نگاهی به فیلم «دار و دسته بد» ساخته آنا لیلی امیر پور

14 مهر 1395

نامه‌ای عاشقانه در مواجهه با «رؤیای آمریکایی»

آنا لیلی امیر پور، فیلم‌ساز ایرانی-آمریکایی، با فیلم غریب «دختری در شب تنها به خانه می‌رود» شناخته شد و در جشنواره‌های مختلفی چون ساندنس، لندن و رم شرکت کرد.

موفقیت این فیلم جمع‌وجور خوش‌ساخت- با موضوعی سورئال و نمادین درباره یک شهر فرضی در ایران با پالایشگاه نفت- راه را برای این فیلم‌ساز جوان هموار کرد تا به کمک انستیتوی ساندنس، دومین فیلم خود را بسازد؛ «دار و دسته بد»، فیلمی با بازی ستارگانی چون کیانو ریوز و جیم کری که اخیراً در جشنواره ونیز خوش درخشید. این فیلم هم در غرابت چیزی از فیلم قبلی کم ندارد: شخصیت‌هایی عجیب در زمان و مکانی نامعلوم. دختری از دنیای متمدن به جهانی خارج از آن پا می‌گذارد؛ جایی که آدم‌خوارها او را دستگیر می‌کنند و یکدست و یک‌پایش را قطع می‌کنند.

فیلم آشکارا در فضایی سمبلیک جریان دارد و در فضایی ضد قصه، دنیایی خلق می‌شود که در آن آدمیزاد از ارزش‌های تثبیت‌شده انسانی فاصله می‌گیرد. این فضا و مکان البته سمبلی است از جهان امروز ما: فیلم شخصیت‌ها و مکان‌های قصه را به دودسته تقسیم می‌کند: فضای غیرمتمدن و فضای ظاهراً متمدن.در فضای غیر متمدن- که ظاهراً ساکنان آن خارجی‌ها هستند؛ ازاین‌رو فیلم می‌خواهد درباره نژادپرستی و خارجی هراسی در دنیای امروز حرف بزند- وحشی‌گری جریان دارد و در فضای متمدن، همه در فضایی آرام‌تر زندگی می‌کنند، می‌رقصند، مواد مخدر مصرف می‌کنند و حاکمی دارند (با بازی کیانو ریوز) که به نظر می‌رسد همه‌چیز را کنترل می‌کند.

اما فیلم سعی دارد دو فضا را در کنار هم قرار دهد و وزنه را به‌طرف فضای متمدن سنگین نمی‌کند. در فضای متمدن که «دریم لند»(سرزمین رؤیایی؛ لقب آمریکا) نام دارد، تنها چیزی که وجود ندارد «آزادی» است؛ درحالی‌که به نظر می‌رسد انسان‌ها برای رسیدن به آزادی و انجام هر چه آن‌که دوست دارند به «دریم لند» آمده‌اند.در دریم لند مواد مخدر به شهروندان داده می‌شود و شخصیت اصلی فیلم به نام آرلن- که دختر جسوری است- پس از مصرف آن، در سکانسی رؤیایی به جهان غیرمتمدن می‌رود و در آنجا با مردی اصالتاً اهل کوبا آشنا می‌شود و عشقی شکل می‌گیرد. باقی فیلم نبرد درونی این شخصیت زن است بین دودنیا: دنیای متمدن با وعده‌های خاص خود یا عشقی آزاد و وحشی در خارج از چارچوب‌های جاری. در انتها زن علیه نظم ظاهری دریم لند می‌شورد و دنیای آزاد را با همه وحشی‌گری‌هایش ترجیح می‌دهد، هرچند به نظر می‌رسد مرد کوبایی هم‌تغییر کرده و دست از وحشی‌گری‌های خود برداشته است.

فیلم اما در خلق این لایه‌های نمادین موفق نیست و بیشتر به تقلیدی شبیه شده است از فیلم موفق «مدمکس»، که غالباً در بیابان می‌گذرد با چشم‌اندازهایی که سینمای وسترن و به‌ویژه وسترن‌های اسپاگتی سرجیو لئونه را به خاطر می‌آورد.فیلم‌ساز به‌قدری درگیر فرم و نماهای زیباست که از فیلم‌نامه غافل می‌شود و روند فیلم - به‌ویژه در ابتدا و همین‌طور نزدیک به انتها - تقریباً جذابیتی ندارد و نمی‌تواند تماشاگر را با خودش همراه کند. فاصله‌گذاری از شخصیت‌ها - که عامدانه صورت گرفته - به‌قدری است که ما دیگر آن‌ها را حس نمی‌کنیم و علاقه‌ای به سرنوشت آن‌ها نداریم. درحالی‌که فیلم می‌تواند زودتر از پایان فعلی تمام شود و برخی از صحنه‌های آن بی‌دلیل طولانی می‌شوند.درعین‌حال نمادپردازی‌ها- ازجمله استفاده از پرچم آمریکا و پازلی از نقشه آمریکا که ناقص است و شخصیت دیوانه فیلم می‌خواهد کاملش کند- درنهایت راه به‌جایی نمی‌برد و در میان علاقه زیاد فیلم‌ساز در نمایش خشونت گم می‌شود. فیلم چندین صحنه مشمئزکننده دارد که تماشای آن آزارنده است. درحالی‌که استفاده از خشونت در فیلم قبلی، با فضایی فانتزی و حتی کمدی می‌آمیخت و معنا داشت؛ اینجا اما نمایش جزئیات مهوعی از وحشی‌گری، هیچ دلیل و منطق خاصی ندارد، جز احتمالاً علاقه فیلم‌ساز به سینمای وحشت.

پس از نمایش فیلم در جشنواره فیلم ونیز، کارگردان در جلسه مطبوعاتی فیلم خود را یک قصه شاه‌پریان حادثه‌ای - ماجرایی توصیف می‌کند که در کویر می‌گذرد. آنا لیلی امیر پور گفت: «فیلمش، «نامه عاشقانه‌ای به چیزی آمریکایی» است» و افزود: «من آمریکا را دوست دارم. اما چیزهایی که دوست دارم، لزوماً بی‌نقص نیستند.» خانم امیر پور ضمن دفاع از خشونت اغراق‌آمیز فیلمش معتقد است حذف خشونت از سینما، امکان‌پذیر نیست. او می‌گوید: «آیا حالا می‌خواهید خشونت را به‌عنوان یک بیان هنری از فیلم‌ها حذف کنید؟ آیا خیال می‌کنید این خشونت به خاطر خشونت در این فیلم است؟ اگر همه موافق هستید، باشد، ممنوع کنید. امیدوارم موفق بشوید.» 

 آنا لیلی امیرپور متولد انگلستان است اما در همان کودکی همراه خانواده به امریکا مهاجرت کرده و از مدرسه تئاتر، فیلم و تلویزیون دانشگاه کالیفرنیا فارغ‌التحصیل شده است. او پس از ساخت ۳ فیلم کوتاه و یک موزیک ویدئو نخستین فیلم بلند خود را با نام «دختری در شب تنها به خانه می رود» ساخت که از نظر تصویری به وسترن اسپاگتی های «سرجو لئونه» و در صحنه های وحشت انگیزش به سینمای سورئال «دیوید لینچ» شباهت داشت. این فیلم در صحنه بین المللی موفقیت های زیادی کسب کرد و از جمله نامزد دریافت شیر طلای جشنواره فیلم ونیز شد.
به مدد این موفقیت، دست امیرپور برای ساخت پروژه بعدی اش بازتر شد و توانست بازیگران تراز اولی چون جیم کری، کیانو ریوز و  جیسون ماموآ را به پروژه جذب کند. فیلمی به نام «دار و دسته بد»که یک قصه پریانی و عاشقانه آدم خواری است که در تگزاس امریکا می گذرد. این فیلم نخستین حضور بین المللی خود را در جشنواره فیلم تورنتو تجربه خواهد کرد.