نقد فیلم «لیدی برد» ساخته گرتا گرویگ

12 آذر 1396
Lady Bird Lady Bird

فیلمی که دل همه منتقدان را برده است!

سلیس: «لیدی برد» یکی از شگفت‌انگیزترین فیلم‌های سال 2017 است که پس از نخستین رونمایی در جشنواره فیلم تلیوراید اکنون با استقبال خیل عظیمی از نویسندگان و منتقدان سینما مواجه گشته و روزبه‌روز نیز موردتوجه بیشتری قرار می‌گیرد.

لحظات آغازین لیدی برد آن‌قدر پر و سریع اتفاق می‌افتند که نفستان را در سینه حبس می‌کند. مادر و دختری با همان سنت قدیمی دانش آموزان سال آخر دبیرستان، در مسیری طولانی به دنبال بررسی وضعیت پذیرش دانشگاه‌ها هستند. سال ۲۰۰۲ است و آن‌ها در ماشین مشغول گوش دادن به کتابی صوتی هستند؛ این بار کتاب «خوشه های خشم». نهایتاً به همدیگر لبخندی می‌زنند، آهی می‌کشند و اشک‌هایشان را پاک می‌کنند.

تا جایی که می‌توانید از این تنش خانوادگی محدود لذت ببرید. این تقریباً آخرین باری است که مادر و دختر سر چیزی توافق داشته باشند، «کریستین» ۱۷ ساله که نام مستعار «لیدی برد» را روی خودش گذاشته است (با بازی سیرشا رونان با چهره و نقش نوجوانی ازخودراضی و رنجور) بی‌صبرانه از تصمیمش برای ادامه تحصیل می‌گوید که می‌خواهد شهر خودش ساکرامنتو را رها کند و به‌سوی ساحل شرقی برود، «جایی که تمدن در آنجاست». بعداً شهرش را به استهزا می‌گیرد و آن را غرب میانه کالیفرنیا می‌خواند و دیگر وقتی کسی فکر می‌کند اهل سانفرانسیسکو باشد آن را تصحیح نمی‌کند.

ماریون (با بازی لاری میت کالف) پرخاشگری منفعلانه مادرانه را به سطح جدیدی از پرستاری وسواسی می‌برد. پس از بیکار شدن همسرش مجبور می‌شود دو شیفت کار کند، می‌خواهد که لیدی برد را به مؤسسه‌ای ارزان‌تر داخلی بفرستد که به نتیجه نمی‌رسد. کشمکش موجود در زوایای دیدی پر از چالش، همراه با ترسی از احساساتی ناملموس و تحقیرآمیز، انرژی و نیرویی است که داستان‌های با موضوع روند بلوغ و رشد دختران را از زمان دوران طلایی جان هیوز تاکنون پیش می‌برد. جالب است که پژواک و اشارات ظریفی از فیلم زیبای صورتی دیده می‌شود، از دو لباس صورتی‌رنگ و یک جفت خواستگار نامناسب گرفته تا پدری که با بداقبالی روبه‌رو می‌شود و همچنین چند موسیقی پاپ قدیمی که در موسیقی متن فیلم کارشده است.

این فیلم یکی از کارهای خوب سال‌های اخیر است که توسط یک بازیگر کارگردانی شده است. این فیلم اولین تجربه گرویگ به‌عنوان کارگردان است و تنها گام اشتباهی که برداشته باشد در متن فیلم‌نامه است که تا حدی یک خودزندگی‌نامه است، این‌که او تمرکزش را روی سال آخر لیدی برد در دبیرستانی کاتولیک گذاشته است. شاید بخش‌هایی از مشارکتش در نوشتن فیلم‌نامه فیلم‌های فرانسیس‌ها و دلبر آمریکا را در این فیلم هم وارد کرده باشد، البته تازه و اصل بودن چیزی که در این فیلم می‌بینیم انکار نشدنی است.

فیلم شبیه به فیلم‌های مستقل مدیریت‌شده است ولی بسیار قوی و خوب کارشده است. بخشی از تأثیرگذاری فیلم به خاطر شیوه‌ای است که گرویگ در شخصیت‌پردازی شخصیت‌های مکملش به‌کاربرده است. با تحولاتی که در طول زمان در آن‌ها روی می‌دهد و جزئیاتی که با دقت پرداخت‌شده‌اند، حس متمایزی از بازیگری را به تصویر کشیده است. او از لوکاس هجز بازیگر فیلم «منچستر کنار دریا» پارسال و تیموتی شلمی بازیگر مرا با نامت صدا کن امسال برای نقش معشوقه‌های لیدی برد استفاده کرده است؛ اما هیچ‌چیزی به‌پای «جولی» دوست لیدی برد (با بازی بانی فلدشتاین) نمی‌رسد که بسیار انتخاب درستی بوده است. فکر نمی‌کنم در فیلم‌های امسال صحنه دیگری دیده باشم که به‌اندازه این صحنه برایم لذت‌بخش بوده باشد؛ وقتی‌که «لیدی برد» و دوستش هنگام تند تند خوردن ویفرهای جعبه‌ای زیر خنده می‌زنند، انگار که چیپس سیب‌زمینی می‌خورند. دو نفر دیگر هم که به بهترین نحو آنچه گرویگ خواسته را نمایش داده‌اند دو بازیگر پیشکسوت، «لوئیس اسمیت» در نقش راهبه‌ای فهمیده و «استیون هندرسون» در نقش کشیشی افسرده است.

رونان اینجا در نقش لیدی برد تا جایی که توانسته از نقش دختر ایرلندی بامزه‌اش در فیلم بروکلین فاصله گرفته است. گریمی با رنگ قرمز، اندکی آکنه بر روی صورت و حساسیت‌هایی از مد روز. او به یک‌میزان متفکر و خودسر، زیرک و ساده‌لوح است. لیدی برد در بخشی می‌گوید که «زمان یادگیری در دبیرستان تمام‌شده است». بااین‌حال هنوز خیلی چیزها برای یادگرفتن و فهمیدن هستند، وقتی در امتحان تقلب می‌کنی،‌ قبول می‌کنی که در همخوانی باشگاهی همکاری کنی، پسری را رها می‌کنی که واقعاً هیچ حسی نسبت به تو ندارد، جدا می‌شوی و می‌خواهی دل دوستت را که رنجانده‌ای دوباره به دست آوری، متوجه می‌شوی که سیگار کشیدن و نوشیدن تمام چیزی نیستند که قرار است انجام دهیم.

درست است که «لیدی برد» گاهی زیادی قسمت‌بندی شده و واضح است، مثلاً وقتی‌که قهرمان زن فیلم تصمیم می‌گیرد در تولد هجده‌سالگی‌اش سیگار، بلیت لاتاری و مجله پلی‌گرل بخرد تنها به این خاطر که اکنون قانوناً می‌تواند این کارها را انجام دهد؛ اما بعداً صحنه‌ها و نمایش‌هایی از عطوفت، رقص دانش آموزان و خداحافظی غم‌انگیزی می‌بینیم که حسی تازه و منحصربه‌فرد دارند. لیدی برد شاید کامل و فوق‌العاده نباشد اما بسیاری از کلیدهای احساسات من را برانگیخت. واقعاً بی‌صبرانه منتظر کار بعدی گرویگ هستم.

سوزان ولوسینا، وبسایت راجر ابرت

 

گزیده‌ای از نوشته‌های نویسندگان و منتقدان درباره فیلم «لیدی برد»

کنث توران (لس آنجلس تایمز)

همان‌قدر که فیلم گرم و دل‌نشینی است، به همان اندازه هم هوشمندانه و خوب است. فیلم لیدی برد تبدیل به بهترین اثر از نویسنده و بازیگری مانند گرتا گرویگ شده؛ آن‌هم درزمانی که برای اولین بار فیلمی را به‌عنوان یک کارگردان تنها هدایت کرده است. از طرف دیگر عملکرد سیرشا رونان به‌عنوان نقش اصلی فیلم واقعاً عجیب و تکان‌دهنده بود.

ای. او. اسکات (نیویورک‌تایمز)

ممکن است تصور کنید که داستان این فیلم خیلی برای شما آشنا بوده و احتمالاً در اثر دیگری هم این داستان را دیده باشید. شاید هم واقعاً این اتفاق افتاده باشد، اما امکان ندارد که اثری درست مانند فیلم لیدی برد دیده باشید. کاری که خانم گرتا گرویگ کرده این است که تازگی و سورپرایز را به یکی از دیکته شده‌ترین ژانرهای آمریکا تزریق می‌کند.

کریستوفر شوبرت (فیلم استیج)

می‌توان به‌جرئت گفت که فیلم لیدی برد یکی از بهترین آثار و سرگرم‌کننده‌ترین آن‌ها در بین فیلم‌های اکرانی امسال خواهد بود. فعالیت گرتا گرویگ به‌عنوان کارگردان و نویسنده مستقل پروژه برای اولین بار، کاری بسیار عاقلانه، جسورانه و کمی خنده‌دار بود و به نظر می‌رسد که این بازیگر تازه‌کار در حرفه کارگردانی به‌خوبی از پس این مسئولیت برآمده و جدیدترین فیلم خود را به طرز عجیبی زیبا و تکان‌دهنده ساخته است.

آلن هانتر (اسکرین اینترنشنال)

در فیلم لیدی برد صحنه‌ها و سکانس‌هایی وجود داشت که به طرز عجیبی به‌شدت خنده‌دار بودند، اما علی‌رغم این موضوع، این اثر روح خیلی عمیق و بزرگی در خود نهفته دارد که باعث می‌شود تمامی عیب و نقص و نقطه‌ضعف‌هایی را که شخصیت‌ها و بازیگران دارند در خود فروببرد و تا حد خیلی زیادی بپوشاند.

تاد مک کارتی (هالیوود ریپورتر)

فیلم لیدی برد پر است از بینش‌های کوچک اما دقیق که با استفاده از آن‌ها تصمیم دارد اشتیاق سر کشانه خفیف تا محدودیت‌های مدرسه و خانه‌های کاتولیک‌ها را به تصویر بکشد و علاوه بر آن خرد شدن چنین افرادی در زندگی مستقلشان را به بینندگان نشان دهد. البته لازم به ذکر است که داستان فیلم این کارها را با رعایت کامل جزییات انجام می‌دهد.

پیتر تریورس (رولینگ استون)

درست همان زمانی که تصور می‌کنی دیگر هیچ فیلم زیبا و هیجان‌انگیز جدیدی با محوریت داستان‌های رشد اخلاقی و شخصیتی وجود ندارد و دیگر به اتمام رسیده است، فیلم لیدی برد باقدرت هرچه‌تمام‌تر به روی پرده سینماها می‌آید. این فیلم به نحوی به این موضوع اشاره می‌کند که زمانی که هرروز یک فرد جدید و هنرمند بااستعداد دیگر پا به این عرصه می‌گذارد و هرکدام از آن‌ها دیدگاه و طرز تفکر خود را دارند، هیچ سبک داستان‌نویسی و فیلم‌سازی به هیچ پایانی نخواهد رسید و همیشه فردی پیدا می‌شود که به ما بفهماند که باز می‌توان با مدل دیگری به موضوع خاصی نگاه کرد و آن را به تصویر کشید.

بنجامین لی (گاردین)

شاید فیلم لیدی برد همانند یک فیلم مستقل شیرین نباشد، اما تمامی احساسات هیجان‌انگیز و زیبایی که در آن وجود دارد کاملاً شخصی بوده و تک‌تک صحنه و لحظات آن در زندگی واقعی یافت می‌شود و کاملاً قابل‌لمس است.

ایمی روو (نیویورک دیلی نیوز)

گرتا گرویگ که بازیگر خیلی خوبی در صنعت فیلم‌سازی هالیوود است، به‌تازگی استعداد پنهان خود در بخش کارگردانی را هم کشف کرده و بال‌های خود برای را موفق شدن در این عرصه هم گشوده و وی توانسته با فیلم لیدی برد به اوج خود در این حرفه برسد.

گرگوری الوود (پلی لیست)

تنها دو ویژگی در فیلم لیدی برد وجود دارد که آن را نسبت به نمونه‌های مشابه خود با داستان‌هایی تقریباً یکسان، متمایز می‌کند؛ یکی لاری میت کالف و دیگری گرتا گرویگ است.