در هیاهوی اکران خسته نباشید! (افشین هاشمی و محسن قرائی) نام هاشمی در مرکز توجه رسانههای سینمایی قرار گرفت چون نام او به دلیل نداشتن پروانهٔ کارگردانی از تیتراژ حذفشده بود؛ موضوعی که جنجالآفرین و کنجکاوی برانگیز شد. خسته نباشید! فیلمی جادهای با قصهای آشنا در فضای گرم و اصیل ایرانی است که با توجه به داستانگویی روان، انتخاب لوکیشنهای بکر و دکوپاژی چشمنواز توجه مخاطب را به خود جلب میکرد و ناخودآگاه، بیننده را به تعقیب ادامهٔ مسیر فیلمسازی این دو کارگردان جوان هدایت میکرد.
اما دومین فیلم هاشمی هیچ نشانی از فیلم اول ندارد. گذر موقت یک کمدی موزیکال است که در جهان بیانتهای فیلمهای اجتماعی ایران چندان به چشم نمیآید. سالهاست سینمای ایران در ژانر موزیکال فیلمی به خود ندیده است و به دلیل محدودیتهای خاص فرهنگیمذهبی، استانداردهای ساخت فیلم در این ژانر تعریف دقیقی ندارد. مؤلفههای این سینما تنها در صورتی به شکل کامل قابل رعایت و پیادهسازی است که ممیزیها در این عرصه کمتر شود و فیلمساز نیز به زیروبم این ژانر تسلط داشته باشد. در سینمای کودک با توجه به باز بودن دست فیلمسازان ایرانی در استفاده از ترانه و آوازهای شاد، چند موزیکال خلقشده است. پیش از انقلاب علی حاتمی با تکیهبر ادبیات غنی ایرانی موزیکالی به نام حسنکچل را ساخت که چندان مخاطبان گنج قارون پسند آن دوران را راضی نکرد.
موزیکالها را بهسادگی میتوان فیلمهایی رنگارنگ، سرشار از انرژی و ریتمیک نامید که پس از توجه مردم جهان به آنها برای رهایی از اندوه جنگ جهانی دوم به اوج شکوفایی دست یافتند. در موزیکال شخصیتهای شیرین و همدلیبرانگیز برای پیشبرد قصهٔ خیالانگیز و کنشهای دراماتیک کم تعداد فیلم از آواز بهره میجویند و دیالوگها پینگپنگی و مسجعاند. نویسندگان در متن ترانههای گوشنواز فیلم اغلب از طنز و لطافت در انتخاب کلمات بهره میگیرند و در قالب این ترانهها، پارادایمهایشان را به بیننده عرضه میکنند؛ پارادایمهایی که بازهٔ گستردهای از موضوعهای عاشقانه تا دغدغههای اجتماعی را شامل میشوند. مخاطب هم با توجه به کیفیت هیجانی اینگونه آثار، باشخصیتها همراه میشود و مسیر قصه را طی میکند؛ مسیری در برزخی پرزرقوبرق بین خواب و رؤیا که اکثر وقتها، ساده، خطی و همهفهم است و کمتر به دام پیچیده گویی میافتد.
هاشمی درگذر موقت برای دستیابی به این اهداف، شخصیتهایی را انتخاب کرده که در جهان حقیقی، هیچ شانسی برای قهرمان شدن و نفر اول بودن ندارند. این انتخاب سبب شده است که دنیای خیال گون فیلمهای موزیکال در گذر موقت از همان ابتدا حس شود. استفاده از پیرمرد آوازهخوان هم به فضاسازی موزیکال کمک بزرگی کرده است تا فیلمساز بتواند در حوالی خط قرمزها حرکت کند و ترانههایی با مضامین گوناگون را تصویرسازی کند. قهرمانهای فیلم برای حرکت به سمت مقصد نهایی با آدمهایی از جنسهای مختلف و دغدغههای متمایز همنشین میشوند و گفتوگوهای آهنگین بیشتری در قالب این خرده قصههای فرعی ارائه میشود؛ موضوعی که با ساختار استوار بر خردهپیرنگ در اغلب فیلمهای موزیکال همخوانی دارد.
هاشمی نقدش بر دنیای پرهیاهو و بیرحم امروز را از دل شبگردیهای دو پیرمرد بیان میکند و شهر آرزوهایش را در سیاهی شب بنا میکند؛ شهری مملو از خوشی و شادی و وصالهای عاشقانه و تئاترهای لالهزار. نوستالژی در گذر موقت نقش پررنگی دارد. گرمابه، نوار کاست، پیکان و از همه مهمتر پیرمرد قصه (با بازی مسعود کرامتی) که چهرهپردازیاش نزدیک به ناصر ملکمطیعی است و از دنیایی متعلق به همان دوران، قدم به جامعهٔ خوابزدهٔ امروز نهاده است.
ذائقهٔ مخاطب سینمای ایران بیشتر با توجه به جریان اصلی فیلمها شکلگرفته است که بر واقعگرایی تأکیددارند و شخصیتها باید دارای مابهازای بیرونی و کنشهایی واجد توجیه منطقی باشند. قطعاً در چنین فضایی، فیلمی چون گذر موقت جایگاهی ندارد و نمیتواند در جذب بینندهٔ ریزبین ایرانی موفق ظاهر شود. اما اگر جریان فیلمهای موزیکال که به نظر میرسید بامکس (سامان مقدم، ۱۳۸۳) شروعی جانانه خورده باشد، بار دیگر با فیلمهایی پختهتر نظیر ایتالیا ایتالیا به راه بیفتد، شانس این وجود دارد که شاهد احیای این ژانر قدر ندیدهٔ سینمای ایران باشیم؛ سینمایی که بهشدت از فقر در تنوع ژانر رنج میبرد.
خشایار سنجری، فیلم.