فیلم «عرق سرد» ساخته سهیل بیرقی به دلیل داستانش که پیرامون ممنوعالخروجی یک زن فوتبالیست توسط شوهرش است، قابلیت این را دارد که به ورطه قطببندی منفی و مثبت میان مرد و زن بیفتد و مرد را بهعنوان مسبب و مقصر همه مشکلات و مصائب شخصیت زن موردحمله قرار دهد اما از همان ابتدا بهدرستی ریشه و منشأ مشکل را نشانه میگیرد و قانونی را هدف انتقاد خود قرار میدهد که مرد را در جایگاه برتری نسبت به زن قرار میدهد.
وقتی وکیل افروز به او میگوید که «مرد میتونه بدون هیچ دلیلی زن را ممنوعالخروج کنه»، مشکل افروز را به سطحی فراتر از یاسر شاهحسینی در جایگاه شوهرش میبرد و با تأکید بر واژه «مرد» از یک معضل فراگیر و کلان سخن میگوید که میتواند شامل صدها و هزاران زن شود؛ یعنی مسئله اصلی فیلم اختلاف و دعوای افروز و یاسر نیست و دیگر اهمیتی ندارد که دلیل کشمکش میانشان چیست و کدامیک مقصرند. مهم این است که مرد به پشتوانه قانونی ناعادلانه میتواند رابطه زناشویی را که باید بر مبنای برابری باشد، به نفع خود بر هم بزند و تسلط و کنترل خود بر زن را به رخ بکشاند.
دخترک سرسخت و جسور در سختترین بازیها و مبارزهها پیروز شده و حالا در چند قدمی تحقق رؤیای دیرینهاش که سالها برایش جنگیده است، متوقف میشود و شکست میخورد. نه به خاطر اینکه مرد با سوءاستفاده از تملک مالی و قدرت اجتماعیاش جلوی او را میگیرد. بلکه به خاطر قانونی که او را در موضع ضعف و انفعال و حقارت قرار میدهد و دستوپایش را از هر نوع حرکتی برای احقاق حقش میبندد. به همین دلیل نه جلب رضایت یاسر با دلبریهای زنانه افروز سودی دارد و نه پادرمیانی فدراسیون مؤثر واقع میشود و نه وکیل و دادگاه کمکی میکند و نه کمپینها و حمایتهای مجازی راه بهجایی میبرد. چون آنکه راه افروز برای پیشرفت را سد کرده، شوهرش نیست که با یکی از این راهحلها از میدان به در برود. او باید با قوانینی بجنگد که بجای اینکه در شرایط بحرانی از حق زنان دفاع و حمایت کنند، بهعنوان ابزاری علیه آنها به کار میروند.
فیلم با انتخاب افروز بهعنوان یک چهره ملی و برجسته کردن موقعیت مهم و حساسش ابعاد و جنبههای هولناک و ویرانگر یک قانون غلط و ناعادلانه را به چالش میکشد و ما میبینیم وقتی زنی در جایگاه یک قهرمان نمیتواند از حق خودش دفاع کند و همه تلاشهایش به شکست منجر میشود، زنهای معمولی دیگر چقدر در معرض تبعات دردناک و تراژیک این قانون هستند. ازاینرو انگار همه آن دسوپا زدنها و فریادها و اعتراضها و دعواهای افروز فقط مال خودش نیست و ما به ازایی برای همه زنان خاموش و گمنامی است که هیچکس صدایشان را در بیان نارسایی و ناکارآمدی قوانین نمیشنود. اتفاقاً ازآنجاکه مسئله افروز درد مشترک میان همه زنها بهحساب میآید، انتظار میرود که همه کنارش بایستند و از او حمایت کنند. چون اگر او در این میدان مبارزه برنده شود، پیروزی زنان علیه نظام مردسالارانه و زن ستیزانه را رقمزده است و سود آن به همه زنهای دیگر میرسد؛ اما از همان ابتدا که ماجرای ممنوعالخروجیاش پیش میآید، همه به آن به چشم موضوع شخصی «یک زن» نگاه میکنند که باید با شوهرش در اتاقخواب حل شود.
درحالیکه افروز در تمام مدت فیلم میکوشد که مشکلش را بهعنوان معضلی اجتماعی نشان دهد و انتظار دارد تا دیگران بهدوراز نگاه جنسیتی از او بهعنوان یک انسان حمایت و دفاع کنند. از بچههای تیم میخواهد که به اردو نروند و بمانند تا فدراسیون مجبور شود مسئله را بهعنوان مشکل تیم ملی حل کند. به رئیس فدراسیون میگوید «مگه برای بازیکنهای مردتون همه کار نکردید که بتونند برن؟ چرا برای من نمیکنید؟» رو به قاضی دادگاه میگوید «آگه دختر خودتون هم بود، همین را میگفتید؟» و با چنین رویکردی است که دیگر با یک جدال زناشویی مواجه نیستم و مبارزه یک فرد در برابر سیستم و جمعی را میبینیم که حق او را بهعنوان یک زن به رسمیت نمیشناسد و او باید در رقابتی نابرابر برای حق مالکیت بر جسم و جان و اندیشه و احساس و انتخاب و علاقه و آینده خود بجنگد و صحنه فوتبال بازی کردن او با مردان، جدال طاقتفرسای یک زن در محاصره مردهایی را نشان میدهد که کل زمینبازی به آنها اختصاص دارد و افروز میکوشد با غلبه بر محدودیتها و موانع و فشارهایی که احاطهاش کردهاند، جایی در این دنیای مردانه برای خود باز کند.
موفقیت فیلم «عرق سرد» در طرح و بیان سوژه جسورانه خود در بحث زنان به این دلیل است که میتواند بهدوراز هیجان و احساسات و جو زدگی به سوژه جنجالی و ملتهب خود نزدیک شود و مخاطب خود را به تفکر و تحلیل و پرسشگری پیرامون قوانین غلط برانگیزد و ما را متوجه تبعات و نتایج تلخ و تراژیک آن و ضرورت و لزوم تغییر و بازنگری و اصلاحشان کند. به همین دلیل تماس تلفنی افروز در برنامه زنده تلویزیونی که با بیاعتبار کردن همسرش انتقام خود را میگیرد، از سویی توجه ما را از انتقاد و اعتراض به قوانین ناعادلانه به سمت شخص میکشاند و فرد را بهجای قانون مورد بازخواست قرار میدهد و از سوی دیگر باعث میشود حس خشم و نفرت برانگیخته در مخاطب نسبت به ناکارآمدی قوانین غلط فروکش کند و تماشاگر با مجازات کردن یاسر شاهحسینی بهعنوان مقصر به آرامش برسد. درحالیکه فیلم نیاز به پایان تلختر و تراژیک تری دارد که از جنبههای فاجعهبار و دردناک ماجرا نکاهد و همهچیز را با یک تسویهحساب شخصی تمام نکند و ذهن مخاطب را همچنان درگیر با مسئله نگه دارد و به یک جریان تأثیرگذار در جامعه تبدیل شود. فیلم میتوانست در همان نمای بسته از صورت خسته و ناامید افروز در ماشینش تمام شود که شوهرش را در حال تحسین زن قهرمان مسابقات تیراندازی جهان در برنامه تلویزیونی میبیند و زن از حمایت خانواده و همسر و دوستان و مردم در جهت کسب موفقیتهایش میگوید و مخاطب بهجای اینکه از دیدن قهرمان ملیاش در تلویزیون احساس افتخار و غرور کند، با حسرت و اندوه به قهرمانهایی فکر کند که به خاطر یک قانون اشتباه و ناروا از ادامه مسیرشان بازماندند.
نزهت بادی/درامانقد