درباره آلبوم جدید راجر واترز «آیا این همان زندگی است که واقعاً می‌خواهید؟»

24 خرداد 1396
Is This The Life We Really Want Is This The Life We Really Want

در حسرت عشق و امید

«راجر واترز» یکی از ستون‌های اصلی گروه قدیمی پینک فلوید، پس از ۲۵ سال آلبوم جدید را با نام «آیا این همان زندگی است که واقعاً می‌خواهید؟» (Is This The Life We Really Want) منتشر کرد. واترز که در سال‌های اخیر کنسرت‌های زیادی اجرا کرده بود، با این آلبوم به نگرش تاریک و بدبینانهٔ خود و البته به کار آفرینش ناب بازمی‌گردد. آلبوم جدید، سراسر وصف دنیایی خشن و نومیدکننده است...

آلبوم جدید راجر واترز درواقع پنجمین و آخرین آلبوم اوست که درعین‌حال پرسشی است که این هنرمند ۷۴ ساله با شنونده‌اش در میان می‌گذارد. آثار راجر واترز که تا اواسط دههٔ هشتاد میلادی، در چارچوب فعالیت‌های گروه پینک فلوید ارائه می‌شد، همیشه بر وجه تاریک زندگی و بخصوص بر چهرهٔ خشن و «جاهل» جامعه تأکید داشته است.

ساخته‌های قبلی او که برخی را باید جزو آثار کلاسیک موسیقی نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم دانست، هر یک با درون‌مایه‌ای مشخص و ثابت شکل‌گرفته‌اند. به‌عنوان‌مثال آلبوم «دیوار» (The Wall) که شاید معروف‌ترین کارگروه پینک فلوید باشد، بر محور دشواری تطابق با جامعه ساخته‌شده است: تعلیم و تربیت نافرجام، خشونت بیهوده با کودکان، ناسازگاری جامعه با فردیت...

اشعار متعدد آلبوم قدیمی‌تر پینک فلوید به اسم «نیمهٔ تاریک ماه» هم بااینکه از موضوعاتی مثل جنگ، پول یا خشونت اجتماعی سخن می‌گویند اما درنهایت همگی بر محور نابهنجاری‌های روانی ساخته‌شده‌اند؛ اما آلبوم جدید راجر واترز که پنجمین آلبوم مستقل او - جدا از گروه پینک فلوید - محسوب می‌شود، انعکاسی است از اوضاع آشفته و سردرگم دنیای کنونی: نگرانی آدم‌ها از جنگ و خشونت، ترس از نابودی محیط‌زیست و  البته «دیوار» نادانی و خودبینی برخی از زمامداران سیاسی که جز خستگی و یأس نتیجه‌ای ندارد. این حس خستگی و درعین‌حال پافشاری در نپذیرفتن وضعیت موجود، رنگ‌هایی تیره و تاریک و لحنی گرفته اما بسیار زیبا به اثر جدید راجر واترز داده است.
باگذشت سال‌ها بعید نیست که از این آلبوم واترز به‌عنوان یکی از آثار برجستهٔ او نام‌برده شود.

خبر انتشار آلبوم جدید، در اواخر سال ۲۰۱۴ میلادی منتشرشده بود و هواداران منتظر بودند واترز سال آلبوم خود را – که آن زمان «سرزمین قلب‌ها» نام داشت – در سال ۲۰۱۵ به بازار عرضه کند. انتظاری که با دو سال تأخیر برآورده شد تا واترز برخی قطعات را بازنویسی و ضبط مجدد کند و حتی قطعات جدیدی نیز به مجموعه اضافه کند.

آلبومی که روز دوم ژوئن در سراسر جهان عرضه شد، در یک‌کلام نسخه‌ای است به‌روز شده از دو آلبوم پیشین او: «برش نهایی» (FinalCut-1983) که آخرین همکاری او با پینک فلوید بود، اما بسیاری آن را به‌واسطه دخالت فراوان واترز در فرم و محتوا – که همین هم سبب جدایی او از گروه شد – «برش نهایی» را تقریباً آلبوم شخصی خود او می‌خوانند و «تفریح تا سر حد مرگ» که موفق‌ترین و پرفروش‌ترین آلبوم شخصی واترز بوده است. آلبومی مفهومی و یکپارچه که همچون همیشه تمامی قطعات به هم مرتبط‌اند و تصویر کاملی از یک وضعیت تیره را نشان می‌دهند.

در حقیقت جنس موسیقی و حال و هوای تنظیم و ساز بندی کاملاً یادآور این دو آلبوم (به‌خصوص دومی) است. درواقع برخلاف آثار شخصی قبلی که او تلاش می‌کرد فضاهای موسیقایی جدیدی را تجربه کند، در اینجا خبری از نوآوری خاصی نیست و همان مسیر قبلی ادامه دارد. محتوا و لحن اشعار نیز همانند برش نهایی، تندوتیز و پر کنایه است. واترز در جای‌جای آلبوم به‌شدت به مردم جهان می‌تازد و آن‌ها را احمق و بی‌خاصیت می‌شمارد که اختیار خود را به دست رهبرانی تهی‌مغز و متعصب می‌سپارند. او با ارائه تصویری پاد آرمان‌شهری از جهان در آینده نزدیک، تلاش می‌کند به مخاطب خود نهیب بزند که از سرخوشی و بی‌خیالی که امروز اسیرش شده بیرون بیاید و به مسائل مهم‌تری توجه کند. مفاهیمی که البته با حجم عظیمی از تشبیهات و استعارات جذاب ارائه می‌شوند. این استعارات آن‌قدر زیاد و بعضاً دوپهلو هستند که معانی ثانویه جالبی نیز به ذهن متبادر می‌کنند و طرفداران دیرینه واترز و پینک فلوید تعابیر عجیبی از آن‌ها برداشت کرده‌اند، مانند تمسخر گروه‌های هوی‌متال نسل جدید و حتی طعنه‌های سنگین به دیوید گیلمور! واترز حتی به دوره نخست فعالیت خود همراه با پینک فلوید در دهه هفتاد و آثاری همچون «ای‌کاش اینجا بودی» (Wish You Were Here) و «زمان» (Time) نیز اشاراتی می‌کند که تلویحاً می‌توان برداشت کرد او از رویکرد قدیمی خود پشیمان است و آن را سبک و سطحی می‌شمارد.

قطعه نخست آلبوم، با گلایه از خدا آغاز می‌شود که پس از مقدمه‌ای کوتاه در قطعه «پیش دیده» (Déjà Vu) طرح می‌شود. قطعه‌ای که درواقع ادامه آهنگ سه‌قسمتی «آنچه خدا بخواهد» (What God Wants) در آلبوم تفریح تا سر حد مرگ است. نگاهی مشکوک و کنایه‌آمیز به تقدیر الهی که طی آن خواننده می‌گوید خدا انسان را رها کرده تا هرچه می‌خواهد بکند؛ تا جایی که از این اختیار خودخواسته آن‌قدر به وجد می‌آید که خود را در مقام خدای جهان می‌بیند. زمین‌بر اثر حرص و طمع زیاده‌خواهان و جنگ‌آوران نابودشده است و بنابراین، دیگر فرقی نمی‌کند که خدا چه بخواهد!

قطعه سوم، «آخرین پناه‌جو»  (The Last Refugee) نام دارد. این قطعه شرح‌حال مهاجر آواره‌ای است که جنگ، زندگی سرخوشانه او را به دربه‌دری بدل کرده است. ترانه‌ای غمگین که واترز با طعنه خطاب به کسانی که جنگ‌ها را «حماسه» می‌دانند، نشان می‌دهد که این حماسه چگونه زندگی انسان‌ها را تباه می‌کند. مهاجر در حین فرار از جنگ، فرزندش را ازدست‌داده و غم نبودش را با رؤیای خداحافظی با کودک در کنار دریا تسکین می‌دهد. اشاره‌ای واضح به آیلان کوردی، کودک سه‌ساله جنگ‌زده سوریه‌ای که سال ۲۰۱۵ در حین مهاجرت به اروپا در دریای مدیترانه غرق شد و تصویر جسد بی‌جانش تا مدت‌ها رسانه‌های جهان و افکار عمومی را تحت تأثیر قرار داده بود. فضاسازی و تعابیر واترز در این قطعه، تلنگری به مردم اروپا که نفرت فراوانی از مهاجرین دارند و آن‌ها را مزاحمانی می‌دانند که جز ناامنی و از بین رفتن فرصت‌های شغلی، چیزی به همراه نمی‌آورند. واترز معتقد است در آینده پس از خاتمه جنگی بزرگ و فراگیر در تمام جهان، مهاجران تنها بازماندگان نوع بشر بر زمین خواهند بود وزندگی جدید انسانی را با امیدی بازیافته به‌پیش خواهند برد.

«تجسم کن» (Picture That) یکی از مهم‌ترین فرازهای آلبوم است که ازنظر موسیقایی بیشترین شباهت را به آلبوم دهه نودی واترز دارد. قطعه‌ای که ارجاعات فراوان به اتفاقات روزمره سیاسی دارد و مصرع‌های فراوانی در آن با عبارت «تجسم کن» آغاز می‌شود؛ یادآور قطعه ماندگار «تصور کن» (Imagine) جان لنون. با این تفاوت که اگر آنجا سعی در ترسیم مختصات یک آرمان‌شهر زمینی و همراهی مخاطب برای رسیدن به آن شده بود، اینجا واترز با ارائه تصاویر سیاه و اسف‌بار، اوضاع زندگی امروز بشری را به رخ مخاطب می‌کشد. روی صحبت واترز مشخصاً به ساختار سیاسی آمریکا است و آن را به مستراحی تشبیه می‌کند که لوله فاضلاب ندارد و مردی بی‌مغز (مشخصاً ترامپ) آن را اداره می‌کند. از تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر بی‌هویتی و ازخودبیگانگی عمومی می‌گوید؛ از مردمی که در کنسرت‌ها بلیت ردیف اول را می‌گیرند تا از خودشان و از کنسرت فیلم سلفی بگیرند و با اشتراک گذاشتن در صفحه مجازی خود، کسب اعتبار کنند. در حقیقت او سعی می‌کند وضعیت ناگوار جهانی را به مخاطب غافل سلفی بگیر یادآور شود. واترز جهان را به خودرویی توصیف می‌کند که کل اعضای یک خانواده دران نشسته‌اند. خودرو از مسیر خود منحرف‌شده و چیزی نمانده که محکم به کناره جاده برخورد کند. مشابه این تعبیر را واترز قبلاً در قطعه «دو خورشید در یک غروب» (Two Suns In The Sunset) آورده بود و این سؤال پیش می‌آید که آیا وضعیت جهان ازنظر او طی سی‌وپنج سال تغییری نکرده است؟ یا او دیگر از درک تغییرات عاجز مانده؟

«استخوان‌های شکسته» (Broken bones)، پنجمین قطعه آلبوم است که با تم موسیقی کانتری و مضمون ثابت این سبک آغاز می‌شود: نگاه خیره به آسمان و ستاره‌ها و شگفتی از عظمت کائنات و حقارت انسان در برابر آن. یک‌جور «همان همیشگی» که احتمالاً مخاطب با اکراه پس می‌زند؛ اما واترز با علم به این نکته پس از دقیقه آغازین، ناگهان فضای شعر را تغییر می‌دهد سراغ مفاهیم سیاسی می‌رود؛ احتمالاً حرکتی طعنه‌آمیز نسبت به فراگیری مجدد و گسترده سبک کانتری در موسیقی امروز جهان و نوعی سقلمه زدن به مخاطبی که ازنظر واترز نیاز دارد به مسائل جدی‌تری توجه کند. او در ادامه از فرصتی می‌گوید که پس از جنگ جهانی دوم برای ساخت جهان جدید از دست رفت و خرج رسیدن به «رؤیای آمریکایی» شد؛ اما اشاره جالب او در این ترانه، به «تهران» است! واترز نوزادان را موجودات معصوم و بی‌آزاری می‌داند که به کسی آزار نمی‌رسانند؛ چه در شهری در لوئیزیانای آمریکا به دنیا آمده باشند، چه متولد تهران باشند. این بزرگ‌ترها هستند که به آن‌ها می‌آموزند برای رستگاری و قدم زدن در مسیر رضای الهی، باید نفرت ورزید و با دیگران جنگید.

همان‌طور که از نام آلبوم برمی‌آید، «آیا این همان زندگی است که واقعاً می‌خواهید؟» محوری‌ترین قطعهٔ آلبوم و نقطهٔ اوج آن است. جایی که واترز با عباراتی خشمگینانه به‌تندی بر رهبران دنیای جدید می‌تازد و از استفاده احمقانه و پاد آرمان‌شهری مردم از شیوه‌های دموکراتیک می‌نالد. او مستقیماً به ترامپ و تلویحاً به نایجل فاراژ اشاره دارد و  آن‌ها را «غازهای چاق و ابله» ای می‌خواند که با استفاده فریب‌کارانه از ابزار ترس و کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم به قدرت می‌رسند و برای رسیدن به اهداف جاه‌طلبانه‌شان، حاضرند حقوق اولیهٔ مردم را هم زیر پا بگذارند. او با تشبیهات استعاری، طبقات مختلف مردم را از چهره‌های مشهور تا خیابان خواب، به مورچه تشبیه می‌کند. مورچه‌هایی که هوش لازم را برای درک درد و رنج همنوع خود ندارند و سرشان به کار خودشان است، غافل از این‌که خود نیز عمر کوتاهی دارند و به‌زودی و به‌سادگی از میان خواهند رفت. واترز به ریالیتی شوهای تلویزیونی حمله می‌کند و آن‌ها را در بی‌بخاری و حماقت مردم تأثیرگذار می‌داند و ترامپ را نیز فرزند نامشروع همین برنامه‌های تلویزیونی می‌خواند.

واترز در دو قطعهٔ «پرنده در تندباد» (Bird In A Gale) و «زیباترین دختر» (The Most Beautiful Girl) مجدداً به ترکیب آشنای عشق و سیاست می‌پردازد. او از قصه‌ای عاشقانه می‌گوید و فرماندهان جنگی که کیلومترها دورتر از صحنه نبرد، با جنگ‌افزارهای پیشرفته‌شان به این عشق حمله‌ور می‌شوند. «کمیته مخفی، در آشیانه‌ای گرم و دور از سرمای کشنده بیابان، دکمه‌ای را فشار می‌دهد، کلیدی را می‌چرخاند تا پیوند موهای تو را از هم بگسلد». او به‌طعنه، مجسمه آزادی را نمادی مضحک می‌خواند که در آغوش جنگ‌طلبان به رقص مشغول است و هم‌زمان به شکلی ابلهانه آن‌ها را ملامت می‌کند.

اینتم عشق و سیاست در «رزها را بو کن» (Smell The Roses) نیز ادامه می‌یابد و خواننده با زبانی نیشدار و شیطنت‌آمیز، به افسون شهرت و ثروت اشاره می‌کند که چگونه به آسمان می‌رود و به شکل بمب و شیمیایی‌بر سر مردم هوار می‌شود و جهان را مملو از اجساد متعفن می‌کند.

سه قطعه پایانی آلبوم، تکمله‌ای است ناامیدانه و افسرده از وضعیت عشق در جهان امروز. «منتظرش باش» (Wait for Her) برگردانی است از شعر معروف «انتظارها» از محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی که در آن عاشق را با تعابیری زیبا و باشکوه، به انتظار برای وصال معشوق تشویق می‌کند. واترز در دو قطعه «اقیانوس‌ها دور» (Oceans Apart) و «جزئی از من مُرد» (Part Of Me Died) گویی در پاسخ به درویش، عشق والای قدیمی را ازدست‌رفته می‌خواند و معتقد است معشوق به موجودی سهل‌الوصول و در دسترس تبدیل‌شده است که با وصال بی‌دردسر و مبتذل شدن مفهوم عشق، بخشی از وجود انسان می‌میرد و از همین روست که بلایا به سمت او هجوم می‌آورند و از او موجودی وحشی، متجاوز، کور، خودبسنده و متعصب می‌سازد. هشداری تلخ و تند به نوع بشر که تا دیر نشده به خود بیاید تا حداقل «در آغوش عشق جان بدهد.»

واکنش‌ها به آلبوم جدید واترز تا به اینجا امیدوارکننده بوده و منتقدان آن را ستوده‌اند. هرچند مهم‌ترین پاشنه آشیل آن را زبان صریح و مستقیم برخی قطعات دانسته‌اند که نشان‌دهنده میزان خشم و عصبانیت واترز است و ممکن است کمی آزاردهنده باشد. گرچه در مقایسه با برش نهایی، اشعار و محتوای آن‌ها و موسیقی اثر از امتزاج و هماهنگی مناسب‌تری برخوردارند، اما کیفیت کار نوازنده‌ها و ساز بندی اثر به آن کار نمی‌رسد. هرچند که حضور نایجل گادریچ از اعضای گروه «ریدیوهد» به‌عنوان مهندس صدا و تهیه‌کننده در ارتقای کیفیت آلبوم تأثیر فراوانی گذاشته است.