نقد فيلم «آشفتگي» ساخته فريدون جيراني

04 دی 1398
«آشفتگي» «آشفتگي»

يك فیلم ناامید کننده

مختار شكري‌پور

فيلم «آشفتگي» تازه‌ترين ساخته‌ فريدون جيراني مصداق عنوانش به‌شدت از هر لحاظ به‌خصوص فیلم‌نامه آشفته و بی‌دروپیکر است.

ديدن اين فيلم نه‌تنها هيچ‌گونه حظ بصري و حتي هيجان معمولي فيلم‌هاي متوسط را ندارد بلكه به گمان نگارنده با اين شلختگي داستاني هر نوع مخاطبي را سردرگم مي‌كند. فيلمي با انگيزه‌هاي غيرمنطقي و باورناپذير شخصيت‌ها، بازي‌هاي نچسب و اغراق‌شده، موقعيت زماني مكاني ناكجاآباد کابوس گونه و سرد و خشن واقعيت‌انگارانه اما بی مبنا، دنيا و فضاي داستاني و موضوعي به‌دوراز مسائل انسان امروز با چالش‌هايي جدي و عميق و ظريف و گاه متعالي، ساختار كليشه‌اي و خالي از بدعت و خلاقيت هنري و حتي جذابيتي صرفاً سرگرم‌كننده و هیجان برانگیز و ... سردرگمي را به عينه در بازخوردهاي فيلم نزد تماشاگراني كه فكر مي‌كردم ممكن است فيلم موردپسندشان واقع شود مشاهده كردم. اينكه با لحن طنزي داشتند از احتمال خواب‌نما شدن جيراني هنگام نوشتن فیلم‌نامه اين فيلم سخن مي‌گفتند و مي‌خنديدند.

ديدن اين فيلم هيچ‌گونه حظ بصري و حتي هيجان معمولي فيلم‌هاي متوسط را ندارد.

با ديدن اين فيلم كلي پرسش بر ذهن نگارنده اين سطور آوار شد. به‌عنوان نمونه، اين پرسش كه جيراني چرا دست از سر اين شخصيت‌هاي بیمار نچسب و بي‌منطق و بنيان و ما به ازاي واقعي اجتماعي برنمي‌دارد؟! ممكن است اين پرسش اين جواب را در برداشته باشد كه درام و شخصيت‌پردازي قرار نيست از طريق پرداخت به شخصيت‌هاي معمولي و بي‌تنش و كنش غيرمتعارف و غیر دراماتیک شكل گيرد. خب اين درست اما اين مهم بايد قاعده‌مند و منطبق بر يك ساختار و انگيزه‌هاي رفتاري و بستر منطقي و زيبايي‌شناختي توأم با حظ و التذاذ هنري باشد كه ذهن مخاطب را درگير كند و چالشي جدي در او برانگيزد.

بازيگران هم گويا فقط جلوي دوربين رفته‌اند كه هم كاري كرده باشند.

درواقع، نه‌تنها هيچ ردي از این قابليت‌ها و ظرفيت‌ها در آشفتگي ديده نمي‌شود بلكه به گمان نگارنده، حرص مخاطب را هم درمي‌آورد و نگارنده به‌شدت منتظر پايان آن بودم تا از اين شكنجه‌اي كه جناب جيراني بر ما تحميل كرده نجات پيدا كنم اما چون به‌منظور نوشتن يادداشتي بر آن به ديدن اين فيلم نشسته بودم، سالن را ترك نكردم.

در ادامه بايد گفت كه پردازش شخصيت‌ها مبتني بر هيئت و شمايل واقعي جامعه فيلم نيست حتي اگر متعلق به اين دوران و برهه نباشد چون كنش‌ها و واكنش‌هاي هر شخصيتي نيازمند انگيزه‌هايي مطابق با آن سطح اجتماعي و رواني‌اش است هرچند كه رفتارها و عملكردهاي پس‌زمينه شخصيت «دريا مشرقي» با بازي مهناز افشار و «ارژنگ» با بازي قابل‌پذيرش‌تر مهران احمدي تا حدودي منطقي مي‌نمايد اما همين عملكردها هم در اينجا بسيار اغراق‌شده است.

ديگر، عملكردهاي «برديا» و «باربد» با بازي هميشه نچسب بهرام رادان بماند كه زمينه شكل‌گيري آن هيچ منطق دراماتيك و منطقي و باورپذيري ندارد. اينكه آدم حيرت مي‌كند كه سروسامان نيافتن زندگي «باربد» فیلم‌نامه‌نویس موجبات حسادت او شود و تا جايي اين حسادت پيش رود كه برادر موفقش «برديا» را كه دوستش هم داشته بكشد. اين جنايات فجيع، محتاج انگيزه‌هايي بسيار قوي و ظريف و منطقي است نه انگيزه‌هاي معمولي مبتني بر ادبيات و داستاني به شيوه پاورقي‌ها. درواقع، متكي شدن به چنين كنش‌ها و واكنش‌هاي كليشه‌اي در اين عصر بدعت‌ها و ابتكارات شگفت‌انگيز سينمايي و ادبي، آن‌هم توسط كسي مثل «فريدون جيراني» كه خود و برخي از هم سلیقه‌هایش او را فیلم‌نامه‌نویسی حرفه‌اي مي‌پندارند بعيد به نظر مي‌رسد!

در كل، اين شخصيت‌ها درك‌شدني نيستند.

بازيگران هم گويا فقط جلوي دوربين رفته‌اند كه هم كاري كرده باشند و هم‌دست رد بر سينه جيراني نزده باشند. بازي‌ها، دروني نشده و اغراق‌شده و نچسب است و فكر نكنم همذات‌پنداري مخاطبي حتي از جنس خود اين آدم‌ها را هم برانگيزاند. اغواگري شخصيت دريا مشرقي كه نقش زن اغواگر اين آشفتگي به‌اصطلاح نئو نوآر و کابوس مانند جيراني است، اصلاً درنيامده چون هيچ بارقه‌اي از افسونگري از اين طيف زنان در آن ديده نمي‌شود و بازي‌ها بيشتر يك مزاح طنزآميز به نظر مي‌رسد كه چندش مخاطب را نيز موجب مي‌شود.