نقد فیلم «زیر سقف دودی» ساخته پوران درخشنده

24 خرداد 1396
«زیر سقف دودی» «زیر سقف دودی»

معادلهٔ پیچیده‌ای

همچون اغلب آثار پوران درخشنده، او بار دیگر به سراغ مشکلات خانواده‌ها رفته است. روابط خانوادگی و مشکلات بین اعضای خانواده به‌عنوان بخشی از ساختار فیلم‌سازی خانم درخشنده شناخته می‌شود. فیلم‌هایی که با تمام ضعف و قوت‌هایی که دارند، برای خانواده ساخته می‌شوند و باکمی احتیاط می‌توان همراه خانواده به تماشای آن نشست و درباره آن فکر کرد. ماجرا حول خانواده ازهم‌پاشیده بهرامی است. پدر فقط پول به خانه می‌آورد و سرش با زن جوانی گرم است. او محبت کردن را فراموش نکرده اما آن را بیرون از خانه برده است. مادر که باید بنیان خانواده را حفظ کند، در تنهایی خود فرورفته و در حل مسائل اولیه زندگی خود عاجز و ناتوان است. پسر حتی دو جمله هم نمی‌تواند با آرامش به والدینش بگوید و مدام در نزاع با آن‌هاست. احترام متقابل بین اعضای خانواده از بین رفته و به‌خصوص بی‌احترامی فرزند به پدر و مادر بسیار پررنگ است.

«زیر سقف دودی» مسائل پیرامون یک طلاق عاطفی را به تصویر کشیده است. «طلاق عاطفی، طلاق دادگاهی نیست و آن‌ها با یکدیگر زندگی می‌کنند و خانه برای آن‌ها تبدیل به یک مسافرخانه می‌شود»؛ این توصیف خود فیلم‌ساز از صورت‌مسئله است. مسئله‌ای که در فیلم از سردی روابط میان یک زن و شوهر آغازشده و به تعامل آن‌ها با فرزندشان و سایر ارتباطات اجتماعی آن‌ها تأثیر گذاشته است. همان‌قدر که زن و مرد از هم فاصله گرفته‌اند، فرزندشان نیز از آن دو دور شده است. این پسر هم به دام دوستان ناباب افتاده و تنهایی در حال دست‌وپا زدن است. این تمام ماجرا بدون هیچ خلاقیتی مضاف بر آن است.

به‌طور مثال «دختر گمشده» ساخته دیوید فینچر را در نظر بگیرید؛ با یک طلاق عاطفی روبه‌رو هستیم، پای خیانت هم در میان است، اما همه‌چیز اینجا تمام نمی‌شود. با درگیر شدن در یک داستان جنایی به شیوه موردعلاقه کارگردان، ما به عمق این مسئله می‌رویم و یک بحران را همراه فیلم تجربه می‌کنیم. این بازنمایی حاد مشکل نه‌تنها کاریکاتوری و شعارگونه نیست، بلکه نتیجهٔ آن‌یک موفقیت هنری و تجاری است. تفاوت اصلی را می‌توان در عنصر خلاقیت جست. خلاقیتی که در مثال ما حاصل اقتباس از یک رمان است. روایتی که در ذهن ما از فیلم شکل می‌گیرد، با آنچه داستان کتاب می‌گوید تفاوت‌های عمده‌ای دارد و کارگردان هر جا اراده کرده نظرات خود را به داستان تحمیل کرده است. در ذیل صنعت فیلم‌سازی زنجیره‌های ارزشی شکل می‌گیرد که هم محتوا و هم فرم را در سطح قابل قبولی ارائه می‌دهد. اقتباس از رمان به فیلم‌نامه فیلم فینچر غنا بخشیده. چیزی که در زیر سقف دودی یک ضعف جدی محسوب می‌شود.

مرد ستیزی فیلم از پوستر فیلم آغاز می‌شود. جایی که «شیرین» (مادر خانواده) پشت به مردی سنگی مستأصل و درمانده نشسته است. تقریباً تمام مشکلات فیلم از مرد آغازشده است. او متهم است که زن را از ادامهٔ تحصیل بازداشته تا او را ضعیف و وابسته به خود کند. اوست که خانواده را در باطن متلاشی کرده است و پی خوش‌گذرانی‌های یواشکی خود رفته است. رفتارهای اوست که مشکلات را تشدید می‌کند و به هیچ‌چیز جز عقاید و خواسته‌های خودش اهمیت نمی‌دهد. همین تصویر رادیکال از مرد باعث شده تغییر ناگهانی او به‌صورت وصله‌ای ناجور به فیلم و ناملموس جلوه کند. «فرهاد اصلانی» (در نقش پدر خانواده) به یک تیپ خاکستری و مایل به سیاه تبدیل‌شده که فرقی ندارد در فیلمی از «رضا میر کریمی» باشد، «محمدحسین فرح‌بخش» و یا «فریدون جیرانی»؛ کاراکتر وی نماد مردسالاری و استبداد و خشونت مردانه است و غالباً از شخصیتی که او بازی می‌کند زیر و روی کشیدن، زیرآبی رفتن، ولنگاری مرد میان‌سال، وزن زیاد و ته‌ریش و سبیل در یاد می‌ماند. این خصوصیات ظاهری را می‌توان در مردان هم سن و سال اصلانی در اطراف خودمان ببینیم و همین شباهت قرار است مردان فیلم که در مظان اتهام قرار دارند را به مردان و پدران جامعه متصل کند. درواقع او به یک کلیشهٔ تمام و کمال برای قرار گرفتن در یک قاب‌بندی مردستیزانه تبدیل‌شده است.

این تصویر مردستیزانه در سوی دیگر خود در جهت تکریم زن نبوده است. زن سنتی فیلم فردی ضعیف و آسیب‌پذیر است. درگیر کتاب دعا و تسبیح است درحالی‌که فرزندش در پارتی است و او توانایی درک عواطف فرزندش را ندارد. فرزندی ورودش به زندگی مشترک او و همسرش سرآغاز جدایی عاطفی آن‌ها بوده است و حالا نه خود پسر برایش باقی‌مانده و نه شوهر. کار بیرون از خانه و تحصیلات عالی ندارد. توانایی‌هایش از او سلب شده و شانس‌های روابط عاشقانه‌اش از بین رفته است. البته خود کارگردان گفته که برای تکریم بنیان خانواده روابط موازی زن را وارد فیلم نکرده (از ایشان کمال تشکر راداریم!)، اما نشانه‌ها و علامت‌هایی برای راهنمایی به این سمت‌وسو قرار داده است. فیلم‌ساز به شغل و تحصیلات، به چشم سلاحی در دست‌زن در مقابل مرد نگاه می‌کند. البته رعنا (زن دوم بهرام) که این سلاح‌ها را دارد نیز نمی‌تواند از پس مرد خود بربیاید. بااین‌حال وضع بهتری دارد و حداقل در لحظه شاد است. او کنار همسرش کازابلانکا می‌بیند و می‌خندد اما شیرین‌کار خانه انجام می‌دهد و شب را تنها می‌گذراند.

دانشگاه در فیلم تنها قرار است واسطه‌ای معقول برای نحوه آشنایی پسر و دختر باشد. جایی که جمعی از جوان‌ها هستند فساد در آنجا مجتمع است و از اعتیاد تا اشارات اروتیک را در آنجا می‌توان دید. هویت جوان فیلم با عیاشی و وقت‌گذرانی شکل‌گرفته است. زمانی هم که قرار است یک زندگی مستقل تشکیل دهد، آویزان جیب پدر است. طبیعتاً با چنین تصویری از جوان امروزی به‌دوراز هیچ خلاقیت و امید به آینده، باید او را افسرده و خشمگین فرض کرد. فیلم‌ساز که خود معتقد به ارائه الگویی صحیح در مورد مسائل اجتماعی است، کلیشه‌ای‌ترین و عامی‌ترین نگاه را به دو عنصر از عناصر پیشرفت جامعه، جوانان و دانشگاه، دارد. طبیعتاً تلفیق جایگاه صحیح نهاد دانشگاه و جوان مولد با به تصویر کشیدن مشکلات اساسی این کار مشکلی است، اما انتظار از هنرمند است که بتواند چنین معادلهٔ پیچیده‌ای را حل کند و بتواند تمام واقعیت را ببیند. این انتظار از زیر سقف دودی بی‌جاست. همان‌طور که در بررسی شخصیت‌ها دیدیم، همه‌چیز کلیشه‌ای و نخ‌نما و کهنه است. فیلم هم در فرم و هم در محتوا اثری معمولی است و برجسته‌ترین وجه تصویری آن رنگ آبی در تمام فیلم است!

کل بار مفهومی و اثربخشی مثبت فیلم نیز بر دوش خانم روان‌پزشکی است که با نگاهی از بالا و مانند معلم به تمام شخصیت‌ها درس می‌دهد. او مشکلی را از این خانواده حل نمی‌کند و حتی به آن دامن می‌زند. نقش او تنها نمایان کردن مشکلات و احیاناً چند نصیحت غلیظ است. شاید بتوان او را تصویری از خود کارگردان دانست که در مقابل دوربین ظاهرشده است. فیلم‌ساز درجایی گفته است که برای این کار دو سال تحقیق و مطالعه داشته است. باید پرسید چه تحقیق و مطالعه‌ای فیلم‌ساز را به این نتیجه رسانده که نود درصد خانواده‌ها دچار طلاق عاطفی هستند؟! و انعکاس این تحقیقات در کجاست؟ داستان فیلم هم که بسیار آشنا است و حتی در سریال‌های اپیزودیک تلویزیون نیز مشابه آن بسیار دیده‌شده است. سؤال پایه‌ای‌تر از این است که چقدر فیلم در چارچوب سینمای اجتماعی قابل‌بحث است. آیا می‌توان اصلاً این را سینما نام نهاد؟

محمد احمدخانلو