آیا «راکی» موفق‌ترین نمونه یک فیلم بد است؟

27 آذر 1395
«راکی» «راکی»

چهل سال پیش که «راکی» اولین بار روی پرده رفت موفق بود، ولی امروز فیلمی ناقص و بنجل به نظر می‌آید.

«راکی» را باید موفق‌ترین فیلم بد تاریخ سینما محسوب کرد. این فیلم که ۴۰ سال پیش اکران شد و سیلوستر استالونه در آن نقش یک بوکسور گمنام را بازی می‌کند، برای ۱۰ جایزه اسکار نامزد شد. درنهایت سه اسکار، ازجمله جایزه بهترین فیلم را در رقابت با فیلم‌هایی نظیر «همه مردان رئیس‌جمهور»،«شبکه» و «راننده تاکسی» برد.

موفقیت تجاری بزرگی داشت و از فروش در سینماهای جهان ۲۲۵ میلیون دلار به دست آورد آن‌هم برای فیلمی که با بودجه‌ای یک‌میلیون و صد هزار دلاری ساخته‌شده بود؛ و البته این فقط شروع کار بود. ازآن‌پس ۶ قسمت دیگر از مجموعه «راکی» ساخته‌شده و تازه‌ترین محصول این مجموعه به نام «کرید» چنان محبوبیتی کسب کرد که مسلماً قسمت‌های بعدی آن درراه خواهند بود.

ولی آیا هیچ‌یک از این مواردی که به آن اشاره شد به این معناست که «راکی» یک فیلم کلاسیک است؟بله این فیلم شامل صحنه‌های عالی فیلم‌برداری از پرسه زدن راکی بالبوا، قهرمان داستان در گوشه و کنار مناطق صنعتی و محله‌های کارگری شهر فیلادلفیا است و موسیقی سبک فانک بیل کونتی دویدن و بالا رفتن سیلوستر استالونه از پله‌های موزه هنر فیلادلفیا را همراهی می‌کند.ولی درازای هر یک از این صحنه‌های عالی که ممکن است به یاد داشته باشید صحنه افتضاح دیگری وجود دارد که شاید آن را فراموش کرده باشید. به‌عنوان‌مثال صحنه مونتاژ تمرین‌های ورزشی را در نظر بگیرد که در آن ترانه‌هایی افتضاح روی موسیقی ماندگار بیل کونتی سوار شده است.

انصاف حکم می‌کند یادآوری کنیم که دست جان آویلدس کارگردان فیلم کاملاً باز نبود. سیلوستر استالونه نویسنده فیلم‌نامه و بازیگر شخصیت راکی در آن زمان هنرپیشه گمنامی بود و آویلدسون ناگزیر بود با بودجه اندکی آن را تولید کند.تمام فیلم‌برداری فقط ۲۸ روز طول کشید. میانبرها و مصالحه‌های کارگردان کاملاً هویدا هستند. درصحنه شروع فیلم که مسابقه بوکسی در پس‌کوچه‌هاست کاملاً مشخص است اکثر مشت‌ها به‌جایی که قرار است اصابت نمی‌کنند و هر دو بازیگر عمداً به هوا مشت می‌زنند.ولی پول کافی برای تکرار و فیلم‌برداری بهتر این صحنه‌ها وجود نداشت. در ادامه که به مسابقه قهرمانی می‌رسیم، کارگردان برای مخفی کردن تعداد اندک تماشاچیان حاضر در سالن (که بیشتر به مسابقات پینگ پونگ دبیرستانی شبیه است تا یک رویداد تلویزیونی غول‌آسا) به نور کم و کادرهای بسته متوسل می‌شود.

روی ریسمان

ولی حتی با در نظر گرفتن بودجه محدودش «راکی» وصله‌پینه‌های پردست‌اندازی دارد. بخشی از حکایت فیلم این است که آپولو کرید (با بازی کارل ویتزر) قهرمان بوکس سنگین‌وزن که شخصیت او را از محمدعلی الهام گرفته‌اند، یکی از مسابقات مهم خود در فیلادلفیا را هم‌زمان با جشن‌های دویستمین سالگرد تأسیس آمریکا ترتیب داده است.وقتی حریفش به خاطر مجروح بودن از شرکت در مسابقات انصراف می‌دهد و هیچ حریف دیگری در آن سطح در دسترس نیست ایده‌ای به ذهن آپولو کرید خطور می‌کند که ازنظر او می‌تواند یک نمایش تبلیغاتی عالی باشد.

او با یک بوکسور گمنام محلی توی رینگ می‌رود و آن را تحت عنوان رویارویی داوود با جالوت و تأییدی بر اینکه آمریکا هنوز هم سرزمین فرصت‌هاست عرضه می‌کند. لازم نیست کارشناس بوکس باشید تا در ذکاوت چنین ایده‌ای شک کنید.

بااین‌همه فیلم آن را به شکلی سرسری به بیننده می‌فروشد و درنهایت آپولو کرید حریف خود را فقط به خاطر لقبش انتخاب می‌کند: «اسب نر ایتالیایی».

تزریق کمی از کلیشه‌های خیال‌بافانه مدل سیندرلا در فیلم هیچ ایراد خاصی ندارد. ولی به نظر می‌رسد سیلوستر استالونه و جان آویلدسن نتوانسته‌اند تصمیم بگیرند که «راکی» فیلم سطحی و فانتزی برای القا احساس رضایت به بیننده است که حتی محصولات والت دیزنی را خجالت می‌دهد و یا درواقع یک درام خشن از زندگی شهری است.این فیلم از یک‌سو صحنه‌ها و ماجراهای فرعی دارد که لزوماً به‌جایی نمی‌رسند و به چیز خاصی ختم نمی‌شوند که نشان می‌دهد تحلیل گونه‌ای از شخصیت‌های عادی و شوریده‌حال است. ولی از سوی دیگر کل ماجرای برگزاری مسابقه بین کرید و بالبوا بر سر عنوان قهرمانی بسیار مضحک و سطحی است.

قهرمان داستان ازیک‌طرف بوکسور سابق یک باشگاه محلی و درعین‌حال قلدری است که وام‌های نزول‌خواری را جمع‌آوری می‌کند؛ اما از طرف دیگر فیلم تضمین می‌دهد که جناب نزول‌خوار در حقیقت فرد باوجدانی است که برای مخارج تمرین راکی ۵۰۰ دلار به او می‌دهد و محترمانه از زندگی او خارج می‌شود.ازیک‌طرف قهرمان زن فیلم، آدریان (با بازی تالیا شایر) زن بسیار خجولی است که تحت‌فشار و آزارهای برادر قلدرمآبش رابطه با راکی را آغاز می‌کند ولی از طرف دیگر آدریان نه‌تنها عاشق راکی می‌شود بلکه تحت مراقبت‌های او به شکل معجزه‌آسایی مشکل بینایی‌اش برطرف می‌شود. با یک بوسه راکی او دیگر به عینک‌های ته‌استکانی‌اش نیازی ندارد.

حلقه‌های رینگ

این به یک الگوی تکراری بدل می‌شود. «راکی» بارها و بارها به واقعیت‌های دردناک زندگی نزدیک می‌شود و یک‌باره پا را روی ترمز می‌گذارد و صد و هشتاد درجه دور می‌زند. در کل لحن فیلم، مثل شخصیت راکی در راند ۱۵ مسابقه با کرید روی زمین تلوتلو می‌خورد؛ اما حداقل در عالم فرضی، این مسابقه قهرمانی که مدت‌ها انتظارش را می‌کشیدند باید به حد کافی روحیه‌بخش باشد تا همه کاستی‌هایی را که تا آن لحظه در داستان اتفاق افتاده توجیه کند و ببخشد؛ اما درواقع یاس مطلق است.

بسیاری از «راکی» به‌عنوان داستان افسانه‌وار و الهام‌بخش مرد گمنامی یاد می‌شود که بر تمام مشکلات غلبه می‌کند. ولی دلیل مقاومت راکی بالبوا در برابر قوی‌ترین بوکسور جهان خیلی ساده است: او مقداری تمرین و ورزش می‌کند درحالی‌که آپولو کرید فقط در دفتر نشسته و با مدیران مالی خود در مورد بودجه تبلیغات صحبت می‌کند.

این‌همه آن چیزی است که در این داستان می‌توان دید. درنهایت دستاورد بالبوا به احترامی که برای خودش قائل است، عشقش به آدریان و یا روش کار محقرانه مربی‌اش (میکی) هیچ ربطی ندارد. همه‌چیز به خاطر تنبلی و ازخودراضی بود آپولو کرید اتفاق می‌افتد، خصوصیتی که نه‌تنها فیلم را از تنش تهی می‌کند بلکه این تصور که قهرمان داستان به ناممکن دست‌یافته است را زیر سؤال می‌برد.

شاید گفتن این نکته کفرآمیز به نظر بیاید ولی در «راکی ۲» هر دو حریف و نه‌فقط یکی از آن‌ها، برای مسابقه مجدد بشدت خود را آماده می‌کنند و بنابراین مسابقه نهایی آن از مسابقه سرهم‌بندی شده و بی‌قواره «راکی» بسیار قانع‌کننده‌تر است.بااین‌همه، جنبه‌های بنجل این فیلم به‌نوعی به نفع آن تمام‌شده است. «راکی» در اساس یک داستان پریان است، درست مثل قسمت‌های بعدی این مجموعه که شیک‌تر ولی درعین‌حال کاریکاتوری‌تر هستند. بااین‌وجود ساختار زهوار دررفته، دیالوگ‌های تکراری و ابتذال هویدایش به آن حال و هوای فیلم‌های مستقل را داده و به این خاطر موردستایش قرار گرفت، برای جوایز اسکار متعددی نامزد شد و علاوه بر درآمدی سرشار آغازگر تولید یک مجموعه سینمایی و تجارت‌های جانبی آن شد. شاید این چیزی نبود که سیلوستر استالونه و جان آویلدسن در ذهن خود داشتند اما مثل راکی بالبوا آن‌ها نیز شانس آوردند.

 نیکلاس باربر (منتقد فیلم)