سوزان سانتاگ: نوشتن از زندگی سخت‌تر است!

سوزان سانتاگ سوزان سانتاگ

نگاه سوزان سانتاگ درباره هنر نویسندگی

 انتشارات اف.اس.جی به‌تازگی مجموعه جدیدی از داستان‌های کوتاه «سوزان سانتاگ» به نام «پرس‌وجو» را منتشر کرده است. به همین مناسبت «امیلی تمپل»، نویسنده و منتقد در مطلبی که در «لیت‌هاب» منتشرشده، گزیده‌ای از گفته‌های سوزان سانتاگ را مرور کرده است. امیلی تمپل، در مطلبی به‌مرور مجموعه جدیدی از داستان‌های کوتاه سوزان سانتاگ به نام «پرس‌وجو» پرداخته است. او مطلبش را این‌گونه آغاز می‌کند؛ «من همیشه برای خواندن کارهای بیشتر از سانتاگ هیجان‌زده هستم چون همیشه به نظر می‌رسد چیزهای بیشتری برای خواندن و یادگرفتن وجود دارد. سانتاگ در سال ۲۰۰۴ میلادی درگذشت. اگر مجلات که او به آن‌ها مطلب داده را بشمارید، خواهید دید که به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای پرکار بوده است. من از دیدن نوشته‌های او به وجد می‌آیم. بسیاری از نویسندگان سانتاگ را می‌ستایند، بخشی از این ستایش، به خاطر نظرات متفاوت او در مورد نوشتن است و اینکه متن خوب چه خصوصیاتی باید داشته باشد. باوجود بعضی تناقضات، نظرات او درست هستند که برخی از آن‌ها را جمع‌آوری کرده‌ام».

نویسنده باید چه شخصیتی داشته باشد؟

نویسنده باید صاحب این چهار شخصیت باشد:

  1. دیوانه
  2. احمق و ابله
  3. صاحب سبک
  4. منتقد

اولین مورد چیزهای موردنیاز برای نوشتن را فراهم می‌کند، دومین مورد امکان ظاهر شدن می‌دهد، سومین مورد طعم‌دهنده است و چهارمین مورد هوش است. یک نویسنده عالی دارای هر چهار شخصیت است اما تنها با دارا بودن دو شخصیت اول هم می‌توانید یک نویسنده خوب باشید، این دو جزو مهم‌ترین موارد هستند.[1]

یا ساده‌تر:

برای یک نویسنده خوب بودن:

همه‌چیز را درباره صفت‌ها و نشانه‌گذاری (ریتم و وزن) بدانید، هوشی اخلاقی داشته باشید. این اقتدار واقعی را در یک نویسنده ایجاد می‌کند.[2]

درباره پیدا کردن الهام در زندگی روزمره:

کارها را انجام دهید، اعتمادبه‌نفس داشته باشید، کنجکاو باشید، منتظر نباشید الهام ناگهانی به سمت شما پرتاب شود یا جامعه به کمکتان بیاید.[3]
درباره اصول اخلاقی نویسنده:

بدیهی است، من نویسنده رمان‌ها، داستان‌ها و نمایشنامه‌ها را به‌عنوان یک نماینده اخلاق می‌بینم. به این معنا نیست که هر حس مستقیم یا ساده‌ای اخلاقی باشد. نویسندگان داستان‌های جدی عملاً به مسائل اخلاقی فکر می‌کنند. آن‌ها داستان‌ها را تعریف می‌کنند، روایت می‌کنند. آن‌ها انسانیت مشترک ما را در داستان‌هایشان به تصویر می‌کشند، هرچند که آن زندگی ممکن است از خود ما دور باشد ولی می‌توانیم درک کنیم. آن‌ها تخیل ما را تحریک می‌کنند. داستان‌هایی که آن‌ها می‌گویند پیچیده و با تفصیل هستند، درنتیجه همدردی ما را بهبود می‌بخشند. آن‌ها قضاوت اخلاقی را به ما آموزش می‌دهند.[4]

به شهرت رسیدن درزمینهٔ داستان معاصر:

خوشحالم که از افسردگی که خاص داستان معاصر است، رها هستم. نمی‌خواهم بیگانگی را توضیح دهم. این چیزی نیست که احساس می‌کنم. من علاقه‌مند به انواع مختلف مشارکت پرشور هستم. در همه‌کاره‌ایم می‌گویند: جدی باش، احساساتی باش، سرزنده باش.[5]

درباره من (ایگو):

منِ من، ضعیف، محتاط و بسیار معقول و منطقی است. نویسندگان خوب خودخواهی را فریاد می‌زنند، حتی به شکلی احمقانه. منِ عاقل، منتقدان آن‌ها را تصحیح می‌کنند، اما عقلانیت آن‌ها به خلاقیت و استعداد فکری‌شان وابسته است.[6]

درباره دو نوع نویسنده:

بعضی نویسندگان برونگرا هستند همانند هومر و تولستوی یا درون‌گرا مثل کافکا. جهان یا دیوانگی. هومر به‌اضافه تولستوی، همانند تصویری مجازی است– سعی کنید جهانی را با درجه رفیعی از خیرخواهی و نیکوکاری فراتر از قضاوت نمایش دهید- یا دیوانگی را نشان دهید. اولی بسیار بهتر است اما من از نوع نویسندگان دوم هستم.[7]

درباره توجه:

توجه کنید. همه‌چیز وابسته به توجه کردن است. همه‌چیز در توجه حداکثری به چیزهایی است که در بیرون وجود دارد. برخی از تعهدات که در زندگی با آن‌ها مواجه هستید را بهانه قرار ندهید. توجه حیاتی است. شما را به دیگران ارتباط می‌دهد و پر از اشتیاق می‌کند. مشتاق باشید.[8]

درباره این‌که چه چیزی او را به نوشتن واداشت:

خواندن که به‌ندرت با آنچه می‌نویسم در ارتباط است یا امید به نوشتن. من در مورد تاریخ هنر، تاریخ معماری، شناخت موسیقی، کتاب‌های دانشگاهی در مورد موضوعات متفاوت و شعر بسیار خوانده‌ام. شروع کردن تا حدی سخت است. از طریق خواندن و گوش دادن به موسیقی که به من انرژی می‌دهد و همچنین مرا مضطرب و بی‌قرار می‌کند، از نوشتن طفره می‌روم. در مورد ننوشتن احساس گناه می‌کنم.[9]

درباره این‌که چه کتاب‌هایی را باید خواند:

باید مراقب کتاب‌هایی که می‌خوانم باشم. نمی‌توانم به کتابی که چیزی برای ارائه به من ندارد توجه کنم. من عاشق نثر خیال‌انگیزم. برای این‌که کمتر گیج شوید، باید بگویم بسیاری از نویسندگان موردعلاقه من در زمان جوانی شاعر بوده‌اند یا شاعر هستند. هیچ خبری از متن نظری در آن نیست. در حقیقت، سبک من موردپسند جامع نیست. عاشق کتاب‌های «جنی گرهارت» نوشته درایزر، «دموکراسی» نوشته دیدین، «شاهین مهاجر» نوشته گلن وی وسکات و «پدرمرده» از دونالد بارتلمی هستم.[10]

در نوشتن عقاید و خصوصیات شخصی خود را بیان کنید

نوشتن، کاری رازآلود است. فرد باید در سطوح متفاوتی از درک و اجرا باشد، در حالت هوشیاری و آگاهی کامل و در حالت سادگی و بی‌خبری باشد. هرچند این موضوع در مورد هر هنری صدق می‌کند اما در مورد نوشتن بیشتر صادق است. چون نویسنده برخلاف نقاش یا آهنگساز در مدیومی کار می‌کند که تمام‌وقت در اختیار آن است و تمام اوقات بیداری‌اش را صرف آن می‌کند. کافکا گفته است: «گفت‌وگو به هر چیزی که من فکر می‌کنم اهمیت، جدیت و حقیقت هر آنچه را که به آن فکر می‌کنم از بین می‌برد.» فکر می‌کنم اکثر نویسندگانی نسبت به گفت‌وگو و آنچه از استفاده‌های معمول از زبان پدید می‌آید، بدگمان هستند. آدم‌ها به شیوه‌های مختلفی با این مشکل برخورد می‌کنند. برخی به‌سختی صحبت می‌کنند. برخی دیگر نمایش‌های پنهانی و بازجویی اجرا می‌کنند، همان کاری که من با شما انجام می‌دهم و چیزهای زیادی آشکار می‌شود. تعهد مادام‌العمر به نوشتن نیازمند تعادل بین این نیازهای ناسازگار است؛ اما من فکر می‌کنم این مدل نوشتن برای بیان عقاید شخصی ناصحیح است. آنچه من در زمان نوشتن عقاید و خصوصیات خود انجام می‌دهم، ماشین‌تحریرم را نابود می‌کند. نوشتن از زندگی و کار کردن پیچیده‌تر است.[11]

درباره این‌که نویسندگان خوب باید چه‌کارهایی انجام دهند:

اغلب از من می‌پرسند آیا کاری وجود دارد که باید نویسندگان انجام دهند و اخیراً در مصاحبه‌ای گفتم: «چیزهای زیاد. عشق به کلمات، توجه زیاد به جملات و گفته‌ها و توجه کردن به جهان.» نیازی به گفتن نیست، قبل از اینکه از این عبارات جسورانه استفاده کردم، به استانداردهای بیشتری برای فضیلت نویسندگان فکر می‌کردم. به‌عنوان‌مثال وقتی می‌گویم «جدی باشید» منظورم این است که هرگز نگران نباشید و این مانع طنز یا شوخی نمی‌شود؛ و اگر به من اجازه دهید یک مورد دیگر اضافه کنم: «زمانی کار خود را آغاز کنید که مشخصاً تحت تأثیر داستایوسکی، تولستوی، تورگنیف و چخوف قرارگرفته باشید».[12]

نوشتن در مورد خویشتن:

نوشتن در مورد خودم نسبت به چیزی که می‌خواهم در مورد آن بنویسم، به نظر مسیر غیرمستقیمی دارد. اگرچه مسیر تکامل من به‌عنوان یک نویسنده به‌سوی آزادی بیشتر من استفاده بیشتر از تجربیات شخصی من بوده، من هرگز متقاعد نشدم که سلیقه‌های من، بخت‌یاری و بدبختی‌های من شخصیت خاص یا نمونه‌ای برای تقلید دارند. زندگی من سرمایه‌ام است. سرمایه من تخیلم است. من دوست دارم استعمار کنم.[13]

هنر به‌عنوان وجود نجات‌بخش:

برای من ادبیات یک ندا و فراخوانی است، حتی یک نوع رهایی و رستگاری. من را با مشترکاتی که بیش از ۲۰۰۰ سال قدمت دارد، متصل می‌کند. ما از گذشته چه چیزی داریم؟ هنر و اندیشه. این‌ها مواردی هستند که باقی می‌مانند و همچنان مردم را تغذیه می‌کند و به آن‌ها ایده‌های بهتری ارائه می‌دهد. احساسات بهتر یا ایده سکوت که به شخص این امکان را می‌دهد تا فکر کند یا احساس کند که ازنظر من یکی است.[14]
چگونه یک نویسنده باشید:

این دیوانگی است... باید وسواس داشته باشید. همیشه برایم می‌نویسند یا از من می‌پرسند: «برای اینکه نویسنده شوم چه‌کاری باید بکنم؟» من می‌گویم خب، آیا واقعاً می‌خواهید نویسنده شوید؟ نویسنده شدن شبیه چیزی نیست که قبلاً بخواهید باشید. شما تقریباً نمی‌توانید کمکی کنید جز این‌که نویسنده باشید؛ اما باید وسواس داشته باشید. در غیر این صورت، نوشتن کاملاً خوب است، همان‌گونه که کشیدن نقاشی یا نواختن یک ساز موسیقی خوب است و چرا آدم‌ها نباید بنویسند؟ من کاملاً با این نظر مخالف هستم که تنها نویسندگان می‌توانند بنویسند. چرا مردم نمی‌توانند این کار را به‌عنوان یک فعالیت هنری در نظر بگیرند؟... اما اگر واقعاً می‌خواهید زندگی خود را طوری بسازید تا یک نویسنده باشید، این‌یک بردگی خودخواسته است. طبیعی است که شما هم‌زمان هم برده و هم کارفرما هستید و این‌یک محرک خیلی خوب است.[15] 

[1]. از (تولد دوباره: روزنوشت‌ها و خاطرات ۱۹۴۷-۱۹۶۳)

[2]. (از وقتی آگاهی در جسم مهار می‌شود: روزنوشت‌ها و خاطرات ۱۹۶۴-۱۹۸۰)

[3]. (از سخنرانی جشن آغاز تحصیل دانشکده واسر- ۲۰۰۳)

[4]. (از کتاب درعین‌حال: رمان‌نویس و استدلال اخلاقی)

 [5]. (از مصاحبه با لسلی گریس- ۱۹۹۲)

 [6]. (از تولد دوباره: روزنوشت‌ها و خاطرات ۱۹۴۷-۱۹۶۳)

[7]. (همان)

 [8]. (از سخنرانی جشن آغاز تحصیل دانشکده واسر- ۲۰۰۳)

 [9]. (از مصاحبه با پاریس ریویو)

 [10]. (از مصاحبه با پاریس ریویو)

 [11]. (از مصاحبه با جفری مووی‌یس)

 [12]. (از کتاب درعین‌حال: رمان‌نویس و استدلال اخلاقی)

[13]. (از مصاحبه با جفری مووی‌یس)

[14]. (از مصاحبه با لسلی گریس- ۱۹۹۲)

[15]. (از گفت‌وگویی در مرکز فرهنگی غیرانتفاعی 92Y)