به نوشته هالیوود ریپورتر، مایک لی کارگردان «آقای ترنر» 71 ساله با چهار دهه تجربه کارگردانی در نشست میزگرد امسال کارگردانی هالیوود ریپورتر با آنجلینا جولی 39 ساله که بهتازگی دومین فیلم خود را کارگردانی کرده است مصاحبه کرد. ریچارد لینکلیتر 54 سال سازنده فیلم تحسینشده «کودکی»، بنت میلر 47 ساله کارگردان فیلم «شکارچی روباه»، کریستوفر نولان 44 ساله کارگردان «میان ستارهای» و مورتن تیلدوم 47 ساله کارگردان «بازی تقلید» هم به آنها ملحق شدند.
بیاید از همان لحظهای صحبتمان را شروع کنیم که به این نتیجه رسیدید کارگردانی راه شماست.
کریستوفر نولان: من وقتی هفت سال داشتم شروع به ساخت فیلم کردم، آنهم با دوربین سوپر 8 میلیمتری. یادم میآید وقتی دوازده سال داشتم فهمیدم که کار کارگردانی در حقیقت چیست.
مایک لی: دوازده سالم بود و داشت برف میآمد. پدربزرگم بهتازگی درگذشته بود و همه در خانه بودند. پیرمردها داشتند تابوت را از پلهها پایین میآوردند و یک مردی هم بود که دماغی دراز داشت و یادم میآید با خودم فکر میکردم: این فیلمی فوقالعاده خواهد شد. این کاری است که میخواهم انجام دهم، میخواهم درباره چیزهایی که دوستشان دارم فیلم بسازم.
شما نویسنده هم هستید. نویسندگی را ترجیح میدهید یا کارگردانی را؟
لی: برای من این دو کار جداییناپذیر هستند اما چون من فیلمنامههای رسمی نمینویسم و وقتیکه داریم فیلمبرداری میکنیم با بازیگران همهچیز را خلق میکنم واقعاً نمیتوانم تفاوت بین این دو بخش را تعریف کنم. همهچیز درباره جنبههای این مسیر کلی است. ما تنهایی فیلم نمیسازیم و با کلی آدم دیگر همکاری میکنیم.
وقتی فیلم میسازید نگران هستید و میترسید؟
لی: بله. هیچوقت پیش نیامده که فیلمی بسازم و پیش خودم فکر نکنم: این همان فیلمی است که قرار است یک فاجعه باشد.
مورتن تیلدوم: دیدن اولین تدوین فیلم بدترین چیز است. شما سرجمع اثر را دیدهاید و با خود فکر میکنید که لعنت! گند زدم بهکل فیلم.
نولان: من دقیقاً به همین دلیل سرهمبندی اثر را نگاه نمیکنم. هیچوقت نگاهش نکردم – نمیتوانستم با آن روبهرو شوم. چهار ساعت نسخه افتضاح کاری است که انجام دادهاید. جالب این است که ویراستارها آن را نسخه ویراستارها مینامند.
تیلدوم: هیچچیز را هم نمیتوانید حذف کنید. همهچیز باید در فیلم باشد. طولانی است و افتضاح است و ازش متنفرید و تماشا کردنش برای اولین بار بدترین تجربه است.
آنجلینا جولی: شنیدن این حرف خیلی آرامشبخش است. به من احساس خیلی بهتری میدهد. (میخندد)
ریچارد لینکلیتر: هیچوقت بهخوبی شاتهای فیلمبرداری شده روزانه نیست و از سوی دیگر هیچوقت به بدی اولین کات کامل فیلم نیست.
اگر نمیخواهید تماشا کنید پس چرا یکسر همبندی کلی اولیه انجام میدهید؟
نولان: چون برای این ساخته میشود که به شما بگوید همهچیزی را که میخواستید گرفتهاید یا خیر. من به فیلمبرداری دوباره اعتقاد ندارم و به افرادی که داریم و صحنه فیلمبرداری اولیه که داریم باور دارم پس برای من اتمام فیلمبرداری اصلی اهمیت دارد. برای همین لی اسمیت که ادیتورم هست اگر چیزی را نفهمیده باشد زنگ میزند و میگوید: چرا این شات را نگرفتی؟ هر شب باهم مینشینیم و صحنههای فیلمبرداری شده روز را تماشا میکنیم و دربارهشان صحبت میکنیم.
جولی: در پاسخ به این پرسش که چطور وارد کارگردانی شدم باید بگویم که کاملاً تصادفی بود. من یکی از آن بازیگرانی بودم که همیشه به من میگفتند میخواهی کارگردانی کنی و من هم میگفتم بههیچوجه نه؛ اما میخواستم درباره جنگ یوگسلاوی چیزهای بیشتری یاد بگیرم برای همین پروژهای را نوشتم («سرزمین خون و عسل») که بسیار شخصی بود. فکر نمیکردم بخواهم آن را به هیچکس نشان بدهم. پروژهای بود که از آن بهعنوان بهانهای استفاده میکردم که بیشتر درباره تاریخ مطالعه کنم و بعد یک روزی کسی گفت: میدانی، آنقدر هم بد نیست، باید فیلم شود. من خیلی هیجانزده شدم و به این فکر میکردم که اگر کسی آن را کارگردانی کند ممکن است تبدیل به چیز دیگری شود. برای همین داوطلب کارگردانی آن شدم و خیلی دوستش داشتم، اما چون اولین تجربهام بود ترسیده بودم؛ و از این هم میترسیدم که چون جنگ بسیار در کشور تازه بود ممکن بود باعث به وجود آمدن خشونتهای جدید شود و ازنظر سیاسی نگران بودم؛ اما در فیلم «شکسته نشده» خیلی بیشتر نگران بودم چون بزرگتر از هر کاری بود که تابهحال انجام داده بودم و خیلی چیزها برای یادگرفتن داشتم.
آن پروژه چطور دست شما رسید؟
جولی: در یک لیست کارگردانی باز بود و به همین دلیل به همهمان رسید (میخندد). من آن آدم دیوانهای بودم که فکر کردم آنقدر خوششانسم که بتوانم این کتاب را داشته باشم و نحوه نوشتن لارا هیلنبرند آنقدر تصویری است که بیاختیار میخواهید آن را ببینید؛ اما در ابتدا خیلی درباره آن نمیدانستم و فکر میکردم درباره کارهای قهرمانانه و مردی است که میتواند کارهای خارقالعاده انجام دهد و خیلی علاقهمند نبودم. بعد متوجه شدم که درباره قدرت روحیه انسانی است. میخواستم در جای پای او قدم بگذارم و همان سفر را انجام بدهم. خوشحالم که این کار را کردم چون خیلی چیزها یاد گرفتم.
چه چیزهایی یاد گرفتید؟
جولی: یاد گرفتم انسان بهتری باشم. یاد گرفتم که با آدمهای دیگر گشادهروتر باشم و سوی دیگر همهچیز را نیز ببینم. یاد گرفتم که وقتی تنفر و عصبانیت دارید به آن اجازه میدهید از درون شمارا بخورد و فقط به خودتان صدمه میزند و نه به دشمنانتان. وادارم کرد که با هرروز و هر چالش جدید با دیدی جدید برخورد کنم و مجبورم خواهد کرد کودکانم را متفاوت بزرگ کنم. من مطمئناً از آن دسته افرادی بودم که فکر میکردم آتش درون کودکانمان ممکن است چیز بدی باشد، اما حالا میدانم که در ناآرامی نیز زیبایی است و باید به کودکانمان یاد بدهیم که بهدرستی از آن آتش درون استفاده کنند.
لی: جدا از همه این صحبتها آیا شما کارگردان خوبی هستید؟ (میخندد)
جولی: نمیدانم. کارگردان خوبی هستم؟ اگر هر چیزی که گفتم در فیلمی که ساختم اجرایی شد کارگردان خوبی هستم.
لی: چطور پیش رفته است، آن را به تماشاچیان نشان دادهاید؟ آیا حالا یک کارگردان شدهاید؟
جولی: بله آن را نشان دادهام و دربارهاش خوشحال هستم. بله حالا کارگردان هستم اما برای من همهچیز درباره پیغام فیلم است و درباره این نیست که بخواهم بگویم من یک فیلم ساختم.
نولان: تنها یک انتخاب حرفهای و کاری نیست.
جولی: اگر علاقه قلبی به فیلم داشته باشم برایش مبارزه میکنم.
لی: بنت، «شکارچی روباه» تغییرت داد؟
میلر: مرا شکست. از آن پروژههایی بود که فکر میکردم بیشازحد خودم را عمیق درگیر کردهام. ادیت خیلی طولانیای بود اما این درباره همه فیلمهایم حقیقت داشته است: ادیت فیلم را میگیرید و آن لحظهای را تجربه میکنید که تمام ایده آلهایتان را جلویتان میگذارید و از طرف دیگر چیزی را که در حقیقت ساختهاید کنارش میگذارید و فکر میکنید که هنوز هم ممکن است که این تکهها که الهامبخش اثر من بودهاند هنوز هم چیزی را که تنها یک ایده است نمایان کنند؟
و در تمامی فیلمهایم نیز همهچیز را به یکمیلیون تکه تقسیم کردهام و فکر کردهام که چه چیزی را لازم دارم و چه چیزی را لازم ندارم. کات اولیه فیلمم چهار ساعت و نیم بود، اما نمیتوان فیلمی چهار ساعت و نیمه ساخت. ادیت فیلم یک سال طول کشید و موقعی پیش آمد که در یک اتاق ادیت بدون پنجره حبس بودم. آدم راکمی دیوانه میکند.
نولان: چطور کات اندر طول میکشد؟ من هیچوقت اینهمه زمان برای کات فیلم وقت نگذاشتم. هیچ استراحتی نمیکنی؟
میلر: نه پروسه آن مانند بازیگری میماند که میخواهد یک نمایشنامه اجرا کند و باید خود را تازه نگه دارد. فیلیپ سیمور هافمن مراسم خاص خود را داشت و دو ساعت قبل از اجرا روی صحنه مینشست تا یکلحظه تنها برای خودش داشته باشد. در ادیت هم همینطور است و از آن مدل فیلمها نیست که بخواهد یک داستان تعریف کند بلکه از آن فیلمهایی است که میخواهد یک داستان را تماشا و بررسی کند.
لی خطاب به لینکلیتر: 12 سال صرف ساخت یک فیلم کردید. آیا بازهم این کار را خواهید کرد؟
لینکلیتر: احتمالاً 13 سال بود. نمیدانم بستگی به داستانی دارد که باید تعریف شود. بیشتر فیلمهای امروزی احساس یک قطار فراری رادارند. اینکه من میتوانستم سه روز فیلمبرداری کنم، ادیت کنم، تماشایش کنم و بروم مثلاً شش ماه کاری دیگر انجام دهم و دوباره برگردم و ببینم برای سال آینده چه چیزی لازم دارم یک نعمت حقیقی بود. اصلاً احساس یک فیلم را نداشت.
هیچکدام از شما 12 سال صرف ساخت فیلمی کردهاید؟
نولان: من میگویم 10 سال وقت صرف نوشتن «سرآغاز» کردم اما خیلی کارهای دیگر هم انجام دادم.
لینکلیتر: فیلمسازها خیلی کنترلجو هستند و میخواهند همه عناصر را کنترل کنند. در مورد این فیلم به این نتیجه رسیدم که خیلی خوب میخواهم این کارت را کنار بندازم و با آیندهای که کاملاً ناشناخته است همراهی کنم.
تیلدوم: بست دادن چیزی به مدت 12 سال از جهات زیادی دیوانهوار به نظر میرسد. موقع فیلمبرداری میدانید که قرار نیست بخوابید و باید همهچیز را در یک بازه زمانی جای دهید و همیشه میترسید که تصمیم اشتباه گرفته باشید و تمام چیزهای لازم را نداشته باشید. وقتی تمام میشود درعینحال رها شدید و میترسید.
نولان: به نظر من هرچقدر فیلمبرداری بیشتر طول بکشد عادت کردن به آن طبیعیتر میشود.
لی: من عاشق بازه فیلمبرداری هستم. من 6 ماه قبل را به همراه بازیگران صرف تمرین و خلق شخصیتها میکنم – و خیلی از این کار خوشم نمیآید چون باوجوداینکه جالب است اما در پایان روز چیزی برای نمایش دادن ندارید. تنها کاری که میکنید آماده شدن برای فیلمبرداری است که زمانی است که در حقیقت فیلم را میسازید.
فیلمبرداری چطور روی زندگی خصوصیتان تأثیر میگذارد؟
تیلدوم: باید شریک زندگیای داشته باشید که حقیقتاً درک میکند چه میکشید چون در آن مدت شدیداً روی خودتان متمرکز میشوید. واقعاً به فرد دیگری اهمیت نمیدهید چون همهچیز را در برمیگیرد.
جولی: من به خانه میرفتم و فرزندانم به من تعادل میبخشیدند چون موقع کار دیوانه میشدم. قبل از خواب چند ساعت دیوانگی خاص خودم را داشتم، اما همیشه خوشحال بودم که میتوانم با آنها روی زمین بنشینم و بازی کنم چون واقعاً آدم را مجبور میکند که برای مدتی کار را پشت سر بگذارد و واقعاً کمک میکند.
سختترین لحظه سر فیلمبرداری کی بود؟
لی: روز اول. مگر نه؟
جولی: روز اول سخت بود چون ما روی آب بودیم و دوربین را روی جرثقیل مخصوص حمل آن گذاشته بودیم و من سعی داشتم به خودم اعتمادبهنفس بدهم و بگویم من میتوانم این کار را بکنم. من میتوانم این فیلم را کارگردانی کنم. نمیتوانستم صدای کسی را بشنوم و هیچکس را نمیدیدم. من یاد گرفتم. یاد گرفتم که چطور با فنّاوری سیجی هواپیمای سقوط کرده را شکل بدهم و این چیزها خیلی گیجکننده بودند. روزهای زیادی بودند که اعتمادبهنفسم را ازدستداده بودم، اما درس فوقالعادهای بود.
نولان: احتمالاً سختترین روز برای همه در فیلمبرداری «میان ستارهای» موقعیتهایی بود که در ایسلند فیلمبرداری کردیم. ما سه روز کامل را در آب کاملاً یخ 2 فوتی ایستاده بودیم و هیچوقت تابهحال دستاندرکاران فیلمم تا این حد اعتراض نکرده بودند. من از اینجور چیزها لذت میبرم که واقعاً سخت هستند اما چون میبینید چه نتیجهای میگیرید واقعاً لذتبخش است. بادی با سرعت 100 مایل در ساعت میوزید که آسفالت را از روی زمین بلند کرد و به سمت دیگری انداخت و در این وضعیت بازیگرها داشتند فیلمبرداری میکردند که به نظر من خیلی جالب بود.
ریک تو در ساخت «کودکی» با پسرهای جوان سروکار داشتی. آیا با خود فکر میکردی که چطور روی زندگی آنها تأثیر میگذاری؟
لینکلیتر: البته که این فکر را کردم. بزرگسالان فیلم داشتند تصمیمهای عاقلانه خود را میگرفتند، اما من با دو پسر 7 و 9 ساله سروکار داشتم و امیدم این بود که این فیلم نکتهای مثبت در زندگیشان باشد که فکر کنم درنهایت همینطور هم شد؛ اما هنوز هم تا همین روز کمی نگران هستم.
موقع ساختن «میان ستارهای» وقتی فکر میکردی که تا چه حد میخواهم به علم در این فیلم وفادار بمانم تصمیمی میگرفتی که تا حدودی اخلاقی بود، نه؟
نولان: تا حدی بله؛ اما سعی کنید یک فیلم بتمن بسازید – باور کنید میآیند خانهتان را میسوزانند (میخندد). یک احساس مسئولیت در «میان ستارهای» وجود دارد. در بتمن آن حس درباره تعهد مردم به شخصیت و علاقه آنها به او بود که باعث شد فیلم ساخته شود. همه ما باید آن چیزی را که یک داستان بزرگ خلق میکند برای خودمان متعادل کنیم. تنها چیزی که من درنهایت به آن دستیافتم روراستی بود: اگر خودم واقعاً باور داشته باشم که چیزی که دارم خلق میکنم به تماشاچیان بهترین تجربه ممکن را میدهد و خودم هم بخواهم آن را بهعنوان عضوی از تماشاچیان ببینم، آنوقت است که موفق شدهام.
میلر: فکر کنم باید باور کنیم هنرمندان در طبیعت خودشان عنصر انحراف رادارند و خیلی هم با جنایتکاران نامرتبط نیستند. ترومن کاپوتی گفته بود خطرناکترین انسان همان هنرمند است چون آنها تنها و تنها پیرو بینش خاص خودشان هستند و وفاداریشان فراتر از آن نمیرود. در این صورت است که علاقه برای ترک راههای سنتی تفکر و اخلاق پیش میآید.
جولی: من قبلاً منحرف بودم و هنوز هم قابلیت بودنش رادارم. من با بنت مخالف نیستم اما فکر میکنم میتوان هم یک هنرمند بود و هم انسانی که ازنظر اجتماعی مسئولیتپذیر است. ما همهمان هنرمند هستیم اما درعینحال چیزهای دیگری هم در زندگیمان هستیم، حالا مسئولیتهایمان هر چه که میخواهند باشند. چیزهای دیگری هم داریم که بالاتر از نحوه فیلمسازیمان قرار میدهیم.
تیلدوم: آیا این مسئله داستانی را که الآن با فیلم جدید تعریف میکنید، تقویت میکند؟
جولی: بله. این وظیفه اخلاقی من است که درباره درخواستی که از مردمدارم کاملاً آگاه باشم. من باید کاملاً صادق و مسئولیتپذیر باشم چون بعضی مواقع هنر تأثیری بسیار زیبا میگذارد و بعضی مواقع هم تأثیری مضر و آسیبزننده دارد. من فیلمهای احمقانه همبازی کردم اما فکر میکنم که اگر نسبت به چیزی که فکر میکنیم اهمیت دارد مسئولیتپذیر باشیم میتوانیم مواظب باشیم و به قطعات کوچکتر تأثیرگذار نیز فکر کنیم. چون ما قرار است روی ذهن مردم تأثیر بگذاریم پسروی دید آنها از تاریخ نیز تأثیر میگذاریم. اینیک مسئولیت به وجود میآورد.
لی: این مسئله اخلاقی کاملاً حقیقت دارد که همه ما منحرف هستیم و کاملاً حقیقت دارد که اگر از اهمیت دادن به مردم الهام نپذیرفته باشید نمیتوانید یک فیلم درست حسابی بسازید.
جولی: این قصد و نیت درونی مهم است که بخواهید تمام لبههای طبیعت انسانی را درک کنید و ببینید مردم چطور هستند.
میلر: اگر هدفتان این باشد که بخواهید جایی که قبل از این نور نبوده روشنایی برسانید و فقط درباره حقیقت باشد، پس درنهایت نمیتواند به شما آسیب برساند.
چه محدودیتها و نیازهایی توسط استودیوها یا سرمایهگذاران اعمال میشود؟
لینکلیتر: خب هر فیلم متفاوت است. من فیلمی 6 روزه با بودجه 23 هزار دلاری و فیلمی 50 روزه با بودجه 30 میلیون دلاری ساختهام.
مورتن تو با هاروی واینستین کار کردی که دقیقاً به این خاطر معروف است که خود را وارد فیلمهای کارگردانانش میکند.
تیلدوم: من راستش موقع وارد شدن خیلی ترسیده بودم. آدم همه جور داستانی میشنود. اولین فیلم هالیوودیام بود و آماده بودم که اگر چیزی گفت با استقامت برخورد کنم، اما همهچیز خوب پیش رفت؛ اما متوجه شدم که راهحلهایی که آنها پیدا میکنند معمولاً اشتباه است و باید راهحلها را درون خودتان پیدا کنید.
فیلم یا کارگردان خاصی بوده که شمارا شکل داده باشد؟
جولی: سیدنی لومت. «تپه». من کتاب او را خواندم و پیش خودم نگهش میدارم و با بازخوانی آن خیلی چیزها درباره او یاد گرفتم. با افراد بسیاری که با او کارکردند صحبت کردم تا درباره پروسه کار کردن با بازیگران و نحوه برخورد او به آثار بیشتر آشنا شوم.
تو چی کریس؟ فکر کنم «2001».
نولان: اوه مطمئناً، آن فیلم برایم فوقالعاده بود. بعدازاینکه «جنگ ستارگان» تبدیل به فیلم خیلی پرفروشی شد پدرم وقتی هفت سال داشتم مرا برای تماشایش به میدان لستر لندن برد. هیچوقت آن تجربه را فراموش نکردم؛ اما به یاد میآورم که متوجه شده بودم که اگر به «آدم فضایی» و «بلید رانر» نگاه کنید متوجه میشوید آنها فیلمهایی متفاوت با مجموعه بازیگران متفاوت و داستانهایی متفاوت هستند که در دنیاهای گوناگون اتفاق میافتند، اما تفکر پشتشان یکی است. یادم میآید که متوجه این موضوع شدم و با خودم گفتم ریدلی اسکات یک کارگردان حقیقی است.
لینکلیتر: من خیلی وقت پیش یک انجمن فیلمی راه انداختم که فقط بتوانم هر فیلمی را که میخواهم ببینم و خیلی هم به حالم بستگی دارد. یکی از حالهای خاص مرا انتخاب کنید و بهتان میگویم کارگردانهای محبوبم چه کسانی هستند.
جولی: الآن چه حالی داری؟
لینکلیتر: همین لحظه؟ همم. به نظر دوست دارم یک کمدی ببینم. دوست دارم یک کمدی هال اشبی ببینم، شاید «شامپو».