روایت مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو از سال‌ها همکاری مشترک

07 تیر 1398
مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو

این بار فقط ما نیستیم!

سلیس: مارتین اسکورسیزی فیلم‌ساز و رابرت دنیروی بازیگر یکی از طولانی‏‌‌ترین و موفق‏‌‌ترین همکاری‏‌‌های هنری را در تاریخ سینمای امریکا دارند. اسکورسیزی و دنیرو در جلسه‏‌‌ای یک ساعت و نیمه در بیکن تیاتر منهتن با هم به گفت‏‌‌وگو نشستند و کارنامه‏‌‌ی فیلم‌سازی اسکورسیزی را مرور کردند؛ ازجمله ۹ فیلمی که او از سال ۱۹۷۳ تاکنون با حضور دنیرو ساخته است.

علاوه بر اشاراتی مختصر به آخرین همکاری‏‌‌ این دو در فیلم «آیریش‏‌‌من» که اواخر امسال از نتفلیکس پخش خواهد شد، اسکورسیزی خاطرات و جزئیاتی مربوط به پروژه‏‌‌های مختلف سینمایی‏‌‌اش را مرور کرد که یکی از نقاط مشترک آن‌ها حضور مؤثر دنیرو است. از انتخاب سوژه گرفته تا متقاعد کردن او برای تصمیماتی سرنوشت‏‌‌ساز که کارنامه‏‌‌ی فیلم‌سازی او را شکل داده است؛ از اقتباس از قصه زندگی جیک لاموتای بوکسور برای فیلم «گاو خشمگین» گرفته تا معرفی لئوناردو دی‏‌‌کاپریوی جوان به اسکورسیزی به‌عنوان بازیگری خلاق و مستعد.

از زمان خیابان‏‌‌های پایین‏‌‌شهر، دنیای گانگستری در سینما بیشتر و بیشتر از واقعیت فاصله گرفته است

آیریش‏‌‌من
اسکورسیزی و دنیرو صحبتشان را پس از پخش سکانس کوتاهی از فیلم «خیابان‏‌‌های پایین‌شهر، دیالوگی میان هاروی کایتل و رابرت دنیرو» آغاز کردند و اسکورسیزی درباره‏‌‌ی دنبال کردن ژانر گانگستری در «آیریش‏‌‌من» گفت: «از زمان خیابان‏‌‌های پایین‏‌‌شهر، دنیای گانگستری در سینما بیشتر و بیشتر از واقعیت فاصله گرفته است. حتی در فیلم جدید من، آیریش‏‌‌من ذات این آدم‏‌‌ها لزوماً ریشه در واقعیت ندارد و صرفاً می‏‌‌خواهیم بدانیم آن‌ها که هستند.»

دنیرو درباره‏‌‌ی رمان «شنیدم خانه‏‌‌ها را رنگ می‏‌‌کنی» نوشته چارلز برنت که منبع اقتباس فیلم آیریش من است، گفت: «این کتاب فوق‏‌‌العاده است». رمان برنت قصه آدمکشی به نام فرانک شیران معروف به آیریش‏‌‌من است. شنیده‏‌‌ام خانه‏‌‌ها را رنگ می‏‌‌کنی، اولین جمله‏‌‌ای است که جیمی هوفا به شیران می‏‌‌گوید، کسی که رابرت دنیرو در فیلم نقشش را ایفا می‏‌‌کند و رنگ کردن خانه‏‌‌ها درواقع اشاره به قتل دارد. در رمان برنت،‏‌‌ شیران یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم است که اعتراف کرده بیش از بیست‌وپنج قتل را به دستور دوستش هوفا انجام داده است. شیران درواقع برای راسل بوفالینو رئیس باند خلاف‌کاران کار می‏‌‌کرد که درنهایت از او خواست هوفا را هم به قتل برساند. کسی که اولین بار رمان برنت را خواند، دنیرو بود:‏‌‌ «گفتم مارتی باید این کتاب را بخوانی و نظرت را بگویی. قرار بود کار دیگری را شروع کنیم اما آیریش‏‌‌من را کلید زدیم.» اسکورسیزی در پاسخ به دنیرو و تأثیرش بر فیلم گفت: «من فکر می‏‌‌کنم تو عمیقاً روح این کاراکتر و این موقعیت و جهان داستان را درک کردی.»

گفت‏‌‌وگو درباره‏‌‌ی آیریش‏‌‌من داشت به پایان می‏‌‌رسید که یکی از حاضران در سالن فریاد زد و از اسکورسیزی و دنیرو خواست اطلاعات بیشتری درباره‏‌‌ی فیلم بدهند و اسکورسیزی پاسخ داد: «این فیلم هم در همان راستای کارهای قبلی است که باهم انجام داده‏‌‌ایم، همان فضایی که با آن شناخته‌شده‌ایم و فقط امیدوارم این بار از زاویه‏‌‌ی جدیدی به آن پا گذاشته باشیم. باگذشت زمان، معمولاً همه‌چیز را می‏‌‌توان خاص و متفاوت دید.»

میلوش فورمن دوست داشت این فیلم را با دنیرو بسازد، اما با حضور یک نویسنده‏‌‌ی دیگر.

سلطان کمدی

یکی از جذاب‏‌‌ترین بخش‏‌‌های گپ طولانی اسکورسیزی و دنیرو، درباره‏‌‌ی «سلطان کمدی» فیلمی ساخته ۱۹۸۲ با بازی دنیرو بود. دنیرو به‌شدت تحت تأثیر فیلم‌نامه‌ی «زیمرمن» قرار گرفت. زیمرمن فیلم‌نامه را در جشنواره کن به دنیرو و اسکورسیزی داده بود. میلوش فورمن دوست داشت این فیلم را با دنیرو بسازد، اما با حضور یک نویسنده‏‌‌ی دیگر. دنیرو هم از طرفی می‏‌‌خواست اسکورسیزی فیلم را کارگردانی کند، اما اسکورسیزی مطمئن نبود که دلش می‏‌‌خواهد فیلم را بسازد؛ و درنهایت دنیرو موفق شد اسکورسیزی را قانع کند و به گفته‏‌‌ی کارگردان ساختن این فیلم برای او یک تجربه‏‌‌ی مهم بود که چیزهای بسیاری از آن آموخته است. فیلم قصه‏‌‌ی مردی است که به امید اجرای یک مونولوگ در برنامه‏‌‌ی طنز شبانه‏‌‌ی تلویزیون، مجری برنامه را می‌دزدد.

 اسکورسیزی درباره‏‌‌ی تفاوت دیدگاهش با دنیرو به قصه در آن زمان گفت: «این کاراکتر آن‌قدر دلش می‏‌‌خواهد به تلویزیون برود که یک مجری تلویزیون را می‌دزدد. ولی چیزی که تو در قصه دیدی را من در آن زمان ندیدم، یعنی آن عطش سیری‏‌‌ناپذیر برای شهرت، آن‌هم به هر قیمتی.» اسکورسیزی اشاره کرد که این فیلم او را یاد «باید به سرت بیاید» جرج کیوکر می‏‌‌اندازد؛ قصه زن جوانی با بازی جودی هالیدی که بیلبوردی را برای تبلیغ خودش اجاره می‏‌‌کند وزندگی‌اش یک‌شبه زیر‌و‌رو می‏‌‌شود. اسکورسیزی به این نکته هم اشاره کرد که کاملاً می‏‌‌تواند درک کند چرا دنیرو در آن زمان، پس از موفقیت بیش‌ازاندازه‌ی «پدرخوانده‏‌‌ ۲» با این نقش ارتباط برقرار کرده بود.

اسکورسیزی: «وقتی فیلم اکران شد، ما را له کردند.»

اسکورسیزی و دنیرو پیش از ساختن فیلم باکسی ملاقات کردند که کاملاً شبیه روپرت پاپکین بود. هر دو به یاد کسی افتادند که مرتب برای دنیرو نامه می‏‌‌نوشت و او را به شام دعوت می‏‌‌کرد. دنیرو اسکورسیزی را با خودش به خانه‏‌‌ی این هوادار سمج برد. دنیرو آن ملاقات را این‌طور به خاطر می‏‌‌آورد: «یادم می‏‌‌آید که روی تخت این آدم در اتاق‌خوابش نشسته بودم، در خانه‏‌‌ای که هنوز با پدر و مادرش در آن زندگی می‏‌‌کرد.»

اسکورسیزی به واکنش منتقدان پس از اکران فیلم هم اشاره کرد و گفت: «وقتی فیلم اکران شد، ما را له کردند. آن زمان شوهای محبوبی از تلویزیون پخش می‏‌‌شد مثل اینترتینمنت تونایت که معتقد بودند ما تقصیر را به گردن رسانه‏‌‌ها انداخته‏‌‌ایم. آن زمان، خصوصاً بعد از اکران گاو خشمگین و دروازه بهشت و اینک آخرالزمان،‏‌‌ اصلاً وقت خوبی برای اکران چنین فیلمی نبود. آن‌ها انتظار دیگری از همکاری دوباره‏‌‌ی ما داشتند و این فیلم چیز کاملاً متفاوتی بود.»

علاوه بر این‏‌‌ها، برای اسکورسیزی، سلطان کمدی از یک‌جهت دیگر هم فیلم متفاوتی به شمار می‏‌‌رفت، چراکه این اولین پروژه‏‌‌ای بود که فیلم‌ساز باید با یک ستاره‏‌‌ی بزرگ در حد و اندازه‏‌‌ی جری لوئیس کار می‏‌‌کرد. اسکورسیزی به خاطر می‏‌‌آورد که یک روز سر صحنه‏‌‌ی فیلم‌برداری لوئیس را بی‏‌‌دلیل تا نیمه‏‌‌شب نگه‌داشته و روز بعد بازیگر با عصبانیت به او تذکر داده که «لطفاً اگر قرار است فیلم‌برداری طول بکشد و نیازی به حضور من نیست،‏‌‌ به من اطلاع دهید.» و اسکورسیزی که تا پیش‌ازاین به ساخت پروژه‏‌‌هایی با بودجه اندک و کار با دوستان صمیمی و نزدیکش مثل دنیرو عادت داشته،‏‌‌ برای اولین بار متوجه شده است که به گفته‏‌‌ی خودش «این بار فقط ما نیستیم!».

اسکورسیزی گفت: «تازه فهمیدم زمان در ساخت یک فیلم چه اهمیتی دارد.» اسکورسیزی در پایان اشاره می‏‌‌کند که سرنوشت سلطان کمدی درنهایت ختم به خیر شد. در سال ۱۹۹۰ مجله‏‌‌های سینمایی فیلم را یکی از بهترین‏‌‌های دهه‏‌‌ی هشتاد نامیدند: «مردم فکر می‏‌‌کنند فیلم سلطان کمدی یک فیلم پرفروش موفق بود ولی درواقع در زمان اکران به‌شدت نقد شد. حتی یادم هست در لس‏‌‌آنجلس اکران فیلم را با فیلم دیگری به اسم «از کوره دررفتن» جایگزین کردند.»

دنیرو: «من برای نساختن این فیلم خیلی مقاومت کردم، حتی شاید چند سال. چون از بوکس سر درنمی‌آوردم.»

گاو خشمگین

درباره‏‌‌ی مسیر پرپیچ‌وخمی که اسکورسیزی برای ساخت «گاو خشمگین»، درام سیاه‌وسفیدی با بازی رابرت دنیرو در نقش جیک لاموتا، بوکسور پشت سر گذاشته، بارها و بارها شنیده‏‌‌ایم. بااینکه امروز فیلم یکی از کلاسیک‏‌‌های کارنامه‏‌‌ی کارگردانش به شمار می‏‌‌رود، اما آن زمان اسکورسیزی تا مرز نساختن فیلم پیش رفت؛ پروژه‏‌‌ای که بیش از هر کس دیگر دنیرو به‌شدت به آن دل‌بسته بود. اسکورسیزی در گفت‏‌‌وگوی مفصلش با دنیرو گفت: «من برای نساختن این فیلم خیلی مقاومت کردم، حتی شاید چند سال. چون از بوکس سر درنمی‌آوردم.» اسکورسیزی اصولاً اهل ورزش نبوده و نیست و به همین دلیل اعتقاد داشت که «من نمی‏‌‌توانم این فیلم را بسازم، واقعاً از توان من خارج است.» البته فقط اسکورسیزی نبود که درباره‏‌‌ی این پروژه شک داشت.

اسکورسیزی: «تازه فهمیدم زمان در ساخت یک فیلم چه اهمیتی دارد.»

اروین وینکلر، تهیه‏‌‌کننده هم وقتی همراه با تهیه‏‌‌کننده‏‌‌ی دیگر اسکورسیزی و دنیرو را ملاقات کرد، گفت: «اصلاً چرا می‏‌‌خواهید درباره‏‌‌ی این آدم فیلم بسازید؟ طرف یک لاابالی است.» اسکورسیزی در پاسخ گفت:‏‌‌ «سؤالت منطقی است.» و سپس رو به دنیرو کرد تا او جواب دهد. اسکورسیزی در توصیف جواب دنیرو به او گفت: «واکنش تو عالی و کوبنده بود، گفتی نه، این‌طور نیست.» چند سال بعد وینکلر هم درباره‏‌‌ی حواشی پشت‌صحنه‌ی فیلم گفت که تهیه‏‌‌کنندگان تقریباً برای کنسل کردن پروژه به توافق رسیده بودند؛ اما یک سال بعد، فیلم برای هشت جایزه‏‌‌ی اسکار نامزد شد و درنهایت دو جایزه را از آکادمی دریافت کرد؛ یکی برای بازی دنیرو و دیگری برای تدوین تلما شونمیکر.

سکوت
مذهب و ایمان یکی از مضامین پس‏‌‌زمینه‏‌‌ی آثار اسکورسیزی است و در «سکوت» ۲۰۱۶، او عمیقاً با این سوژه درگیر می‏‌‌شود. درباره‏‌‌ی انگیزه و منبع الهام فیلم، اسکورسیزی درباره‏‌‌ی رابطه‏‌‌اش با مقوله‏‌‌ی ایمان و مذهب توضیحاتی داد و گفت: «برای من آن ایمانی که در کودکی شناختم، تغییر کرده است، کشمکشی طولانی و مداوم با این مقوله داشته‏‌‌ام و البته خواهم داشت، اما امیدوارم این کشمکش به ایمانی بالغ‏‌‌تر ختم شود.» اسکورسیزی اشاره کرد که بعد از اکران فیلم «سکوت»، یادداشتی از ترنس مالیک دریافت کرده که فیلم را دیده و تنها یک جمله از آن را خوب به خاطر سپرده است: «مسیح از ما چه می‏‌‌خواهد؟» برای اسکورسیزی این پرسش بسیار عمیق است، «چه ایمان داشته باشید چه نداشته باشید» و همین ذهنیت منشأ تصویری است که اسکورسیزی از ایمان و مذهب در جهان سینمایی‏‌‌اش ترسیم کرده است.

دی‏‌‌کاپریو
تقریباً در انتهای جلسه بود که دنیرو و اسکورسیزی درباره‏‌‌ی «گرگ وال‏‌‌استریت» و ساخته‌شدن فیلمی که به گفته‏‌‌ی خود کارگردان، «یک قصه‏‌‌ی کاملاً آمریکایی درباره‏‌‌ی سرزمین فرصت‏‌‌ها» بود، صحبت می‏‌‌کردند که دی‏‌‌کاپریو که در ردیف اول بین جمعیت حاضر در سالن نشسته بود و تا آن لحظه کسی متوجه حضورش نشده بود، برای آن دو دست تکان داد و اسکورسیزی به بهانه‏‌‌ی حضور او به این نکته اشاره کرد که درواقع کسی که دی‏‌‌کاپریو را به او معرفی کرده، رابرت دنیرو بوده است، «کاری که به‌ندرت انجام می‏‌‌دهد».

پس از همکاری دنیرو و دی‏‌‌کاپریو در سال ۱۹۹۳ در فیلم «زندگی یک پسر» دنیرو مدام از توانایی‏‌‌های بازیگری دی‏‌‌کاپریو برای اسکورسیزی تعریف می‏‌‌کرد و می‏‌‌گفت او بازیگری «تأثیرگذار» است؛ جملات و کلماتی که به گفته‏‌‌ی اسکورسیزی «خیلی کم‏‌‌ پیش می‏‌‌آید که از دهان دنیرو بیرون بیاید.» دنیرو به اسکورسیزی گفت که باید از دی‏‌‌کاپریو دریکی از فیلم‏‌‌هایش استفاده کند.

البته تا سال ۲۰۰۲ و فیلم «دار و دسته‏‌‌ی نیویورکی‌ها» این همکاری شکل نگرفت اما پس از اولین تجربه‏‌‌ی همکاری، اسکورسیزی و دی‏‌‌کاپریو در چهار فیلم دیگر هم با یکدیگر همکاری کردند که ماندگارترین نقش‏‌‌های کارنامه‏‌‌ی بازیگری دی‏‌‌کاپریو را رقم‌زده است. اسکورسیزی صحبت‏‌‌هایش را درباره‏‌‌ی دی‏‌‌کاپریو این‌طور ادامه داد: «او فیلم‏‌‌هایی که ما ساخته بودیم را دوست داشت و دلش می‏‌‌خواست او هم در ساخته‌شدن چنین فیلم‏‌‌هایی سهیم باشد و از پرداختن به موضوعات خاص وحشت نداشته باشد.» درنهایت اسکورسیزی صحبت‏‌‌ درباره‏‌‌ی «گرگ وال‏‌‌استریت» را با اشاره به واکنش یکی از اعضای کابینه نسبت به فیلم تمام کرد، «او به من گفت فیلم گرگ وال‏‌‌استریت، تصویر نادرستی از دنیای پول و سرمایه ساخته است.»

ترجمه: لیدا صدرالعلمایی، سازندگ