در حال و هوای «روزی روزگاری در هالیوود»

17 مرداد 1398
«روزی روزگاری در هالیوود» «روزی روزگاری در هالیوود»

بررسی فیلم جدید کوئنتین تارانتینو

سلیس: «روزی روزگاری در هالیوود» رکوردی بی‌سابقه برای «کوئنتین تارانتینو» کارگردان آن رقم زد. فروش بلیت در گیشه‌های سینماهای امریکا نشان می‌دهد که فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» پرفروش‌ترین افتتاحیه اثری از کوئنتین تارانتینو کارگردان سرشناس هالیوود در تمام دوران کاری او بوده است. از دید تارانتینو فیلم روزی روزگاری در هالیوود نامه عاشقانه‌ای از سوی او به هالیوود و روایتگر دورانی از فیلم‌سازی در هالیوود است که تارانتینو را به فیلم‌سازی علاقه‌مند کرد.

 روزی روزگاری در هالیوود در لس‌آنجلس سال ۱۹۶۹ می‌گذرد؛ دورانی که سینما در حال تغییر بود. ستاره‌های قدیمی استودیو که کت‌وشلوارهای شیک به تن می‌کردند کنار می‌رفتند و هیپی‌های مو بلند جای آن‌ها را می‌گرفتند؛ و شما فقط باید طرز لباس پوشیدن مردان در آثار تارانتینو را به یادآورید تا دریابید که او با کدام‌یک از این گروه‌ها همدلی دارد. روزی روزگاری در هالیوود اساساً یک فانتزی ارتجاعی مرد محور است که در آن‌همه شخصیت‌ها مردان سفیدپوست گردن‌کلفتی هستند که به طرزی افراطی مشروب می‌خورند و پیوسته سیگار دود می‌کنند. درواقع این اثر را می‌توان خلق دوباره هالیوود باشکوه نامید؛ و نمی‌توان تارانتینو را به سبب تلقی سطحی‌اش از نسل شورشی و ضد جنگ دهه ۱۹۶۰ سرزنش کرد، زیرا خود او به‌روشنی تأکید کرده است که در نظرش بهترین ویژگی جنبش هیپی‌ها این بود که زنان بدون جوراب و کفش، پابرهنه راه می‌رفتند.

اساساً کمدی خنده‌دار، خوشایند و پرگویی است.

شخصیت اصلی فیلم «ریک دالتون» «لئوناردو دی‌کاپریو» هنرپیشه‌ای است با لکنت‌ زبانی خفیف که در دهه ۱۹۵۰ ستاره سریال وسترنی در تلویزیون بوده، اما اکنون ستاره اقبالش رو به افول گذاشته است. پس از تلاش‌های ناموفق برای بازی در فیلم‌های سینمایی، حال باید رضایت بدهد که در نقش‌های فرعی در سریال‌هایی با نقش‌آفرینی هنرپیشگان جوان ظاهر شود. کارگزار او با بازی آل پاچینو- که متأسفانه حضور اندکی در فیلم دارد- به ریک می‌گوید که برخلاف گذشته که باید در انتهای هر قسمت برنده می‌شد، حالا نقش فرعی‌اش ایجاب می‌کند که در پایان هر بخش از سریال شکست بخورد.

کلیف بوث که با لحنی جان وینی حرف می‌زند با بازی «برد پیت»، بهترین دوست ریک دالتون به شمار می‌آید. در آن سریال دهه ۱۹۵۰ او نقش بدل‌کار ریک را ایفا می‌کرد و اکنون راننده و دستیار همه‌کاره‌اش شده و خلاصه همان‌طور که در گفت‌وگوها می‌آید؛ کلیف «در ایفای نقش بدل‌ معرکه است». در این میان مشکلی کوچک به چشم می‌خورد، فردی بسیار خوش‌سیما چون بوث (برد پیت) با آن آرامش و جذابیت کاریزماتیکش، خود می‌توانست به ستاره سینما بدل شود. درصحنه‌ای از فیلم که برد پیت پیراهن به تن نداشت، زیبایی‌اندامش پچ‌پچ و خنده‌های غیرارادی مخاطبان را در کن برانگیخت.

این فیلم کلاژی زیبا، عظیم، شگفت‌انگیز و دیدنی است از تمام جزئیات نوستالژیک هالیوود سال ۱۹۶۹.

سومین شخصیت اصلی فیلم، «شارون تیت» (مارگو رابی) را می‌توان آمیزه‌ای از واقعیت و داستان به شمار آورد و این رویکردی است که تارانتینو در حرامزاده‌های لعنتی هم در پیش گرفت. تیت یک هنرپیشه زن موطلایی خوش آتیه است که با شوهرش «رومن پولانسکی» (با بازی رافائو زاویه‌روخا) به همسایگی ریک نقل‌مکان کرده‌اند. زوایه‌روخا با کت‌وشلوار آبی و پیراهن چین‌دار سفیدش یادآور شخصیت کمیک آستین پاورز در مجموعه‌ای تلویزیونی به همین نام است.

تارانتینو با تکیه‌بر پیش‌آگاهی مخاطب که می‌داند شارون تیت در سال ۱۹۶۹ به دست گروهی از پیروان چارلز منسن کشته شد، به اثرش سویه‌های وحشت‌انگیز و تراژیک می‌بخشد. تماشاگر انتظار دارد که فیلم بالاخره سروقت آن واقعه برود، اما «روزی روزگاری در هالیوود» تا این اندازه پیش نمی‌رود.

فیلم اساساً کمدی خنده‌دار، خوشایند و پرگویی است که با استفاده از ترفند بذله‌گویی‌های پی‌درپی و شوخی‌های دو شخصیت اصلی با خودشان، این دو مرد را در نظر مخاطب جذابیت می‌بخشد. در این میان فیلم به آهستگی سه داستان را پیش می‌برد که دوتای آن‌ها بسیار سست و کم‌رمق به نظر می‌رسند. دریکی از خطوط داستانی ریک سعی می‌کند در سکانسی از اثری وسترن بازی کند درحالی‌که شب قبلش بسیار نوشیده است. در دیگری شارون سینمایی را می‌یابد که آخرین فیلمی که او در آن بازی کرده یعنی «دار دسته خرابکاران» را که ستاره‌اش «دین مارتین» است، نمایش می‌دهد. او به آن سینما می‌رود و فیلم را تماشا می‌کند؛ و در داستان سوم، کلیف یک دختر نوجوان و اغواگر (مارگارت کوالی) را که اتو‌استاپ می‌زند سوار می‌کند و درمی‌یابد که او همراه با زنانی دیگر (با بازی داکوتا فانینگ، لینا دانم و دیگران) همراه با جماعت چارلز منسن در مزرعه‌ای که او و ریک در آن سریال‌شان را می‌سازند، زندگی می‌کند.

از بخش‌های جذاب فیلم می‌توان به حضور مختصر «استیو مک‌کویین» (دیمین لوئیس) و «بروس لی» (مایک مو) اشاره کرد و نیز لحظاتی از مهمانی کوتاهی که در کاخ پلی بوی برگزار می‌شود که البته برخلاف محل برگزاری‌اش ضیافتی ساده و سالم است. همچنین منتخبی از صحنه‌های خیره‌کننده فیلم‌برداری سریال وسترن با بازی ریک به نمایش درمی‌آید. روزی‌ روزگاری در هالیوود پر است از آگهی‌ها و پوسترهای فیلم و تابلوهای نئون غذاخوری‌های داینر و ازآنجاکه اثری ساخته تارانتینو است به‌اندازه یک آلبوم آهنگ‌های بزن‌بکوب دهه ۱۹۶۰ در آن شنیده می‌شود.

اگر می‌توانید تبعیض‌های نژادی و جنسیتی مرتجعانه را نادیده بگیرید، پس می‌توانید از شوخی‌های خنده‌دار و تصویرپردازی درخشان و جزییات نوستالژیک و تاریخی فیلم لذت ببرید؛ اما با توجه به آنچه در واقعیت برای شارون تیت رخ داد، آیا واقعاً همین‌ها کافی است؟ روزی روزگاری در هالیوود بر لبان مخاطب لبخند می‌نشاند، بی آن‌که او را ناراحت کند یا به تقلا وادارد. با توجه به این‌که فیلم از جنایتی واقعی و افراطی الهام گرفته‌شده است، فکر نمی‌کنم که دراین‌‌باره حق مطلب را ادا کرده باشد.

 

کلاژی زیبا از تمام جزئیات نوستالژیک هالیوود

اوون گلیبرمن، ورایتی

تقریباً بیست‌وپنج سال از روزی که کوئنتین تارانتینو با داستان عامه‌پسند کن را فتح و انقلابی برپا کرد، می‌گذرد؛ اما از طرفی، ده سال هم از اکران «حرام‌زاده‌های بی‌آبرو» در کن گذشته و حداقل برای من، از آن زمان تابه‌حال فیلم فوق‌العاده‌ای تارانتینویی نداشته‌ایم. فرقش را خودتان می‌دانید و به‌خوبی حسش می‌کنید: فیلم‌هایی از تارانتینو هستند که زیبا و دیدنی‌اند و صحنه‌هایی دارند که هر سینه‌فیلی را مات و مبهوت می‌کنند؛ اما یک دسته از فیلم‌هایش گویی مواد مخدری هستند که وارد خون می‌شوند و شما را مجبور می‌کنند دوباره و دوباره ببینید‌شان. همان عنصری که فیلم مستقلی مانند داستان عامه‌پسند را شهره‌ی خاص و عام کرد.

در روزی روزگاری هالیوود، شاید آن عنصر وجود نداشته باشد هرچند برای بسیاری از لحظات فیلم (بیش از نیمی از آن) احساس کردم چنین قابلیتی را دارد. حداقل بهتر از «جنگوی رهاشده» و «هشت نفرت‌انگیز».

این فیلم کلاژی زیبا، عظیم، شگفت‌انگیز و دیدنی است از تمام جزئیات نوستالژیک هالیوود سال ۱۹۶۹.  فیلم داستان بازیگری به نام ریک دالتون (با بازی لئو دی‌کاپریو) و بدلکارش کلیف بوث (برد پیت) است. ریک که به نظر از برت رنولدز فقیر الهام گرفته‌شده، بازیگری است کاریزماتیک، غریزی و جذاب که چندی است از پخش سریال تلویزیونی محبوبش گذشته و ستاره‌ی درخشش و شهرتش رو به افول است. ریک و کلیف هر دو انسان‌های دوست‌داشتنی و خوش‌گذران هستند که از دیدشان، دوران گذار هالیوود از کلاسیک به مدرن را مشاهده می‌کنیم. در این میان، تارانتینو نگاهی عمیق دارد به شارون تیت (با بازی مارگو رابی) که به همراه شوهرش رومان پولانسکی (با بازی رافال زاویروشا) که در همسایگی ریک هستند. رابی توانسته نگاه احساسی و تا حدی آریستوکراتیک تیت را دربیاورد و مشخصاً از بازی در این نقش لذت می‌برد.

در روزی روزگاری هالیوود، انگار تارانتینو ماشین زمانی خلق کرده که ما را دقیقاً به هالیوود ۵۰ سال پیش می‌برد. بعضی از این جزئیات عبارت‌اند از برنامه‌های تلویزیونی وسترن دهه‌ی شصت، نوای خوشایند راک‌اند رول، تبلیغات «باحالی» که از رادیوهای ترانزیستوری پخش می‌شوند و تلویزیون‌هایی که ۲۴ ساعت روز روشن مانده‌اند. فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که هالیوود سال ۶۹، چه جای تودرتو و سرگیجه‌آوری بوده. فیلم در دو برهه‌ی زمانی دنبال می‌شود و پس از نیمه‌ی اولش، به هشتم آگوست سال ۶۹ می‌رود تا نسخه‌ی تارانتینویی کشتار خانواده‌ی منسون رو به نمایش بگذارد. می‌توانم بگویم ازنظر ریتمیک، این سکانس شباهت زیادی به سکانس پایانی «حرام‌زاده‌های بی‌آبرو» دارد. هرچند آن فیلم تاریخ را اندکی دست‌خوش تغییر کرد اما درنهایت واقعیت همان بود؛ هیتلر نابود شد و آمریکا پیروز.

شیوه‌ای که تارانتینو در قتل‌های خانواده‌ی منسون به تصویر می‌کشد، بسیار خشن‌تر و مبتذل‌تر است و به‌عنوان یک طرفدار تارانتینو باید بگویم من را تا حدی دلسرد کرد. شاید بسیاری بگویند این فقط یک فیلم است. ولی تارانتینو در روزی روزگاری هالیوود با نشان دادن دختران منسون تلاش می‌کند چیزی را افشا کند که شیطانی است و خطرناک ولی بسته شدن این ماجرا بیش‌ازحد ساده است. درنهایت باید بگویم تارنتینو یک فیلم تارانتینویی دیگر ساخته ولی انقلابی نیست.

 

فیلمی شوکه کننده و جذاب

 پیتر بردشاو، گاردین

کمدی سیاه تارانتینو، «روزی روزگاری هالیوود»، برداشتی است از ماجراهای اواخر دهه‌ی شصت خانواده‌ی منسون در کالیفرنیا. فیلمی شوکه کننده و جذاب که آسمان آبی و غروب‌های طلایی لس‌آنجلس ۱۹۶۹ به زیبایی به تصویر کشیده شده. تارانتینو این فیلم را با وسواس همیشگی‌اش ساخته اما این دفعه نه‌فقط برای سینه‌فیل‌ها. دوستداران تلویزیون نیز تأثیر این جعبه‌ی کوچک را در زندگی تمام شخصیت‌های فیلم می‌بینند.

نظرات ممکن است در مورد پایان شگفت‌آور و به‌شدت جنجالی فیلم متفاوت باشند اما ابعاد ماجرا چندان گسترده‌تر از فیلم محبوبی چون «حرام‌زاده‌های بی‌آبرو» نیست. حتی شاید همین موضوع باعث شود پیام اصلی این اثر فانتزی ترسناک ژاکوبینی در این میان گم شود. ساده بگویم: از هر انسانی می‌خواهم که با فیلم‌سازی دیوانه‌وار تارانتینو و لحظه‌به‌لحظه‌ی فیلم لذت ببرد و صدالبته، به وحشت و خشونتی که در پایان توهم‌زایش ایجاد می‌کند، فکر کند.

قهرمان اصلی ما، ریک دالتون، با بازی لئوناردو دی‌کاپریو، هنرپیشه‌ی الکلی و شکست‌خورده‌ی آثار وسترن است که در پاییز دوران کاری‌اش به سر می‌برد و اخلاق بدش گاهی اوقات به شیرین‌کاری‌های جک بلک شباهت پیدا می‌کند. بهترین، نه بهتر است بگویم تنها دوست او، کلیف بوث، با بازی برد پیت، است.

برد پیت در این فیلم، بی‌خیالی‌اش ما را به یاد دوران «یازده یار اوشن» می‌اندازد. در عمل، کلیف یار غار ریک شده و همیشه او را همراهی و کمکش می‌کند. مدیر برنامه‌ی ریک، با حضور کوتاه ولی دیدنی آل پاچینو، به او پیشنهاد می‌دهد به ایتالیا رفته و در یک اسپاگتی وسترن بازی کند. در کنار این موضوع، ریک همسایه‌ی دیواربه‌دیوار شارون تیت (مارگو رابی) و رومن پولانسکی (رافال زاویروشا) است و آن‌ها را می‌‌پرستد. از آن‌سو کلیف به شکلی اتفاقی وارد گروه خانواده‌ی منسون می‌شود.

دریکی از اغراق‌آمیزترین و خنده‌دارترین سکانس‌های فیلم، کلیف سر صحنه‌ی فیلمی ظاهر می‌شود و با بروس لی مبارزه می‌کند. این نبرد فوق‌العاده شاید به آن شیوه‌ای که می‌خواستم به پایان نرسید اما خنده‌ها تا سه دقیقه بعد از تمام شدن آن سکانس ادامه داشت. درنهایت هم برسیم به پایان خونین که به‌احتمال‌زیاد باعث شود کل فیلم را در ذهنتان مرور کنید. پایانی کاملاً جنجالی و عجیب با بی‌مسئولیتی هرچه‌تمام‌تر و مهم‌تر از همه: درخشان.

 

«روزی روزگاری هالیوود» از نگاه منتقدان

 آبزرور نیویورک: خیال‌پردازانه و زشت

رکس رید، منتقد آبزرور نیویورک با تیتر خیال‌پردازانه و زشت، روزی روزگاری در هالیوود از سنخ فیلم‌های تارانتینو است، درباره این فیلم می‌نویسد: «نهمین فیلم کوئنتین تارانتینو کارگردان و نویسنده را می‌توان نامطبوع، غیرمعقول و فیلمی که به‌طور هیستریکی با ایده‌های اجرا فاصله دارد، توصیف کرد. این فیلم نیز مانند هر اثر حماسی دیگر تارانتینو است و از همان الگو و ساخت فیلم‌هایی نظیر انبار سگ‌ها و داستان‌های عامه‌پسند و حتی فیلم بسیار برتری نظیر حرامزاده‌های لعنتی پیروی می‌کند؛ الگویی که می‌توان آن را در فیلم‌نامه‌های نامنظم که منجر به ساخت و روی پرده آوردن فیلم‌هایی می‌شود که داستان آن‌ها مانند صفحات پراکنده و متفرق روزنامه‌ای روی یک میز جلوه می‌کند. این فیلم نیز مملو از اجراهای خوب و صحنه‌هایی است که به دلیل فشردگی زمان برای تدوین بد به هم وصل شده‌اند. این مسئله سبب شده تا فیلمی روی پرده بیاید که بیشتر نشان از یک ذهن آشفته و وحشی دارد. همین باعث می‌شود تا برخی از منتقدان متوهم لقب یک کارگردان‌ رؤیاپرداز و ‌رؤیا گرا را به او بدهند. چه کسی غیر از تارانتینو از این توانایی برخوردار است که بتواند داستان تاریخی کشتار فرقه چارلز منسون را که هالیوود در سال 1969 در ترس و وحشت فروبرده بود در قالب یک فیلم کمدی به تصویر بکشد.»

ریل ویوز: صحنه‌های درخشان و اجراهای عالی

جیمز برارندینلی در ریل ویوز می‌نویسد: «روزی روزگاری در هالیوود» ممکن است فیلمی طولانی باشد، اما همچنین دارای لحظات و صحنه‌های درخشان و اجراهای عالی است. با دیدن فیلم روزی روزگاری در هالیوود این حس به بینندگان القا می‌شود که در این فیلم داستان‌های نوستالژیک و واقعیت هالیوود دهه 1960 درهم‌آمیخته شده‌‌اند. این فیلم با ریتم خاص خود به‌پیش می‌رود. در این فیلم روایت میان داستان‌های موازی در نوسان است و از این منظر به نظر می‌رسد نتوانسته انتظارات بینندگان را برآورده کند. روزی روزگاری در هالیوود نسبت به فیلم‌های دیگر تارانتینو صحنه‌های خشونت‌بار کمتری دارد؛ اما ازهرجهت به آن نگاه کنیم مشخص است که این فیلم را همان مردی کارگردانی کرده که فیلم داستان‌های عامه‌پسند (پالپ فیکشن) را ساخته بود. استفاده از زوج لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت در این فیلم همچنین یادآور استفاده از زوج پل نیومن و رابرت ردفورد به‌ویژه در برخی از فیلم‌های دهه 1960 است. این مسئله درحالی‌که تا حدی به بازسازی هالیوود 1969 کمک می‌کند، باعث شده تا تارانتینو بتواند از بازیگرانش به شیوه مطلوبی در قالب یک فیلم کلاسیک بازی بگیرد. تارانتینو در این فیلم در حال دوخت دوباره یک فرش تاریخی است و ما با توجه به سابقه تارانتینو در بازسازی تاریخ به‌ویژه در فیلم حرامزاده‌های لعنتی به‌خوبی می‌توانیم به این مسئله پی ببریم که شیوه بازسازی تاریخ ازنظر تارانتینو با شیوه بازسازی تاریخ در کتاب‌های دبیرستانی تفاوت‌های زیادی دارد.»

«روزی روزگاری در هالیوود» ممکن است فیلمی طولانی باشد، اما همچنین دارای لحظات و صحنه‌های درخشان و اجراهای عالی است.

مووی وب: یک فانتزی عاشقانه

جولیان رومان با تیتر روزی روزگاری در هالیوود یک فانتزی عاشقانه که به‌خوبی توسط بازیگرانش اجراشده است، در مووی وب می‌نویسد: «روزی روزگاری... در هالیوود نامه بسیار خاطرخواهانه و عاشقانه کوئنتین تارانتینو به عصری سپری‌شده است. او دوباره رویدادهای تراژیک گذشته را متصور می‌شود و فیلمی فانتزی و با زحمت و به‌طور استادانه فیلمی درباره فانتزی یک ستاره سینما می‌سازد. این فیلم 2 ساعت و 45 دقیقه‌ای با آوردن جزئیات بی‌اهمیت و غیر هیجان‌انگیز برای برخی بسیار خسته‌کننده است. طولانی بودن فیلم باعث می‌شود که شخصیت‌پردازی عالی و شیوه داستان‌پردازی کلاسیک تارانتینو کمتر به چشم بینندگان بیاید. روزی روزگاری... در هالیوود دارای ارزش فنی بالایی است. فیلم‌برداری، کار با دوربین و طراحی تولید در این اثر سینمایی، بسیار عالی جلوه می‌دهد. در فیلم روزی روزگاری... در هالیوود، تارانتینو روحیه و طرز فکر ستارگان هالیوود هم‌عصر شارون تیت (بازیگر و همسر رمان پولانسکی، کارگردان مشهور را که در جریان کشتار فرقه منسون به قتل رسید) به تصویر کشیده است. شخصیت‌های اصلی فیلم 15 دقیقه از فیلم را با خودروی خود در حال گردش هستند. تارانتینو با به تصویر کشیدن صحنه‌های شخصیت‌های اصلی فیلم در خودرو به نظر می‌رسد درصدد همذات‌پنداری بیننده با دیدگاهش می‌شود، او در این زمینه موفق می‌شود اما به نظر می‌رسد بیش از آنکه بیننده را در عمق تفکرش فروبرد او را در تفکر خود غرق می‌کند.»

سی‌ان‌ان: فیلمی معتبر از تارانتینو

برایان لوری منتقد سینمایی سی‌ان‌ان در نقد خود درباره فیلم جدید تارانتینو گفته: «تارانتینو دل‌بستگی دیرینه خود به هالیوود قدیم را به زیبایی در «روزی روزگاری در هالیوود» بروز می‌دهد. فیلمی که نوستالژی و شوهای تلویزیونی را در کنار ترکیبی از شخصیت‌های فانتزی و حقیقی در دل خود دارد. این فیلم را می‌توان به جمع آثار معتبر و ارزشمند تارانتینو اضافه کرد. اگرچه با زمان دو ساعت و چهل‌ویک دقیقه در مقایسه با شاهکاری مثل «حرامزاده‌های لعنتی» مجال بیشتری برای جفت‌وجور کردن داستان خود دارد.»

«روزی روزگاری... در هالیوود نامه بسیار خاطرخواهانه و عاشقانه کوئنتین تارانتینو به عصری سپری‌شده است.

تایم: مرثیه‌ای برای گذشته ازدست‌رفته

استفانی زاکارک، منتقد نشریه تایم «روزی روزگاری در هالیوود» را پس از «جکی براون» تاثیر گذراترین فیلم کوئنتین تارانتینو معرفی کرده و نوشته: «هر زمان که تارانتینو توسط احساساتش برانگیخته می‌شود بهترین کار‌ها را از او می‌بینیم و به همین دلیل «روزی روزگاری در هالیوود» جز بهترین کار‌هایش است و تصویر تلخ آخرین  فیلمش «هشت نفرت‌انگیز» را کمرنگ می‌کند. فیلمی هیجان‌انگیز و دقیق که در عین هذیان‌گویی لذت‌بخش است، مرثیه‌ای برای گذشته ازدست‌رفته و دری گشوده به‌سوی آینده؛ مانند تمامی آثار پیشین تارانتینو این فیلم هم مملو از ارجاعاتی است که شاید مخاطب دریابد یا ممکن است دریافت نکند که در  این صورت گوگل می‌تواند راهگشا باشد. «روزی روزگاری در هالیوود» فیلم دلپذیری است، دریچه‌ای است رو به دنیایی ازدست‌رفته که هنوز جای  خالی‌اش حس می‌شود.»

 نیویورک‌تایمز: آرام‌ترین فیلم تارانتینو!

ای. او. اسکات، منتقد نیویورک‌تایمز نوشته «روزی روزگاری در هالیوود» با دنیایی از عشق ساخته‌شده است. او در ادامه نقد خود نوشته: «پرده سینما با نشانه‌های عشق پرحرارت  کوئنتین تارانتینو به فیلم‌ها و شوهای تلویزیونی دهه‌های بعد از جنگ جهانی دوم تسخیرشده؛ معماری بومی، تابلو‌های تبلیغاتی و رستوران‌های معروف لوس‌آنجلس، پاهای زنان و آرواره‌های مردان، لباس‌ها و ماشین‌ها و سیگارهای وینتیج؛ اما حس این نهمین  فیلم او در بیشتر صحنه‌ها عاطفی است تا غریزی. حرفم اشتباه برداشت نشود، سینمای تارانتینو همچنان همان سینمای  افراطی است که درکش توجه و تمرکز کامل مخاطب را می‌طلبد. سینمایی که مخاطب را با هذیان‌ها، جُک‌های تصویری، فصاحت و زیبایی خام‌دستانه و خون‌و‌خون‌پاشی  بمباران می‌کند. بااین‌حال «روزی روزگاری در هالیوود» که مانند «روزی روزگاری در آمریکا» شاهکار سرجئو لئونه اسمش نوید داستانی برای خواباندن کودکان را می‌دهد، آرام‌ترین فیلم تارانتینو تاکنون است.»

لس‌آنجلس تایمز: فیلمی به‌شدت مهیج

جاستین چانگ از لس‌آنجلس تایمز درباره فیلم نوشته: «بیست‌وپنج سال پس‌ازاینکه «قصه‌های عامه‌پسند» نخل طلای کن را برنده شد، فیلم‌های تارانتینو شاید دیگر آن بی‌پروایی و مکاشفه‌آمیز بودن قبل را نداشته باشند اما هنوز هم می‌توانند مخاطب را شگفت‌زده کنند و یا در بهترین حالت به فکر بیندازند. وقتی او سوژه‌هایی رئالی مثل شارون تیت، رومن پولانسکی و فرقه چارلز منسون را انتخاب می‌کند این موضوع به‌خوبی صدق می‌کند. در این یادداشت تمام سعی‌ام را می‌کنم  برای ادای احترام به آقای تارانتینو و گروهش، برای ساخت این فیلم به‌شدت مهیج که دهان مخاطب موقع دیدنش بازمی‌ماند و به شکل اجتناب‌ناپذیری ترسناک و به طرز غیرقابل‌تحملی تلخ است. «روزی روزگاری در هالیوود» مانند «حرامزاده‌های لعنتی» ادای دینی مجلل و پرسروصداست به عصری از فیلم‌سازی و تفسیری دوباره از فصلی خشونت‌بار از تاریخ.»

هالیوود ریپورتر: اثری متوسط

دیوید رونی، منتقد هالیوود ریپورتر هم درباره فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» نوشته: «تارانتینو با وام گرفتن مختصات فرمی فیلم‌های تجاری و تلویزیونی قدیمی، وسترن اسپاگتی‌ها، فیلم‌های رزمی، موسیقی پاپ و دسته‌بندی متنوعی از مدهای زودگذر فرهنگ‌عامه در «روزی روزگاری در هالیوود» به‌عنوان یک طرفدار قسم‌خورده با دنیای موردعلاقه‌اش تجدید بیعت می‌کند. «روزی روزگاری در هالیوود» ساختار یکدستی ندارد اما بااین‌وجود حکم نامه عاشقانه‌ مهرانگیز اما درواقع خرابکارانه‌ای را دارد که خطاب به منبع الهامش نوشته است. تارانتینو کارخانه رؤیا سازی هالیوودی را به همان شکلی که در دوران بچگی‌اش وجود داشته بازسازی می‌کند اما با نوشتن یک‌فصل دردناک پایان آن دوره را هم اعلام می‌کند.»