گفت‌وگو با رضا میر کریمی به بهانه نمایش فیلم «دختر»

15 مرداد 1395

سلیس: از همان سریال صاف و صمیمی «بچه‌های مدرسه همت» نشان داد سینمای ساده و بی‌پیرایه‌ای را دنبال می‌کند که در آن نه از مناسبات پرزرق‌وبرق مدرن خبری هست و نه می‌خواهد به شیوه‌ای پرطمطراق داستان‌گویی (بخوانید: گُنده‌گویی) کند. رضا میر کریمی متولد 1345 در تهران و فارغ‌التحصیل رشته گرافیک، فعالیت هنری‌اش را با ساختن فیلم‌های کوتاه و سریال‌های تلویزیونی آغاز کرد و در سال 1378 نخستین فیلم بلندش، «کودک و سرباز» را کارگردانی کرد.

 فیلم‌های بی‌زائده و سرراست او که بیشتر از مواجهه ناخواسته جامعه روستایی و شهری شکل می‌گرفت نه ژست روشنفکرنمایانه جشنواره‌ای داشت و نه به سندرم کیارستمی‌زدگی مبتلا بود. میر کریمی راه خود را می‌رفت و از همان نخستین فیلمش، این را صراحتاً اعلام کرد. «کودک و سرباز» روایتی جاده‌ای از هم‌سفری ناگزیر یک کودک و یک سرباز در آستانه بهار بود که در سرانجام آن، هر یک به تجربه‌ای غنی می‌رسند در جهت خودشناسی و رسیدن به‌نوعی بلوغ فکری و اجتماعی که تا پیش از آن نداشتند. «زیر نور ماه» فیلم جسورانه‌ای بود که در آن این‌بار یک طلبه در مواجهه با آشفتگی و اغتشاش شهرنشینی، بر سر ملبس شدن به عبا و عمامه، با خود جدل می‌کند و در این رهگذار، دست‌آخر به درک و شناخت بهتری از خود و آنچه می‌خواهد، می‌رسد. درحالی‌که به نظر می‌رسید اهدای جایزه بهترین فیلم هفته منتقدان کن به این فیلم، انگیزه میر کریمی را در تکامل فرم مطلوبش بالاتر ببرد اما او در «اینجا چراغی روشن است» به‌یک‌باره تغییر مسیر داد و با لحن انتزاعی و نسبتاً شاعرانه‌ی «موسی و شبان» وار، به اهمیت خلوص و صداقت در تعلقات و اعتقادات مذهبی اشاره کرد.

بااین‌حال میر کریمی در فیلم بعدی‌اش، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، آگاهانه از انتزاع فاصله گرفت و پخته‌تر از هر وقت، فرم مطلوب و آشنای جاده‌ای خود را با دغدغه‌های معنوی و عرفانی‌اش گره زد و در اُدیسه‌ای تپنده و گیرا، تعارضات عقل و دل را در پیدا کردن حقیقت و راه رستگاری موردبررسی قرارداد. قهرمان میر کریمی در «خیلی دور، خیلی نزدیک» همچون «کودک و سرباز» و «زیر نور ماه» سفر را به بهانه‌ای (از سراجبار) از نقطه‌ای آغاز می‌کند و تا رسیدن به سرانجام از منزلگاه‌هایی می‌گذرد که هرکدام مثل یک سیلی آتشین او را نسبت به شک و تردیدهایش هشیار می‌کند. «به همین سادگی» اما حرف تازه‌ای بود در کارنامه رضا میر کریمی. فیلمی که لحن و فرمش هیچ نسبتی باتجربه‌های درخشان قبلی او نداشت و نه به دنبال درک معنویت از طریق سلوکی ناخواسته بود و نه در پی کشف صِراط صحیح.

«به همین سادگی» ملال و دردمندی روحی و درونی زن میان‌سال خانه‌داری را به تصویر کشید که در کنتراست میان عقاید و دل‌بستگی‌های سنتی و نیز پیرامون سنت‌شکنش گرفتار آمده و ازاین‌رو در آستانه تصمیمی مهم بر ترک و یا ماندن در خانه قرارگرفته است. پرداخت ساده و یکدست چنین مضمونی با تکیه‌بر پیش‌پاافتاده‌ترین جزئیات و وقایع روزمره زندگی، از «به همین سادگی» فیلمی دل‌چسب ساخت که عمده منتقدان آن را ستودند. «یه حبه قند» در کشاکش تعارضات میان سنت و مدرنیته برای میر کریمی به حدیث نفسی تعبیر شد که در آن سنت به نفع سنت نقد می‌شود تا روی پوسیده و مندرس آن در پیشگاه ارزش‌های والا و غنائم خواستنی‌اش رنگ ببازد. «یه حبه قند» شاید به‌ظاهر سنخیتی، چه در فرم و چه در محتوا، با آثار پیشین میر کریمی نداشته باشد اما قطعاً امتداد همان سلوکی است که انسان مردد را بر تشخیص مسیر صلاح آگاه می‌کند. 

 

«دختر» سرگشتگی دخترانی است با تمنای استقلال و پناه خانواده

رضا میر کریمی سال گذشته با فیلم «دختر» در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر شرکت کرد و همچون همیشه موافقان و مخالفانی در بین منتقدان داشت. این فیلم که مدتی است در سینماهای کشور روی پرده است به گفته وی فروش قابل قبولی دارد ولی اگر از امکانات عادلانه‌تری در حوزه تبلیغات برخوردار می‌شد به فروش واقعی‌تری دست می‌یافت.این فیلم با تمرکز بر روابط پدر و دختری به دغدغه‌های دختر جوان نقبی می‌زند و همچنین مسئله رابطه والدین با فرزندان را نیز مورد مداقه قرار می‌دهد.

 

 یکی از توصیفاتی که نوعاً از کارهای شما می‌شود این است که شما کارگردانی با دغدغه مسائل زنان و خانواده هستید. خودتان هم تصدیق می‌کنید که دغدغه این حوزه رادارید؟

 خب خانواده همیشه دغدغه اصلی من در فیلم‌هایم است. البته فیلم‌هایی هم که به‌طور خاص به موضوع زنان می‌پردازد، داشته‌ام. مثل «به همین سادگی» که وقتی در کشور کره جنوبی برای آن روی سن رفتم، همه تعجب کردند که چطور یک مرد توانسته به دنیای زنانه به این اندازه نزدیک شود. به نظر من ما هنوز که هنوز است باید بسیاری از معضلات اجتماعی روزمان را در سلول‌های مهم اجتماع که خانواده است، جستجو کنیم و قصه‌های ما همچنان در بستر خانواده شکل می‌گیرد. من هم هنوز این بستر را در کارهایم رها نکرده‌ام و به نظرم این بستر به این زودی‌ها کهنه نمی‌شود.

یعنی دلیل انتخاب و توجه شما به حوزه خانواده وزنان این است که تمام مسائل اجتماعی را ذیل این حوزه می‌بینید؟

به نظر من اصلاً آسیب‌خوردن خانواده و روابط خانوادگی، آغازی برای آسیب‌خوردن روابط در سطح اجتماع بود. بله من واقعاً فکر می‌کنم خیلی از اتفاقی که بشر را در دنیای امروز متضرر کرده، ناشی از بی‌توجهی به خانواده است.

  آقای میر کریمی اگر نگاهی به کاراکترهای زنان فیلم‌های شما داشته باشیم؛ از طاهره «به همین سادگی» که درگیری با نقش‌های خودش داشت تا پسند «یک حبه قند» تا «ستاره» دختر یا حتی همسر راننده تاکسی و خانمی که دچار آسیب‌های جدی بودند در «امروز»؛ به نظر خودتان بند تسبیح نگاه شما به زنان در فیلم‌هایتان چیست؟ در حقیقت دغدغه شما در حوزه زنان را چطور می‌توان توصیف کرد؟

خب مسائل مختلفی را مدنظر دارم، ولی به نظرم بحران هویت مسئله بسیار مهمی است. مخصوصاً در جوامع سنتی مانند جامعه ما، در مورد زنان این بحران هویت مهم می‌شود. در زمان تحقیقات فیلم دختر، از دخترهای زیادی خواهش کردیم که به‌صورت گروهی دفتر ما بیایند و دور میز بزرگی می‌نشستند و از آن‌ها می‌خواستیم در مورد موضوعات کلیدی زندگی‌شان صحبت کنند. بحث‌های خوبی در مورد مهاجرت، خانواده، استقلال، ازدواج و... پیش آمد. با این‌که این دخترها از طبقات مختلف اجتماعی انتخاب می‌شدند و با این‌که نسخه‌های متناقضی برای خود می‌پیچیدند و حتی سر همین نسخه‌ها گاهی باهم دعوایشان می‌شد و این نشان می‌داد که خیلی اشتراک نظر ندارند، بااین‌حال یک‌چیز در بین تمام حرف‌های این دختران مشترک بود و آن روحیه استقلال‌طلبی بود. این میزان تمنای استقلال و آرزوی مستقل‌بودن از خانواده، برای من تا حدودی عجیب بود. ما معمولاً فکر می‌کنیم این احساس مخصوص پسرهاست، کمتر فکر می‌کنیم که دخترها هم ممکن است چنین حسی داشته باشند. شاید این احساس ناشی از یک سیاست کنترلی یک‌طرفه است که خانواده‌ها نسبت به دخترانشان دارند و ما پدر و مادرها وظیفه خودمان می‌دانیم که آن‌ها را کنترل کنیم و کمتر چنین وظیفه‌ای در قبال پسرها برای خودمان قایلیم. علی‌رغم این‌که دخترها در مورد این حس با ما صحبت نمی‌کنند، ولی پس ذهنشان وجود دارد و وقتی در محافل خودشان فرصتی پیدا می‌کنند که با دختران هم‌سن‌وسال خود صحبت کنند، در این مورد حرف می‌زنند. همین هم مبنای کار ما در فیلم دختر شد.

 در حقیقت دال مرکزی فیلم شما.

بله و سعی کردیم حرف‌هایی که دخترها در فیلم می‌زنند هم از بین حرف‌های خودشان در تحقیقات میدانی‌مان باشد و استفاده کردیم.

در خصوص طاهره «به همین سادگی»، خب تعابیر متفاوتی از این فیلم صورت گرفت؛ برخی معتقد بودند این فیلم، فیلمی فمینیستی است و این زن به یک معنا شورشی خاموش در مقابل وضعیت خود می‌کند. از سویی برخی می‌گفتند این زن نهایتاً علی‌رغم تمام اتفاقات و نارضایتی‌ها، در زندگی خانوادگی ماند و آن را انتخاب کرد. شما خودتان چه تلقی‌ای دارید؟ به نظر شما وضعیت زن امروزی به لحاظ تضاد نقشی و بحران هویت چگونه است و شما چه تحلیلی از این منظر از وضعیت زن امروز دارید؟

البته من الآن از «به همین سادگی» واقعاً دور شده‌ام، ولی آن زمان یادم است آماری از طلاق به دستم رسید و آنچه در آن آمار جالب بود این بود که درصد بالایی از طلاق‌ها، به دلیل درخواست زنان خانه‌دار صورت گرفته بود. درحالی‌که طرز تلقی عمومی ما شاید این باشد که زنان خانه‌دار، زنان مطیعی هستند، زنانی هستند که توقع بالایی ندارند، اعتراض نمی‌کنند و لاجرم طلاق هم نمی‌خواهند، اما آن آمار چیز دیگری می‌گفت و دست گذاشته بود روی جمعیت خاموشی از جامعه که نه کسی به آن‌ها زیاد توجه می‌کرد، نه در محاسبات خیلی دیده می‌شدند و اصولاً علایقشان کمتر موردتوجه قرار می‌گرفت، اما این خلأهای عاطفی انباشته‌شده که در شهرهای بزرگ، به دلیل مهاجرت‌های شتابانی که اتفاق افتاده و آدم‌ها را در جمعیت انبوهی گم‌کرده و این گم‌شدگی افسردگی برای آن‌ها آورده است، مشکل آن مضاعف می‌شود، من را به سمت این قصه برد؛ این‌که این بخش جامعه ما چقدر تمنای دیده شدن دارد، چقدر برای خود نقش قائل است و دوست دارد آن نقش دیده شود و اگر ما آن نقش را نبینیم و به آن بی‌توجه باشیم، آیا مسئله را حل کرده‌ایم یا در آستانه بحران بزرگ‌تری قرار می‌گیریم که ممکن است روزی سر باز کند؟ این مسئله در قصه «به همین سادگی» سر باز نمی‌کند و در دل بازیگر باقی می‌ماند و فقط با مخاطبان به اشتراک گذاشته می‌شود و هیچ‌یک از اهالی آن داستان متوجه این بحران نمی‌شوند. ازاین‌جهت این زن در قصه مظلوم است و نمی‌تواند دردش را باکسی در میان بگذارد.

اتفاقاً همین موضوع برای من جالب بوده و هست که مخاطبان که فیلم را می‌بینند زمانی که سینما را ترک می‌کنند پیش خود به این فکر کنند که شاید چنین رازی در خانه ما هم وجود داشته باشد و ما به آن بی‌توجه بوده‌ایم. وقتی این زن این راز را به همسرش نگفته، شاید همسر من هم دردش را به من نگفته، شاید اتفاق خیلی عمومی‌تر از این‌ها باشد. این در آستانه بحران قرار داشتن برای من بسیار مهم بود. خود بحران آن‌قدر برایم مهم نیست، اما خیلی مهم است که بگویم این زن در آستانه یک بحران است. چون اینجا هنوز راه پیشگیری وجود دارد و فضا برای دادن هشدار محیاست، ولی وقتی قصه قطع شود یا به رودررویی بیانجامد که معمولاً قصه‌های ادبیاتی و سینمایی ما آن بخش بحرانی، بخش دادگاه و طلاق و رودررویی را دوست دارند و فکر می‌کنند بخش آستانه بحران وجه دراماتیک ندارد و نباید به آن پرداخت، در این شرایط بحران باید به فکر درمان بود که البته کار در این بخش خیلی پیچیده می‌شود. برخی معضلات وقتی اجتماعی می‌شوند، ریشه‌های آن در حوزه‌های اطراف خودشان هم دیده می‌شود و با امور دیگر مرتبط می‌شوند؛ پای اقتصاد به میان می‌آید، مواد مخدر وارد می‌شود و... حل آن با این امور بسیار سخت می‌شود.

 پس «به همین سادگی» یک تلنگر برای التفات و توجه به این درد در زندگی‌های مشترک بود.

بله تأمل و درنگ و بازنگری در زندگی شخصی.

نگران نبودید که برای زنان هم‌چنین حسی ایجاد شود و اگر زنی این چالش را ندارد، او را متوجه آن کنید؟

اتفاقاً تعدادی از مردان به من اعتراض داشتند که فیلم شما بدآموزی دارد و شما دارید انقلابی را به زنان دیکته می‌کنید که بعداً می‌تواند به خانواده آسیب بزند. واقعیت این است که من اصلاً چنین نگاهی ندارم و اصلاً چنین روحیه انقلابی در آن فیلم وجود ندارد. اتفاقاً در فیلم خیلی با حجب و حیا و مراعات و مهربانی مسائل مطرح می‌شود.

من به‌عنوان یک مخاطب وقتی فیلم «امروز» را دیدم، وجه نشان‌دادن آسیب اجتماعی در این فیلم برایم بسیار پررنگ بود. آسیب‌هایی که خب متأسفانه این روزها درگیری بالایی با آن‌ها داریم. این فیلم هم دغدغه آسیب‌های اجتماعی دارد، ولی آن‌قدر خوب این آسیب را به تصویر کشیده که مخاطب محظوظ می‌شود. از تجربه تحقیقاتی خود در این کار بفرمایید.
در «امروز» کار تحقیقاتی مفصلی انجام شد. خانم صوفیان با آقای شادمهر راستین آمارهای زیادی از بیمارستان‌ها و مراکز درمانی و مراجعانی که سعی می‌کنند بدون شناسنامه حاضر شوند، برایمان آوردند. پای خاطرات افراد بسیاری نشستیم. واقعیت این است که واقعیت‌های آماری موجود در جامعه ما بسیار ترسناک و هولناک است، ولی ما ملزم نیستیم که حتماً به آن آمار استناد کنیم و بخش ناامیدکننده و ترسناک وقایع اجتماع را به رخ مردم بکشیم.

من به دنبال این هستم که درعین‌حال که هشدار می‌دهم، این توجه را هم به مخاطب بدهم که در ظرفیت خاموش خود به‌عنوان یک انسان، ویژگی‌ها و خصوصیات انسانی وجود دارد که اگر آن‌ها را فعال کند، بسیاری از این نابسامانی‌ها قابل‌رفع است و شاید ریشه بسیاری از نابسامانی‌های امروز ما در نادیده‌گرفتن حداقل‌های اخلاقی است که ما یا آن‌ها را فراموش کرده‌ایم، یا بی‌اعتنا شده‌ایم. فعال‌کردن این روابط انسانی و بیدار کردن این وجدان انسانی، به نظر من می‌تواند فراتر از قانون عمل کند؛ نه به معنای نقض قانون، بلکه به معنای محدوده‌ای بزرگ‌تر از قانون. این‌ها هدف ما در فیلم امروز بود. من در آن فیلم می‌خواستم بگویم قانون حداقل شرایطی که ما مزاحم یکدیگر نشویم را می‌تواند تضمین کند، ولی وظیفه ما این نیست که مزاحم هم نشویم، بلکه بیشتر از آن، ما باید به هم کمک هم بکنیم و قانون در این زمینه چیزی نمی‌گوید. این‌ها به بخش وجدان ما مربوط می‌شود که باید فعال شود و اگر فعال شود، هیچ آمار تکان‌دهنده‌ای در مقابل وجدان بیدار شده مردم مانع بزرگی نیست و می‌توان بر آن غلبه کرد؛ کما این‌که یک مرد می‌تواند آن‌قدر با خود روراست باشد و در راستای هدفی که به سمت آن می‌رود مصمم باشد و باور داشته باشد که حاضر شود تمام سختی‌ها را به تن بخرد و پای تعهد اخلاقی و نه قانونی خود بایستد و این پایبندی اخلاقی او تا جایی پیش برد که حتی برخی با فیلم مخالف بشوند و فکر کنند غیرواقعی است. البته برای من مهم بود که این وجدان بیدار را نشان دهم.

یعنی معتقدید که در حوزه آسیب‌های اجتماعی که الآن دامن جامعه ما را گرفته، باید از وجدان جمعی کمک گرفت؟


بله به نظر من هیچ رفتار کوچک فردی نباید به بهانه این‌که تأثیر آن اندک است، کنار گذاشته شود. چون همه‌چیز از همین‌جا شروع می‌شود. از زاویه اعتقادی ما همه‌چیز از پایین شروع می‌شود و تا مردم تغییر نکنند، چیزی تغییر نمی‌کند و خدا هم در این شرایط چیزی را تغییر نخواهد داد. ما هم اگر بخواهیم تغییری در جامعه و ابعاد بزرگ ایجاد کنیم، باید در رفتار فردی و شهروندی خود تجدیدنظر کنیم. کمی انتظاراتمان از خودمان را افزایش دهیم. مسئولیتمان را نسبت به دیگران در وهله اول خانواده، همسایه و بعد افراد جامعه، ارتقا دهیم. از این نقطه آغاز کنیم، ولی اگر بخواهیم منتظر باشم که اتفاق انقلابی آشکاری بیفتد و همه‌چیز به‌یک‌باره دگرگون شود، من آن جنس اعتراض را نه می‌فهمم و نه چنین ایده‌آلی برای خودم متصور هستم که یک‌شبه چیزی درست شود.

به نظر شما آیا می‌توان «یک حبه قند» را به‌عنوان الگوی شما از خانواده ایرانی تلقی کرد؟ به این معنا که با این فیلم کاری ایجابی می‌کنید؛ خانواده‌ای را نشان می‌دهید که علی‌رغم داشتن مشکلات فراوان، حیثیت خانوادگی، شادی، غم، مناسک و. خود را دارد و می‌تواند روابط مثبت خانوادگی خود را در شرایط مختلف داشته باشد. یا تعابیر دیگری مدنظر شما بود؟

نمی‌توانم دقیق بگویم که آن خانواده، خانواده الگوی دلخواه من بود. چون در این فیلم کاستی‌هایی وجود داشت. نیمه اول فیلم سرخوشی کاذبی در فیلم بود، همه اهالی خانواده باهم مهربان و خوب بودند و یک اتفاق باعث شد متوجه شویم که این عروسی به صلاح این خانواده نیست و آن‌ها به این خود باروری دست یافتند که خوشبختی آن‌سوی دیوارهای خانه‌شان نیست و باید آن را در خودشان جستجو کنند. در حقیقت در آن فیلم هم یک مسیر تکاملی وجود دارد. البته اگر بخواهیم درباره شرایط و فضای خانواده ایرانی صحبت کنیم، من تمام تلاش خود را کردم که همه المان‌ها، خصوصیات و اتمسفری که در شناسنامه خانواده ایرانی وجود دارد را در فیلم بگنجانم. از شکل فکر کردن تا نحوه آداب، شکل غذا خوردن، رفتار با یکدیگر، تکیه‌کلام‌ها، رعایت حرمت‌ها و... تلاش کردم مجموعه‌ای از خصوصیات و مشخصات خانواده ایرانی را در فیلم بیاورم.

درباره فیلم دختر، شما اشاره کردید که با چه روش تحقیقی مسائل دختران را احصا کردید؛ اما چرا اصلاً موضوع دختر برای شما موضوع شد؟ چه چیزی شمارا به این نتیجه رساند که در این خصوص فیلم بسازید؟

این فیلم‌نامه برای من نیست. برای آقای محراب کاشانی است و حدود 5 سال قبل به من داده شد. آن زمان فیلم‌نامه را دوست داشتم، ولی احساس کردم نباید آن را بسازم. فیلم امروز را ساختم. 2 سال بعد مجدد به من پیشنهاد دادند و من این بار آن را پذیرفتم. یکی از دلایلم هم این بود که دختری دارم که در این چند سال بزرگ شد و رسید به سن شخصیت اصلی فیلم‌نامه. دخترم سارا 23 ساله شد و من حس کردم حالا موقعیت این پدر و دختر را درک می‌کنم و برایم هیجان‌انگیز شد این فیلم را بسازم و بتوانم خودم هم به دنیای دختران ورود پیدا کردم و علاوه بر آن به شناخت بیشتری از خودم برسم.

شما به‌عنوان یک فیلم‌ساز به سمت اقصی‌نقاط کشور می‌روید و گویش‌ها را جاری می‌کنید. این‌که یک فیلم درباره خانواده ایرانی با نمادهایش از یزد برمی‌خیزد، یک خانواده متعصب از جنوب می‌آید و... بر چه مبنایی انتخاب‌شده است؟ سنخیتی واقعیت اجتماعی دارد؟

من اصولاً از این‌که دوربینم را از تهران خارج کنم و جاهای مختلفی از فرهنگ وزندگی مردم ثبت شود، استقبال می‌کنم. از فیلم اولم کودک و سرباز که از خراسان بود تا سایر فیلم‌هایم؛ اما در مورد فیلم دختر که گفتید خانواده متعصب، من تعصب را خیلی اینجا به کار نمی‌برم؛ ضمن این‌که اصلاً این ویژگی را در فیلم، یک ویژگی قومی نگرفته‌ام. اتفاقاً دایی خانه که عرب است و دختر پیش او می‌رود و صحبت می‌کند، خالی از این تعصب سخت‌گیرانه است. هرچند که تعصب به‌جای خود هم خوب است. درواقع ویژگی این پدر سخت‌کوشی است که دوران سختی را برای توسعه کار صنعتی خود گذرانده و در این توسعه موفق، نامتوازن عمل کرده؛ یعنی علی‌رغم این‌که در بخشی پیشرفت کرده، بخش دیگر یعنی خانواده‌اش آسیب‌دیده است و نتوانسته آن را همپای پیشرفت‌های دیگرش جلو بیاورد. این نقصان موردتوجه ماست و اتفاقاً شهرآبادان برای این سوژه شهر خوبی بود؛ هم پالایشگاه داشت و پدر می‌توانست در آن مدیر باشد، هم فاصله جغرافیایی مشهودی با تهران داشت که خطر این سفر را جدی‌تر می‌کرد، آلودگی هوا و...

در «دختر» تصورم این است که بیش از این‌که ثقل بحث بر دختر باشد، روی کانتکست زندگی دختر است. مثل رابطه پدر و دختری. شاید مخاطب این را در فیلم پررنگ‌تر می‌بیند. این مربوط به دغدغه‌های هم‌ذات‌پندارانه شما می‌شود یا تحقیقات اجتماعی که داشتید و به این نتیجه رسیدید که دختران نیاز به حمایت‌های اجتماعی از ناحیه خانواده‌دارند و در این فیلم آن را پررنگ کردید؟

البته طی تحقیقاتی که داشتم واقعاً خیلی می‌شد این را پیدا کرد؛ سرگشتگی دخترانی که نیاز به یک پناهگاه دارند، ولی پناهگاهی که برای آن‌ها حق استقلال قائل باشد. دختران هم می‌خواستند مستقل باشند و هم پناهگاهشان را از دست ندهند. چنین شرایطی برای خانواده یک مسئله است که ما چطور از موضع یک کنترل‌گر به سمت مدیریت خانواده حرکت کنیم. مدیریت امر دوسویه است؛ بچه‌های ما با توجه به فضای مجازی و تغییرات دیگر اجتماعی، خیلی سریع از تجربیات پدر و مادر خود عبور کرده‌اند و زودتر به‌زعم خودشان بالغ شده‌اند، اما چطور می‌توانیم ما هم از تجربیات آن‌ها استفاده کنیم و رابطه دوطرفه‌ای را شکل دهیم؟ همه این‌ها چیزهایی بود که دوست داشتم به شکل پنهان در لایه‌های معنایی فیلم وجود داشته باشد و به همین دلیل در نیمه دوم فیلم به سمت یک نقد اجتماعی می‌رویم و کمتر کسی را محکوم می‌کنیم. از زاویه و گاردی که با پدر داشتیم خارج می‌شویم و احساس می‌کنیم که این گناه بین هر سه ضلع مثلث تقسیم‌شده است.

اشاره داشتید به این‌که تحقیقات اجتماعی متعددی برای تولید فیلم‌هایتان انجام می‌دهید و از طرفی متعهد به سینمای زنان و خانواده هم هستید. آیا ارتباطی با مراکز تخصصی زنان و خانواده برای احصاء مسائل یا مشورت دارید؟

با نهادها که چنین ارتباطی ندارم، اما محققان منابع را برایم جمع می‌کنند. در مورد «به همین سادگی» آقای راستین با مراکزی که درباره زنان تحقیق می‌کردند و درزمینهٔ مسائل اجتماعی به‌خصوص در شهرداری همکاری داشتند و پیگیری می‌کردند، ارتباط داشتند و نشست‌هایی هم برگزار کردند که خود من چند تا از نشست‌ها را شرکت کردم و مجموعه تحقیقات آن‌ها را برای زیربنای فیلم استفاده کردیم.

به نظر شما این خلأ وجود دارد؟

بله این خلأ وجود دارد و اگر این ارتباط برقرار نشود، حرف‌هایی که در سینما زده می‌شود، مبنای علمی درستی نخواهد داشت. وقتی هم از نیازهای واقعی جامعه حرف نزنیم، کارهایمان تقلبی خواهد شد و تأثیر آن‌هم کم.

واکنش‌های دختران درباره فیلم دختر چگونه بوده است؟

هم در جشنواره مسکو که بودم دختران درباره فیلم با من صحبت می‌کردند؛ دختری به من گفت که بعد از دیدن فیلم تحریک شدم بروم پدرم را ببینم چون من ایران زندگی نمی‌کنم و از خانواده جدا هستم. در ایران هم از سالن میلاد بعد از نمایش فیلم که بیرون آمدم چند خانم ایستاده بودند و عکس پدرشان را با موبایل به من نشان می‌دادند؛ احتمالاً تأثیر جمله ستاره بود که بعد از این‌که عمه با پدرش بگومگو کرد و از ستاره طرفداری کرد، به عمه گفت بابا گناه داشت. جالب است بدانید که در تحقیقاتمان به همین میزان حس عاطفی از سوی دختران به پدران وجود داشت.
ایده جدیدی برای فیلم آتی‌تان در موضوع زنان دارید؟

الآن چند تا ایده دارم که هیچ‌کدام قطعی نیست. یکی از این ایده‌ها هم حداقل در مورد زنان است، ولی باید دید چه پیش می‌آید.
ممنون از فرصتی که در اختیار ما قراردادید.

صبح نو