چاپ کردن این صفحه

نقد فیلم «آذر» ساخته محمد حمزه‌ای

19 دی 1396
«آذر» «آذر»

فداکاری زنانه

محمد حمزه‌ای نخستین تجربه سینمایی خود را در مقام کارگردان با فیلمی اجتماعی آغاز کرده که لحنی انتقادی در ضمیر ناخودآگاه آن و ساختاری ماجرایی در درام آن نهفته که روی لبه تیغ راه می‌رود. از این حیث که در معرض این خطر وجود دارد که از یک‌سو در دام سانتی‌مانتالیست و از سوی دیگر به‌واسطه نقش محوری زن در آن، دچار شعارهای فمینیستی شود اما از طریق فاصله‌گذاری معقول با موقعیت‌های پرتنش و کنش‌های شخصیت‌ها در این موقعیت‌ها، تعادل حسی خود را حفظ می‌کند.

فیلم در رابطه با زنی به نام آذر است که بعد از به زندان افتادن همسرش تلاش دارد کافه‌رستورانی را که به کمک همسرش راه انداخته‌اند بچرخاند، او که باید به‌جز تلاش برای امرارمعاش، رضایت خانواده مقتول را نیز برای آزادی شوهرش بگیرد، دست به هر کاری می‌زند نتیجه‌ای منفی می‌گیرد. از این منظر می‌توان قصه «آذر» را شبیه به فیلم «سارا» داریوش مهرجویی دانست که دست بر قضا نقش زن اصلی هر دو فیلم نیکی کریمی بوده؛ اما آذر یک تفاوت مهم با سارا دارد که زن مستقل و جسورتری است و تلاش می‌کند فراتر از عرف‌های معمول و در دل یک جامعه مردسالار به هویت مستقل خود معنا و اعتبار ببخشد اگرچه در این مسیر با ناکامی‌ها و ناملایمات مختلفی مواجه می‌شود.
اگرچه معتقدم شیوه و شمایل نیکی کریمی باشخصیت و کاراکتر آذر سنخیت نزدیکی ندارد و چه‌بسا اگر بازیگر دیگری که جنس بازی و چهره‌اش با زنی در موقعیت آذر نزدیک‌تر بود این کاراکتر می‌توانست به یک شخصیت ماندگار در سینمای ایران یا دست‌کم در میان شخصیت‌های زن سینمایی بدل شود و چه‌بسا فیلم «آذر» می‌توانست رضا موتوری زنانه را ترسیم کند. این لزوماً به معنای ضعف بازی نیکی کریمی نیست بلکه برساخته عدم تناسب شخصیت نمایشی و شخصیت حقیقی بازیگر است. بااین‌حال شخصیت آذر واجد ویژگی‌هایی است که می‌تواند بار اصلی درام را به دوش بکشد و قصه در نسبت با کنش و واکنش‌های او دچار قبض و بسط‌های دراماتیک شود.

«آذر» از یک بحران مرکزی تعلیق آفرین برخوردار است که با قتل غیر عمد صابر (هومن سیدی) توسط پسرعمویش امیر (حمیدرضا آذرنگ) رخ می‌دهد و فراز و نشیب‌های قصه بر محور همین ماجرا شکل می‌گیرد. منتها این قصه کمی دیر آغاز می‌شود و می‌توانست دست‌کم ۲۰ دقیقه زودتر رخ دهد تا هم ذهن مخاطب را زودتر با بحران قصه درگیر کند و هم فرصت بیشتری برای بسط دراماتیک آن فراهم شود. قصه‌ای که قابلیت پرداخت و کشش دراماتیک لازم را دارد نیازی به کش آمدن افتتاحیه یا مقدمه‌چینی اولیه ندارد و باید بار دراماتیک خود را بر گرده گِره اصلی بگذارد.

فیلم از دولایه موازی برخوردار است که یک‌سوی آن سویه زنانه آن است که استقلال‌طلبی یک زن را در نسبت با محدودیت‌های او به تصویر می‌کشد و از طرف دیگر به آسیب‌شناسی روابط انسانی در لج و لجبازی‌های خانوادگی می‌پردازد. پدر صابر با آذر سر لج می‌افتد و حاضر نمی‌شود به هیچ طریقی از امیر که همانند پسرش او را بزرگ کرده بگذرد و حتی تا پای قصاص او هم می‌رود، تنها راهی که به عقل امیر در زندان می‌رسد این است که به عمویش قول دهد با بخشش او و بیرون آوردنش از زندان آذر را طلاق دهد. این درهم‌تنیدگی‌ها به‌نوعی پیچیدگی مناسبات انسانی را به‌ویژه در موقعیت‌های تنش‌زا و پر سوءتفاهم، صورت‌بندی می‌کند که از دل می‌توان به روانشناسی آدم و واکاوی رفتار آن‌ها در موقعیت‌های غیرمتعارف دست زد.

در این روایت، تصویری از ساختار مردسالارانه برجسته می‌شود که در آن زن فاقد فردیت هویتمند است. اصرار آذر بر موتورسواری نیز دقیقاً برساخته از همین موقعیت تبعیض‌آمیز است که او قصد دارد در برابر آن بایستد. به همین دلیل است که او باوجوداینکه می‌توانست برای تأمین معیشت خانواده و کمک به همسرش، آشپزی در رستوران را بپذیرد یا اساساً حضور اجتماعی و کار کردن او صورت بیرونی و اجتماعی نداشته باشد اما آذر پیک موتوری را به کار در آشپزخانه ترجیح می‌دهد. هم از این حیث که این کار را نماد فعالیت یک زن سنتی می‌داند و هم می‌خواهد از این طریق در برابر جامعه مردسالار یا زن‌ستیز به‌زعم خود مقاومت کند.

اساساً فیلم «آذر» را می‌توان فیلمی درباره مقاومت زنانه دانست. آذر هم در برابر مشکلات زندگی مقاومت می‌کند و برای چرخش چرخه زندگی تن به کاری مردانه می‌دهد و هم در برابر ساختار مردسالار مقاومت کرده و تلاش می‌کند خود را به‌عنوان یک زن مستقل، اجتماعی و فردیت یافته به اثبات برساند. کاش صحنه‌های مربوط به موتورسواری آذر کمتر از آنی بود که در فیلم می‌بینم تا آنچه در پی این رفتار به‌مثابه حرف اصلی قصه وجود دارد به قیمت این تمام نشود که نمایش موتورسواری یک زن، هدف و محور اصلی فیلم است چنانکه برخی به شوخی یا جدی بر این مسئله تأکید می‌کنند و تهیه‌کنندگی نیکی کریمی بر این فیلم نیز به این تصویر دامن می‌زند.

یک‌تنه ایستادن، کتک خوردن، له شدن اما از حق خود نگذشتن و ایستادگی بر سر اصول خویش منظومه معنای آذر را شکل می‌دهد و همه این‌ها در قالب شخصیت یک زن، آن را برجسته‌تر می‌کند. عنوان فیلم به اسم آذر نیز تأکیدی بر این زنانگی است. اگرچه این زنانگی می‌توانست با کمرنگ‌تر شدن حضور آذر در فیلم، پررنگ‌تر شود. شاید یکی از معضلات سینمای ما که آذر نیز مشمول آن شده این است که تهیه‌کننده به‌عنوان شخصیت اصلی فیلم بازی کند. این حضور به این ذهنیت دامن می‌زند که تهیه‌کننده به دلیل اینکه صاحب اثر است به حضور خود در فیلم سهم بیشتری داده است! بااین‌حال باید به این نکته هم توجه داشت که این زنانگی باوجوداینکه استقلال‌طلبانه به نظر می‌رسد اما بازهم در موقعیت همسر بودن تجلی می‌کند. درواقع همه تلاش و دست‌وپا زدن‌های آذر برای این است که بتواند به همسرش کمک کند و ناجی او برای رهایی از مخمصه‌ای که در آن گرفتارشده، باشد لذا بازهم در اینجا آنچه در این زنانگی بروز و ظهور پیدا می‌کند فداکاری زنانه در نقش همسر است تا زن بودن صرف! اگرچه ممکن است همین موقعیت هم به‌مثابه نقدی بر فقدان فردیت زنانه و وابستگی هویت او به حضور یک مرد تلقی شود به این معنا که گویی زنان حتی وقتی می‌خواهند استقلال فردی خود را به اثبات برسانند باید شبیه مردان شوند، موتورسواری و شمایل مردانه لباس آذر به‌عنوان یک موتورسوار مصداقی از همین معناست.

حتی اگر این تأویل را حاشیه بدانیم نه متن اما از منظر مطالعات فرهنگی می‌تواند صورت‌بندی زنانگی در صورت نمایی مردانه باشد. این تصویر را می‌توان فارغ از نسبت منطقی آن با قصه و به‌عنوان یک مسئله روان‌شناختی- اجتماعی مورد تحلیل قرار داد؛ به این معنا که زن در جامعه ما در پارادایم و گفتمانی مردانه گرفتارشده که خروج او از دایره تحمیلی هم جز با مردانه نمایی ممکن نیست. از این حیث می‌توان آذر را فیلمی تأویل‌پذیر و هرمنوتیک دانست که بنا به زاویه دیدی که تماشاگر به آن دارد، می‌تواند از خوانشی زنانه تا ضد زن را از آن استنباط کرد. هر خوانشی که از موقعیت و هویت زنانه در این فیلم داشته باشیم اما در یک نقطه می‌توان به اشتراک رسید و آن این است که شخصیت زن در فیلم، تیپیکال نیست و این ظرفیت را دارد که به یک قهرمان بدل شود با تمام ویژگی‌هایی که برای یک قهرمان متصور هستیم. بااین‌همه آذر نمی‌تواند چنان‌که دوست دارد این هویت و استقلال زنانه را به اثبات برساند و درنهایت در درون الزامات یک ساختار مردسالارانه هضم می‌شود! این همان موقعیت شکننده‌ای است که درنهایت زن را به بازتولید مرد و هویت مردانه می‌کشاند و امکان زنانگی را از او می‌گیرد. این تضاد و پارادوکس نقش و شخصیت در آذر به مهم‌ترین تأویل مضمونی فیلم بدل می‌شود که در دل آن می‌توان ردپای بسیاری از مباحث جدید در انسان‌شناسی زنانگی را در آن یافت.

بدون شک یکی از نقاط قوت فیلم «آذر» که در ذهن می‌ماند بازی خوب حمیدرضا آذرنگ است که به درک درستی از شخصیت امیر رسیده و آن را با ترکیبی از بازی بیرونی و درونگرایانه به کاراکتری محوری و پیش برنده بدل می‌کند. میمیک چهره او به‌ویژه توانایی او در بازنمایی تضادهایی که امیر بین همسر و عمویش دچارش شده در کلافگی‌ها و خودخوری‌هایی که می‌توان آن را حس کرد ازجمله مختصات این بازی است. چه‌بسا از حیث بازیگری، نقش امیر دشواری و پیچیدگی‌های بیشتری نسبت به بقیه کاراکترها دارد که آذرنگ به‌خوبی از پس آن برآمده است. ضمن اینکه نمی‌توان از بازی خوب فرید سجادی هم به‌راحتی گذشت.

«آذر» به‌عنوان نخستین فیلم محمد حمزه‌ای تجربه دشواری به نظر می‌رسد. از این حیث که قصه هم واجد پیچیدگی‌های دراماتیک است و هم پیچیدگی در موقعیت اخلاقی و روابط انسانی و صرفاً یک قصه سرگرم‌کننده نیست لذا در داوری این اثر هم باید به ماهیت و ساختار قصه توجه داشت و هم نخستین تجربه کارگردان. بر همین اساس باید گفت که اگرچه فیلم کاستی‌هایی دارد اما به‌عنوان نخستین تجربه یک فیلم‌ساز، قابل‌تأمل است. درواقع قصه فیلم قصه ملتهبی است که در این التهاب طبیعتاً کارگردانی را هم از یک فیلم معمولی دشوارتر می‌کند و حمزه‌ای توانسته تا حدود زیادی این دشواری را صورتی دراماتیک ببخشد و مخاطب را با خود درگیر کند حتی اگر همراه نکند. فیلم اگرچه به چکش‌کاری‌هایی نیاز دارد اما نباید روی اجرای حمزه‌ای در مقام کارگردان چشم پوشید؛ فیلم‌سازی که در همان نخستین گام، به سراغ فیلمی جدی و تامل‌پذیر رفته است نه فیلم گیشه‌ای و بازاری!

سید رضا صائمی، اعتماد