جستاری درباره نقد فیلم (2)

12 فروردين 1396
«دیوانه از قفس پرید» ساخته میلوش فورمن «دیوانه از قفس پرید» ساخته میلوش فورمن

چگونه آموختم نقد فیلم بنویسم...

همان‌گونه که در بخش نخست این نوشتار آمد بین فیلم «مطرح» و فیلم «خوب» تفاوت است. بین فیلم «خوب» و فیلمی که «دوستش» داریم هم تفاوت وجود دارد. همیشه فیلم‌های مطرح تعدادشان از فیلم‌های خوب بیشتر است اما برخلاف انتظار تعداد فیلم‌های خوب همیشه از فیلم‌هایی که دوستشان داریم بیشتر است.

همیشه بین فیلم خوب و فیلمی که دوستش داریم همپوشانی وجود ندارد گاهی فیلمی خوب است اما دوستش نداریم (همشهری کین...) گاهی هم فیلمی را دوست داریم اما فیلم خوبی نیست (خوب، بد، زشت...) و البته فیلم‌های خوبی هم است که دوستشان داریم (هفت سامورایی، پدرخوانده، لارنس عربستان، آگراندیسمان، آنی هال ...) ده فیلم برتر تاریخ سینما ازنظر مجله معتبر سایداندساند فیلم‌هایی خیلی خوب و حتی شاهکارند اما نگارنده ده فیلم اول لیست را دوست ندارد «سرگیجه» (آلفرد هیچکاک) و «همشهری کین» (اورسن ولز) شاهکارند اما فیلم‌های دوست‌داشتنی نگارنده در بین آثار آلفرد هیچکاک و اورسن ولز که فیلم‌های خوبی هم محسوب می‌شوند «نشانی از شر (اورسن ولز)» و «پرندگان (آلفرد هیچکاک)» است. در بین فیلم‌های آکیرا کوروساوا «هفت سامورایی» فیلم دوست‌داشتنی است و احتمالاً برای گروهی دیگر «راشومون» است اما فیلم‌های خوب استاد خیلی بیشتر از این دو عنوان است. از دهه هشتاد به این‌سو سینمای ایران موفق به تولید حداقل ده فیلم خوب شده است که من «شب‌های روشن» (فرزاد مؤتمن) و «نفس عمیق» (پرویز شهبازی) ... را دوست دارم. خوب بودن فیلم‌ها به فیلم‌نامه، اجرا، فرم و مضمون آثار مرتبط است اما دوست داشتن فیلم‌ها به حال و هوا وزندگی انسان برمی‌گردد.

آنچه فهمش در نقد و نقد فیلم مهم است درک دوست داشتن یا نداشتن پدیده‌ها و فیلم‌ها نیست بلکه «خوب بودن یا بد بودن» پدیده‌ها و فیلم‌ها است و البته چرایی‌اش که موضوع دانش منتقد از پدیده است و نه سلیقه‌اش. اگر فیلمی خوب بود و منتقد هم دوستش داشت چه‌بهتر اما تشخیص و تبیین اینکه چرا «سرگیجه» و «همشهری کین» فیلم‌های خوب و مهمی‌اند وظیفه نقد و منتقد است هرچند این آثار را دوست نداشته باشد.

هیچ منتقدی، در هر مرتبه و موقعیتی و با هر دانش و بینشی از فیلمی که قرار است موردنقد و داوری باشد، برتر نیست. این منتقد است که خودش را باید با «منطق فیلم منطبق» نماید و نه برعکس! اگر منتقدی فلان ژانر، سبک یا مکتب را دوست ندارد دلیلی ندارد فیلمی متعلق به آن ژانر، سبک یا مکتب را نقد و داوری کند مگر اینکه با رویکردی تماشاگرانه و بافاصله با اثر روبه‌رو شود و مستدل قادر باشد نظراتش را بازگو نماید.

فیلم خوب در همان دقایق آغازین منطقش را توضیح و تبیین می‌کند. مثلاً مشخص می‌کند در چه ژانر، مکتب و یا سبکی تولیدشده است. روایتش کلاسیک است و یا نوع روایت مدرن و یا پست‌مدرن است. استراتژی‌اش برای طرح قصه چیست و برای آنچه اجرایی (انتخاب بازیگر و نوع بازی گرفتن، شیوه فیلم‌برداری، انتخاب رنگ فیلم، طراحی لباس و دکور ...) را برگزیده و چرا اجرای برگزیده‌اش به فرم اثر مربوط است. فیلمی که تکلیفش با خودش معلوم نیست، دیگر لزومی ندارد منتقد خودش را اذیت کند!

فیلم‌ها به دلیل ویژگی‌های برون‌متنی‌شان موردتقدیر یا نکوهش منتقد آگاه قرار نمی‌گیرند. هیچ فیلم مستقل و کم بودجه‌ای فقط به دلیل مستقل بودن برتری خاصی به فیلمی از جریان اصلی یا فیلمی میلیاردی ندارد. فیلم‌ها یا «خوب‌اند یا بد» و این ربطی به بودجه فیلم‌ها و یا کلاسیک و یا مدرن و یا پست‌مدرن بودن فیلم ندارد. کلاسیک، مدرن و پست‌مدرن ویژگی‌اند نه مزیت و درک این نکته خیلی مهم است.
فیلم خوب فیلمی است که با مخاطب فرضی‌اش قرارداد روایت، اجرا و فرم می‌بندد و خلاف آن عمل نمی‌نماید، اگر مضمون (ایدئولوژی) فیلم مضمونی روبه‌جلو و متعالی باشد فیلم را بهتر می‌نماید اما پیش از مضمون باید فیلم‌نامه، اجرا و فرم (استراتژی) هارمونی داشته و طراحی درستی صورت گرفته باشد.

فیلم خوب در همان آغاز توضیح و تبیین می‌کند چه منطقی دارد و منتقد خوب منتقدی «منعطف» هم است او با منطق سینمای کلاسیک به‌نقد فیلم مدرن نمی‌رود و یا با منطق سینمای مدرن به استقبال فیلم پست‌مدرن نمی‌شتابد! منتقد خوب هر فیلم را در چارچوب منطق فیلم که برآمده از ژانر یا سبک یا غیره مورد تحلیل قرار می‌دهد و سر آخر نتیجه می‌گیرد «فیلم‌ساز مسیر را درست طی کرده است یا نه؟».

هر فیلمی مخاطب هدفی دارد. فهم این «مخاطب هدف» خیلی مهم است. باید ارزیابی شود اگر فیلمی برای مخاطب عام (عشق فیلم‌ها) یا انبوه ساخته‌شده است تا چه حد موفق به رعایت استانداردها شده و اگر برای مخاطب خاص (فیلم بین‌های حرفه‌ای) ساخته‌شده تا چه حد موفق به عبور از کلیشه‌های آشنا شده است (بسیاری فکر می‌کنند فقط سینمای عام است که به بازتولید کلیشه‌ها برای موفقیت در گیشه مشغول است درحالی‌که اتفاقاً سینمای مخاطب خاص نیز در بازتولید کلیشه‌هایش رکوردی بهتر ندارد. برای مثال «عشق»(میشائل هانکه) که برنده نخل طلای جشنواره کن و اسکار بهترین فیلم خارجی سال بود نمونه‌ای بارز در بازتولید نشانه‌های سینمای هنری و سبک فیلم‌ساز است که با موفقیت زیادی هم روبه‌رو شده است اما فیلم آشکارا متوسط است). فیلمی همچون «ترمیناتور 2» (جیمز کامرون) فیلم مخاطب عام است اما استانداردها را به‌شدت رعایت می‌کند و به شعور مخاطب هدفش احترام می‌گذارد و از آن‌سو «عشق سگی» (الخاندر گونزالس ایناریتو) نیز فیلم مخاطب خاص است که به‌دوراز کلیشه‌های آشنا منطقش را می‌باوراند و دلبری می‌کند. هردوی این فیلم‌ها، آثار خوبی‌اند و ربطی به این ندارد که فیلم اول هزینه‌های ساختش چند صد برابر فیلم دوم است.

البته منتقد و منتقد فیلم در ارائه پدیده‌ها و فیلم‌های خوب وظیفه‌ای اخلاقی هم دارد. فیلم‌هایی مانند «عشق سگی» و آثار سینمای مستقل نیاز به معرفی و حمایت بیشتری دارند؛ اما معنی حمایت تولید نفرت نیست، دلیلی ندارد به فیلم‌های خوب جریان اصلی حمله شود تا فیلمی خوب اما مستقل معرفی شود. برای معرفی و حمایت از فیلم‌های خوب و مستقل راه‌های ایجابی بسیاری است که بهتر از راه‌های سلبی است. جشنواره فیلم کن به‌عنوان نمادی برای حمایت از هنر سینما در جهان روشش در این زمینه الگوی خوبی است. در این سال‌ها افتتاحیه جشنواره کن با فیلم‌های هالیوودی بوده است و بسیاری از ستاره‌ها هم دعوت می‌شوند اما جایزه‌های اصلی‌اش را به فیلم‌های مستقل و حتی مهجور می‌دهد.

جدول ستاره‌ها از همراهان دیرپای! جریان نقد است و به‌نوعی یک بازی و قرارداد محسوب می‌شود. بازی است چون معمولاً برای تعدادی فیلم به کار می‌رود که به‌نوعی رقیب محسوب می‌شوند (هر بازی‌ای اصول اولیه‌اش داشتن رقیب است). جدول ستاره‌ها در جشنواره‌های فیلم و یا برای یک دوره نمایش خیلی کاربرد دارد و به‌سرعت مخاطب پی گیر نظر منتقد موردعلاقه یا غیره را از طریق جدول ستاره‌ها درمی‌یابد که از سویی یک قرارداد هم هست. نگارنده تمایل دارد به مخاطبان فرضی‌اش این مفهوم را انتقال دهد که فیلم‌های «دوستاره» خوب است دیده شوند و همه فیلم‌های «سه ستاره» به بالا حتماً باید دیده شوند. ستاره فیلم‌ها از این جدول تا آن جدول می‌تواند اندکی فرق کند اما کلیتش تفاوتی ندارد و این رویکرد برای فیلم‌های خارجی و ایرانی فرقی نمی‌کند. برای مثال «پرواز بر آشیانه فاخته» (دیوانه‌ای از قفس پرید) ساخته میلوش فورمن در بین آثار فیلم‌ساز فیلمی چهار ستاره است (فیلم پنج ستاره فیلم‌سازآمادئوس است) ولی شاید در بین فیلم‌های اکران همان سال «پرواز بر آشیانه فاخته» فیلمی سه ستاره باشد. از سویی «دندان مار» ساخته مسعود کیمیایی در بین آثار فیلم‌ساز فیلمی چهار ستاره است (فیلم پنج ستاره فیلم‌ساز گوزن‌ها است) ولی شاید در بین آثار اکران شده‌اش فیلمی سه ستاره باشد. معنی چهار ستاره بودن «پرواز بر آشیانه فاخته» و «دندان مار» این نیست که این دو فیلم ازنظر سینمایی (فیلم‌نامه، اجرا، فرم و مضمون) برابرند بلکه مفهومش این است که فیلم‌های خوبی‌اند و البته حد توانایی فیلم‌ساز بیشتر است چون فیلمی پنج ستاره هم دارند و مهم‌تر آنکه، باید دیده شوند. پرواضح است سقف توانایی فیلم‌سازی چون میلوش فورمن با مسعود کیمیایی تفاوت دارد اما جدول ستاره‌ها همانند فست فود عمل می‌کند کسی که غذا می‌خواهد متناسب باکیفیتی که طلب می‌کند (ریویو، نقد و تحلیل) باید مسیر بیشتری را بپیماید.

مهدی غضنفری 

برای مطالعه بخش نخست این مقاله روی اینجا کلیک کنید.