درباره «داستان ازدواج» یکی از فیلم‌های پرامید اسکار امسال

25 آذر 1398
«داستان ازدواج» «داستان ازدواج»

حسرت فرصت‌های از‌دست‌رفته

محمد ناصر احدی

یکی از شخصیت‌های فیلم «داستان ازدواج»[1] درجایی از فیلم می‌گوید: «طلاق مثل مرگِ بدون جنازه است.» چنین تعبیر به‌ظاهر ساده‌ای به‌خوبی پیچیدگی‌ای را که در گسست رابطه دو انسان مستتر است عیان می‌کند و اساساً همین پیچیدگی امری روزمره و به‌ظاهر ساده و پیش‌پاافتاده است که نوا بامباک کارگردان را به سمت چنین سوژه‌ای سوق داده است.

تعمق در موضوعات ساده‌ای که همچون خاری در جان انسان می‌خلد و روح آدمی را مشوب می‌سازد، بدون سقوط در ورطه فلسفه‌بافی، کاری است که بامباک نشان داده در آن تخصص دارد. این کارگردان مستقل آمریکایی در سال 1995 کارش را در سینما با فیلم «لگد زنان و جیغ‌کشان» آغاز کرد و با همین نخستین فیلمش ستایش‌های بسیاری را برانگیخت. 10 سال زمان برد تا بامباک برگ برنده دیگری از آستینش درآورد و ثابت کند که موفقیت فیلم نخستش از سر بخت و اقبال نبوده و ذهنی خلاق و نکته‌بین در پس آن قرار داشته است.

آیا طلاق می‌تواند عشق را از تمام وجوه یک رابطه بزداید و سنگ‌قبری بر کوهی از خاطرات و عواطف مشترک باشد؟

«ماهی مرکب و نهنگ» در سال 2005 به‌عنوان پنجمین فیلم بامباک در مقام کارگردان نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه غیر اقتباسی شد و در جشنواره ساندنس ـ که محمل کشف بسیاری از استعدادهای دنیای سینماست ـ و چند جشنواره دیگر جوایز مختلفی به دست آورد؛ اما فیلمی که مخصوصاً در ایران نام بامباک را بر سر زبان‌ها انداخت، «فرانسیس‌ها» (2012) بود که گرمای داستان ساده‌اش تا قلب تماشاگران رسوخ می‌کند. این فیلم داستان رقصنده جوانی است که برای پیدا کردن جای درستش در زندگی مدام شلنگ‌تخته می‌اندازد و آرام و قرار ندارد و از تمام وجودش مایه می‌گذارد تا با همه اشتباهاتش بتواند پا به‌پای والس زندگی پا عوض کند و به بدنش پیچ‌وتاب دهد. البته نباید سهم گرتا گرویگ، بازیگر نقش فرانسیس را در دل‌نشین ‌شدن این شخصیت از یاد برد.

این روزها بامباک با درام برگمانی «داستان ازدواج» که از تأثیرات وودی آلن نیز بی‌بهره نیست، بار دیگر در کانون توجه کسانی قرارگرفته که سینما برایشان بیش از دنیای ابرقهرمانی مارول است؛ درامی که این سؤال را پیش می‌کشد که آیا طلاق می‌تواند عشق را از تمام وجوه یک رابطه بزداید و سنگ‌قبری بر کوهی از خاطرات و عواطف مشترک باشد؟ جز این، سؤال دیگر این است که با ستایش‌هایی که نصیب این فیلم شده، آیا در اسکار امسال بختی برای به دست آوردن جایزه دارد؟ باید منتظر ماند و دید.


دو بازیگر پر امید اسکار 2019

آدام درایور

«آدام درایور» از مادری اهل ایالت ایندیانا و پدری اهل ایالت آرکانزاس متولد شد و تحت تربیتی مذهبی پرورش یافت. او که سال 2009 در رشته هنرهای زیبا مدرک کارشناسی گرفت، با ایفای یکی از نقش‌های مکمل سریال کمدی «دختران» بود که نامی برای خود دست‌وپا کرد. درایور که تجربه بازی روی صحنه تئاتر را هم در چنته دارد، بیشتر به خاطر نقش‌هایی که در فیلم‌های «لینکلن»، فرانسیس‌ها، جنگ‌های ستاره‌ای، «پترسون»، «سکوت»، «لوگان خوش‌شانس»، «بلکککلنزمن» و «مرده‌ها نمی‌میرند» شناخته می‌شود. او که یک‌بار برای فیلم بلکککلنزمن نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شده بود، امیدوار است این بار بتواند برای نقش تحسین‌شده چارلی در فیلم داستان ازدواج به مجسمه طلایی اسکار برسد.

اسکارلت جوهانسون

«اسکارلت جوهانسون» که این روزها گران‌ترین بازیگر زن سینماست و با ایفای نقش «بلک ویدو» در مجموعه فیلم‌های انتقام‌جویان مارول طرفداران زیادی در میان سینماروهای جوان دارد، با ایفای نقش نیکول در داستان ازدواج و همین‌طور به خاطر نقشی که در فیلم «جوجو خرگوشه» ساخته تایکا وایتیتی بر عهده داشته، یکی از امیدهای جایزه اسکار سال 2019 به شمار می‌رود. جوهانسون با هوشمندی به‌تناوب انتخاب‌هایی در میان سینمای مستقل و سینمای بدنه هالیوود دارد که همین رویه باعث شده بتواند در قالب طیف متنوعی از نقش‌ها ظاهر شود. جوهانسون که متولد سال 1984 است، نخستین بار در 10 سالگی و در سال 1994 جلوی دوربین رفت و از آن زمان تاکنون در فیلم‌هایی مثل «مردی که آنجا نبود»، «امتیاز نهایی»، «ویکی کریستینا بارسلونا»، مجموعه «انتقام‌جویان»، «لوسی»، «درود بر سزار» و... بازی کرده است.

 

نگاهی به فیلم «داستان ازدواج»

جاده‌ای به‌سوی تباهی

ناهید پیشو

هر ازدواجی از آغاز، بذرهای نابودی خود را می‌پاشد. زوج‌هایی که رابطه‌شان دوام می‌آورد، اجازه نمی‌دهند علف‌های هرز دامن‌گیر و آفت زندگی مشترکشان شود. برعکس این موضوع هم صادق است؛ در آستانه هر جدایی، هنوز احساس، علاقه، کشش و دلیل مشترکی هست که دو نفر را کنار هم نگه دارد و حتی به نقطه آغاز عشق برساند. به همین دلیل است که بامباک نام کنایه‌آمیز «داستان ازدواج» را برای کمدی- درام تأثیرگذارش درباره طلاق انتخاب کرده است.

بامباک در این فیلم که آن را بر اساس تجربه ازدواج  ناموفق خودش با جنیفر جیسن لی- بازیگر شناخته‌شده آمریکایی- ساخته، موضوع طلاق را دستمایه قرار می‌دهد و با کنجکاوی در زندگی زوج نیکول- چارلی و واکاوی علل و انگیزه‌های آن‌ها برای اصرار بر جدایی، در پی یافتن قلب تپنده رابطه آن‌هاست. این بستر در حقیقت مجالی است برای خلق یک اثر قابل‌قبول دیگر از او که ضمن تصویر دغدغه‌هایش برای ترسیم ترک‌های رابطه شخصیت‌ها، شوخ‌طبعی‌های استادانه شاهکارهای وودی ‌آلن را تداعی می‌کند.

درخشش ستارگان فیلم نیز خیره‌کننده است.

داستان ازدواج، پایان ازدواج را، هم دلیلی برای اندوه و حسرت شخصیت‌ها برای روزها و فرصت‌های از‌دست‌رفته می‌داند و هم نگرشی سینمایی است بر فراز و نشیب مسیر زندگی و تلخی و شیرینی رابطه‌ای چندساله. بامباک معتقد است که در فرایند طلاق رابطه دو طرف هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و فقط صورت رابطه آن‌ها تغییر می‌کند. نکته‌ای که برای او مهم به نظر می‌رسد این است که مخاطب شاهد سیر تغییر کاراکترها باشد که در شرایط فشار روحی و بحران عاطفی در پروسه جدایی، به شخصیت‌های جدیدی تبدیل می‌شوند تا جایی که حاضرند برای پیروزی برطرف مقابل، به هر دستاویزی متوسل شوند. درست زمانی که به نظر می‌رسد همه‌‌چیز دارد روبه‌راه می‌شود، مسیر قصه عوض می‌شود و اختلافات همچنان لاینحل می‌مانند و تباهی یک رابطه جلوه‌گر می‌شود.

فیلم با دوئتی شاعرانه آغاز می‌شود؛ چارلی و نیکول عاشق هم هستند. عاشق شیطنت‌ها، ویژگی‌ها، انگیزه‌ها و عادت‌های هم. ما درواقع شاهد روایت‌های جالب از زوجی هستیم که به نظر می‌رسد زندگی شاد و رضایت‌بخشی دارند.
هر دو فهرستی از ویژگی‌های خوب و بد هم را برای واسطه‌ای که قرار است میان آن‌ها میانجیگری کند، می‌خوانند. در خلال صحبت‌های نیکول و چارلی درمی‌یابیم که نیکول ساعت‌ها پای صحبت‌های غریبه‌ها می‌نشیند، بازی با پسر هشت‌ساله‌اش هنری را دوست دارد، به خواهر و مادرش خیلی اهمیت می‌دهد و هیچ‌وقت در کابینت را نمی‌بندد. چارلی هم یک کارگردان بااستعداد و خلاق تئاتر است. خیلی تند تند غذا می‌خورد و اهل رقابت است. شاید این جزئیات چندان مهم به نظر نیاید، اما اشاره به آن‌ها مخاطب را با ویژگی‌های شخصیتی کاراکترها در فیلم آشنا می‌سازد.

به نظر می‌رسد که بامباک قصد ندارد هر داستانی از طلاق را روایت کند. او می‌خواهد دقیقاً روی همین سوژه، یعنی زندگی چارلی و نیکول تمرکز کند؛ دو کاراکتری که در درام‌های آمریکایی سال‌های اخیر به‌عنوان تیپ‌های شخصیتی شناخته‌شده‌اند. صرف‌نظر از لحن کمیک سناریو و برخی موقعیت‌ها که رنگ و بوی طنز خاص فیلم‌ساز را دارند، این فیلم را باید یک درام بومی آمریکایی دانست. هر دو طرف ابتدا برای طلاق دودل هستند و می‌خواهند کارها با توافق و به‌دوراز حاشیه انجام شود؛ اما با ورود وکیل‌ها به ماجرا، مشکلات تشدید می‌شود و ترک‌های رابطه‌شان عمیق‌تر. نیکول برای بازی در کار جدیدش به لس‌آنجلس می‌رود و پسرش هنری را هم با خود می‌برد. موضع‌گیری نیویورک- لس‌آنجلس شخصیت‌ها در قصه، یک استعاره مفید برای موضوع محوری طلاق در فیلم است؛ این دو شهر مثل چارلی و نیکول چندان باهم تفاوت ندارند، پر هستند از آدم‌هایی که روحیات مشابه و زبان مشترک و روابط و پیشینه خانوادگی یکسان دارند؛ اما اهالی دو شهر به دلایل زیادی مثل آب‌وهوا، ترافیک و فضای شهری با حساسیت بیشتری درباره شهرشان صحبت می‌کنند و می‌گویند نمی‌توانند زندگی در شهر دیگر را تحمل کنند.

وقتی چارلی برای دیدن او می‌رود، نیکول به توصیه وکیل بانفوذش برگه‌های طلاق را به او می‌دهد و می‌گوید که قصد دارد برای همیشه با پسرش در لس‌آنجلس بماند، درحالی‌که چارلی نمی‌تواند مدام میان دو شهر در رفت‌وآمد باشد. این سرآغاز تنش‌های فزاینده و اقدامات بی‌پروای آن‌ها علیه هم به‌خصوص برای گرفتن حضانت هنری است و ازاین‌پس روند حقوقی طلاق سرعت قابل‌توجهی به خود می‌گیرد. شخصیت‌ها از هم می‌پاشند و شاهد متوسل شدن آن‌ها به هر دستاویزی برای جنگیدن هستیم؛ استفاده از رازهای طرف مقابل به‌عنوان سلاحی برای مبارزه با او، امتیاز گرفتن با ابزار قرار دادن فرزند و رفتارهای بی‌منطق و حق‌به‌جانب نما و... . طلاق به‌عنوان پردازشگری قوی در فیلم عمل می‌کند که در کشاکش آن دو طرف برای استیفای حقوق خود تقلا می‌کنند. ازاین‌رو باشخصیت‌های جدیدی روبه‌رو می‌شویم که نسخه‌های جدید و دور از انتظار از کاراکترهایی هستند که پیش‌تر در ابتدای قصه شناخته بودیم.

درخشش ستارگان فیلم نیز خیره‌کننده است.

ساختن فیلمی با این قصه و انتخاب شخصیت‌های سیاه‌وسفید صرف، کار چندان دشواری نیست. ما هم به‌عنوان مخاطب یک‌سوی ماجرا می‌نشستیم تا ببینیم آخر قصه چه می‌شود، اما بامباک به‌جای آنکه تقصیرها را گردن یک‌طرف بیندازد، دلایل و شرایط هر یک را برای پافشاری بر موضع خود محترم می‌شمارد و در لابه‌لای دیالوگ‌ها و ارتباطات ظریف، تناقض‌ها و شرایط را برای اصرار هر‌یک از شخصیت‌ها برای غیرقابل‌تحمل بودن زندگی نشان می‌دهد؛ اما دراین‌بین، مهم‌ترین دغدغه کارگردان، کاویدن حقیقت کلان ماجراست و رساندن این پیام که طلاق از هیچ نگاه و دیدگاهی و به هر دلیل و در هر مقطعی، نتیجه خوبی به همراه ندارد. درواقع چارلی نسبت به نیازهای همسرش بی‌توجه بوده، اما نیکول هم تلاش کرده پسرش را بدزدد و به‌عنوان یک برگ برنده به یک‌گوشه دیگر از کشور ببرد.

درحالی‌که در برخی سکانس‌ها خشم و عصبانیت موج می‌زند، تجربه پخته کارگردان سراسر درک شکست‌پذیری انسانی است. آنچه در هر قاب فیلم جاری است، عشق و علاقه دلسوزانه بامباک به نیکول و چارلی است و تا حدی ما را با مسائل آن‌ها درگیر می‌کند که در پایان وقتی با آن‌ها خداحافظی می‌کنیم، عمیقاً برایشان آرزو می‌کنیم که هر دو در زندگی بعد از طلاق به رضایتمندی و آرامش برسند.

به اعتقاد بامباک در کشمکش طلاق چیزی گم و چه‌بسا فنا می‌شود.

طلاق و زندگی پس‌ازآن مقوله‌ای است که کمتر در سینما به آن پرداخته‌شده است. به اعتقاد بامباک در کشمکش طلاق چیزی گم و چه‌بسا فنا می‌شود. آنچه در این هیاهو موج می‌زند غم است و اندوه، شکایت است و خشم و غیظ، برافروختگی است و ستیز و درنهایت انکار؛ انکار عشق و هر آنچه روز اول دو نفر را به هم پیوند داده و مدت‌ها کنار هم نگه‌داشته است. او در این تجربه شخصی و تأثیرگذار به ماهیت ویرانگر طلاق می‌پردازد و به تصویر می‌کشد که چطور از دو عاشقی که تا این حد مجذوب جزئی‌ترین رفتارها و ویژگی‌های خوشایند طرف مقابل بودند، رفتارهایی سر می‌زند که هیچ‌وقت به فکرشان هم خطور نمی‌کرد.

درخشش ستارگان فیلم نیز خیره‌کننده است. جوهانسون و درایور که هر دو دوره کار جدیدی را آغاز کرده‌اند، اعتماد بامباک در این فیلم را با بازی پیچیده و احساسی خود به‌درستی پاسخ گفته‌اند. نقش‌های مکمل نیز با بازی‌های تأثیرگذار مریت ویور، والاس شون، ری لیوتا و بازی جالب آلان آلدا در نقش وکیل چارلی ماندگار و قابل‌توجه هستند. بااینکه فیلم در تسخیر دوستاره اصلی خود است اما مهارت ثابت‌شده بامباک در دومین همکاری‌اش با نت‌فلیکس او را به فیلم‌سازی صاحب سبک و نام‌آشنا در هالیوود تبدیل کرده است.

منبع: همشهری

[1] . Marriage Story