گفت‌وگو با پری ملکی

13 مهر 1395
پری ملکی پری ملکی

پری ملکی یکی از قدیمی‌های فعال در عرصه موسیقی بانوان است که از سال ۱۳۷۳ اجرای کنسرت‌های بانوان را با همراهی گروه «خنیا» در ایران آغاز کرد.

ملکی نخستین بار در مقام خواننده در یک تور اروپایی در کشورهای آلمان، اتریش، سوئیس و انگلیس به اجرای برنامه پرداخت. برنامه‌های این گروه معرف موسیقی ایرانی و فعالیت‌های گروه بانوان، مورد استقبال ایرانیان مقیم این کشورها قرار گرفت و در دومین سفر، گروه موسیقی «خنیا» به دعوت دانشگاه «اکول نورمال سوپریور» فرانسه، راهی پاریس شد و به اجرای برنامه پرداخت.او همچنین سال‌ها است که اجراهایی را ویژه بانوان با تمرکز بر موسیقی اصیل ایرانی در تالار وحدت روی صحنه برده است. شاید پری ملکی این روزها دل‌ودماغ چندانی برای اجراهای بانوان نداشته باشد اما همچنان بر اجرای کنسرت‌هایش به‌صورت همخوانی پافشاری دارد. او آخرین کنسرت خود را همین چند هفته پیش به اجرای آثاری کمتر شنیده‌شده از زنده‌یاد غلامحسین بنان اختصاص داد که در نوع خود رپرتوار متفاوتی در میان کارهای این هنرمند محسوب می‌شد.پری ملکی خودش این کنسرت را نوعی ادای دین به بنان می‌داند. آنچه در ادامه می‌خوانید، اظهارات این هنرمند پیشکسوت درباره آثار زنده‌یاد بنان، روند کنسرت‌های موسیقی بانوان در سال‌های اخیر، راز فعالیت بیش از ۲۰ ساله گروه «خنیا»، نامه سرگشاده هنرمندان موسیقی به رئیس‌جمهور و... است.او همچنین در این گفت‌وگو اشاره‌ای به فعالیت بانوانی دارد که با دور زدن سیستم فعالیت‌های موسیقایی که در ایران و خارج از کشور داشته‌اند، تمام زحمات بانوانی را که در این سال‌ها آهسته و پیوسته حرکت کرده‌اند، نادیده گرفته‌اند و با منفعت‌طلبی و بی‌مسئولیتی عمل کردند.

آخرین اجرای زنده شما که همین اواخر شاهدش بودیم به اجرای آثاری از زنده‌یاد غلامحسین بنان مربوط می‌شد که به نوع خود رپرتوار منحصربه‌فردی بود؛ چه شد که برای این اجرا سراغ آثار بنان رفتید؟

من همیشه در عرصه هنر نسبت به زنده‌یاد غلامحسین بنان احساس خاصی داشته‌ام. فکر می‌کنم، هیچ‌وقت بزرگ‌تر از استاد بنان در موسیقی ایران نداشته‌ایم و نخواهیم داشت. ازآنجایی‌که این هنرمند بزرگ انسان متمولی بوده، تنها و تنها برای هنر زندگی کرده است و هیچ‌گاه ساحت و آثار هنری خود را فدای پول و مسائل مالی نکرد. موسیقی برای او صرفاً وسیله‌ای بود تا یک تفکر درست را القا کند. همیشه برای کارهایش بهترین شعر را انتخاب کرده و هیچ‌گاه حاضر نشده است، هر کاری را در هر سطحی اجرا کند. باید بگویم، واقعاً آوازهایش بی‌نظیر هستند. به کارهای بنان که گوش کنید، متوجه می‌شوید که یکی از دیگری فوق‌العاده‌ترند. به‌زعم بنده هرکسی دوست دارد، درزمینهٔ موسیقی ایرانی فعالیت کند، اگر مدت‌ها روی آثار بنان کار کند، یعنی فقط آن‌ها را بشنود و روی قطعات او تمرکز کند، قطعاً نتیجه خوبی خواهد گرفت. تصویر بنان در ذهن من این‌گونه است. من واقعاً از جوانی عاشق او بودم و سال‌ها هم‌روی آثارش کارکردم. متأسفانه هیچ‌وقت نتوانستم به‌عنوان خواننده زن این آثار را اجرا کنم اما به تمام قطعات و تک‌تک ریزه‌کاری‌هایش اشراف داشتم. از طرفی همیشه دینی را از جانب او نسبت به خودم احساس می‌کردم. چند سال پیش اجرای مختصری از آثارش داشتم اما وقتی با خودم فکر کردم، دیدم آنچه تاکنون انجام دادم، کافی نبوده است و هنوز سیراب نشدم.

اینکه طی این سال‌ها حاضر نشدید، آثار بنان را اجرا کنید به این معناست که با خودتان فکر کردید، هنوز به پختگی لازم نرسیده‌اید؟

نه؛ فکر می‌کردم، هنوز زمانش فرانرسیده است اما این اواخر خیلی در فکرش بودم که یک کنسرت خیلی خوب به یاد بنان بدهم. کارهایی که اجرا کردیم، آثار فوق‌العاده‌ای هستند. البته قطعاتی هم بودند که ما نتوانستیم شناسنامه درستی از آن‌ها پیدا کنیم. مثل قطعه «شاخه گل شکسته» که قطعه بسیار زیبایی است اما سازنده آن معلوم نیست. من این قطعه را دریکی از کاست‌هایی که خود استاد حدود سال ۶۲ به من داده بودند، پیدا کردم. ما در تنظیم این کارها هیچ دخالتی نکردیم. مخاطب دقیقاً اصل قطعه را فقط با اندکی تغییرات سازی شنید. شعرها و ملودی‌های این آثار خیلی زیبا هستند. البته این‌ها تصانیف سختی هستند و شنیدنش برای مخاطب خیلی راحت نیست. فکر می‌کنم، با این اجرا توانستم به این رؤیا جامه عمل بپوشانم؛ آن‌هم به استادی که هرگز معلم مستقیم من نبوده است اما خیلی از او آموخته‌ام.

شما خودتان زنده‌یاد بنان را در زمان حیاتشان از نزدیک دیدید یا اینکه فقط دورادور ایشان را می‌شناختید؟

ایشان را از نزدیک دیدم و حدود 20 کاست هم از ایشان گرفتم اما متأسفانه آن زمان خیلی بیمار بودند. من هیچ‌وقت نتوانستم نزد ایشان شاگردی کنم اما خیلی از آثار ایشان آموخته‌ام.

ما در کنسرت‌های شما یک‌جور وفاداری به آثار دهه ۳۰ می‌بینیم. درست یک بازه زمانی که آثار ماندگار زیادی تولیدشده‌اند که اتفاقاً هنوز هم توسط نسل امروز زمزمه می‌شوند. شما دلیل ماندگاری آثار آن سال‌ها را چه می‌دانید؟

ببینید؛ فکر می‌کنم در آن سال‌ها ذهن و روح هنرمند آزاد و رها بوده است. هنرمند خودش بوده است. می‌توانسته از فضا استفاده کند. این‌همه درگیری نبوده است. در آن سال‌ها که من آموزش آواز می‌دیدم، دستگاه ضبطی برای آموزش نبود اما خیلی خوب گوشه‌ها را یاد گرفته بودم. اصلاً هرچه دارم، از آن سال‌هاست. وقتی از کلاس آواز به خانه می‌رفتم نه صدای بوقی بود نه آژیری. با آرامش می‌رفتم خانه و درس‌ها را هم در ذهنم مرور می‌کردم. غم نان نبود و هزار درگیری دیگر. قدیم‌ها که این‌طور نبود و معلوم است، آثاری که تولید می‌شدند هم متأثر از همان فضا بودند. شاید بشود، امروز هم‌چنین آثاری تولید کرد به شرطی که هنرمندان غرورهایشان را کنار بگذارند و کنار یکدیگر بنشینند. متأسفانه در حال حاضر موزیسین‌ها بیش از هر چیز گرفتار تکنیک شده‌اند. دائم می‌نشینند و ریتم‌های عجیب‌وغریب می‌سازند. مثلاً می‌آیند، موسیقی تلفیقی درست کنند که نتیجه‌اش می‌شود، مثل غذایی که جا نیفتاده و همه موادش درهم است.

این موضوع تا حد زیادی گریبان نوازنده‌ها را گرفته است؛ ازاین‌جهت که همه‌شان سرعتی زن شده‌اند؛ یعنی درواقع سرعت و تکنیک فدای احساس و محتوا شده است.

دقیقاً همین‌طور است. سرعت می‌زنند. انگار که می‌خواهند روی صحنه معلق هم بزنند. معلوم است که چیزی از این آثار برای آیندگان باقی نمی‌ماند. نباید آثار موسیقی ایرانی را به نسل جوان به این شکل ارائه داد. آن‌هم که از وضعیت موسیقی پاپ است که جوان‌ها فقط برای جیغ کشیدن و سوت زدن به آنجا می‌روند. یک‌بار که به کنسرت پاپ رفته بودم از یکی از مخاطبان همان کنسرت پرسیدم، تو اصلاً صدای خواننده را می‌شنوی؟ یا فقط جیغ می‌زنی و فالش می‌خوانی؟ وضعیت موسیقی پاپ ما این است. به کنسرت‌های موسیقی ایرانی هم که می‌روی، اغلب پس از اجرا هیچ تحول درونی و حال خوبی در خودت نمی‌بینی. این باعث تأسف است. موسیقی ایرانی را موسیقی همان دهه ۳۰ است که حفظ کرده و به سمت جلو می‌برد. تفکر موسیقایی ما باید عوض شود. اشکال بزرگ اینجاست که هنرمندان ما کنار هم نمی‌نشینند تا باهم صحبت و تبادل‌نظر داشته باشند. هرکس ساز خودش را می‌زند.

دقیقاً موضوع اینجاست. سال‌ها پیش شاهد این بودیم که خواننده، آهنگساز و نوازنده برای تولید یک اثر مدت‌ها کنار هم زندگی می‌کردند اما قطعه‌های امروزی یک صبح تا شب ساختشان زمان می‌برد. درست است؟

بله. متأسفانه همین‌طور است. آن‌وقت‌ها که با اساتید قدیم در کلاس‌های آوازم در ارتباط بودم، درباره نحوه آهنگسازی در آن سال‌ها خیلی برایم توضیح دادند. مثلاً یک قطعه خیلی زیبا در «حصار چهارگاه» هست که شعرش را خانم سیمین بهبهانی سروده است. خیلی سال پیش آقای خالدی قول داده بودند که روی شعری از سیمین بهبهانی کار کنند اما دائم این موضوع را به تعویق می‌انداختند تا اینکه یک روز سیمین بهبهانی در رادیو در اتاق آقای خالدی را با اعتراض باز می‌کند و می‌گوید: «داد از تو... فریاد از تو...» یک‌دفعه آقای خالدی می‌گوید: «خودش است. همین را می‌خواستم.» بعد می‌نشینند و روی همان شعر کار می‌کنند. درنهایت تصنیف بسیار زیبایی در «حصار چهارگاه» تولید می‌شود که موسیقی خیلی خوبی هم از آب درآمد.

شاعر، آهنگساز و خواننده مثلثی را تشکیل می‌دهند که اگر جای هرکدامشان درست باشد، نتیجه خیلی خوبی از آن کار حاصل می‌شود. به نظر می‌رسد که دیگر این مثلث قوی برای کارهای امروزی وجود ندارد.

اصلاً وجود ندارد. در حال حاضر از آهنگسازان بزرگمان هم دیگر آن آثار قابل‌تأمل را نمی‌شنویم چون دائماً تنهایی کار می‌کنند. به‌هرحال ذهن یک انسان محدود است و مگر ذهن یک نفر چقدر می‌تواند تراوش‌های تازه داشته باشد؟ طبیعی است که برای ساخت اثر نو باید همکاری‌های خلاقانه وجود داشته باشد. اشکال بزرگ دیگر این است که اهالی موسیقی کنسرت نمی‌روند. من به هر کنسرت موسیقی که می‌روم، هیچ‌وقت سایر هنرمندان موسیقی را نمی‌بینم که به‌عنوان مخاطب آمده باشند. موسیقی که هیچ، تئاتر نمی‌روند، فیلم نمی‌بینند، کتاب هم که نمی‌خوانند. از ادبیات هم که سر درنمی‌آورند. این در حالی است که موزیسین باید از تمام این هنرها تأثیر بپذیرد. واقعاً چقدر باید در یک اتاق تاریک و لخت به فکر خلاقیت بود؟

شما از اهالی قدیمی موسیقی ایرانی هستید؛ زمانی را به یاد دارید که این کج‌خلقی‌ها و غرورهای کاذب در کار نبود؟ یعنی از دوستی موزیسین‌ها با یکدیگر چیزی به یاد دارید؟

بله. قدیم خیلی اوضاع بهتر بود. اهالی موسیقی مثل یک خانواده بودند. شما از آثاری که یک هنرمند خلق می‌کند، متوجه می‌شوید که نتیجه یک کار تیمی موفق است یا کاری که به‌تنهایی خلق‌شده است. آن زمان هم هنرمندان چند دسته بودند. کسانی که پیشرفت می‌کردند و حرکت روبه‌جلو داشتند و آنانی که در سایه ماندند و خیلی هم دیده نشدند. کسی هم برای دیگری پشت پا نمی‌گرفت که خودش جلو بزند اما الآن شرایط این‌طور پیش می‌رود. همه فقط به این فکرند که از دیگری عقب نمانند. برای همین هم هست که کار باکیفیتی نمی‌شنوید. تا تفکر درست و اندیشه درست نباشد که کار خوب تولید نمی‌شود.

پیش از مصاحبه داشتم فکر می‌کردم که درباره پسرفت موسیقی زنان هم باهم گپ بزنیم اما فکر می‌کنم این روند کج دار و مریز آن‌قدر کلی است که نمی‌شود آن را صرفاً به موسیقی زنان ربط داد. این‌طور نیست؟

واقعاً نمی‌توانیم؛ اما من از خود خانم‌ها گله‌دارم. من هیچ تلاشی از آن‌ها نمی‌بینم. انگار به شرایطی که هست، خو گرفته‌اند و راضی‌اند.

تلاش در راستای اعلام موجودیت یا تلاش برای کار خوب ارائه دادن؟

نه تلاش برای کار خوب کردن. هنوز هم می‌شود کار خوب کرد اما نیاز به‌زحمت و تلاش دارد. موزیسین‌های خانم باید سطح علمشان را بالا ببرند. حوزه دانسته‌هایشان را در هر شرایطی که هست گسترش دهند. روزمره‌های زندگی نباید مانع آن شوند که موزیسین‌های خانم برای ارتقای سطحشان تلاش کنند. اگر موزیسینی این راه را انتخاب می‌کند، باید از خیلی چیزهای دیگر بگذرد. من هم گذشتم. از خیلی مسائل گذشتم تا بتوانم در کارم موفق باشم. یا باید کلاً وارد این حیطه نشوید یا اگر هم می‌شوید، باید بدانید که نسبت به آن مسئول هستید. نباید این‌طور باشد که بدون هیچ تفکری یک قطعه روی صحنه اجرا کنید و بعد راحت بیایید پایین.

چند سال پیش موسیقی بانوان جدی‌تر پیگیری می‌شد اما این اواخر به‌شدت شاهد حضور تازه‌کارها در این عرصه بودیم. حتی خانم‌های بازیگر هم بدون هیچ پیشینه حرفه‌ای روی صحنه تالار وحدت آمدند و به‌عنوان سرگرمی خواندند. شما این موضوع را یک آسیب برای موسیقی بانوان تلقی می‌کنید؟

این موضوع دارد موسیقی بانوان را به قهقرا می‌برد. اول اینکه خود آن هنرمندان دائم در حال درجا زدن هستند اما موضوع خیلی مهم‌تر این است که آن‌ها هیچ حرمتی برای شنونده خود قائل نیستند و به آن‌ها بی‌احترامی می‌کنند. من حق ندارم به شنونده‌ام توهین کنم. سطح سلیقه‌اش را پایین بیاورم یا ذهنش را محدود کنم. این کار خیلی بدی است و هیچ موزیسینی حق این کار را ندارد اما این اتفاق رفته‌رفته در حال رخ دادن است.

در این میان خانم‌هایی هستند که سیستم را دور زدند؛ یعنی حاضر نشدند با قوانین کشور بسازند و به سمت اجرای کارهای بدون مجوز رفتند تا راحت‌تر شنیده شوند. این خانم‌ها چقدر شرایط را برای خانم‌هایی که سال‌ها آهسته و پیوسته در کشور کارکردند، سخت کرد؟

این موضوع خیلی اتفاق بدی بود. من نامش را بی‌مسئولیت عمل کردن می‌گذارم. اگر شخصی می‌خواهد خارج از حیطه قانون کار کند و چراغ‌قرمزها را نبیند، به نظر من بهتر است که به‌طورکلی از کشور برود و فعالیتش را در فضای آزادتری پی بگیرد. خیلی از خوانندگان قدیمی هم این کار را کردند. کسی هم کاری به آن‌ها ندارد. آن‌ها هم خطر و ضرری برای ما نخواهند داشت. چون آن‌ها که آن‌ور آب کار می‌کنند، هیچ ربطی به ما ندارند؛ اما کسی که از شرایط اینجا برای پیشرفت استفاده و اعلام موجودیت می‌کند اما یک‌باره مسیرش را عوض می‌کند، تمام زحمات خانم‌هایی که سال‌ها برای فعالیت مجاز در ایران تلاش کرده‌اند را از بین می‌برد. کما اینکه این اتفاق افتاده است. این درست نیست که ما فقط منفعت خودمان را ببینیم. من که حق ندارم راه دیگران را خراب کنم. من حق ندارم با خودخواهی‌هایم راه دیگران را سد کنم. اگر فکر می‌کنند، آن‌طرف آب برایشان بهتر است، بروند. من فکر می‌کنم، هر هنرمندی در کشور خودش است که آثارش بازخورد و نمود دارد. آن فضا که متعلق به ما نیست؛ یعنی آنجا چرخه‌ای طی می‌شود که ما جای چندانی در آن نداریم. همه این سال‌ها من و امثال من تلاش کرده‌ایم، آهسته و پیوسته و منطبق بر عرف و قانون کشور فعالیت کنیم و به نظرم حرکت‌های ناگهانی این‌چنینی، همه رشته‌ها را پنبه می‌کند. متأسفانه برخی هنرمندان، جوان‌اند و جویای نام؛ می‌خواهند ره صدساله را یک‌شبه طی کنند و سریع به شهرت برسند. همه این اتفاقات به ضرر موسیقی بانوان تمام‌شده است اما من همچنان به آینده موسیقی بانوان و راهی که طی می‌کنم، امیدوار و معتقدم و به راهم ادامه می‌دهم. همان‌طور که فکر می‌کنم زنان هنرجو و دانشجویان موسیقی از نوازنده و خواننده (که تعدادشان بیشتر از مردان است) آینده‌ای روشن پیش رودارند.

شما مدتی است که دیگر تمایلی برای اجرای بانوان ندارید و کنسرت‌هایتان را به‌صورت همخوانی روی صحنه می‌برید. این در حالی است که همخوانی نسبت به تکخوانی کار سخت‌تری است و شما هم تلاش زیادی برای موسیقی بانوان داشتید. دلیل این تغییر مسیر هنری چیست؟

آن زمان هم که بیشتر اجرای بانوان داشتم، هیچ‌وقت باری به هر جهت روی صحنه نرفتم. حتماً برای اجراها فکر می‌کردم و زحمت می‌کشیدم. همیشه دلم می‌خواست، در قالب این اجراها یک آگاهی درزمینهٔ موسیقی به شنونده‌ام بدهم. به این معنا که ما همیشه رپرتواری متفاوت برای مخاطب تدارک می‌دیدیم که سیر منظمی داشت؛ یعنی از یک جای مشخصی شروع و با طی کردن یک سیر منطقی به پایان می‌رسید اما از جایی به بعد احساس کردم، دیگر نمی‌شود و نمی‌توانم آن فضاها را تحمل‌کنم. فضای کنسرت بانوان غیرهنری است و در این سال‌ها که برای زنان اجرا داشتم، خیلی برایشان دوست‌داشتنی نبوده است.

منظورتان فضایی است که مخاطب خانم در آن سیر می‌کند؟

فضایی که مخاطبم فقط خانم است و تلاش من بیهوده است. تلاشم به هیچ جایی نمی‌رسید و بی‌ثمر بود. من برای موسیقی‌ام زحمت می‌کشم و دوست دارم کارم شنیده و نقد شود. حتی اگر این نقد منفی باشد. اگر نقد منفی هم باشد، یعنی کاردیده شده است؛ اما برنامه‌هایی که در زمان‌های بد و شرایط سخت برای بانوان اجرا می‌شد، باب میلم نبود. من ترجیح می‌دهم، سختی اجراهای همخوانی را تحمل‌کنم اما موسیقی خوب برای مخاطبم اجرا کنم و موسیقی‌ام دیده شود. برای کنسرت‌ها و شنونده‌هایم احترام قائلم. برای اجراهای گروه «خنیا» زحمت‌کشیده می‌شود و هر بار با یک حرکت تازه همراه است. ما با اجرای قطعات صرفاً تکراری، مخاطب را گول نمی‌زنیم؛ بنابراین دلمان می‌خواهد، کارهایمان شنیده و حتی نقد شود. بالطبع، این اتفاق در کنسرت‌های همخوانی شدنی است.

شما خودتان در این مدت تماشاگر اجراهای بانوان بودید؟

نه متأسفانه. فکر می‌کنم، حدود چهار یا پنج سال است که کنسرت بانوان نرفته‌ام.

دلیل خاصی دارد؟

دلیل عمده‌اش این است که زمان اجرای بانوان از ساعت ۱۵ تا ۱۷ است. این ساعت اوج کار من در آموزشگاهم است.

در همین چند سال اخیر پیش‌آمده که از یک اجرای موسیقی لذت برده باشید؟

نه. هیچ اجرایی؛ خیلی دوست نداشتم و برایم سؤال است که چرا حساسیت برخی هنرمندان برای اجرای صحنه‌ای‌شان آن‌قدر کم است. همه‌چیز در اجرا برای من مهم است. از کاری که ارائه می‌شود تا لباسی که می‌پوشند. متأسفانه در ۹۰ درصد کنسرت‌ها هنرمند آن‌قدر عبوس و اخمو روی صحنه می‌آید که آدم دلش می‌خواهد، زودتر اجرا تمام شود. این اصلاً قشنگ نیست. ما اجراهای قدیمی را دیدیم. آقای پایور را خدا رحمت کند، باحالی روی صحنه می‌آمد که واقعاً آدم لذت می‌برد. من فکر می‌کنم، هنرمندان به‌جای اینکه دائم تلاش کنند از موسیقی قدیم دور شوند، کمی به عقب برگردند و تجدیدنظر کنند. اخلاق این اساتید واقعاً مثال‌زدنی بود.

البته هنرمندان شاید ازنظر روحیات اخلاقی با گذشتگان تناسبی نداشته‌اند اما در این مدت شاهد رجعت خیلی از آن‌ها به آثار هنرمندان قدیمی بوده‌ایم.

موضوع فقط اجرا و بازخوانی نیست. شما باید با آن قطعه زندگی کرده باشید. باید برای لحظه‌لحظه قطعات وقت صرف کرد. در بازخوانی‌های امروز شاهد این موضوع نیستیم. بازخوانی‌هایی هم داریم که خیلی قوی هستند و ممکن است حتی از نسخه اصلی هم بهتر شوند.

شما با نفس بازخوانی موافق هستید؟

نفس بازخوانی به شرطی که انگیزه و فکر پشتش باشد، خوب است. نباید، هر قطعه‌ای دستمان رسید، بازخوانی کرد. باید فکری پشتش باشد. دریایی از آثار قدیمی داریم که بسیار هم زیبا هستند. خوب است که در میان این‌همه کار متفاوت مردم کارهای قدیمی را هم بشنوند که حداقل آثار جدید و قدیم را باهم مقایسه کنند. خیلی کارهای قدیمی داریم که در زمان خودشان شنیده نشدند و مردم حتی خواننده‌های این آثار را نمی‌شناسند.

شما سال‌هاست که با همراهی گروه «خنیا» اجراهایتان را روی صحنه می‌برید. چیزی حدود ۲۰ سال. این در حالی است که کار گروهی در ایران دوام چندانی ندارد. راز ماندگاری گروه «خنیا» طی این‌همه سال چیست؟

گروه «خنیا» همواره کوشیده عرصه‌ای برای حضور نوازندگان و آهنگسازان جوان اما حرفه‌ای باشد. نکته اساسی که به نظرم باعث شده فعالیت این گروه بیش از ۲۰ سال ادامه پیدا کند، همدلی و صمیمیت اعضای گروه است. در گروه «خنیا» کارها با مشورت همه اعضا انجام می‌شود و هر عضوی خود را در مقابل همه مراحل اجرا سهیم و موظف می‌داند. در طول این سال‌ها البته اعضای گروه هر از چندی تغییر کرده‌اند. گروهی از ایران رفته‌اند، تعدادی گروه‌های خود را تشکیل داده‌اند، برخی دوباره به گروه بازگشته‌اند.

البته طی یکی، دو سال اخیر به فعالیت گسترده درزمینهٔ آموزش هم روی آوردید و آموزشگاهی برای خودتان تأسیس کردید؛ چه شد که بعدازاین همه‌سال فعالیت صحنه‌ای تصمیم به این تغییر مسیر گرفتید؟ این را آن جهت می‌پرسم که در همه این سال‌ها فعالیت‌های آموزشی شما جسته‌گریخته بود.

شاید تا دو سال پیش، حتی ضرورتی به این کار احساس نمی‌کردم. همه این سال‌ها به‌صورت خصوصی تدریس می‌کردم، شاگردهای خودم را داشتم و سرم معمولاً شلوغ بوده است. درواقع عملاً احساس نیاز به این کار نمی‌کردم و دائم با خودم می‌گفتم که به دردسرش نمی‌ارزد؛ اما در برهه‌ای از زمان احساس کردم، ۳۰ سال تلاش من برای موسیقی باید ثمر داشته باشد. شاید تمام زحمات ۳۰ سال گذشته‌ام امروز به این آموزشگاه هویت می‌دهد و من می‌توانم نتیجه تلاش‌هایم را ببینم. در تمام این سال‌ها در آموزشگاه‌های مختلف تدریس کرده و همیشه از کاستی‌ها رنج‌برده‌ام. فکر می‌کردم، می‌شود برای بچه‌های اهل موسیقی و کسانی که به موسیقی علاقه دارند، کاری کرد. نه‌فقط برای کسانی که می‌خواهند، بخوانند یا ساز بزنند. درعین‌حال آگاهی‌های دیگری هست که می‌توانیم درباره موسیقی به مردم بدهیم. من خیلی خودخواهانه می‌توانم بگویم که این درک و حس رادارم که تمام تجربه‌هایم را در اختیار جوانان قرار دهم. درواقع کاری کنم که معلم‌های دیگر نکرده‌اند.

خیلی وقت‌ها می‌بینیم، هنرمندان موسیقی پس از سال‌ها انتشار آلبوم و فعالیت صحنه‌ای به عرصه آموزش روی می‌آورند که این باعث می‌شود به‌طورکلی از فضای صحنه دور شوند. انگار که آموزش را یک‌جور فعالیت بازنشستگی برای خود می‌دانند؛ در مورد پری ملکی هم قرار است، قصه این باشد؟

نه؛ من اصلاً قصد این کار را ندارم. این آموزشگاه را که سال ۹۴ تأسیس کردم به بچه‌ها سپردم و من هم بیشتر حمایتشان می‌کنم. من اجرای صحنه‌ای را خیلی دوست دارم. این‌یکی از چیزهایی است که من را زنده و سرپا نگه می‌دارد. خیلی هم در این راه تلاش کرده‌ام و هنوز به نتیجه نرسیده است، اما باید برسد؛ یعنی هنوز مانده تا به آن نتیجه مطلوب برسیم. من اجرای صحنه‌ای را کنار نخواهم گذاشت؛ اگرچه به ما خیلی جفا می‌شود. من که سال‌هاست در تالار وحدت اجرا می‌کنم، گاهی مجبور شده‌ام، دو کنسرت در تالار رودکی بدهم. برای اینکه زمان مناسب به من نمی‌دهند و درعین‌حال هزینه‌ها هم بالاست. به‌هرحال وجدان من نمی‌گذارد که بلیت ۱۰۰ هزارتومانی به مخاطب بفروشم.

اخیراً بالغ‌بر شش هزار موزیسین نامه‌ای سرگشاده را خطاب به رئیس دولت تدبیر و امید نوشته بودند و در قالب این نامه به شرایط موجود اعتراض کردند؛ شما هم به‌عنوان یک هنرمند فعال به این حرکت پیوستید؟

خیر؛ من این کار را نکردم.

چرا؟ ازنظر شما حرکت بی‌اهمیت یا بی‌فایده‌ای بود؟

نه. برای اینکه مشکل من با وزارت ارشاد نیست. وزارت فرهنگ و ارشاد که به همه آن‌ها که درخواست اجرا داده‌اند، مجوز داده است. اگر مخالف بود که مجوز نمی‌داد. الآن من باید آن نامه را امضا می‌کردم و به ارشاد اعتراض می‌کردم که چرا به من مجوز داده‌ای؟ ارشاد که به وظیفه خودش عمل کرده و مجوز داده است. موضوع ما یک مقوله عمقی است که نمی‌توانیم به همین راحتی درباره آن نظر دهیم. این موضوعی است که به قانون کشور برمی‌گردد.

یعنی شما مبنای این نامه‌های سرگشاده را خطاب به دولت نادرست می‌دانید؟

من نمی‌توانم راجع به کار آن‌ها نظر دهم. به‌هرحال آن هنرمندانی هم که این نامه را نوشته و امضا کرده‌اند، قطعاً بر اساس منطق و تفکر خاصی این کار را کردند. من اما با وزارت ارشاد مشکلی ندارم. اتفاقاً روند کارهای اداری وزارت ارشاد خیلی راحت‌تر از سابق شده و همه گروه‌ها هم مجوز فعالیت می‌گیرند. من فقط می‌گویم دلیلی ندارد به ارشاد اعتراض کنم. البته نظر آن دوستان هم محترم است و شاید هم باید با امضاکنندگان صحبت کرد تا بفهمیم منطق و بینش آن‌ها دراین‌باره دقیقاً چیست؟

منبع: روزنامه اعتماد

پری ملکی در یک نگاه

پری ملکی بانام شناسنامه‌ای عذرا خباز یزدی‌ها در ۱۵ آبان ماه ۱۳۳۰ در محله درخونگاه بازار تهران به دنیا آمد. در خانه‌ای بسیار سنتی و قدیمی و بزرگ که اقوام را در کنار هم گردآورده بود.او ششمین فرزند خانواده بود. پدرش به تجارت چای اشتغال داشت. از شش‌سالگی همراه با خانواده به منزلی در محله جمال‌آباد نیاوران نقل‌مکان کردند. از این ایام بود که به موسیقی رادیو گوش می‌کرد و آنچه می‌شنید، فرامی‌گرفت. کلاس اول دبستان بود که برای اولین بار در جمع همکلاسی‌ها آواز خواند.پنجم دبستان بود که در جشن مدرسه همراه با ساز یکی از همکلاسی‌ها که عبارت بود از یک شانه سر، تصنیفی از پروین را خواند. ازآن‌پس به‌طور مرتب در جشن‌ها و مسابقات مدرسه، بی‌اطلاع خانواده، شرکت کرد. بارها در مسابقات ناحیه شمیران رتبه اول را کسب کرد اما به دلیل همین حضور مخفیانه، از ادامه راه بازماند. او که دیپلم خود را در رشته علوم طبیعی دریافت کرده بود با حسن ملکی که در همان مدرسه دبیر ادبیات بود آشنا شد و ازدواج کرد.پس از ازدواج به تشویق همسرش خواندن را به‌طورجدی پی گرفت. زنده‌یاد ایرج تیمورتاش، ترانه‌سرا، او را به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفی کرد و او مدت‌زمان کوتاهی نزد مرحوم محمود کریمی به فراگیری آواز سنتی پرداخت

از سال ۵۶ تا ۵۹ در انگلیس به فراگیری گیتار کلاسیک پرداخت و پس از بازگشت به ایران یک سالی نیز نزد برادران مؤذن آموختن را ادامه داد. پس‌ازآن به آموختن سه‌تار روی آورد. یک سال نخست را با جمال سماواتی و پس‌ازآن را با مسعود شعاری کارکرد. از سال ۶۰ تا ۶۴ فراگیری آواز سنتی را نزد استاد نصرالله ناصح‌پور پی گرفتکلاس‌ها در مرکز چاووش به‌صورت گروهی تشکیل می‌شد. استاد که ردیف استاد دوامی (مکتب تهران) را می‌آموخت، گوشه‌ای را چندین بار می‌خواند و هفته بعد درس را تحویل می‌گرفت. این آموزش با ضبط کاست همراه نبود و هنرجو می‌بایست از حافظه خود استفاده می‌کرد. پری ملکی از استاد می‌خواست تا بار دیگر در آخرین لحظه کلاس، درس آن جلسه را تکرار کند و خود، تمام راه برگشت به خانه را زمزمه می‌کرد تا درس را فراموش نکند.پس‌ازآن نزد استاد علی جهاندار شیوه سید حسین طاهرزاده (مکتب اصفهان) را فراگرفت. شیوه استاد این بود که درس را ضبط می‌کرد و برای هنرجو می‌خواند. این همان شیوه‌ای است که پری ملکی خود برای تدریس به کار گرفت. در همین ایام نزد امیر پایور به فراگیری تصانیف قدیمی پرداخت. امیر پایور به خاطر داشت که ایام کودکی و نوجوانی‌اش، عارف قزوینی در منزل آن‌ها زندگی می‌کرده و پدرش شاگرد آقا حسینقلی بوده است. امیر پایور بسیاری از تصانیف سنتی و مردمی آن سال‌ها را در خاطر داشتپری ملکی از سال ۶۵ شروع به تدریس کرد. ابتدا با چند هنرجو و سپس و تاکنون در ماه بیش از پنجاه هنرجو را تعلیم می‌دهد و با شاگردان به‌صورت انفرادی و تک‌تک کار می‌کند. گوشه‌ای را می‌خواند و ضبط می‌کند و به همراه هر گوشه در هر جلسه یک تصنیف نیز می‌آموزدمرحله اول، تدریس آوازها و دستگاه‌ها به‌جز نوا و راست‌پنج‌گاه است. در این مرحله گوشه‌ها را برای هنرجو تشریح کرده و جمله‌بندی و اجزای آن را به تفکیک مشخص می‌سازد و تحریرها را نخست آرام و شمرده برای هنرجو ضبط می‌کند. مرحله دوم آموزش، شعر گذاری بر روی گوشه‌هاست. هنرجو شعر مناسبی برای هر گوشه و آواز پیداکرده و به ترتیب ردیف را دوره می‌کند. در مرحله سوم نوا و راست‌پنج‌گاه را می‌آموزد و مرحله چهارم به تدریس آنچه از شیوه طاهرزاده مانده اختصاص دارد. مرحله آخر بازخوانی شیوه آوازخوانی خوانندگان قدیمی همچون قمر، روح‌انگیز و معاصران چون بنان، قوامی، خوانساری، شجریان و ... است.پری ملکی به تجربه دریافته کلاس دسته‌جمعی به ضرر شاگردان است. ازآنجاکه شاگردان با قوه‌های گوناگون می‌بایست در کنار هم قرار گیرند.از خیل شاگردان این سال‌ها، امروز بسیاری خود، مدرس یا خواننده شده‌اند که از آن جمله است خانم‌ها مهسا و مرجان وحدت، یاسمن کاظمی، حمیرا مظاهری، نوشین مافی و تعدادی نیز به گروه‌های همخوانی (کر) معرفی‌شده‌اند.

پری ملکی علاوه بر تدریس خصوصی، تاکنون در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، فرهنگسرای شفق، آموزشگاه هنری پیام، آموزشگاه تماشاگه راز، آموزشگاه هنری ساز، آموزشگاه هنری ترانه و آموزشگاه بنیاد رودکی نیز به تدریس پرداخته است. همچنین در سال ۹۴ آموزشگاه موسیقی خود را بانام «خنیا» تأسیس کرد.او از سال ۷۳ با تشکیل گروه موسیقی «خنیا» به اجرای کنسرت‌هایی برای بانوان و سپس با تغییرات جامعه، به‌صورت همخوانی برای عموم پرداخته است.علاوه بر اجرای کنسرت‌هایی در ایران، فرانسه، آلمان، انگلیس، اتریش، بلژیک و سوئیس با سه فیلم مستند به کارگردانی خسرو سینایی و فیلم مستند «بار کوله کشی» همکاری کرده است و نیز به‌عنوان تنظیم‌کننده موسیقی صحنه‌ها و تعلیم آواز با کیومرث پوراحمد در فیلم سینمایی «شب یلدا» همکاری داشته است.پری ملکی دارای دو فرزند است: توکا، دخترش، متولد ۱۳۵۲ کارشناس ارشد هنر و پسرش، بامداد، متولد ۱۳۶۴ نوازنده تنبک و عضو گروه خنیاست؛ و حسن ملکی همسر پری ملکی دبیر ادبیات، روزنامه‌نگار و نویسنده است.