گفت‌وگو با ویشکا آسایش، بازیگر تئاتر و سینما

19 مهر 1395

کیفیت برایم مهم است

حسین تقی پور

ظاهراً ویشکا آسایش علاقه زیادی به انجام کارهای سخت دارد، از صعود به قله دماوند گرفته تا بازی در نمایش طاقت‌فرسای «ملکه زیبای لی‌نین»؛ اما همهٔ این دشواری‌ها او را آزموده تر و بانشاط ساخته به‌طوری‌که آماده تجربه‌های جدید است.

صعود به قله دماوند مشکل بود یا بازی درصحنه تئاتر؟

صعود به قله دماوند!

آیا بازهم قصد تکرار چنین تجربه‌هایی رادارید؟

بله صد درصد، فکر کنم اگر سالی دو بار تجربه دشوار نداشته باشم، حالم خوب نباشد.

شروع فعالیت شما درصحنه تئاتر و همکاری‌تان با آقای غنی زاده به نمایش ناتمام «کلفت‌های» ژان ژنه برمی‌گردد و در حال حاضر هم که نمایش «ملکه زیبایی لی‌نین» را روی صحنه دارید، چرا آن نمایش به سرانجام نرسید؟

قرار بود توی اکو تمرین کنیم و تا جایی که یادم می‌آید، با توجه به اینکه آقای غنی زاده روی تمریناتشان خیلی حساس هستند و معتقدند که باید تمرین‌های طولانی داشته باشیم، در این نمایش ما از یک ماه قبل شروع به تمرین کردیم بعد گالری شروع کرد آنجا را دکور زدن و بعد تصمیم گرفتند تعمیراتی در آنجا به وجود بیاورند، به همین دلیل نظم تمرینات ما به هم‌ریخت و دیگر ادامه پیدا نکرد و نهایتاً آقای غنی زاده گفتند من با چنین تمریناتی اجرا نخواهم رفت.

البته شما در عرضه تئاتر کار طراحی صحنه نمایش «مترسک» آقای معجونی را هم انجام داده‌اید.

بله البته «مترسک» قبل از نمایش «کلفت‌ها» بود، خب من تجربه طراحی صحنه زیاد دارم، تحصیلات دانشگاهی من طراحی صحنه و لباس در انگلستان است و از همان زمانی که دانشجو بودم نه‌فقط برای دانشگاه، بلکه برای دو فستیوال خیلی مهم در لندن کارکردم و پروژه‌های مختلف دیگر و در ادامه وقتی به ایران آمدم اولّین تجربه طراحی در تئاترم، نمایش «پرده عاشقی» آقای میرباقری بود.

و طراحی صحنه فیلم و سریال؟

من در طراحی فیلم و سریال چند تجربه تلخ داشتم و خاطره زیاد خوبی از کار سینما ندارم، به همین دلیل ترجیح می‌دهم به تئاتر بچسبم.

رویکرد شما در انتخاب این نمایش‌ها برای طراحی صحنه چیست؟

متن نمایش‌نامه برایم خیلی مهم است و اینکه کارگردان اهل خلاقیت باشد و نخواهد دقیقاً آنچه در متن نمایش باشد را پیاده کند. دو تجربه خوب در تئاتر داشتم، یکی در جشنواره بانو بود که به خاطر آن جایزه گرفتم و یکی دیگر هم در کارگاه نمایش اجرا شد. دلیل اینکه طراحی تئاتر را ترجیح می‌دهم این است که در طراحی تئاتر می‌توان خلاقیت داشته باشم و فقط رئال و واقعی کار نکنم و بتوانم از ذهن خودم استفاده کنم، در «مترسک» هم همین کار را کردم.

برای بازیگرانی که از سینما وارد تئاتر می‌شوند همیشه این نگرانی و تردید وجود دارد که آیا از پس این کار برمی‌آیند یا نه. شما این احساس داشتید؟

بله نگرانی داشتم به‌خصوص که این حساسیت‌ها وجود دارد و چهار ماه و نیم تمرین می‌کردیم و از طرفی هم تابه‌حال تئاتر بازی نکرده بودم. این ترس همیشه هست ولی تئاتر کمی سخت‌تر است، تو خودم زیاد نرفتم امّا نگران بودم، ولی اصلاً دچار تردید نشدم که بخواهم نمایش را رها کنم.

غنی زاده در نمایش‌های خود کم‌تر از خانم‌ها دعوت به همکاری می‌کند. خودش گفته دلیلش این است که کاری که ما انجام می‌دهیم یک کار بدنی و سنگین است. ظاهراً کار با او سخت و دشوار است. شما چطور با این موضوع کنار آمدید؟

 تمرینات که خیلی سخت بود، بعدازاینکه از دماوند پائین آمدم، یعنی اواخر شهریور رفتم سر تمرین تا اولین روز نمایش روزی حدوداً شش ساعت تمرین داشتیم، البته من آدمی هستم که ورزش می‌کنم، کار سخت را دوست دارم و هرچقدر کار سخت‌تر باشد، برایم جذاب‌تر است، کلاً دوست ندارم باکارهای سبک و کوچک شروع کنم، این ویژگی اخلاقی من است که فشار می‌آورد امّا در انتها جذاب‌تر می‌شد و دوست داشتم نتیجه را ببینم.

دلیل اینکه خود آقای غنی زاده نقش مادر «ماری» را بازی کردند چه بود؟

دو دلیل داشت یکی اینکه نمایش اصلاً رئال نیست و می‌خواستیم از آن کلیشه بودن یک مادر پیر بدجنس بیرون بیاییم، دوم اینکه آن حرکات سنگین و اتفاقاتی که روی صندلی می‌افتد برای یک خانم میان‌سال دشوار بود، چون این حرکات و آن صندلی به‌مرور در خلال تمرینات شکل گرفت و هر چه جلوتر می‌رفتیم و غنی زاده می‌دید من با آن صندلی چه‌کارهایی می‌توانم بکنم و خودشان از پس چه‌کارهایی برمی‌آیند به‌مرور تمرینات را سخت‌تر کردند.

می‌رسیم به نمایش «ملکه زیبایی لی‌نین» و مارتین مک‌دونا. چقدر با دنیای این نویسنده آشنا هستید و چطور به شخصیت مورین نزدیک شدید؟

چهار سال قبل فیلم «در بروژ» مارتین مک‌دونا را دیدم و از این طریق با وی آشنا شدم. بعد کارهایش را دنبال کردم تا او را بیشتر بشناسم و در موردش تحقیق کردم وقتی شنیدم «ملکه زیبای لی‌نین» کار همین نویسنده است مشتاق شدم این نمایش را کارکنم. من یکی از طرفداران مارتین مک‌دونا هستم.

مورین شخصیت پرتحرک و حضور فعالی روی صحنه دارد و این فرصت‌های بیش‌تری برای بازی به وجود می‌آورد. چقدر از آن استفاده کردید و آیا از کارتان راضی هستید؟

شاید در نمایشنامهٔ اصلی شخصیت مورین این‌قدر تحرّک نداشته باشد و یک مادر و دختر در آشپزخانه هستند و فقط باهم مشاجره لفظی دارند، اما این حرکات و جنب‌وجوش‌ها و وسواس بیش‌ازحد مورین را غنی زاده اضافه کرد و برای پیدا کردن این نوع بازی زحمت زیادی کشیده شد، خیلی سخت بود چون باید هم‌بازی می‌کردم، نفس می‌گرفتم و هم دیالوگم را می‌گفتم. خیلی فشار تمرینات بالابود، چون سخت بود برایم جذاب‌تر بود و خب نگرانی‌اش هم بیشتر بود، سعی کردم تا جایی که می‌شد تمریناتم را زیاد کنم و تمام تلاش خودم را بکنم. نقش سختی بود که می‌خواستم آن را درست انجام بدهم.

جهیدن روی صندلی و پرش از روی آن شمارا خسته نمی‌کرد.

چرا خسته می‌کرد، روزهای اوّل که صندلی را آورند نمی‌دانستم که می‌خواهیم از آن استفاده کنیم، کارگردان بر اساس ایده‌ای که در سر داشت آن را سفارش داده بود و یک ماه بعد از تمرین صندلی آمد. اوّل حتی نزدیکش نمی‌شدیم بعد که با آن دوست شدیم کم‌کم شروع کردم ببینم چه‌کارهایی می‌توانم با آن انجام دهم. روزهایی می‌شد که می‌رفتم فقط با این صندلی بازی می‌کردم تا ببینم چه‌کارهایی می‌شود با این صندلی انجام داد، کارها و طرح‌های مختلف با پیشنهاد خودم و یا غنی زاده اضافه می‌شد و بعد طرح‌هایی که هم ازلحاظ تصویری زیبا باشد و هم مفهوم داشته باشد را انتخاب می‌کردیم، قرار نبود آکروبات‌بازی کنیم، قرار بود طوری باشد که با نمایش و آن جروبحث‌ها جور دربیاید.

چرا حرکت بازیگران درصحنه شکل متفاوتی دارد، مستقیم و هندسی‌وار؟

از همان هفته‌های اوّل تمرین، ما همین‌طور تمرین می‌کردیم، غنی زاده می‌گفت اصلاً منحنی نمی‌خواهم و همین‌طور شکسته تمرین کنید و راه بروید، حتی قبل از اینکه نمایش‌نامه را بخوانیم. البته غنی زاده در چند هفته اوّل متن نمایش را نداد بخوانیم. می‌خواست اوّل فرم‌ها دربیاید و بعد کم‌کم دیالوگ را می‌داد و ما در خلال همین تمرینات دیالوگ‌ها را بدون اینکه خوانده باشیم، حفظ می‌شدیم.

و نمایش در طول تمرین شکل می‌گرفت.

بله در طول نمایش شکل می‌گرفت، شخصیت‌ها هم در طول نمایش شکل می‌گرفت. این‌طور نبود که شخصیت را در ذهنم بپرورانم و بعد آن را تمرین کنم.

یک‌جور کشف و شهود بود؟

بله مدام راه می‌رفتیم و به یکسری حرکات می‌رسیدیم، البته هرکدام به حرکات خاص خودمان دست می‌یافتیم یعنی من به‌عنوان ویشکا آسایش یک‌جور کار می‌کردم و مثلاً سعید چنگیزیان طور دیگری و بعد هرکدام آن فرم و حرکت‌هایی که غنی زاده می‌خواست را اجرا می‌کردیم. مثلاً می‌گفت آدم وسواسی هستی، خب نشان بده ببینم با دست‌هایت چه‌کار می‌خواهی بکنی، چطور راه می‌روی؟ و همین‌طور دیالوگ‌ها را در حین تمرین حفظ می‌کردیم. حداقل این روال سه هفته طول کشید بعد که با کاراکترها آشنا شدیم و بازی‌ها همان شد که مدنظر غنی زاده بود، نمایشنامه را برایمان خواند.

اشاره کردید به وسواس مورین، آیا این وسواس در انجام کارها یک‌جور وسواس فکری است؟ و واکنش به کنترل بی‌حدوحصر مادرش است که سبب طغیان علیه خودش و ویرانگری می‌شود

تقریباً می‌توانم بگویم بله این وسواس بیش‌ازحد است. آدم‌ها وسواس دارند ولی وقتی از کنترل خارج بشود خطرناک می‌شود. در مورد مورین هم همین‌طور است، وسواسی که از یک بیماری درگذشته داشته ناشی می‌شود و حالا به‌صورت یک عادت بیمارگونه درآمده است، چون هم‌فکرش ناراحت است و هم سر لجبازی با مادرش، این وسواس بیشتر می‌شود.

کاربرد عینک در ورود و خروج بازیگران نشان‌دهنده تغییر دیدگاه و به‌نوعی دگردیسی شخصیت‌هاست؟

برای عینک مفاهیم متعددی گذاشته بودیم. یکی اینکه وارد شدن به دنیای شخصیت‌ها می‌شویم و با آن‌ها خارج می‌شویم. با برداشتن عینک‌ها، دهانمان بسته می‌شود، جایی که من عینک مادر را برمی‌دارم و ساکت می‌شوم وقتی‌که دارم شکنجه‌اش می‌دهم، مثل دگمه خاموش و روشن کردن شخصیت‌ها هم هست.

در نمایش‌نامه ارجاعات روان‌شناختی به نظرات روانشناسانی نظیر فروید (بازگشت به کودکی) می‌شود، در این زمینه مطالعه هم داشتید؟

خیر.

در طراحی صحنه، شخصیت‌ها محصورشده‌اند، گویی راه برون‌رفتی وجود ندارد. آیا این موضوع اشاره به موقعیت‌های انسان‌ها در دنیای روبه‌زوال است؟

شخصیت‌ها در یک محیط بسته بدون پنجره محصور هستند، مثل یک تیمارستان و مجبورند که در آنجا زندگی کنند و سعی می‌کنند باهم یک نمایش را اجرا کنند و بعد درگیر آن نمایش شده و در آخر یکی از آن شخصیت‌ها دیگری را می‌کشد. آن‌قدر وارد این نقش می‌شوند و خشونت رشد می‌کند که یک نفر کشته می‌شود.

تعاملتان با بازیگران دیگر چطور بود؟

خیلی خوب بود، آن‌ها بازیگران حرفه‌ای تئاتر هستند و می‌دانستند که من چقدر نگران هستم و دل‌شوره دارم، خیلی دلگرمی می‌دادند و در طول تمرین بده بستان‌های خوبی داشتیم، بسیار تجربه خوبی بود.

با توجه به اینکه نمایش انتزاعی و فاقد عناصر تماشاگرپسند است، دلیل استقبال از آن چیست؟

درست است که تئاتر انتزاعی است امّا یک خط داستانی کم‌رنگ و پرفورمنس خوبی دارد. تماشاگر با یک پرفورمنس متفاوت و خوبی روبرو می‌شود به‌طوری‌که متوجه گذشت زمان نمی‌شود و همین‌طور از این پرسوناژها واقعاً لذت می‌برد، آن‌ها هم که نمایشنامه را خوانده‌اند و آگاهی دارند و می‌دانند که کجا و چه کشورهایی و به چه شکلی این نمایش اجراشده است، متوجه می‌شوند که خوانش این نمایش چقدر متفاوت است و این متفاوت بودن موردتوجه قرارگرفته، البته این متفاوت بودن به‌زور نیست. وقتی یک نفر کارش را بلد باشد و نخواهد شعار بدهد کار جذاب می‌شود غنی زاده نخواسته شعار بدهد. یک متن بسیار جذاب را با طرح خودش و خوانش جدید به اجرا درآورده و فکر می‌کنم اگر از نویسنده نمایش‌نامه برای دیدن این نمایش دعوت شود، خیلی برایش جذاب باشد.

برای به صحنه آوردن این نمایش با مشکل ممیزی هم روبرو بودید؟

خیر، در همان نوبت اوّل که نمایش را دیدند موارد جزئی و کوچکی را اشاره کردند و ما هم آن‌ها را اجرا کردیم.

آیا گزینه کاری شما به نقش‌های پیشنهادی برمی‌گردد یا دلیل دیگری دارد؟

کارهای پیشنهادی را دوست نداشتم و ازآنجایی‌که دلم نمی‌خواهد به هر قیمتی کارکنم و این مسئله خیلی برایم مهم است، نمی‌پذیرم. نقش باید برایم جالب و جذاب باشد. نمی‌توانم الکی فیلم بازی کنم، قبل از «ورود آقایان ممنوع» مدتی کار را کنار گذاشتم چون بیشتر نقش‌هایی که به من پیشنهاد می‌شد در ادامه بازی من در سریال امام علی در نقش قطام بود، یک زن اغواگر و من‌بعد از مدتی گفتم کار نمی‌کنم. چهار سال کار نکردم و اغلب هم

نقش‌های تاریخی به من پیشنهاد می‌شد.

برای «ورود آقایان ممنوع» سیمرغ دریافت کردید.

بله. فیلم «برف روی کاج» هم بود که برای بازی در آن کاندید شدم ولی بعدازآن دوباره پیشنهادهایی که می‌شد را دوست نداشتم.

کار جدیدی در دست دارید؟

نه در حال حاضر که حدود شش ماه است درگیر این تئاتر هستم و ترجیح دادم وقتم را صرف این نمایش کنم.

گفته‌اید ورودتان به عرصه بازیگری یک اتفاق بوده، ماندن در این عرصه چطور؟

ماندنش بستگی به این دارد که چقدر سخت‌گیری کنم، چون اگر بیش‌ازحد سخت‌گیری کنم ممکن است که کاری هم پیشنهاد نشود ولی خب ترجیح می‌دهم کار خوب داشته باشم، یعنی کیفیت برایم مهم است.