سجاد صداقت
سلیس: سریال «شکارچی ذهن» یکی از سریالهایی است که نهتنها علاقهمندان به دنیای فیلمها و سریالهای جنایی که هر مخاطبی را به خود جذب میکند.
سال ۲۰۱۹ تا اینجا برای علاقهمندان به سریالهای تلویزیونی، تبدیل به سالی پر از حادثه و اتفاق شده است. سالی پر از سریالهای جذاب و موردتوجه که نهتنها اتفاقات بیشماری را در عرصه صنعت سرگرمی رقمزده بلکه سال متفاوتی برای تهیهکنندگان و شبکههای پخش کابلی و آنلاین هم به وجود آورده است؛ اما ماه آگوست این سال بدون شک با اختلاف فصل جذاب سریالهای شبکه نتفلیکس بود. این غول آنلاین چنان تأثیری در سالهای اخیر بر صنعت سریالسازی داشته که میتوان درباره آن ساعتها صحبت کرد و مقاله نوشت. به دلیل پخش فصل تازه چند سریال مهم سالهای اخیر، آگوست سال ۲۰۱۹ برای نتفلیکس بسیار با اهمیت بود.
یکی از مجموعههایی که در ماه گذشته میلادی فصل دوم آن - به سبک و سیاق شبکههای آنلاین - بهصورت یکجا در روز ۱۶ آگوست ۲۰۱۹ در دسترس مخاطبان قرار گرفت، سریال «شکارچی ذهن»[1] بود. سریالی عجیب و جذاب که شاید بتوان آن را یک بازگشت دوباره دانست؛ اما این بازگشت برای چه کسی بود و چرا «شکارچی ذهن» تا این اندازه شایسته تقدیر است؟
برخی سریالها آنقدر قابلیت دارند که میتوان آنها را از چند سطح مختلف بررسی کرد اما «شکارچی ذهن» از آن دست مجموعههایی است که پیش از ورود به دنیایی که ساخته، باید به بررسی سازنده آن پرداخت. هرچند که سازنده و شوانر این سریال جو پنهال است و او تمامی اپیزودهای دو فصل سریال را نوشته اما نمیتوان از تأثیر ذهن پویای دیوید فینچر در آن گذشت. کارگردان مشهور هالیوود که او را با بخشی از فیلمهای مهم جنایی تاریخ سینما مانند «هفت»، «زودیاک» و... به یاد میآوریم. فیلمهایی که هر یک از آنها همین امروز نیز نشان میدهد که با یک کارگردان دغدغهمند نسبت به پروندههای جنایی طرف هستیم. حالا در نظر بگیرید با داستانی درباره دو مامور سازمان افبیآی به نامهای هولدن فورد (با بازی جاناتان گروف) و بیل تنچ (با بازی هولت مک کالانی) روبهرو باشیم که قرار است با همکاری وندی کار (با بازی آنا تورو) بهعنوان یک روانشناس در گفتوگو با قاتلان سریالی به دنبال فهمیدن طرز فکر آنان به امید کشف دلیل اصلی جنایات در پروندههای مشابه باشند.
داستان سریال بر اساس کتابی با همین نام که در خصوص مؤسسان اصلی واحد تحقیقات علمی رفتاری افبیآی در دنیای واقعی - که توسط جان ادوارد داگلاس و مارک اولشیکر - در سال ۱۹۹۶ نوشتهشده، ساختهشده است. حالا میتوان راحتتر درباره کاری که جو پنهال به همراه دیوید فینچر در این سریال انجام دادهاند، حرف زد.
معمولاً اگر بخواهیم درباره فیلمهایی بر اساس قاتلین سریالی حرف بزنیم، بیشک ناچار هستیم به کارنامه فینچر و فیلمهایی که دراینباره توسط او ساختهشده نیز رجوع کنیم؛ اما این بار فینچر دست در دست پنهال سراغ ریشه اصلی فهم این شکل از قتلها و قاتلان آنها رفته و با انتخاب روایت مأمور افبیآی ادوارد داگلاس و همکار او مارک اولشیکر در رمان «شکارچی ذهن» تلاش میکند تا واکاوی چندین قاتل سریالی را برای مخاطب خویش به نمایش بگذارد.
در این راه اما نکته مهم شکل بازسازی افکار، اندیشهها و اعمال مهمترین قاتلان سریالی آمریکا و روایت قتلهای هر یک از آنهاست. بازسازی صحنههای جذاب گفتوگو با این افراد و استفاده از واکاوی دادههایی که از این مصاحبهها به دست میآید، از درخشانترین سکانسهایی است که در سالهای اخیر در سریالهای تلویزیونی دیدهایم. گاهی همراهی با چنین سبک و سیاقی در «شکارچی ذهن» بهجایی میرسد که بهخوبی میتوان شاهد یک اتفاق ویژه بود. در فصل اول پنهال به همراهی فنیچر - که چهار اپیزود از ۱۰ اپیزود - را کارگردانی کرده بود، دقیقاً یک فرآیند مشخص را پی گرفتند. چگونه واحد تحقیقات علمی رفتاری در افبیآی شکل گرفت، سؤال مهمی بود که باید در فصل اول پاسخ داده میشد. ساماندهی این واحد، مصاحبه با قاتلین سریالی، فراز و نشیبهای حل چند قتل که احتمال داده میشد توسط یک نفر انجامشده باشد و مسائل شخصی و خانوادگی مأمورین حاضر در واحد تحقیقات علمی رفتاری افبیآی، فرآیندی را ساخته بود که میشد از اینهمه هوشمندی شگفتزده شد. اگر در فصل اول تمرکز بر روی شخصیت هولدن فورد قرار داشت و داستان بر پایه اتفاقات درون افبیآی و روابط شخصی فورد شکل میگرفت، در فصل دوم عوامل و سازندگان سریال قدم در مسیر تازهای گذاشتهاند. اتفاقی که بهطورجدی به جذاب ماندن این فصل نیز کمک کرده است.
فصل دوم سریال «شکارچی ذهن» برخلاف فصل پیشین روایت را از زوایای تازهای پیگیری میکند. اگر در فصل اول زندگی شخصی مأمور هولدن فورد در میان بود، در فصل دوم تمرکز سریال بر زندگی شخصی مأمور بیل تنچ قرار میگیرد. البته که نباید فراموش کرد سازندگان سریال در فصل اول خوراک اتفاقات در زندگی بیل تنچ را در اختیار قرار دادهاند.
بهاینترتیب همسر و فرزند تنچ که آنها را از فصل اول به یاد میآوریم، در مرکز داستان زندگی شخصی مأموران واحد تحقیقات رفتاری قرار میگیرند. از سوی دیگر مانند فصل قبل، زندگی شخصی وندی کار، روانشناس واحد تحقیقات، نیز موردتوجه واقع میشود. اتفاقی که به شکلی کاملاً عمدی با عبور از نیمه اول اپیزود ابتدایی در مورد هولدن فورد بهکلی فراموش میشود و قرار نیست او یک رابطه شخصی را در این فصل تجربه کند. دومین سطحی که سریال بر بستر آن فصل دوم خود را پیش میبرد، ماجرای مصاحبه با قاتلین سریالی است. باید به این نکته توجه کرد که «شکارچی ذهن» اساساً بر اساس این مصاحبهها ساختهشده و به دلیل بازسازی صحنههای مصاحبه در قالب یک سریال تلاش میکند بهترین وجوه این مصاحبهها را بازسازی کند. در این فصل یکی از جذابترین اتفاقات مربوط به مصاحبه مأموران افبیآی با «چارلز منسن» است.
سکانسی بهشدت تأثیرگذار که بهخوبی نشان میدهد چرا چنین واحدی بهتدریج توانست تا این اندازه موفق باشد. بیشک مصاحبه با قاتلینی که چندین نفر را به شیوههای یکسان یا متفاوت کشتهاند از آن چالشهایی بوده که به نظر میرسد «شکارچی ذهن» از پس آن بهخوبی برآمده است.
سطح سوم اتفاقات سریال بر اساس یک پرونده قتل فعال در جریان است. برخلاف فصل اول که چندین پرونده قاتلین سریالی بررسی شد، تمرکز اصلی سریال در این سطح، به سمت پرونده کشته شدن ۲۸ نوجوان سیاهپوست در سال ۱۹۷۹ در آتلانتا میرود و تا پایان اپیزود نهم سریال بهعنوان آخرین بخش نیز این داستان پی گرفته میشود. داستانی که اولین پرونده رسمی حضور واحد تحقیقات علمی رفتاری افبیآی در آن است. سریال موفق میشود با استفاده درست از همه المانهای ایالاتمتحده در پایان دهه ۷۰ میلادی در قرن گذشته، چگونگی حلوفصل ناقص این پروندهها را نمایش دهد.
و بالاخره سطح آخر داستان سریال به قاتلی مربوط است که تقریباً او را در بخش کوتاهی از هر اپیزود میبینیم و «ب، ش، ک» خوانده میشود. نوع رفتارهای این قاتل سریالی یکی از علاقهمندیهای جدی عوامل سریال است چراکه او را طی فصلهای اول و دوم بهآرامی معرفی کردهاند و هنوز اطلاعات چندانی درباره او نداریم؛ اما همین قاتل و نوع اتفاقات پایان فصل دوم نشان میدهد که «شکارچی ذهن» برای فصل سوم بازخواهد گشت.
«شکارچی ذهن» یکی از آن دست سریالهایی است که نهتنها علاقهمندان به دنیای فیلمها و سریالهای جنایی که هر مخاطبی را به خود جذب میکند. دیوید فنیچر بهعنوان کارگردان ۶ اپیزود از ۱۹ اپیزود سریال در فصل اول و دوم - که چالیز ترون را نیز بهعنوان تهیهکننده در کنار خود میبیند - همانگونه که پیشازاین در فیلمهایی چون «هفت» و «زودیاک» نشان داده بود این دنیا را بهخوبی میشناسد. روندی که او و همکارانش در «شکارچی ذهن» پی میگیرند فرصت دست اولی برای بیان ایدهای درخشان در تاریخ مبارزه با جنایتهای سریالی است. راهحل نیز آنگونه که سریال پیشنهاد میدهد شکارِ ذهن قاتلین سریالی و ساخت الگوهای تازهای پیرامون آنهاست.
منبع: سازندگی
[1]. Mindhunter