آیا مارن آده با فیلم «تونی اردمن» گوی سبقت را از اصغر فرهادی خواهد ربود؟

07 آذر 1395

مارن آده، کارگردان فیلم «تونی اردمان» این روزها بر بال شهرت سوار است و اخیراً نیز برنده جایزه لوکس پارلمان اروپا شد.

پارلمان اروپا هرسال از فیلم‌هایی که در به بحث کشیدن و بازتاب دادن اروپا و آینده آن مشارکت مؤثری داشته باشند، با اهدای جایزه «لوکس» تقدیر می‌کند.«تونی اردمان» در شصت‌ونهمین دوره جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و تحسین منتقدان سینمایی را برانگیخت. در این فیلم ساندرا هولر نقش زنی تاجر را بازی می‌کند که پدر عجیب‌وغریبش ناگهان به دیدارش می‌آید و او را از مسیر معمول زندگی کاریش خارج می‌کند.این فیلم از سوی انجمن بین‌المللی منتقدان فیلم (فیپرشی) به‌عنوان بهترین فیلم سال شناخته شد و علاوه بر آن جایزه اصلی جشنواره فیلم بروکسل و جایزه تماشاگران جشنواره اروپایی سویل را نیز از آن خود کرد.پارلمان اروپایی فیلم را این‌گونه توصیف کرد: «داستانی درباره یک پدر و دختر که با شرایطی تراژدی و درعین‌حال کمدی در پس‌زمینه جامعه معاصر اروپایی برای ارتباطی دوباره تلاش می‌کنند.»فیلم «تونی اردمان» در هشتادونهمین دوره جوایز سینمایی اسکار نماینده سینمای آلمان در بخش بهترین فیلم‌های غیر انگلیسی‌زبان است. این فیلم یکی از مدعیان و از رقبای اصلی «فروشنده» است.

 مجموعه‌ای از پارادوکس‌هایی

«تونی اردمان» سومین فیلم مارن آده آلمانی در مقام سناریست و کارگردان، در یک نگاه ظاهری همه ابزار و دلایلی را که برای ناموفق بودن لازم است، دارد. این فیلم که ابتدا در جشنواره معتبر امسال کن فرانسه در بخش مسابقه پخش شد به‌زودی آوازه‌اش همه‌گیر شد تا جایی که اخیراً نیز جایزه لوکس پارلمان اروپا را نیز از آن خود ساخت. این فیلم یک نوار طولانی و مجموعه‌ای از پارادوکس‌هایی که یکدیگر را نقض می‌کنند، به شمار می‌آید و به نظر می‌رسد که برخی اصول مهم در آن رعایت نشده است. درعین‌حال عده‌ای این کمدی- اجتماعی ۱۶۲دقیقه‌ای سینمای آلمان را یک کار دیدنی و جلوه‌ای پر طنز از موقعیت‌های روز می‌دانند و در آن هر چیزی یافت می‌شود و حتی خوانده شدن آواها و ترانه‌های قدیمی توسط فردی که هم می‌کوشد اصول کلاسیک خوانندگی را رعایت کند و هم نحوه‌ای کمدی و تمسخرآمیز به نوع خواندن خود بدهد.

آثاری هوشمندانه

به‌رغم زمان طولانی این فیلم و برخی تعلق خاطرات مختص آلمانی‌ها، «تونی اردمان» فیلمی نشان می‌دهد که می‌تواند فرهنگ‌های مختلف را جوابگو باشد و در بسیاری از کشورهای دیگر هم دیدنی تلقی شود. این فیلم موجب تثبیت و اعتلای بیشتر مارن اده هم در دنیای فیلم‌سازی خواهد شد و او البته با دو کار قبلی‌اش نیز از بسیاری از ناظران نمره قبولی گرفته بود. یکی از آن‌ها نخستین فیلم بلند وی به نام «جنگلی برای درختان» بود که در سال ۲۰۰۳ اکران شد و دیگری «هرکس دیگری» که فیلم دوم آده بود و هر دو فیلم آثار هوشمندانه‌ای تلقی شدند که به‌خوبی توانسته‌اند اصول کمدی و درام را بیامیزند و با ادغامی از رفتارهای عجیب و مسخره و رعایت و اجرای اصول کمدی موقعیت به آنچه می‌خواهند، برسند.

ظرفیت‌های فراوان «اردمن»

بااین‌حال باید اعتراف کرد که هیچ‌یک از دو فیلم فوق به‌اندازه فیلم فعلی آده، پیچیده وتوام با جاه‌طلبی و صاحب توان و استعداد ذاتی نبوده‌اند و این مسئله کمک می‌کند تا فیلم جدید آده در بازارهای جهانی و سایر کشورها هم بارونق احتمالی مواجه باشد و متقاضی داشته باشد. یک حسن عمده «تونی اردمان» توان و ظرفیت آن برای جا دادن فرهنگ‌های مختلف در خود و به‌تبع آن تعلق نداشتن آن به یک فرهنگ خاص و کشور مشخص است و ظرفیت آن به‌عنوان یک کار بین‌المللی می‌تواند موجب توفیق و فروش آن در کشورهای متعدد شود و این توان و ظرفیت بین‌المللی چیزی است که در سطور قبلی هم از آن یادکردیم. آده به‌خوبی توانسته است مظاهر ناهمگونی مثل رفتارهای غیرمنطقی برخی افراد در جوامع اروپایی، زیاده‌خواهی‌ها و تعلق‌خاطرهای بیمارگونه را کنار یکدیگر بگذارد و آن‌ها را وسیله مطرح کردن ایده‌های خود قرار بدهد و فیلم فعلی او نیز انگار ترکیبی از حس کمیک رمان‌نویسی همچون جنیفر اگان، توان فیلم‌سازی اوله ریش سیدل و مهارت‌های نمایشی لنا دونهام است که در اجرای برنامه‌ها و شوهای تلویزیونی استاد است و کشش لازم را برای هرگونه کمدی‌ای دارد.

دو قطب کاملاً متضاد

آنچه رفرنس‌ها و اشارات متعدد و از این شاخه به آن شاخه پریدن‌های آده نمی‌تواند پنهان نگه دارد، ریشه داشتن تقریباً تمامی قصه‌های او در خرده‌بورژوازی‌های مدرن جاری در آلمان و معنا شدن هویت‌ها از این منظر است. این روش سبب می‌شود کاراکترهای آثار سینمایی آده، اغلب بسیار دور از سرزمین آبا و اجدادی خود به نظر برسند و هم پر شهامت جلوه کنند و هم نوعی ترس همراه با حس ناشناختگی داشته باشند. هر چه هست دو کاراکتر اول و پایه‌ها و بنیادهای فیلم جدید مارن آده، به‌رغم پدر و دختر بودن دو قطب کاملاً متفاوت هستند و اگر همچنان کنار یکدیگر روزگار می‌گذرانند، محصول گرایش و گره خوردن‌های روحی اعضای یک خانواده با یکدیگر است که بسیار به‌ندرت پیش می‌آید که کمرنگ شوند. یکی از آن‌ها وینفرید (با بازی پیتر سیمونیسچک) یک معلم موسیقی در شهری حومه‌ای در گوشه‌ای از آلمان است ولی تنها شاگرد او که نزد وی نواختن پیانو را می‌آموزد، دست از این کار کشیده و مایل به ادامه آموختن این هنر نیست. بدتر اینکه سگ او که سال‌هایی طولانی کنار وی زیسته و او را ویلی نامیده بود، به‌تازگی مرده است و از این نقطه و شرایط است که فیلم آغاز می‌شود و روی دور می‌افتد و ماجراها شروع به شکل‌گیری می‌کنند.

سفر به بخارست

بااین‌همه و به‌رغم وجود نشانه‌های ناامیدی و مرگ در اوایل قصه، وینفرید مردی دغل‌باز و مسلط بر امور اجتماعی و آماده برای سوءاستفاده از هر وضعیتی است که برای وی پیش آید. او دائماً چهره عوض می‌کند و به صورت‌های گوناگون درمی‌آید و اسامی مستعار و غیرواقعی بر خود می‌گذارد و شاید محبوب‌ترین کاراکتر خیالی از دیدگاه خود او، تونی اردمان (در اشاره به‌عنوان فیلم) باشد. ازآنجاکه وینفرید فعلاً کار و شغل روزانه و ثابت و مشخصی ندارد، سر از بخارست درمی‌آورد و آنجا مکانی است که دختر وی به نام اینس (ساندرا هولر) در حال کار کردن برای یک شرکت مشاوره‌های مدیریتی است. اینس کاملاً سرگرم کارهای خود و امور مختلف این شرکت است ولی بازی‌های سیاسی و مدیریتی او و همکارانش در آنجا موجب بیکار شدن عده قابل‌توجهی از مردم شده و این را در تصاویری که مارن آده از شرایط سخت و کم امکانات بخارست به دست می‌دهد، می‌توان به‌وضوح حس کرد. اینس از آمدن پدرش بااخلاق و رفتارهایی که از وی سراغ دارد، چندان خوشحال نشان نمی‌دهد و قیافه‌ای هم که پدرش با استفاده از یک کلاه‌گیس و دندان‌های مصنوعی برای خودش درست کرده، وی را بیشتر از او ناراضی می‌سازد و نمی‌تواند این ماجراهای تازه را برتابد و بر اساس آن با پدرش کنار بیاید.

کش دارترین صحنه سکوت 

پس از برخوردهای فاجعه‌بار بین پدر او و همکاران اینس در کمپانی محل کارش، اینس فقط مایل است وینفرید را هر چه سریع‌تر به فرودگاه برساند تا او آنجا را ترک کند و وی را راحت بگذارد و صحنه‌ای که این دو مقابل آسانسور انتظار رسیدن آن را می‌کشند. از کش دارترین و تأثیرگذارترین صحنه‌های سکوت و صبر در دوران معاصر سینما است. فیلم درنهایت به ما می‌گوید که وینفرید (و آن‌طور که وی فعلاً خودش را صدا می‌کند تونی اردمان) به‌رغم تمامی خلافکاری‌ها و زرنگ‌بازی‌هایش انسانی خواستار آرامش است و دل‌ساده‌ای دارد و به وابستگانش متعهد است و می‌خواهد به دخترش کمک کند. اینس نیز به‌آرامی صاحب خصوصیات انسانی و حس ترحم بیشتری می‌شود و پدرش را با همه عیب‌هایی که برشمردیم، می‌پذیرد و این به معنای از سر گرفته شدن برخی دوستی‌ها و مراودات بین این دو در عین وجود مشکلاتی اساسی بین این دو است و این مصالحه‌ای است که برخلاف تمامی نشانه‌های موجود که ناقض آن به شمار می‌آید، شکل می‌گیرد و زن کارمند سخت‌کوش را با پدر دغل‌باز وی از نو پیوند می‌زند. 

بیشتر بخوانید:

گفت‌وگو با «مارن آده» کارگردان فیلم «تونی اردمن»

تونی اردمن به روایت آرش خوشخو