگی ساختاریاند و هجوگونه طراحیشدهاند؛ ساختاری که به نوع روابط درونگروهی بخش بزرگی از جامعهٔ معاصر ایران اشاره دارد؛ جوانانی که گذران عمر به شادترین شکل ممکن را انتخاب کرده و راه را بر هرگونه فرازوفرود در زندگی روزمرهشان بستهاند. این بطلان جاری در دیالوگها به قاببندیها نیز تسری پیداکرده است؛ نماهای کلوز و مدیومکلوز متعددی دیده میشوند که بیشتر با صدای خارج از قاب همراه شدهاند و فیلمساز از ترکیببندی استاندارد در آنها طفره رفته است و شخصیتها بارها خارج از نقاط طلایی قاب قرار میگیرند.
در تدوین از برشهای متعدد بین نماها خودداری شده است و هنگام بیان دیالوگهای پشت سرهم و تعویض شخصیتها، شاهد تغییر جایگاه دوربین نیستیم. استفاده از ساختار پلان سکانس در بسیاری از لحظههای فیلم و طفره از تقطیع دیالوگها، در اواسط فیلم، منجر بهکندی ضرباهنگ شده است که نحوه برقراری ارتباط بیننده با فیلم را تحت تأثیر قرار میدهد.
احمدزاده بهجای بهرهگیری از نقاط اوج و کشمکشهای کلاسیک از دو چرخش داستانی استفاده کرده است. او شبگردیهای رؤیا گون دو دختر را همچون بازی مرگ وزندگی به تصویر کشیده است و چالش نوبهار (پگاه آهنگرانی) با فرشتهٔ مرگ را رمزآلود پیش میبرد؛ چالشی که نفسگیر و شوکآور است اما به دلیل اطلاعات کم بیننده در اکثر نماها، به مقصود خود نزدیک نمیشود. ابهام جاری در قصه و انبوه سؤالهایی که در ذهن نقش میبندد، سبب نوعی فاصله میشود که مسیر همزادپنداری باشخصیتها را مسدود میکند. کاهانی در «اسب حیوان نجیبی» است شبگردیهای شخصیتهایش را دراماتیزه کرده است و با ساختار خردهپیرنگ قصهاش را روایت میکند، اما احمدزاده از بیان قصه فرار میکند و بر ابسورد بودن روابط و انسانها تأکید دارد، بدون آنکه تلاش کند ارتباطی بین سکانسهای نیمهٔ اول و دوم فیلمش برقرار کند.
شوخی با جدیترین و حساسترین مسائل و طنازی در اوج بحران (مثل نمای پشتبام یا حضور صدام در ماشین)، واژگونسازی قواعد مرسوم قصهگویی و درهمشانی تصویر ذهنی بیننده از ساختارها و حقایق موجود، موضوعهایی هستند که مادر قلب اتمی را به فیلمی پستمدرن تبدیل میکنند که یکه و تنها در مقابل سینمای جریان اصلی قد علم کرده است و طغیانش را علیه ساختار سنتی بیان میکند؛ فیلمی که فضای آن به آثار تارانتینو یا کوئنها بیشباهت نیست.
خشایار سنجری