نقد فیلم «تیک‌آف» ساخته احسان عبدی‌پور

30 ارديبهشت 1396
«تیک‌آف» «تیک‌آف»

گرمای درونی شخصیت‌ها

 آسان‌ترین کار در مواجهه با «تیک‌آف» احسان عبدی‌پور، انکار آن است. فیلمی که به‌وضوح محدودیت‌هایش بر امکاناتش می‌چربد؛ داستانش دیر شروع می‌شود و عملاً سی دقیقه ابتدایی با وراجی بیش‌ازحد شخصیت‌ها، شوری در تماشاگر برای پیگیری فیلم برنمی‌انگیزد.

 انتخاب بازیگران و بخصوص دو نقش مهم پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی هم با سهل‌انگاری و بدسلیقگی از طرف کارگردان همراه بوده و پتانسیل آماده‌ی پرواز در این دو نقش را به شکلی محدود، بالفعل می‌کند؛ اما چه چیزی فیلم را در ذهن تماشاگر فیلم‌بین و آشنا به الگوهای نخ‌نما شده در سینمای ایران، ویژه کرده و سبب می‌شود که به‌سادگی «تیک‌آف» را پس نزند؟ پاسخ در حس اندوهناکی است که پیامد تماشای حسرت‌ها، کمبودها، آرزوهای شخصیت‌های داستان و از همه مهم‌تر تقابل و تصادم «میل به زندگی» کاراکترها در نسبت با سرکوب عوامل محیطی و «جبر جغرافیایی»، در جان تماشاگر جا خوش می‌کند.

«تیک‌آف» با همه محدودیت‌هایش فیلمی واقعی است و برآمده از احوالات رنجور انسان ایرانی در اواخر قرن چهاردهم شمسی. فیلمی که در انضمام با یک اجتماع سرخورده و دل‌شکسته و ناخوش، دستانش را در زخم‌های تماشاگر فروکرده و او را به تماشای خود «محنت‌زده» ش روی پرده بزرگ وا‌می‌دارد. در روزگاری که فیلم‌هایی همچون «سوفی و دیوانه» مهدی کرم‌پور و «سارا و آیدا» مازیار میری، به‌عنوان نمادی از دوران خود، نشان‌دهنده‌ی رویکرد شکم‌سیری و انتزاعی در فیلم‌سازی و برقراری ارتباط با تماشاگر هستند و از حریم امن پایتخت «لاکچری» و زیست بورژوایی ساکنان مرفه، خارج نمی‌شوند، باید قدر فیلم وحشی، عنان از کف داده، احساساتی و خسته «تیک‌آف» را بیشتر دانست. فیلمی که احساسات برونگرایانه‌اش را در گرمای درونی شخصیت‌هایش انباشته کرده و آن‌ها را در یک زیست و آداب بومی در جنوب کشور به مرز انتحار و انفجار می‌رساند.

مصطفی زمانی بعد از مدت‌ها از قالب خنثی و تخت فیلم‌های متأخرش فاصله گرفته و برای بازی در نقش مرد جنوبی سرشار از غم و رنج، تلاش و تقلا می‌کند. ترانه رضا یزدانی هم به‌یادماندنی است بخصوص جایی که با سولوی غمین گیتارش، اندوه و دل‌تنگی شخصیت‌ها و تماشاگران را مؤکد کرده و خشم احساساتی فیلم را فریاد می‌زند؛ و بالاخره دو پلان به‌یادماندنی که مخاطب را وادار به همراهی با «تیک‌آف» می‌کند. اولی لحظه‌ی اسلوموشن دویدن پگاه آهنگرانی به‌سوی هدف و آرزویش (هواپیما) است و دومی که با تأکید کمتری اجراشده، جایی است که مصطفی زمانی در کشتی و پیامد غم رضا یزدانی در یادآوری عشق بی‌وفا و جفاکار قدیمی‌اش با او همدردی کرده و در آغوشش می‌کشد.

پویان عسگری