چاپ کردن این صفحه

نقش سینما در تصویر فاجعه

04 ارديبهشت 1398
«زلزله» (1974) «زلزله» (1974)

ذهنیت هشداردهنده و پیشگیرانه

ناصر سهرابی

سرپل ذهاب با آن سابقه تاریخی بلندآوازه‌اش اکنون تبدیل به ویرانه گشته و همچون گورستان خاطرات به نظر می‌آید. گورستان انسان‌های عاشقی که بارها در دل همان زمین عشق را تجربه کرده بودند، ولی کابوس مرگ مجال زیستن را از آن‌ها گرفت و جز یاد و خاطره‌ای اندوهناک و تلخ از آن‌ها بر جای نگذاشت.

کودکان سرپل ذهاب هیچ‌گاه ناقوس خوفناک زلزله را از یاد نمی‌برند و همیشه به خاطر می‌سپارند که درزمانی اندک و محدود به چند ثانیه‌ها، زندگی به وسعت سالیان سال تغییر خواهد یافت، آن‌ها دیگر مطمئن بر زمین گام نمی‌گذارند زیرا با چشمان بی‌قرار خود دیدند که چگونه زمین و زمان تیره‌وتار در هم آویخت و زان پس از بیم آنکه مبادا سرپناهشان بر سرشان آوار گردد زیر هیچ سقفی به آسودگی نمی‌خوابند.

در دل کابوس‌های مردمان آنجا داستان‌های فراوانی نهفته است. قصه‌هایی از درد و امید که از دل واقعیت می‌آیند و می‌توانند لحظاتی دست‌نیافتنی را رقم بزنند. تنها دستان نیرومندی لازم است تا اتفاقات پرشتاب امروز خرابه‌های سرپل ذهاب را به‌گونه‌ای به ثبت برساند که آیندگان در غم آن شریک شوند و اوج و فرودهای آن را لمس کنند. در کنار خرابی‌ها، حماسه همدلی یک ملت، تصویر یگانه‌ای از التیام درد یک پیکر بود. این روزها استان‌های گلستان، خوزستان و لرستان لحظات سخت و طاقت‌فرسایی را سپری می‌کنند. سیل، ویرانی‌ها و خسارات سنگینی بر جای گذاشته و مردمان را داغدار کرده است.

سال نو شروعی تلخ و اندوه‌بار برایشان رقم‌زده و شور و شوق تبدیل به غم و ماتم شده. این بار هم خروش طبیعت بلای جان بسیاری از انسان‌های این دیار شد. بعد از واقعه تلخ زلزله بم و سرپل ذهاب، سیل امسال شاید سنگین‌ترین خسارات جانی و مالی را بر هم‌وطنانمان وارد آورد. دراین‌بین جا دارد یادی کنیم از حضور قوی نیروهای ارتش، سپاه، بسیج مردمی و نیروهای انتظامی که از جان‌مایه گذاشتند و مانند روزهای جنگ تحمیلی با فداکاری و رشادت مثال‌زدنی در کنار مردم عاشقانه وارد میدان کارزار شدند و حماسه پرشکوه دیگری را در این مرزوبوم به ثبت رساندند.

در این میان نقش رسانه و خیلی مهم‌تر سینما در کنار دیگر عرصه‌های هنری می‌تواند به ثبت تک‌تک این رویدادهای مهم بپردازد و در بستر فاجعه، واقعیات سیل و زمین‌لرزه را به تصویر بکشد. کافی است ذهنیتی هوشمند پشت دوربین قرار بگیرد تا نشانه‌های بی‌شمار این واقعه، فصول تأمل‌برانگیزی را در سینما رقم بزنند. سیل جاری‌شده و سایه مرگ شهر را پوشانده، بااین‌حال طنین تولد یک کودک همچنان زندگی را در شهر سیل‌زده فریاد می‌زند. چهره خونین مجروحان در کنار دستانی که عاشقانه خون گرم خود را اهداء می‌کنند پلان‌های فراموش‌نشدنی فیلم‌هایی هستند که باید روزی دراین‌باره ساخته شوند. حتی می‌توان پرسش‌های گوناگون موجود درباره چگونگی بروز این فاجعه را در یک اثر سینمایی طرح کرد و پاسخ گفت.

آموزش و راهکارهای مناسب در دل وقایع یک فیلم جذاب‌تر به نظر می‌رسند تا در قالب بیان نکات هشداردهنده و آموزش ایمنی. می‌توان از همه این عوامل بهره‌مند شد. کشورهایی که در معرض آسیب جدی سیل و زلزله قرار دارند با تدابیر ویژه، خشونت طبیعت را تا حدود زیادی کنترل کرده‌اند و اینک ما نیز با استفاده از تجربیات سازنده آن‌ها می‌توانیم با سخت‌کوشی، از شمار قربانیان آینده بکاهیم. سینمای فاجعه اگرچه همواره با یادآوری خاطرات تلخ همراه است اما هشدارهای فراوانی را مطرح می‌کند. مثلاً اگر در مناطق زلزله‌خیز سازه‌ها چندان مقاوم نیستند پس از وقوع حادثه باید راهکارهای مناسب برای رفع آن اندیشید.

در تاریخ سینما فیلم‌های فراوانی دراین‌باره ساخته‌شده است. «عصر یخبندان» (2011)، «گردباد» (1996)، «طوفان» (1999) و نمونه‌های دیگر... دراین‌بین فیلم «زلزله» (1974) که در سینماهای ایران بانام «زمین‌لرزه» به نمایش درآمد داستان مأمور پلیسی است (با نقش‌آفرینی به‌یادماندنی چارلتون هستون) که در گیرودار زلزله کالیفرنیا قصد دارد خانواده‌اش را نجات دهد. در سینمای آسیای جنوب شرق نیز کم‌وبیش نمونه‌هایی ازاین‌دست آثار به چشم می‌خورند.

مدیریت بحران قوی‌ترین عنصری است که سازندگان فیلم در پی ایجاد آن هستند. آن‌ها در بطن وقایع داستان خود به تماشاگران می‌آموزند که در صورت بروز حادثه‌ای ناگوار چگونه باید از ابعاد فاجعه کاست. فیلم‌های آموزشی همواره از شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شوند و گروه‌های ویژه مانورهای گوناگونی را پشت سر می‌گذارند. بدین ترتیب، سیل‌ها و حتی زمین‌لرزه‌های با شدت 3/6 ریشتری نیز آسیب بزرگی بر جای نمی‌گذارد. هنر سینما با به تصویر کشیدن انعکاس این هراس شاید بتواند از قربانیان فجایعی این‌چنین، کم کند.