سارا آقابابایان
فیلم «دوئت» حکایتگر داستان دو زوج مینو (هدیه تهرانی) و حامد (مرتضی فرشباف)، سپیده (نگار جواهریان) و مسعود (علی مصفا) است که حلقه اتصالشان رابطه قدیمی حامد و سپیده و شعلهوری داغ آن و تأثیر افشایش بر شریک زندگی فعلی هرکدام از آنهاست.
استراتژی فیلم برای روایت نمایشی این شبکه انسانی، تقسیمبندی قصه هر زوج به طرح الف و ب و رویکردی اپیزودیک در روایت هرکدام است. شروع ماجرا تصمیم حامد برای رودررویی با سپیده پس از چند سال از رها کردنش است؛ این امر اگرچه بااطلاع همسر فعلی وی رخ میدهد، اما تنش تحمیلشده ناشی از آن بر مینو بهاندازهای است که محرک آغازین درام قرار گیرد.
سیر داستان یکراست از وضعیت یکنفره مینو به رابطه دوتاییاش با حامد سوق یافته و پس از رویارویی این زوج با سپیده و سهنفره شدن وضعیت، موقعیت را وارد قطعه دومش میکند تا در طرح ب نیز مسیری همعرض الف طی شود به وجهی که تنش درونی و انفرادی سپیده که شخصیت مکمل قطعه اول بود و حال به محور قطعه دوم تبدیلشده، به رابطهاش با مسعود منتقلشده و سپس بهتدریج مسعود پیشبرد قصه را بر عهده بگیرد.
تغییر فاز این روایت سیال ازلحاظ پلاستیک بصری نیز بهواسطه تعویض لوکیشن مراعات شده، میزانسنهای چندلایه و تودرتوی خانه قدیمی و محتاج تعمیر مینو و حامد درخور زوجی است که رابطه چندسالهشان چالشی جدی ناشی از زخمی کهنه را تجربه میکند و به همین سیاق خانه نوساز ولی خنثی و سرد سپیده و مسعود نماینده رابطهای است که رازی سربهمُهر در آن نورتابانده شده، چنانکه اولین ورود به این خانه مصادف با از تاریکی درآمدنش است.
فیلم داستان بخشبندی شدهاش را با خویشتنداری، تعادل و حوصله پیش میبرد و خوشبختانه به قرارداد ابتدایی خود پایبند مانده که هیچیک از شخصیتها در وضعیت کاملاً مظلوم یا حقبهجانب قرار نگیرند تا فیلم در دام کلیشههای زن رنجدیده و مرد مردد و عقوبت دروغها و رازها و قضاوتها نلغزد. بهجایش در هر فراز فیلم طمأنینه کافی برای تأثیر حسی لازم در خلوت شخصیتها به خرج دادهشده تا تماشاگر با لمس رنجها و مشاهده تکانه باطنی شخصیتها به آنها نزدیکتر شده و درعینحال کلیت درام هم بر اساس شخصیتهایی که برای رفتارها و واکنشهایشان انگیزه داشته و بر اساس اصول منطقی عمل میکنند، بهتدریج تکمیل شود.
حرکت روایت بخش دوم را از سطحش که سیر کشف راز سپیده توسط مسعود است، به عمقی که روند سرخوردگی مسعود از تمنای عشق سپیده است، میتوان موفقترین بخش فیلم برشمرد؛ بهویژه که در این قسمت ایده تغییر شخصیت اصلی از سپیده به مسعود و بعد مواجهه مینو و مسعود در آموزشگاه موسیقی متمایز و خلاقانه است. فصل درخشان حضور مسعود در آموزشگاه و تعلیق رودررویی با رقیب عشقی که هرلحظه ممکن است سر برسد، به شکل نمایش تأثیرگذار عبورشان از کنار هم در راهپله به اوج رسیده؛ عبور دو عاشق از کنار هم بازتابی است از اصطکاک دریغ و حسرت هر دو آنها که با روایت درام مبتنی بر حرکت عرضی و متقاطع قصه هرکدامشان پیوند میخورد.
فیلم حائز بلندپروازی لازم برای استفاده از تمام قابلیت این عمق دراماتیک و تعارض بیکنشی حامد در برابر کنشمندی مسعود و بیکنشی سپیده در برابر کنشمندی مینو نیست و به همین دلیل از مقطعی که مسعود سویدای قلب خود را نزد سپیده برملا میکند و سپس انتقال نهایی کانون دراماتیک روایت به قطعه سوم و بازگشت به رابطه مینو و حامد، فیلم نمیتواند در میانه موقعیتها، لحظات گذاری را انتخاب کند که بتوانند تناقضها و حسهای متضاد درونی شخصیتها را توضیح دهند؛ بنابراین به سکوت و ابهام درونی بازی اکتفا میکند که نتیجهاش ضعیفترین بخش فیلم را رقمزده که در آن برعکس تکامل و بلوغی که رابطه سپیده و مسعود طی کرد، نه متنبهشدن حامد درآمده و نه قهر مینو، چراکه رویگردانی مینو از حامد و حداقل شدن امکان برونرفتش از این بنبست عاطفی بیش از نمادسازی با خانهای که لوله نمکشیدهاش ترکیده و خانهاش را بر آب ساخته، نیاز به زمینهسازی داشته است.
البته خردهپیرنگهای اضافهای همچون سکانس منتزع و تک افتاده گورستان و افاضات خواهر سپیده یا حضور بیکارکرد خواهر مسعود، از امتیازات فیلم کاسته است. همچنین شناسههای بازیگر نقش حامد نیز قابلیت حمل سرنخ ماجرا و قرار گرفتن بین عشق سابق و جدید، آنهم در شرایطی که حضورش برای تسکینِ آلام هر دو زن ضروری است، ندارد؛ اما باوجوداین محدودیتها همینکه در این فیلم از ناله پروری رایج سینمایی که در آن عواطف، روابط و آلام انسانی بهراحتی نادیده گرفته میشود، خبری نیست و به اعتبار کاراکترهای درون فیلم که برخلاف روحیه آتشین و بیشازحد هیجانی مرسوم، روابطشان را در اوج احترام و محبت بناکردهاند، باید قدر دقت و سلیقهای را که صرف ساخت فیلم دوئت شده است، دانست.
شرق