نگاهی به فیلم «دارکوب» ساخته «بهروز شعیبی»

16 تیر 1397
«دارکوب» «دارکوب»

فیلمی که «میزان فرمان» نشده!

دریکی از سایت‌های مرتبط به جناح محافظه‌کار خواندم که «دارکوب» در سیاه‌نمایی روی «ابد و یک روز» را سفید کرد! اما واقعیت این است که به‌اندازه‌ای که واژه من‌درآوردی «سیاه‌نمایی» روزگار سینما را سیاه کرده، فیلم‌های متهم به این گناه چنین کاری نکرده‌اند! خالقان واژه‌هایی ازاین‌دست یا در این جامعه زندگی نمی‌کنند یا اساساً نمی‌دادند سینما چیست و چه کارکردی دارد؟

«دارکوب» مثل بسیاری از فیلم‌های اجتماعی با رویکردی آسیب‌شناختی به بازنمایی قصه‌ای می‌پردازد که تازگی هم ندارد و رد پای این قصه و موقعیت را می‌توان در نمونه‌های مشابه هم پیدا کرد. بااین‌حال بهروز شعیبی تلاش کرده با زاویه دید متفاوتی به این سوژه نگاه کند و حتی می‌توان از پس صورت ظاهری قصه به تأویل‌ها و ارجاع‌های نمادین در خصوص موقعیت مفهومی قصه رسید. صورت قصه این است که یک زن و شوهر به همراه کودکشان زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای را می‌گذرانند که ناگهان سروکله همسر سابق مرد - که حالا یک زن معتاد و زخم‌خورده است - پیدا می‌شود که مدعی است مادر آن کودک است. انتزاع از این قصه را می‌توان به هر موقعیتی نسبت داد که وجود یک بحران - که می‌تواند بروز یک اتفاق یا حضور آدم تازه‌ای باشد - آرامش موجود را بر هم زده و درامی آغاز شود.

از این حیث می‌توان «دارکوب» را واجد ساختاری کلاسیک در فیلم‌نامه و روایت دانست که البته نگاه و خوانشی تکان‌دهنده به قصه‌ای تکراری دارد و این خود مبین این معناست که فرم و ساختار روایی قصه می‌تواند محتوا و مضمونی تکراری را در قالبی جدید بازتولید کند و به آن اعتباری هنری ببخشد. بااین‌حال به نظر می‌رسد دغدغه‌های شعیبی در روایت رئالیستی سوژه و این‌که آن را به موقعیتی باورپذیر و عینیت یافته بدل کند موجب شده است تا سویه مستند گونه فیلم را برجسته کرده و با نمایش بیغوله‌ها و زنان معتادی که به ته خط رسیده‌اند، صورتی واقع‌گرایانه به فیلم خود ببخشد و همین تمهید موجب شده است پرداخت دراماتیک قصه کم داشته باشد و داستان کشش لازم برای یک تعلیق مناسب را از دست بدهد.

«دارکوب» شروعی پویا و پرالتهاب دارد و این باوجود پررنگ بودن عنصر تعلیق و تهدید در قصه، واجد منطق دقیقی است و در همان ابتدا مخاطب را به درون فضای ملتهب قصه پرتاب می‌کند؛ اما فیلم با همین فرمان جلو نمی‌رود و ناگهان تغییر لحن می‌دهد و به‌گونه‌ای لحن نصیحت‌گرانه پیدا می‌کند. درواقع قصه از اوج یک التهاب دراماتیک به حیطه‌ای اخلاقی تغییر مسیر می‌دهد و زبان به نصیحت می‌گشاید. به‌عبارت‌دیگر فیلم در یک چرخش ساختاری، از روایتگری آسیب شناسانه به نصیحت‌گویی‌های اخلاقی می‌رسد. این در حالی است که تداوم همان آغاز پرشتاب و ملتهب با توجه به ویژگی‌های قصه می‌توانست به همان مقصدی برسد که شعیبی در ذهن داشت؛ یعنی همان نتیجه‌گیری‌های اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی که قرار بود مخاطب از این قصه دریافت کند. امری که باید به خود مخاطب محول می‌شد در لحن و روایت فیلم‌ساز قرار می‌گیرد و تبیین اخلاقی سوژه جای تعریف قصه را می‌گیرد.

این‌ها البته به معنی نادیده گرفتن توانمندی‌ها و نقاط قوت بهروز شعیبی در کارگردانی نیست. اتفاقاً او قدم‌به‌قدم از «دهلیز» تا «دارکوب» روبه‌جلو آمده و در اجرا و کارگردانی پخته‌تر شده است. البته این درام اجتماعی خانوادگی به خاطر قصه تکراری‌اش شاید چندان موقعیت چالش‌برانگیزی برای شعیبی محسوب نشود اما تلاش او برای روایتی متفاوت قابل‌تحسین است. کاش همان لحن و رویکرد آغاز قصه تا پایان در پیش‌گرفته می‌شد تا فیلم در منظومه معنایی و صورت‌بندی محتوایی خود دچار دوپارگی نشود.

فیلم در پس صورت قصه‌ای که مطرح می‌کند دو عنصر مفهومی را برجسته کرده است که می‌توان در خوانش عمیق‌تر آن ردیابی کرد؛ یکی گذشته و تأثیراتش بر زندگی کنونی و دیگری مواجهه با این تهدیدها و تعلیقاتی است که سایه گذشته بر حال و قال امروز انسان می‌افکند؛ حالی که در عین استقلال زمانی برساخته و تداوم گذشته‌ای است که مدام با امروز در کلنجار و چالش است و باید به یک صلح درونی با آن رسید. طرد یا حل گذشته و پیامدهای آن می‌تواند نوع مواجهه ما با دیروز را روشن کند و این‌که چه قدر توان و مهارت دستاوردهای گذشته را داریم، به حال ما صورت و معنا می‌بخشد. گذشته می‌تواند مزاحم یا مرهم باشد، می‌تواند مخل آرامش یا مدخلی برای آرامش باشد. تنها راه عبور از گذشته مرور آن است؛ مروری که اگر به معرفت تازه منجر شود می‌تواند رهایی‌بخش باشد. این‌ها البته ربط مستقیمی به «دارکوب» ندارد اما در خوانش ذهنی مخاطب بر فراز قصه قابل‌رؤیت و روایت است. شاید ذهن انتزاعی من در جست‌وجوی این مفاهیم از پس قصه است وگرنه فیلم بیش‌تر در سویه اجتماعی-خانوادگی خود حرکت می‌کند و چندان در پی اثبات این مفاهیم نیست.

«دارکوب» یک برگ برنده مهم دارد که البته می‌توان آن را به چالش کشید یا دست‌کم مرعوب آن نشد؛ بازی سارا بهرامی در نقش یک معتاد که سیمرغ بهترین بازیگر زن را از جشنواره فیلم فجر برای او به ارمغان آورد و به نقطه عطفی در کارنامه‌اش بدل شد. جالب این‌که بسیاری از سیمرغ‌های جشنواره در بخش بهترین بازیگر به نقش‌هایی تعلق‌گرفته‌اند که شخصیت آن فرد معتاد است. شخصیتی که به‌واسطه ویژگی‌های نامتعارف و مقتضیاتی که در بازیگری ایجاد می‌کند منجر به خلق بازی‌های برون‌گرایانه‌تری می‌شود که بیش‌تر در دیده‌ها و ذهن‌ها می‌ماند. شاید در اینجا اعتیاد یک زن با درماندگی و استیصال او به‌عنوان یک مادر این نقش را بیش‌تر هم برجسته کرده باشد؛ اما واقعیت این است که باید بین نقش و بازی آن تفکیک قائل شد. گاهی نقشی در درون فیلم‌نامه و در نسبت درونی با اثر ممکن است اشکالات زیادی داشته باشد و شخصیت برساخته آن از حیث منطق درام واجد معایبی باشد اما بازیگر آن نقش را به‌خوبی بازی کند. خیلی از مواقع ضعف شخصیت پشت قدرت بازی بازیگر در بازنمایی آن شخصیت پنهان می‌ماند. به نظر می‌رسد توانمندی بازیگر در ایفای یک نقش را نباید با پردازش آن شخصیت در فیلم‌نامه از یک‌چشم نگریست. از این منظر بازی سارا بهرامی چشم‌گیر و قابل‌تحسین است هرچند که ممکن است شخصیت مهسا و موقعیت او در درام با ضعف‌هایی همراه باشد.

با همه این توصیفات «دارکوب» درخور توجه است و با این‌که قصه‌اش را یکدست و منسجم روایت نمی‌کند اما در آسیب‌شناسی سوژه و اجرای آن می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند و جهان ذهنی او را در خدمت سوژه بگیرد. کاش شعیبی با همان فرمان اولیه تا ته قصه می‌آمد تا فیلم به مقصد بهتری می‌رسید.

رضا صائمی/ فیلم

تیزر فیلم «دارکوب» 

آخرین ویرایش در %ب ظ، %23 %512 %1397 ساعت %15:%مرداد