نگاهی به فصل نهم سریال «مرده‌های متحرک»

14 آذر 1397
«مرده‌های متحرک» «مرده‌های متحرک»

خودکشی غافلگیرکننده یا اتلاف وقت مطلق

دو ماه پیش که پخش نهمین فصل سریال «مرده‌های متحرک» آغاز شد با تردیدی جدی تماشای فصل تازه را شروع کردم. با تلاش برای زنده نگه‌داشتن امید به اپیزودهای ابتدایی تا شاید کسی راهی برای نجات سریال از مسیری که در پیش‌گرفته پیداکرده باشد؛ اما حالا بعد از دیدن هفت اپیزود، مطمئن شده‌ام امیدواری بی‌فایده‌ای داشته‌ام و دیگر می‌شود با خیال راحت این سریال را هم گذاشت در فهرست بلندبالای سریال‌هایی که هر چه طولانی‌تر شدند بیشتر از یاد رفتند و طمع کمپانی سازنده برای پول درآوردن از محبوبیت سریال، باقی‌مانده آبرو و اعتبار همه را بر باد داد.

هشت سال پیش وقتی اولین اپیزودهای سریال «مرده‌های متحرک» پخش شد مختصات تازه‌ای که چه در ایده و چه در اجرا توسط طراحان [به‌خصوص فرانک دارابونت در رأس گروه] طراحی‌شده بود اشتیاق برانگیز به نظر می‌رسید. مؤلفه‌های متداول در مجموعه فیلم‌هایی که با مسئله زامبی‌ها و گیر افتادن آدم‌های زنده در محیطی که توسط زامبی‌ها تسخیرشده سروکار داشتند حالا ویژگی‌های تازه‌ای یافته بود: به پایان رسیدن دنیا و از بین رفتن امید برای بقای بشر در میان جمعیت وسیع زامبی‌ها که هرروز گسترش پیدا می‌کنند؛ ایده‌ای که ابتدا در کامیک‌بوک «مرده‌های متحرک» شکل‌گرفته بود و حالا در اجرای تصویری دارابونت لحنی شبیه فیلم‌های اروپایی دهه شصت و هفتاد پیداکرده بود.

حادثه‌های ناگهانی و شوک‌های مرسوم به‌شدت کاهش پیداکرده بود و ریتم آرام‌تر اجازه شخصیت‌پردازی می‌داد. فضاسازی حساب‌شده حسی از یک‌جور آخرالزمان دلهره‌آور را پدید می‌آورد که سر فرصت و باحوصله تماشاگر را درگیر می‌کرد. تلفیقی از یک ایده مطلقاً وابسته به ادبیات و تلویزیون آمریکا که با اجرای سرد و با طمأنینه و بدون عجله برای پشت‌هم چیدن حوادث متعدد و اغراق‌های مرسوم، بسیار کنجکاو کننده به نظر می‌رسید. با این‌که بعد از اختلافی که بین دارابونت و شبکه ام بی سی اتفاق افتاد و باعث جدایی او از پروژه شد این حس‌وحال از بین رفت و تغییراتی در پیش‌فرض‌های اولیه اتفاق افتاد، اما بازهم جذابیت کاراکترهایی که داستان را شروع کرده بودند انگیزه زیادی برای تماشای سریال ایجاد می‌کرد و کماکان می‌شد نشانه‌هایی از تنوع و وجود ایده‌های نو در کار با دست‌مایه‌های این زیر ژانر مهم سینمای وحشت را پیدا کرد.

مهم‌ترین ایده‌ای که از فصل چهارم به سریال وارد شد و جان تازه‌ای به اتفاقات داد این بود که کم‌کم زامبی‌ها جایگاهشان به‌عنوان مهم‌ترین عامل ایجاد وحشت را از دست دادند و آدم‌هایی که در غیاب نظم و قانون در دنیا، به هیولاهایی خون‌خوار تبدیل‌شده‌اند هراس‌آورتر از هر مرده متحرکی به نظر می‌رسیدند. این ایده که دنیای گرفتارشده در هرج‌ومرج حالا به آوردگاه انسان‌ها تبدیل‌شده و نبرد اصلی میان آدم‌هایی است که می‌خواهند به شکل «انسانی» به زندگی‌شان ادامه دهند با آدم‌هایی که می‌خواهند «هیولا» باشند، بسیار درگیر کننده از آب درآمد و باعث شد چند شخصیت جذاب خلق شود و تم‌های تازه‌ای وارد کار شود؛ اما هرچه این ایده ادامه پیدا کرد و تعیین تکلیف وضعیت به فصل‌های آینده موکول شد مشخص شد سازندگان سریال شهامت مواجهه با ابعاد پیچیده این ایده را ندارند و به‌جای به اوج رساندن ایده‌شان، شروع کرده‌اند به خنثی کردن بزدلانه بمبی که خودشان فعال کرده‌اند!

بعد از به پایان رساندن فصل هشتم با ضعیف‌ترین تمهیدات قابل‌تصور، حالا فصل نهم در فقدان هر ایده‌ای شروع‌شده، در اپیزود پنجم هم قهرمان اصلی کل سریال حذف‌شده و دو اپیزود اخیر مطلقاً درباره هیچ است! درحالی‌که شخصیت‌های اصلی بدون هیچ توضیحی ناپدید می‌شوند یا در عمق قاب اعمال نامفهوم انجام می‌دهند، شخصیت‌های جدیدی اضافه‌شده‌اند که هیچ جذابیتی ندارند و در کل اپیزود هیچ اتفاق معناداری رخ نمی‌دهد! حالا دیگر تماشای «مرده‌های متحرک» به یک اتلاف وقت مطلق تبدیل‌شده و فقط باید تأسف خورد به حال شبکه‌ای با اعتبار ام بی سی که به خاطر پول، سرمایه‌های واقعی خودش را هدر داد و یکی از بهترین سریال‌های کارنامه‌اش را به چیز رقت‌بار و مهملی تبدیل کرده که تنها کارکردش عصبانی کردن تماشاگر است.

حسین معززی نیا