نگاهی به فیلم «غلامرضا تختی» ساخته بهرام توکلی

12 فروردين 1398
«غلامرضا تختی» «غلامرضا تختی»

آسیب‌شناسی یک‌جور پوپولیسم

روبرت صافاریان

می‌دانم فیلم سینمایی «تختی» ساخته بهرام توکلی بعضی جاها، مثلاً اوایل فیلم درصحنه‌های محله کودکی، زیادی شلوغ و پرسروصداست و مطمئن نیستم همه‌چیزهایی را که می‌خواهم بگویم نیت و قصد کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس فیلم هم بوده است یا صرفاً تفسیر من است؟

تقریباً همه فیلم‌های بهرام توکلی را دیده‌ام و او را از همان اولین فیلمش (و فیلم کوتاه قبلش) کارگردان قدری می‌شناسم که از پس فضاسازی و دکوپاژ و اجرا خوب برمی‌آید، اما نتوانسته‌ام فکر و انسجام احساسی متداومی را در کارهایش پیگیری کنم. به هر رو، آنچه می‌خواهم درباره اهمیت «تختی» بنویسم، مسلماً نمی‌توانسته اتفاقی از کار درآمده باشد و کارگردان ما این بار ماده خامی در اختیار ما گذاشته (سفره‌ای پهن کرده) که هرکس با توجه به دیدش می‌تواند بهره‌ای از آن ببرد و موقعیت آدمی به نام تختی را که جزئی از تاریخ این سرزمین نیز هست، توضیح دهد.

«تختی» می‌خواهد به واقعیت‌های زندگی قهرمان مشهور و محبوب ورزش ایران وفادار بماند، فرازها و فاکت‌های اصلی زندگی او را نشان دهد، هرچند در نقل این زندگی حفره‌هایی وجود دارند؛ اما در تفسیری که خواهد آمد این حفره‌ها هم می‌توانند معنادار باشند. البته راوی (و فیلم‌ساز) تفسیر خود را دارند، تفسیری که گاه با فاکت‌هایی که در خود فیلم می‌بینیم ناهمساز است، اما فیلم آن‌قدر اطلاعات و تصویر در اختیار بیننده می‌گذارد که بیننده بتواند تفسیر خود را داشته باشد، تفسیری که حتی می‌تواند مغایر یا مخالف نیت و حرف رسمی فیلم باشد.

غلامرضا تختی خودکشی کرد. این واقعیت امروز دیگر حرف چندان تازه‌ای نیست؛ اما بعد از پذیرش این حقیقت ــ این فاکت ــ پرسش مهم‌تری مطرح می‌شود. تختی چرا خودکشی کرد؟ در لایه اول خودکشی او را می‌توان به زندگی خانوادگی و وصلت ناجورش نسبت داد. ناجوری این ازدواج کمابیش در فیلم آمده است. هرچند در اینجا بیشترین حفره‌های خالی وجود دارند؛ و این امر با شیوه مستندگرایانه فیلم خوانایی دارد.

در قصه‌گویی مستند، همواره حفره‌هایی وجود دارند. در قصه‌گویی متکی بر فاکت‌ها و داده‌های عینی، همیشه بعضی چیزها نامشخص باقی می‌مانند و فیلم‌ساز نمی‌کوشد این حفره‌ها را پر کند. فیلم به خاطر همین حفره‌ها واقع‌گرایانه‌تر و باورپذیرتر می‌شود. (ما کی می‌توانیم به همه انگیزه‌های آدم‌ها در کارهایی که می‌کنند پی ببریم؟) در همه روایت‌هایی که دربارهازدواج تختی با شهلا توکلی هست، باوجود تفاوت‌ها درباره شخصیت شهلا و ماهیت اختلافات زندگی خانوادگی آن‌ها، سر این نکته توافق هست که به هر رو این دو زوج مناسبی نبوده‌اند. در خود فیلم یکجا که تختی انگیزه ازدواج خود را شرح می‌دهد این نکته آشکار است. او نگران است که وقتی عکسش با زنی روی جلد مجله‌ای چاپ‌شده، اگر با او ازدواج نکند باعث بدنامی‌اش می‌شود. او نه‌تنها در این مورد، بلکه به‌طورکلی، از یک موضع بسیار اخلاقی و بسیار سنتی به جهان می‌نگرد و همه توضیحات بستگان و دوستانش درباره مقتضیات واقع‌گرایی و واقع‌بینی زندگی در جهان واقعی، به خرجش نمی‌رود. درصحنه گفت‌وگوی شهلا و تختی در بیمارستان، زن بیش از همه بر بی‌توجهی تختی به زندگی خانوادگی و این‌که تمام فکر و ذکرش کمک به مردم است صحبت می‌کند؛ و این نکته اصلی است.

تناقض اصلی زندگی شخصی ماندن او در نقشی است که به‌عنوان قهرمان و ناجی مردم بر او تحمیل‌شده است. امری که خودش هم درصحنه اعلام کناره‌گیری‌اش از کشتی اذعان می‌کند. او ناگهان به جایگاهی پرتاب‌شده است که از ظرفیتش فراتر است؛ از ظرفیت هر انسانی فراتر است. از ظرفیت مالی‌اش هم فراتر است. خود می‌گوید «جسماً و روحاً خسته شده‌ام». بازی محسن تختی در این صحنه فوق‌العاده است. مثل حضور و بازی‌اش در دیگر صحنه‌ها: خسته، تحت‌فشار، یک‌دنده و سمج، یک‌جور کلافگی پنهان در ظاهر همیشه مؤدب و خوش‌رو.

نمونه‌هایی از فشارهایی که در دوران اوج موفقیتش بر او وارد می‌شود در فیلم به‌خوبی نشان داده‌شده است: فشار حکومت، توقعات خانواده، انتظارات مردم، انتظار واقع‌بینی و … و جالب است استدلالات دوستانش که چرا در فیلم تبلیغاتی بازی نمی‌کند، پیشنهاد شهرداری را نمی‌پذیرد و غیره، در فیلم طوری به تصویر کشیده شده‌اند که بیننده لزوماً همانند روایتگری فیلم، تختی را تائید نمی‌کند و می‌تواند چنین بیندیشید که او توان قضاوت عاقلانه را ازدست‌داده است، از واقعیت بریده است و مثل همه کسانی که از واقعیت می‌برند با سر به‌طرف سقوط و نابودی می‌رود. او قربانی تفکر پوپولیستی‌ای شده است که با اندیشه‌های پهلوانی و جوانمردی سنتی به هم‌آمیخته است و زیر سنگینی این بار سنگین له می‌شود. در آن صحنهٔ کشتی که او چشمش آسیب می‌بیند اما به بازی ادامه می‌دهد (ملبورن) و مسابقه را می‌برد، شاهد این فشار هستیم. کلوزآپ‌های نزدیک از چهره او که دردی جانکاه را تحمل می‌کند و آن‌سو مردمی در کشورش که در خانه‌ها نشسته‌اند و انتظار پیروزی او را می‌کشند، به نمادی بدل می‌شوند از همه فشاری که بر این‌یک مرد وارد می‌شود. تختی تا چه حد آگاهانه عمل می‌کند؟ او می‌داند که مردم به پیروزی احتیاج دارند. او با سیاست قاطی می‌شود درحالی‌که همه‌چیز از این حکایت می‌کند که با همان حس جوانمردی عمومی خود این کار را می‌کند نه با یک دانش و درک سیاسی عمیق.

نکته دیگری که در فیلم به‌خوبی به تصویر کشیده شده است یک حس کمرویی در سرشت روان‌شناختی اوست که در کم‌حرفی و بخصوص در رفتار او با زنان خود را نشان می‌دهد. صحنه‌های رویارویی او با دختر همبازی کودکی که عاشقانه تختی را دوست دارد، عالی هستند. بازی خوب ماهور الوند و هدایت خوب صحنه توسط توکلی بی‌نقص‌اند. در دومین صحنه از این صحنه‌ها که صحنه خداحافظی تختی و این زن جوان است، می‌بینیم که او با همه کم‌حرفی می‌داند چه برایش روی می‌دهد. او می‌گوید نمی‌تواند زن‌داری کند. او از همان حقیقتی سخن می‌گوید که بعداً نقض می‌کند و تاوانش را با مرگ خود می‌دهد.

نکته دیگری که فیلم آگاهانه پرورش داده است یک‌جور منش عدم خشونت در شخصیت تختی است که ناشی از همین خصوصیات روان‌شناختی اوست و در فیلم به‌صورت توصیه مادرش به او، شکل نمادین یافته است. به قول خودش او «باکسی دعوا ندارد». در مقابل حملاتی که به او می‌شود، پاسخی نمی‌دهد، اما با سماجت و یکدنده‌گی بر روشی که اتخاذ کرده است ایستادگی می‌کند. (همان روش گاندی؟ اما گاندی سیاستمدار قَدَری بود). تختی دوست‌داشتنی است اما در ضمن اعصاب‌خُردکُن است. بیننده می‌تواند با برخی از واکنش‌های برادرش و دوست گل‌فروشش همراهی و همدلی کند. با روشی که در پیش‌گرفته دیگر حتی مفید نمی‌تواند باشد، هرچند محبوب باقی بماند.

تختی درعین‌حال که ستایشی است از پایمردی قهرمانش درراه‌ی که برگزیده، یک‌جور آسیب‌شناسی پوپولیسم قهرمان‌پرور هم هست، پوپولیسمی که به نابودی قهرمان می‌انجامد. فیلم تختی یک موقعیت روان‌شناختی غریب را که در یک‌سویش جوانی بی‌تجربه قرار دارد و در سوی دیگرش جامعه‌ای شکست‌خورده و نیازمند قهرمان، عالی به تصویر کشیده است.

 غلامرضا تختی

کارگردان: بهرام توکلی، نویسندگان فیلم‌نامه‌: سعید ملکان و بهرام توکلی، مدیر فیلمبرداری: حمید خضوعی‌ابیانه، صدابردار: رشید دانشمند، چهره‌پرداز: سعید ملکان، طراح صحنه: کیوان مقدم، طراح لباس: امیر ملک‌پور، تدوین: میثم مولایی، صداگذاری: امیرحسین قاسمی، موسیقی: افشین عزیزی. بازیگران: محسن تختی، شاهرخ شهبازی، علیرضا گودرزی، امیررضا فرامرزی، ماهور الوند، بهنوش طباطبایی، مجتبی پیرزاد، آتیلا پسیانی، فرهاد آئیش، پریوش نظریه، 113 دقیقه، 1397