برای تماشاگر عادی سینما اما تنها هشت رشته از ۲۴ رشته موجود در رقابتهای اسکار اهمیت ویژه دارد که معمولاً اینهایند: بهترین فیلم؛ بهترین کارگردان؛ بهترین بازیگر مرد در نقش اصلی؛ بهترین بازیگر زن در نقش اصلی؛ بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل؛ بهترین بازیگر زن در نقش مکمل؛ بهترین فیلمنامه اوریجینال و بهترین فیلمنامه اقتباسی. برای تماشاگران غیر انگلیسیزبان، مثل ما ایرانیها، البته باید بر این هشت رشته، رشتهی بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان را نیز افزود. ازاینرو مرور بر نامزدهای اسکار امسال را به حیطهی همین ۹رشته محدود میکنم تا راحتتر بتوانم به آنان بپردازم.
اما پیش از آن میخواهم به نکتهای اشارهکنم: گاهی تعجب میکنم که مفسران سینمایی در رسانههای فارسی، چه در داخل و بهویژه در خارج کشور، رشتهی فیلمهای غیر انگلیسیزبان را رشتهی فیلمهای خارجی مینامند! و منظورشان هم از «خارجی» فیلمهای غیر آمریکایی است. درحالیکه باکمی دقت متوجه میشوند که هرگز فیلمی از کشورهای انگلیسیزبان مثل انگلستان و ایرلند و استرالیا و کانادا در این رشته شرکت ندارند هرچند آنها هم به این تعبیر محصول کشورهای خارجی هستند! (البته در میان نامزدهای اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان امسال فیلم «تانا» محصول استرالیا حضور دارد ولی تنها به این خاطر که زبان فیلم نه به انگلیسی بلکه به زبان بومی مردم جزیره دورافتادهی «تانا» ست)
نکته دیگری که به نظر میرسد یادآوریاش ضروری باشد این است که فیلمهای غیر انگلیسیزبان میتوانند در رشتههای دیگر نیز نامزد شوند همانطور که پنج سال پیش فیلمنامهی فیلم اصغر فرهادی «جدایی نادر از سیمین» نامزد بهترین فیلمنامه هم شده بود. یا نمونهای روشنگرانهتر، فیلم ایتالیائی «زندگی زیباست» از «روبرتو بنینی» است که در سال ۱۹۹۷ علیرغم زبان ایتالیاییاش در هفت رشته نامزد اسکار شد. جالب اینکه این فیلم در همان سال، هم نامزد بهترین فیلم و هم نامزد بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان بود! («بنینی» دو اسکار برای این فیلم به دست آورد، یکی اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان و یکی اسکار بهترین بازیگر مرد در نقش اصلی)
نیست بالاتر از سیاهی رنگ؟!
اعتراضات وسیع سال گذشته به کمتوجهی برگزارکنندگان اسکار به سینمای سیاهان آمریکا که بازتابی جهانی یافت ظاهراً در اعلام نامزدهای جوایز اسکار امسال بیتأثیر نبوده است هرچند نه آنقدر که در مطبوعات سینمایی جلوه داده میشود. مروری بر فیلمهایی که هنرمندان سیاهپوست را به نامزدی اسکار رسانده، در رشتههای موردبررسی من نشان میدهد که:از میان نُه فیلم نامزد شده در رشته بهترین فیلم، سه فیلم «حصارها»، «مهتاب» و «عددهای پنهان» ساختهی سینماگران سیاه با بازی عمدتاً سیاهان و موضوعات مرتبط با مسائل سیاهان آمریکاست. جالب اینکه در میان شش نامزد دیگر این رشته تنها یک فیلم غیر آمریکایی دیده میشود؛ فیلم «شیر» از استرالیا. عدم حضور فیلم انگلیسی بسیار زیبای «کن لوچ» با عنوان «من، دانیل به لیک» نهتنها در رشته بهترین فیلم بلکه در هیچ رشتهای، شگفتی بزرگ اسکار امسال است. این فیلم برندهی نخل طلای جشنواره سینمایی کن و برنده جایزه بهترین فیلم انگلیسی در رقابتهای بفتای انگلیس است. «کن لوچ» یکی از برجستهترین سینماگران انگلیس و جهان، در واکنش به عدم نامزدی فیلمش در اسکار امسال تنها توئیت کرد که «باشه… اسکار ۲۰۱۷»!
در رشتهی بهترین کارگردان، تنها نام یک کارگردان سیاهپوست در میان پنج نامزد اسکار به چشم میخورد: «بری جنکینز» برای کارگردانی فیلم «مهتاب». همین نسبت در رشتههای بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن و بازیگر نقش مکمل مرد هم دیده میشود: «دنزل واشینگتن» برای فیلم «حصارها» تنها نامزد سیاهپوست بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، «روث نگا» برای فیلم «عاشقی» نامزد بهترین بازیگر زن در نقش اصلی و «ماهرشلا علی» نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم «مهتاب».
از پنج نامزد بازیگر زن در نقش مکمل اما سه زن سیاهپوست هستند: «ویولا دیویس» برای «حصارها»، «نائومی هریس» برای «مهتاب» و «اوکتاویا اسپنسر» برای فیلم «اعداد پنهان»؛ و بالاخره در رشته بهترین فیلمنامههای اقتباسی هر سه فیلمی که ساختهی کارگردانان سیاهپوست آمریکایی در رشته بهترین فیلمها نامزد شدهاند در این رشته هم حضور دارند. «آگوست ویلسون» برای فیلم «حصارها» و «بری جنکینز» و «تارل الوین مککارنی» برای فیلم «مهتاب» نامزدند که هر سه سیاهپوستاند. از دو نویسندهی فیلمنامهی «اعداد پنهان»، «الیسون شرودر» و «تئودور ملفی»، دومی سیاهپوست است که کارگردان همین فیلم نیز هست.
عنوانهای توجهبرانگیز
پیش از آنکه پیشتر بروم اجازه میخواهم کمی در برگردان فارسی برخی از عناوین فیلمهای نامزد شدهی امسال دقیق شوم. طبیعی است که عنوان بسیاری از کتابها یا فیلمها سرراست نباشند. عناوین گاهی معنای دوگانه دارند و گاهی حتی با لغات در آنان بازی شده است. ازاینرو معمولاً تا آدم کتاب را نخوانده یا فیلم را ندیده باشد مشکل است که بتواند عنوان آن را بهدرستی ترجمه کند. اینجا اما حرف من تنها این نیست. یک مثال مشخص: فیلم «شیر» از استرالیا در رقابتهای اسکار نامزد چهار جایزه ازجمله بهترین فیلم است.
این فیلم که بر مبنای یک ماجرای واقعی ساختهشده قصهی «سارو» یک پسرک پنجساله و فقیر هندی است. «سارو» شبی که به همراه برادر بزرگترش به ایستگاه قطار رفته او را گم میکند و در اثر یک اشتباه به یک قطار خالی از مسافر سوار و هزاران کیلومتر دورتر در شهر کلکته از قطار پیاده میشود. پس از سرگردانی بسیار «سارو» توسط یک موسسه خیریه به فرزندی یک زوج استرالیایی درمیآید و به استرالیا فرستاده میشود. او بیستوپنج سال بعد وقتی از ماجرای کودکیاش آگاهی مییابد در جستجوی مادر و برادرش به هندوستان برمیگردد. دلیل تعیین عنوان «شیر» برای این فیلم را حتی تا پایان آخرین نمای فیلم هم نخواهید فهمید. تنها پسازآن است که در نوشتههای پایانی توضیح داده میشود که تلفظ درست اسم «سارو» «شِرو» است؛ اما او در کودکی چون نمیتوانسته اسمش را درست تلفظ کند خودش را «سارو» معرفی کرده بوده است. «شِرو» به زبان هندی همان شیر به فارسی یا«Lion» به انگلیسی است! یا «La La Land»فیلمی که با نامزدی در چهارده رشته سروصدای زیادی به پا کرده را «عالم هپروت» ترجمه کردهاند. ازآنجاکه «لالا لند» درواقع چیزی مثل اسم مستعاری است برای لسآنجلس و هالیوود، دیگر شاید نیازی به ترجمه شدن نداشته باشد؛ و عناوینی هم هستند که برگردانشان برای غیر انگلیسیزبانها ساده نیست مثل «Hell or High Water»که میشود آن را «هرچه بادا باد» ترجمه کرد. این فیلم وسترن مدرن و پرکشش و تفکر برانگیز علاوه بر نامزدی در رشته بهترین فیلم در دو رشته اصلی دیگر هم نامزد شده است. یا فیلم«Manchester By-the-Sea» که تنها میتوان به هر زبانی آن را «منچستر به ای دِ سی» نامید چراکه این اسم یک شهرک ماهیگیری است در شمال ایالت ماساچوست در آمریکا. این فیلم هم علاوه بر نامزدی بهترین فیلم، در چهار رشته اصلی دیگر نامزد شده است. ترجمه عنوان فیلم «Loving»هم مثل فیلم قبلی به هر زبانی همان «لاوینگ» میشود چراکه هرچند ماجرای عاشقانهی میان یک مرد سفید و یک زن سیاهپوست موضوع آن است و «عاشقی» میتواند ترجمه مناسبی برای عنوان آن باشد، اما چون نام فامیل این زوج عاشق «لاوینگ» است دوپهلو بودن عنوان فیلم ترجمهپذیر نیست.
و بالاخره فیلم «Hidden Figures» که هم میتواند افراد یا چهرههای پنهان ترجمه شود و هم «اعداد پنهان» که من با توجه به قصهی فیلم دومی را ترجیح میدهم. این فیلم ماجرای واقعی سه زن سیاهپوست است که در ناسای آمریکا در آغاز دههی شصتِ قرن پیش کار میکردند وقتیکه حتی توالت سیاهان و سفیدپوستان در ادارات دولتی از هم جدا بود. «کاترین»، یکی از سه زن که از کودکی هوش شگفتانگیزی در ریاضیات داشته حالا تنها کسی در ناساست که مثل کامپیوتر میتواند پیچیدهترین محاسبات لازم برای ارسال سفینه به فضا را انجام دهد و حتی اعداد پنهان میان فرمولها را بخواند. با اختراع اولین کامپیوتر آی.بی.ام و بهکارگیریاش در ناسا او شغلش را در این بخش از دست میدهد و به قسمت دیگری منتقل میشود ولی وقتی آی.بی.ام در حساسترین لحظاتِ فرود یک سفینه فضایی که «جان گلن» آمریکایی را به مدار زمین برده اشتباه میکند، دوباره به هوش سرشار «کاترین» نیاز میافتد و…
رقبای اسکار بهترین فیلم ۲۰۱۷
در میان نُه فیلمی که در این رشته در رقابتاند به پیشبینی بسیاری از منتقدان فیلم موزیکال «لالا لند» بیشترین شانس را دارد. این را البته نهتنها به خاطر کیفیت بالای این فیلم موزیکال، بلکه به دلیل سلیقهی سابقه داوری در اسکار نیز میدانند که اغلب به فیلمهایی که به هالیوود مربوط باشد بهای بیشتری میدهند. شاید بتوان قبول کرد که همین ویژگی موجب شد این فیلم جوایز اصلی گلدن گلاب را درو کند ولی بردن چند جایزه اصلی از آکادمی فیلم بریتانیا (بفتا) را مشکل بتوان به «هالیوودی» بودن فیلم نسبت داد. به عقیده من در اینکه این فیلم شایسته دریافت چندین اسکار در رشته هایی چون بهترین فیلمبرداری، بهترین مونتاژ، بهترین موزیک، بهترین ترانه برای فیلم و... است شکی نیست. نامزدی این فیلم در رشتههای بهترین کارگردان و بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن هم دور از ذهن نبوده ولی حضورش در رشته هابی مثل بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اوریجینال، در مقایسه با نامزدهای دیگر امسال کمی زیادهروی به چشم میآید.
البته از این زیادیرویتر – و برای من حتی تعجبآور – حضور فیلمی مثل «لبهی تیغ» ساختهی «مل گیبسون» در رشتههای بهترین فیلم و بهترین کارگردان است. (عنوان این فیلم «Hacksaw Ridge» لبهی ارٓه» معنا میدهد که درواقع اشاره به پرتگاه مرتفعی در«اوکیناوا» ی ژاپن است که محل درگیری بسیار خونین ژاپنیها و آمریکائیها در جنگ دوم جهانی بوده است.)این فیلم که در سکانسهای آغازین بسیار زیباست ماجرای واقعی جوانی مذهبی و بری از خشونت را روایت میکند که برای دفاع از میهن داوطلبانه به جنگ میرود ولی حاضر نیست اسلحه به دست بگیرد و میخواهد تنها در تیم امداد پزشکی خدمت کند. پس از مقدمهچینی زیبا و عاشقانه که پسزمینه خانوادگی و ذهنی قهرمان قصه را میکاود، دوسوم باقی فیلم تبدیل میشود به یک فیلم جنگی پر از کشت و کشتار با دستها و پاهای بریده و جمجمههایی که جلو دوربین منفجر میشوند و خون و خون و خون و دیگر هیچ!
فیلمی که از نگاه من هم ارزش و هم شانس دریافت اسکار بهترین فیلم را در میان این نُه فیلم دارد «مهتاب» است. فیلم «مهتاب» زندگی قهرمان قصهاش را در سه مقطع زمانی به تصویر میکشد؛ کودکی، نوجوانی و بزرگی؛ و در این سه دوره، شکلگیری شخصیت یک جوان سیاهپوست در حاشیه شهر میامی آمریکا را دنبال میکنیم؛ پسری که در کودکی با مادری معتاد همواره مورد آزار همکلاسیهایش هست و درنهایت وقتی به یک موادفروش حرفهای بدل شده، به دیدار دوست دوره نوجوانیاش میشتابد و... اگر هم «لالا لند»، «مهتاب» را از اسکار بهترین فیلم محروم کند باز بعید نمیبینم «بری جنکیز» کارگردان فیلم «مهتاب» اسکار بهترین کارگردان را از چنگ «دامین چازل» کارگردان فیلم «لالا لند» در بیاورد.
شگفتیهای بازیگری
فکر نمیکنم بازیهای نقش اول مرد در پنج فیلمی که در این رشته رقابت میکنند را دیده باشید و بازی شگفتانگیز «دنزل واشینگتن» در فیلم «حصارها» توجهتان را جلب نکرده باشد. البته بازی روان و زیبای «رایان گاسلینگ» در فیلم «لالا لند» رقیب سرسخت او خواهد بود. بازی سه کاندیدای دیگر، به نظر من حتی نزدیک به آنان نیست چه رسد که رقیبشان باشد!«دنزل واشینگتن» که کارگردان فیلم «حصارها» نیز هست در این فیلم نقش یک زبالهجمعکن شهر پیتزبورگ را در نیمه دههی پنجاه قرن گذشته بازی میکند. رابطه پیچیده او با پسر نوجوان و همسرش از یکسو و رابطه با برادر ناقصالعقل و پسری که از همسر سابقش دارد از سوی دیگر، زندگی پرمشغلهای برایش ساخته است. این پیچیدگی وقتی به اوج میرسد که او درمییابد معشوقهای که در خفا دارد از او حامله است. قصه فیلم «حصارها» چنان پیچدرپیچ است که خلاصه کردنش بیش از این برایم ممکن نیست. بازیها در این فیلم تماماً در اوجاند. علاوه بر «دنزل واشینگتن»، «ویولا دیویس» که نقش همسرش را بازی میکند نیز نامزد اسکار بهترین بازیگر زن در نقش حمایتی است و جایزه مشابهی هم در مراسم بفتای انگلیس برده است.
در میان نامزدهای اسکار بهترین بازیگر زنِ نقش اول وضع کمی متفاوت است. گرچه دو بازی درخشان از پنج نامزد این رشته را بهراحتی میتوان تشخیص داد اما نمیشود از سه بازی دیگر ننوشت. من دو رقیب اصلی را «روث نگا» برای فیلم «عاشقی» و «ناتالی پورتمن» برای فیلم «جکی» میدانم. فیلم «عاشقی» که بهراحتی میتوانست بجای فیلم «لبه تیغ» در فهرست نامزدهای اسکار بهترین فیلم باشد حالا تنها به دلیل بازی زیبای «روث نگا» به اسکار راه یافته است.
قصه فیلم که بر مبنای ماجرایی واقعی است در دهه پنجاه قرن گذشته در ایالت ویرجینیا رخ میدهد، جایی که هنوز ازدواج سفیدان و سیاهان به دلیل پیشگیری از تداخل نژادها قانونا ممنوع است. «ریچارد لاوینگ»، یک کارگر ساختمانی سفیدپوست، پس از اینکه متوجه میشود معشوقه سیاهپوستش حامله شده تصمیم به ازدواج با او میگیرد. به دلیل ممنوعیت در ویرجینیا، آن دو به واشینگتن دی. سی میروند و در آنجا رسماً ازدواج میکنند و بازمیگردند. وقتی پلیس ویرجینیا از حضور آنان در خانهشان آگاه میشود دستگیرشان میکند. آنها نهایتاً محکومبه بیستوپنج سال زندگی در خارج از ویرجینیا میشوند که برایشان بسیار مشکل است. درگیری آنان با پلیس بالاخره از طریق یک وکیل فعال در مبارزه برای برابری سیاهان به روزنامهها کشیده میشود؛ و درنهایت دادگاه عالی آمریکا قانون منع آمیزش نژادی در ویرجینیا را خلاف قانون اساسی اعلام میکند. این داستان واقعی یکی از نقاط عطف مبارزات سیاهان آمریکا برای به دست آوردن حقوق شهروندی بوده است. بازی «روث نگا» در نقش «میلدرد لاوینگ» واقعاً دیدنی است.
بااینهمه باید بگویم از دید من رقیب اصلی او «ناتالی پورتمن» در فیلم «جکی» شاید حتی بیش از او شایستهی بردن اسکار باشد چراکه نقش شخصیتی شناختهشده را بازی کرده است: ژاکلین کندی.ازآنجاکه بهوفور فیلم و تصویر از ژاکلین کندی وجود دارد و حتی نسل جوانی که در زمان بانوی اول آمریکا بودنش هنوز به دنیا نیامده بودند هم با چهره و حرکات او آشنایند بازی در نقش او و ایجاد باور در تماشاگر بسیار حساس و مشکل است. «ناتالی پورتمن» در همان دقایق اول این باور را در تماشاگر ایجاد میکند که او نه یک بازیگر که همان جکی کندی معروف است.
ناچارم به سه بازیگر دیگری که در همین رشته نامزد هستند هم بپردازم چراکه یکی از آنان بازیگر توانایی است که رکورددار اسکار بازیگری است، یعنی «مریل استریپ». حقیقت این است که عمیقاً مطمئنم که اگر او بازیگر اصلی فیلم «فلورنس فوستر جنکینز» نبود هرگز این فیلم شانس نامزدی در اسکار امسال را به دست نمیآورد؛ و البته این پرسش هم برایم باقی است که چطور او بازی در چنین فیلم بیساختاری را پذیرفته است!
در مورد «ایزابل هوبرت» بازیگر فرانسوی فیلم «Elle»یا «آن زن» ناچارم نکاتی را توضیح بدهم. فیلم «آن زن» را یک کارگردان سرشناس هلندی در فرانسه ساخته است که در مراسم گلدن گلاب امسال در رشته بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان رقیب فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی بود و نهتنها این جایزه را ربود بلکه «ایزابل هوبرت» هم جایزه بهترین بازیگر زن را با خود به فرانسه برد. منتقدانی که این فیلم را ندیده بودند و از طریق خلاصه قصهی منتشرشده یا تیزر فیلم به معرفی آن دستزده بودند اغلب بر شباهت موضوع فیلم «آن زن» و «فروشنده» نوشتند و گفتند که هر دو در مورد تجاوز به یک زن است که در اولی زن دست به انتقامگیری بسیار خشنی از تجاوزگر میزند و در دومی بحث گذشت و بخشش تجاوزگر هستهی مرکزی فیلم است. بیتردید همان منتقدان وقتی فیلم «آن زن» را دیدند بهاشتباه فاحششان پی بردند. در این فیلم هیچ تجاوزی در کار نیست. کارگردان میدانست اگر تماشاگر این نکته را بداند دیگر صحنههای شکستن پنجره در نیمهشب توسط مردی که سرتاپا سیاه پوشیده و چهرهاش را همچون دزدان بانک پوشانده، یا کتکزدن وحشیانهی زنی تنها در خانهاش و سپس تجاوز وحشیانهتر به این زن مجروح و از پا درافتاده، به صحنههایی مسخره تبدیل میشوند. کارگردان در نوشتن خلاصه قصه و در تیزر فیلم سعی کرده است تماشاگر را گمراه کند تا دستکم تا اواخر فیلم مسئله تجاوز را جدی بگیرد. وگرنه صحنههای خرید تبر و اسپری بی هوشکننده و تمرین تیراندازی با اسلحه کمری و شک کردن به تکتک همکاران در شرکت که مبادا متجاوز رو پوشیده در میانشان باشد از بیمعنا هم بیمعناتر میشد و دیگر چیزی از فیلم باقی نمیماند! حالا با این توصیفی که از قصه کردم حق بدهید که مشکل است آدم بازی «ایزابل هوبرت» را در نقش زنی در چنین قصه عجیبی قضاوت کند. گرچه درنهایت باید بگویم که ازنظر من بازی قانعکننده و روان او تنها امتیاز این فیلم است. جالب است بدانید که فیلم «آن زن» علیرغم توفیق چشمگیرش در گلدن گلاب و چند جشنواره دیگر نامزد بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان در اسکار نشده و حتی در لیست نهگانهی ابتدایی این رشته نیز حضور نداشته است.
و بالاخره از «فروشنده» و رقبایش
فیلم «ملکوتیها»، برندهی دوربین طلایی جشنواره کن فرانسه، یکی از رقبای فیلم «فروشنده» در مراسم گلدن گلاب امسال بود. «فروشنده» نیز در جشنواره کن جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد را به دست آورده بود. البته این هردو از دستیابی به گلدن گلاب بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان محروم شدند و همانطور که گفتم این جایزه به «پل فرهوفن» کارگردان فیلم «آن زن» رسید.
ملکوتیها قصهی دو دختر نوجوان مهاجر را که در حلبیآبادی در حاشیه پاریس زندگی میکنند به تصویر میکشد که چگونه برای پولدار شدن به دنیای مواد مخدر کشیده میشوند. بازی دخترکی که نقش اصلی را به عهده دارد در یککلام شگفتانگیز است. او چندین جایزه برای بازیش در همین فیلم از جشنوارههای دیگر برده است. اگر این فیلم از سوی کشور فرانسه بهجای «آن زن» به اسکار معرفی میشد بعید نبود حالا در کنار «فروشنده» در رشته بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان قرار میگرفت.حالا هم با نبود فیلمی باکیفیت «ملکوتیها» در این رشته، باز کار فرهادی برای ربودن دومین جایزه اسکارش خیلی آسان نیست چراکه فیلم باکیفیت دیگری در این رشته وجود دارد که بعید نمیبینم موفق به بردن این جایزه شود؛ فیلم «مردی به نام اُوه» از کشور سوئد به کارگردانی «هانِس هُلم».«مردی به نام اُوه» فیلمی کمدی/تراژیک است که قصه مردی شصتساله را بازگو میکند که بهتازگی همسرش را ازدستداده و تنها خواستش خودکشی کردن و پیوستن به محبوب زندگیاش است! او به شکلی وسواسگونه به نظم و ترتیب در خانه و مجتمع مسکونیاش پایبند است و در محله بهعنوان مردی بدعنق و بهانهجو شناخته میشود. ورود یک زوج جوان با دو فرزند خردسال و سکونتشان در خانهی مقابل «اُوه» زندگی او را در بحران تازهای فرومیبرد؛ بحرانی که برخلاف انتظارش عشق به دیگران (بهجز همسر ازدسترفتهاش) را در اعماق وجودش بیدار میکند. جالب است که همسر این زوج تازه، ایرانی است و گرمای رفتار او در مقابل سردی برخوردهای «اُوه» در روزهای اول، لحظات زیبایی را آفریده است.بخش قابلملاحظهای از فیلم، واگردهایی است به گذشتهی پرماجرای این مرد که با صحنهپردازیهای چشمگیری تصویر شده است. فیلم «مردی به نام اُوه» علاوه بر نامزدی در رشته بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان نامزد اسکار بهترین گریم و چهرهپردازی نیز هست.
از دیگر رقبای «فروشنده» باید از فیلم «سرزمین مینها» از کشور دانمارک نام برد. این فیلم قصه دردناک سربازان نوجوان آلمانی است که پس از شکست فاشیستها به اسارت ارتش دانمارک درآمدند و از آنان برای خنثی کردن هزاران مینی که در سرزمین دانمارک کاشته شده استفاده میکردند.و دیگر فیلم حاضر در این رشته، «تانا»، فیلمی است عاشقانه و رومئو ژولیت مانند که در میان قبیلهای در جزیرهی دورافتادهی «تانا» در اقیانوس آرام میگذرد و به نظر من شانس زیادی برای برنده شدن ندارد.
و درنهایت فیلم «فروشنده» از اصغر فرهادی است که گرچه آن را در سطح آثار قبلیاش مثل «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» نمیدانند ولی از کیفیت لازم برای بردن اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان برخوردار است. دستور بیمعنای «دونالد ترامپ» برای ممنوعیت سهماههی ورود ایرانیانی که حتی ویزای معتبر دارند به آمریکا و تصمیم اصغر فرهادی به نرفتن به اسکار به دلیل اعتراض به این حکم و بهویژه موجِ حمایت از سوی فیلمسازان معتبر جهانی از او، شاید شانس فیلمش را افزایش داده باشد، چراکه شرایط سیاسی روز آمریکا همواره در برگزیدن برندگان اسکار تأثیرگذار بوده است.
فروشنده، یک بیانیه سیاسی از سوی هالیوود
هالیوود ریپورتر در این باره نوشته «سال ۲۰۱۲، اصغر فرهادی در میان افزایش گرایشهای ضد اسلام و درعینحال افزایش تنش میان ایران و آمریکا به روی صحنه مراسم اسکار رفت و با دریافت جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی همه را دعوت به صلح کرد و گفت: باافتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم میکنم، مردمی که علیرغم خصومتها و رنجشها، به همه فرهنگها و تمدنها احترام میگذارند.صحبتهای آن روز کارگردان فیلم «جدایی» موجب شد حاضرین در سالن ازجمله «استیون اسپیلبرگ» برای تشویق فرهادی از جا برخیزند، اما مطمئناً «دونالد ترامپ» از آن دسته از افرادی بود که تحت تأثیر این حرفها قرار نگرفت.در حال حاضر فیلم «فروشنده» فقط یک نامزد اسکار نیست، بلکه به فریاد همبستگی هالیوود در اعتراض به قانون مهاجرتی ترامپ ضد مسلمانان تبدیلشده و اعطای اسکار به این فیلم میتواند یک بیانیه سیاسی از سوی هالیوود باشد.»