نقد فیلم «چهارراه استانبول»، ساخته مصطفی کیایی

22 خرداد 1397
«چهارراه استانبول» «چهارراه استانبول»

بن‌بست فلاکت

مصطفی کیایی که دغدغه‌های اجتماعی او بر کسی پوشیده نیست، در تازه‌ترین ساخته بلند سینمایی خود همان مسیری را دنبال کرده که پیش از این پیموده بود؛ روایت وجوه دیگری از معضلات اجتماعی امروز ایران و ریشه‌های آن؛ رویکردی که دست‌کم در سه ساخته بلند پیشین او «خط ویژه»، «عصر یخبندان» و «بارکد» هم مضمون غالب فیلم‌های کیایی بوده است.

 بعد از پرداختن به مقولاتی نظیر «آقازاده‌های رانت‌خوار»، «اعتیاد» و «خیانت در زناشویی» در آثار یادشده، حالا مصطفی کیایی در «چهارراه استانبول» گوشه‌ای دیگر از این قبیل نارسایی‌ها و مشکلات فراگیر منشعب از آن‌ها؛ یعنی اقتصاد بیمار ناشی از واردات بی‌اندازه و ورشکستگی و سقوط کاسب‌های خرده‌پا را دست‌مایه کار قرار داده و در قالب فرم روایی مختص خود که حکم امضای ثابت شیوه فیلم‌سازی‌اش را پیداکرده به تصویر کشیده است؛ فرمی که ضرباهنگ تند و مملو از دیالوگ‌های پینگ‌پنگی و غلبه رخدادها بر نمایش درونیات آدم‌ها از ویژگی‌های بارز آن به‌حساب می‌آید.

در آخرین ساخته فیلم‌ساز، فقر و گرفتاری‌ها و ناکامی‌های برخاسته از آن، جوهره اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد؛ فقری که بر تمام شئون و مناسبات زندگی دو قهرمان فیلم؛ «بهمن» و «احد» سایه افکنده و در سوق دادنشان به سوی اقدامات جنون‌آمیز بیش‌ترین نقش را ایفا می‌کند. فیلم با سکانس تمرین ناموفق حبس نفس «بهمن» در وانِ پر از آب آغاز می‌شود و پس از کش‌وقوس‌هایی متعدد با رسیدن مجدد به همان محبوس شدگی ناموفق نفس، اما این بار در میدان عمل؛ یعنی مخزن کامیون محتوای شیر صادراتی و گیرافتادن به دست مأموران کشور بیگانه پایان می‌یابد. یک حرکت دایره‌وار که در آن قهرمان فاصله صفرتا صفر (و حتی شاید پایین‌تر از صفر) را می‌پیماید. درون‌مایه‌ای که توأمان هم ضرب‌المثل آشنای نرسیدن بار کج به منزل و هم یک باور عامیانه متداول با این مضمون که «فقرا فقیرتر می‌شوند» را به ذهن متبادر می‌کند؛ باوری که هرچند نمی‌توان به واسطه ماهیت متافیزیکی آن دلیل متقنی برای صحتش ارائه کرد، اما آن‌قدر نمونه و مصداق عینی و ملموس داشته و آن‌قدر باور محکمی بوده که از دهه‌های قبل و از سینمای فیلمفارسی گرفته تا همین «چهارراه استانبول» به عنوان درون‌مایه بسیاری از آثار سینمایی مورداستفاده قرارگرفته است.

«چهارراه استانبول» مطابق معمول ساخته‌های کیایی که با شیوه نگارش و پرداخت‌های سر فرصت و توأم با شکیبایی میانه‌ای ندارد، با ریتم تند و بده بستان‌های بی‌وقفه بهمن و احد (بهرام رادان و میلاد کیایی) که در حال تبدیل شدن به یک زوج ثابت نیمه کمیک هستند آغاز می‌شود. فیلم از این نقطه آغازین تا قبل از سکانسی که زنده بودن بهمن، احد و دختر موردعلاقه‌اش معلوم می‌شود، به تماشاگر اجازه کوچک‌ترین استراحت و تنفسی نداده و مخاطب فیلم بدون آنکه فرصت نفس‌گیری و پلک زدنی داشته باشد، پابه‌پای دو قهرمان جلو می‌آید. سیر پیشرفت وقایع، مقدمه‌چینی و معرفی شخصیت‌ها و تبیین اتمسفر کلی قصه به‌گونه‌ای است که شاید در مرتبه نخست تماشای فیلم، زوائد و خارج‌زدن‌های روایت آن‌چنان که باید و شاید به چشم نیایند. درواقع التهاب فزاینده و تماشایی داستان؛ از مقروض بودن و تحت فشار قرار گرفتن قهرمانانش گرفته تا رفتن ناگزیر آن‌ها به سوی قمار و فرارشان به سوی ساختمان پلاسکو که با مهره چینی‌های درست، مؤثر و دقیق از کار درآمده‌اند آن‌چنان قانع‌کننده‌اند که لنگی‌های روایی کمتر به چشم می‌آیند، اما با تمرکز بیشتر بر نقایص دراماتیک کار هم می‌توان به برداشتی دقیق‌تر از کلیت فیلم و تحلیل منصفانه‌تر آن دست یافت.

واقعیت آن است که بیشتر همکاران منتقد از شیوه گنجانیده شدن حادثه آتش‌سوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو (سی‌ام دی‌ماه 1395) در فیلم ناراضی و آن را مانند وصله‌ای نچسب و الصاق‌ به کلیت درام ارزیابی کرده‌اند. اکثر ارزیابی‌ها بر این مبناست که قصد فیلم‌ساز از لحاظ کردن چنین تمهیدی در فیلم‌نامه کمکی به درام نکرده و شاید بیشتر تلاشی در جهت بُرد بیشتر فیلم با بهره‌گیری از آن واقعه ناخوشایند اجتماعی بوده است، اما به اعتقاد نویسنده، فیلم‌ساز در خط سیری که برای روایت خود برگزیده؛ یعنی فراهم کردن شرایطی برای پایان دادن به تعقیب بهمن و احد توسط قماربازان، به نظر چاره‌ای به جز حذف کامل آن‌ها از داستان، حتی به شکل موقتی نداشته و چه انتخابی بهتر از اینکه این حذف نه در قالب یک رویداد محدود فردی که در مقیاس یک حادثه بزرگ اجتماعی و غیرقابل‌دسترسی و پیگیری برای تعقیب‌کنندگان صورت بگیرد.

 به نظر حتی اگر در جهان واقعی هم‌چنین نمونه خوبی که با جهان فیلم مطابقت داشته باشد وجود نداشت، حتماً باید کارگردان به طراحی رخدادی با چنین مختصاتی فکر می‌کرد تا مسیر از پیش ‌تعیین‌شده فیلمش تا انتها از ریل خارج نشود، اما جنبه دیگر نقدهای منفی واردشده به فیلم در خصوص استفاده نابجا از ساختمان پلاسکو درست و موجه به نظر می‌رسد و درجایی که اصولاً درام به طراحی یک شخصیت ثابت و دارای شناسنامه برای آتش‌نشانان راه نمی‌دهد و کل مقوله آتش‌سوزی و آتش‌نشانان و امدادگران در صحنه باید در خدمت ایجاد خط روایی موردنظر فیلم‌ساز باشند، ناگهان فرمانده آتش‌نشانان در هیئت یک کاراکتر فراتر از کارکرد دراماتیک خود ظاهرشده و علیه ضعف ساختاری مدیریت بحران شعار سر می‌دهد و در مقام دلجویی از خانواده‌های آتش‌نشانان زیر آوار مانده برمی‌آید و... که ناگفته پیداست طرح چنین مقولاتی تا چه اندازه از خط سیر محوری داستان دور و تا چه میزان با آن ناهماهنگ است.

ضمن اینکه آتش‌سوزی پلاسکو در اجرا هم چندان خوب از آب درنیامده و به جز تعداد زیادی نمای تکراری از ورودی ساختمان و کمی دود که با حجم آن آتش‌سوزی عظیم تناسبی ندارد، تلاش ویژه‌ای در جهت به‌تصویرکشیدن آن نشده و عمده کار بر دوش تصاویر مستند آرشیوی گذاشته‌شده است. به این نارسایی‌ها می‌توان اضافه کرد شخصیت‌های خواهر زن و باجناق احتمالی آینده احد را که بود و نبودشان اثرگذاری خاصی در بافت داستان نداشته و نیت کارگردان در نمایش جلوه‌های ناخوشایندی از زندگی طبقات فرودست اجتماع نظیر ازدواج‌های ناموفق و عوارض ناشی از آن هم از اندازه‌های یک شعار گل‌درشت فراتر نرفته است. با این‌ حال و بر اساس قلت حفره‌های دراماتیک در برابر نقاط قوت فیلم، می‌توان آخرین ساخته کیایی را در مجموع یک فیلم متوسط قابل‌قبول توصیف کرد.

  • مازیار معاونی