«پایان باز»[1] و یا «پایان مبهم»[2] اصطلاحی که غربیها بیشتر استفاده میکنند، روشی است که فیلمساز در پایان فیلم، چیزهایی را حلنشده رها میکند تا تماشاگر آن را حدس بزند و یا با درگیری ذهنی برایشان راهحل پیدا کند. استفاده از پایان باز بیشتر متعلق به سینمای هنری و روشنفکرانه است، اما سابقه طولانی در سینما دارد.
«جادوگر شهر اُز» (1939) یک فیلم با پایان مبهم است. در انتها تماشاگر نمیفهمد که آیا دروتی واقعاً به اُز سفرکرده و یا اینهمه حاصل عبور یک گردباد بوده است. معمولاً تهیهکنندگان و کمپانیهای فیلمسازی یک «پایان بسته»[3] را ترجیح میدهند و نگران یک «پایان گیجکننده»[4] هستند. از طرفی، پایانهای بسته هم برای بسیاری از تماشاگران، در هر دو حالتِ خوش و غمناک، خستهکننده و معمولی و بیشتر مواقع سادهلوحانه به نظر میرسد.
تا مدتها (شاید تا اواخر دهه پنجاه میلادی) رسم این بود که قبل از تیتراژ نهایی، تمام شدن فیلم را اعلام کنند؛ مثلاً «پایان (The End)» و در ایران «پایان» و یا «خدانگهدار»! اما بهتدریج حتی تاجرترین تهیهکنندگان و فیلمسازان هم دریافتند که یک فیلم ممکن است به لحاظ زمانی و فیزیکال تمامشده باشد، اما داستان هیچوقت تمام نشود؛ و یا دربستهترین پایانها، فیلم از منظر سازندگان تمامشده باشد؛ مثلاً:
- برای شخصیتها تمامشده باشد و برای مخاطب نه؛
- برای بعضی از مخاطبان تمامشده باشد؛
- چند پایان داشته باشد و تماشاگر یکی را انتخاب کند؛
و… دلایل مختلفی برای یک فیلم با پایان باز و یا مبهم برشمردهاند که اینها برخی از آنهاست:
- حفظ جاودانگی کاراکترها؛
- جلوگیری از نتیجهگیری و قضاوت قطعی؛
- نگهداشتن تماشاگر در تنش و تعلیق؛
- مشارکت تماشاگر در پایانبندی (اگر خودش در آن موقعیت بود، چه میکرد؟)؛
- پرسیدنِ اینکه چه طور باید تمام بشود؛
- انتقال یک پیام فلسفی که از درون فیلم میآید؛
- عدالت در چندگانگی هر چیز؛
- پیچ خوردن[5] و پیشبینیناپذیر کردن ماجرا؛
و… جدا از آثار هنری و شاخص سینمای جهان مانند «پاترپانچالی»(1955) ساخته «ساتیا جیت رأی»، فیلم «تلقین»(2010) ساخته علمی تخیلی «کریستفر نولان» از معروفترین فیلمهای قرن حاضر و نیز «موجود»(1982) اثر «جان کارپنتر» و «یادآوری کامل»(1990)، ساخته «پل ورهوفن» از دیگر نمونههای بحثانگیز با پایانهای باز و مبهم و حتی گیجکننده هستند؛ اما مهمترین فیلم تاریخ سینما با یک پایان باز «۲۰۰۱ ـ اودیسه فضایی»(۱۹۶۸) شاهکار استنلی کوبریک است.
دکتر دیوبد بامن و همکارانش سرنشین فضاپیمایی هستند که به سمت مشتری میرود. آنها مأموریت دارند درباره یک شیء ناشناس تحقیق کنند. کامپیوتر فضاپیما تمام سرنشینان بهجز دکتر بامن را میکشد. درصحنه پایانی، دکتر بامن که ناگهان پیر شده است روی تخت و در سالنی بزرگ دراز کشیده و در حالت مرگ است. دیوید بامن دستش را بهزحمت بالا میآورد و به چیزی اشاره میکند. شیء ناشناس درست روبهروی او داخل اتاق است. دکتر بامن روی تخت تبدیل به یک جنین فضایی میشود. دوربین از دید جنین فضایی به سمت شیء سیاه و ناشناس حرکت میکند و وارد آن میشود و در درون آن، ماه و زمین و جنین فضایی را ـ در ابعاد سیاره زمین ـ میبینیم. فیلم با یک پایان باز و مبهم هر نوع تفسیر فلسفی را به عهده بیننده میگذارد.
«طعم گیلاس»(۱۳۷۵) ساخته تحسینشده «عباس کیارستمی» جسورانهترین فیلم با یک پایان باز را دارد. «بدیعی» که قصد خودکشی دارد، به دنبال کسی میگردد که بعد از مرگش بیست بیل خاک روی جسدش بریزد. شب موعود و در سکانس پایانی، بدیعی به خارج از شهر و مکان خودکشی میرود. پشت به دوربین و رو به شهر در یک پلان طولانی قرصها را میخورد و در گودال میخوابد. مهتاب است و صورت او دیده میشود. صدای عوعوی سگها از دورتر شنیده میشود. از دیدِ بدیعی، ابرهای سیاه را میبینیم که روی ماه را میپوشانند و تصویر تاریک میشود. گاهی رعدوبرق میزند و صورت بدیعی را برای لحظاتی میبینیم. ثانیههایی در تاریکی مطلق هستیم و فقط صدای ریزش قطرات باران شنیده میشود.
کمکم صدای باران جایش را با صدای یک دسته سرباز که ورزش پادگانی (دویدن با شماره یکدو سه…) میکنند عوض میشود. با روشن شدن تصویر از جنسی دیگر (کیفیت فنی پایینتر) دسته سرباز را میبینیم که در جادهای کوهستانی میدوند. فصل عوضشده و درختی که بالای گودال (قبر) بدیعی است، گلهای سفید داده. در تصویر بعد، پرویز شهبازی دوربین فیلمبرداری را به سمت فیلمبردار، فرزاد جودت، میبرد که دارد جای مناسبی برای سهپایه دوربین پیدا میکند. بدیعی از زیر کادر وارد میشود، سیگاری میگیراند و به سمت عباس کیارستمی میرود که کنار جعفر پناهی و علیرضا رئیسیان ایستاده و سیگار را به کیارستمی میدهد. در تصویر بعد، رضا دلپاک با لوازم صدابرداری لای بوتهها مخفی میشود. گروه فیلمسازی آمدهاند تا سکانس پایانی فیلم طعم گیلاس را فیلمبرداری کنند. دوباره دسته سربازان را از دید فیلمساز میبینیم. صدای عباس کیارستمی (خالق اثر) که با بیسیم با دستیارش حسن یکتاپناه حرف میزند روی همین تصویر میآید:
«خوبه، کافیه... آقای یکتا، صدای من رو میشنوی؟»
صدای یکتاپناه: «بله»
«به افراد بگو همونجا اطراف درخت استراحت کنن چند دقیقه... فیلمبرداری تموم شد.»
پرویز شهبازی (کارگردان سینما)، فیلم
[1]. Open ending
[2]. Ambiguous ending
[3]. Close ending
[4]. Confuse ending
[5]. Twist