بینوایان لاکچری

10 دی 1397

نگاهی به نمایش موزیکال بینوایان

احمد طالبی نژاد

فارغ از مسائل حاشیه‌ای و حرف‌وحدیث‌هایی که درباره اجرای شبه اپرایی نمایش «بینوایان»، به کارگردانی حسین پارسایی دریکی از مجلل‌ترین هتل‌های تهران بر سر زبان‌ها جاری بود و به آن‌هم خواهیم پرداخت، ببینیم این رمان کلاسیک چه ویژگی‌هایی دارد که تاکنون بیش از صد مورد اقتباس از آن در قالب نمایش، اپرا، سریال تلویزیونی و سینمایی، فیلم سینمایی به‌صورت زنده و انیمیشن به‌عمل‌آمده است؟

از ادوین اس پورتر که ازجمله آغاز گران سینمای داستانی بوده و در 1909 اقتباس خلاصه‌ای از بینوایان را به تصویر کشیده تا همین اواخر که نسخه موزیکال این اثر بر پرده سینماها رفت. هرچند تمامی این اقتباس‌ها نسبت به متن وفادارانه عمل کرده‌اند و تنها در چند مورد محدود شاهد نوآوری‌ها و ساختارشکنی‌های جسورانه بوده‌ایم که به آن‌ها هم خواهیم پرداخت، اما در این اثر چه راز و رمزی نهفته است که همواره محبوب مخاطبانش در اشکال گونه‌گون بوده است؟

دست‌کم در مورد همین اجرای موردبحث، چه عاملی باعث شده تا تولیدکنندگان این اثر - به‌عمد می‌گویم تولیدکنندگان، برای اینکه اجرائی چنین عظیم و گاه حیرت‌آور بدیهی است که نمی‌تواند کار یکی، دو نفر باشد - به سراغش بروند. درحالی‌که در ادبیات کلاسیک ما داستان‌هایی از بینوایان شورانگیزتر و جذاب‌تر برای اقتباس سینمایی و تئاتری پیدا می‌شود. آیا درون‌مایه فقر محور این اثر و به‌ویژه بخش پایانی آن را با شرایط اجتماعی ما همسان یافته‌اند؟ آیا رمانس نهفته در لابه‌لای این فضای تلخ و تیره باعث انتخابش برای اجرا در ایران امروز شده؟

می‌دانیم که بینوایان در رده آثار رومانتیسیستی مدرن قلمداد شده است؛ یعنی ازجمله نخستین رمان‌های با روایت کلان است که با نگرشی رمانتیک می‌کوشد روایتگر بخش‌هایی از تاریخ اجتماعی فرانسه در دوران پیش از انقلاب کبیر - نخستین انقلاب سیاسی و اجتماعی جهان - باشد. غم و اندوه و حسرتی که در سرتاسر این رمان نهفته و البته پایان آرمان‌خواهانه‌اش، ازجمله عواملی است که باب طبع همه انسان‌ها فارغ از رنگ و نژاد و اقلیم است. به یاد داشته باشیم که نمونه‌های اقتباسی از این اثر در ژاپن، سریلانکا، هندوستان، برزیل، «کره جنوبی»، مصر و شوروی سابق هم وجود دارد. راز این موفقیت، در رویکرد رمانتیکش نهفته که چون بااحساس و عواطف بشری توأم است، از همه دل می‌رباید وگرنه، اگر بنا بر منطق باشد، این رمان نمونه کامل بی‌منطقی در روایت است؛ مثلاً وقتی گاریچی بینوا زیر چرخ گاری‌اش در حال له شدن است، آن‌همه مرد و جوان تماشاگر این حادثه‌اند و برای نجات او دستی بالا نمی‌زنند، به این بهانه که زورشان نمی‌رسد. ناگهان شهردار (همان ژان والژان زندانی فراری) از راه می‌رسد و یک‌تنه مرد را نجات می‌دهد، با این تدبیر که بازرس ژاور با دیدن این عمل مثلاً محیرالعقول، شک ببرد که شهردار همان زندانی فراری است و ازاین‌دست گاف‌های ضدمنطقی در رمان بسیار دیده می‌شود که می‌شود گذاشت به‌حساب ساختار رمانتیکش و نادیده گرفت. به‌عبارت‌دیگر درون‌مایه اثر چنان قوی و سرشار از حس انسانی است که همه این کاستی‌ها را می‌پوشاند.

در میان اقتباس‌هایی که تاکنون صورت گرفته و نگارنده بخت دیدنشان را داشته، تنها دو مورد استثنا وجود دارد. نخستینش اقتباسی است که در سال 1935 به کارگردانی ریچارد بولسلاوسکی با بازی فردریک مارچ در نقش ژان والژان و با فیلم‌برداری درخشان گرگ تولند (فیلم‌بردار همشهری کین) ساخته‌شده و نکته نوآورانه‌اش این است که در تمام طول داستان، بازرس ژاور به‌عنوان نمادی از هراس و کینه و شیطان‌صفتی، چهره‌ای ثابت دارد و به‌اصطلاح پیر نمی‌شود تا بر این نکته تأکید شود که انسآن‌همواره در معرض تهدید است و نیروهای شر همواره در کمین او هستند. اقتباس دیگر ساخته روبرت حسین، سینماگر ایرانی‌الاصل فرانسوی است که در 1982 ساخته‌شده و نسخه‌ای از آن در سال‌های نخست انقلاب از تلویزیون آن روزهای ما هم پخش شد.

در این اقتباس، ماجرا از دوران جوانی کوزت و نامزدش ماریوس و درگیرشدنشان با حوادث انقلاب فرانسه آغاز می‌شود و برخی حوادث مربوط به داستان اصلی، به‌صورت فلاش‌بک روایت می‌شوند. در بقیه اقتباس‌ها چارچوب کلی اثر ویکتور هوگو حفظ‌شده است، ازجمله در همین نمایش موردبحث ما. من متأسفانه کار پیشین حسین پارسایی؛ یعنی «اولیور توئیست» را که آن‌هم به‌صورت موزیکال در تالار وحدت بر صحنه رفته ندیده‌ام، بنابراین در مورد توانایی‌های وی در اجرای آثار کلاسیک و هماهنگ کردنشان با شرایط روز و جامعه‌ای که در آن به سر می‌بریم، نمی‌توانم قضاوتی داشته باشم، اما فارغ از حواشی، واقعیت این است که اجرای نمایش موزیکال بینوایان در تاریخ تئاتر ایران می‌تواند نقطه عطف محسوب شود. همه ابعاد اجرا حرفه‌ای و مرعوب‌کننده ازکاردرآمده‌اند. بله می‌پذیریم که «فیض روح‌القدس آر باز مدد فرماید، دیگر آن‌هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد». خب فعلاً که اوضاع این‌جوری است. این اجرا را به‌عنوان نوعی تابوشکنی که حتماً منشأ اثر خواهد بود، باید مدنظر داشت؛ اما فرض را بر این بگذارید که برخی رانت‌ها، باعث شده این نمایش به‌صورت فعلی شکل بگیرد.

خب اشکال کار چیست؟ من البته در آن اشکال می‌بینم؛ اما نه اینکه چرا برخی از این اجازه‌ها دارند و برخی ندارند. اشکال نمایش این است که دست‌کم تا نیمه نخست، ما با اجرائی پرشور و جذاب روبه‌روییم؛ اما در نیمه دوم به‌ویژه از هنگامی‌که وارد فاز رمانتیک و پیدا شدن سروکله عشق کوزت و ماریوس می‌شود، نم نمک ملالی هم به همراه می‌آورد که ناچاری روی صندلی‌ات مرتب جابه‌جا شوی تا این لحظات کش‌دار بگذرند. به‌ویژه آنکه وجه موزیکال در اغلب این صحنه‌ها فراموش‌شده، شاهد اجرائی معمولی هستیم.

بازی نوید محمدزاده در نقش بازرس ژاور هم البته بر این ملال می‌افزاید. اصلاً معتقدم انتخاب این بازیگر درجه‌یک سینما و تئاتر امروز ایران برای این نقش تنها جنبه اقتصادی داشته و هیچ تناسبی در اکت‌ها و صدای او باشخصیتی که بازی می‌کند بازرس خبیث یا همان نیروی شر و تهدیدکننده، دیده نمی‌شود. درحالی‌که انتخاب پارسا پیروزفر، در نقش ژان والژان، هوتن شکیبا و سحر دولتشاهی در نقش آقا و خانم تناردیه و پریناز ایزدیار در نقش فانتین (مادر کوزت)، کم‌وبیش متقاعدکننده است. به‌ویژه شکیبا و دولتشاهی چنان پرانرژی بر صحنه حاضر می‌شوند که بقیه بازی‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

 البته می‌دانیم که پیدا کردن بازیگرانی که علاوه بر قدرت بازیگری صدای دل‌نشینی هم داشته باشند و بتوانند در گام تنور آواز بخوانند، دشوار است. به همین دلیل نمی‌توان پارسایی را بابت این انتخاب‌ها سرزنش کرد؛ درعین‌حال می‌دانیم حتماً سرمایه‌گذاران و تهیه‌کنندگان نمایش، بر حضور چهره‌ها در این نمایش تأکید داشته‌اند. راستش اگر هم در اجرا ضعف‌هایی وجود داشته باشد که دارد، اجرای زنده موسیقی نمایش با حضور نزدیک به 80، 90 نوازنده و همخوان، به رهبری بردیا کیارس و طراحی صحنه متناسب با امکانات سالن عظیم محل اجرا، پوششی است بر این ضعف‌ها. کیارس و گروهش فارغ از همراهی با نمایش، درواقع یک اجرای قوی و تأثیرگذار را به تماشاگر ارائه می‌دهند. استفاده از تصویر ثابت شهر پاریس درگذشته‌های دور، به‌عنوان بخشی از صحنه‌آرایی و درعین‌حال نمایش کلوزآپ برخی بازیگران که تماشاگران عادی صرفاً به خاطر دیدنشان از نزدیک به تماشای این نمایش آمده‌اند، در دو گوشه بالای صحنه، ترفندهای بدی نیستند. البته بهتر می‌بود اگر به‌جای تصاویر فوق، تکه‌هایی از نسخه‌های سینمایی بینوایان به نمایش درمی‌آمد تا ضمن حظ بصری، اشاره‌ای خلاقانه به سابقه نمایشی این اثر شده باشد.

به‌جز این‌ها، این نمایش برای آنان که در جست‌وجوی تئاتری با رویکرد «آرت» هستند، چیزی ندارد؛ اما برای تماشاگران عادی که هر شب سالن را پر می‌کنند، یک اجرای سرگرم‌کننده و شاید هم لذت‌بخش خواهد بود. در میان انبوهی صحنه و لحظه، صحنه یا لحظه‌ای که درخشان، مثال‌زدنی و به‌یادماندنی باشد، دیده نمی‌شود.  اما برسیم به حواشی که هم سایه‌اش بر سر اجرا و متصدیانش سنگینی می‌کند و هم برای نگارنده باعث نگرانی، حیرت و افسوس است. اجرای نمایش در سالن بزرگ و چند هزارنفری هتل مجلل اسپیناس نمی‌دانم چی چی، بدون یک صندلی خالی برگزار می‌شود. قیمت بلیت همکف از 180 هزار تومان آغاز می‌شود و در بالکن‌ها به 50 هزار تومان می‌رسد. در سالن انتظار بوفه‌هایی وجود دارد که کمترین خوراکی‌شان یعنی پاپ کورن 15 هزار و 20 هزار تومان و ساندویچ سردش 35 هزار تومان قیمت دارد. طرفه اینکه انبوهی از تماشاگران تا پیش از آغاز نمایش در صف خرید این خوراکی‌های لوکس ایستاده‌اند. به‌عبارت‌دیگر اغلب حاضران برای تماشای این اثر، حدود 200 هزار تومان هزینه می‌کنند. خب اینجاست که باید احساسات را به منطق گره زد و در صورت امکان فریاد زد ما چه مردمی هستیم و در کجای این جهان سیر می‌کنیم؟ وقتی ازیک‌طرف می‌بینم مردمانی هستند که سفره‌شان خالی است و مردمانی هستند که ماه‌هاست حقوق و دستمزدی دریافت نکرده‌اند، کسانی هستند که سرپناه ندارند و در خیابان‌ها روی مقوا می‌خوابند، کسانی هستند که بابت بدهی‌های اندک در زندان به سر می‌برند و از آن‌طرف بچه‌هایی هستند که با خون‌دل متن می‌نویسند، کارگردانی می‌کنند، ماه‌ها زحمت می‌کشند و عاقبت هم ناگزیرند در دخمه‌هایی که نام سالن بر آن‌ها گذاشته‌شده و هیچ‌چیزشان استاندارد نیست، با صندلی‌های خالی اجرا بروند و حتی به‌قدر پول‌توجیبی هم از کاری که کرده‌اند و می‌کنند، عایدی ندارند.

کسانی را می‌شناسیم که مدارک بالای تئاتری دارند و تجربه‌های گران‌قدری پشت سرشان است؛ اما از سر بی‌کاری و ناچاری، تن به مشاغلی داده‌اند که ربطی به تئاتر که هیچ؛ به فرهنگ و هنر ندارد. آن‌وقت در چنین واویلایی، آقایانی با بودجه چندمیلیاردی درجایی که متعلق به ازمابهتران است، نمایشی را بر صحنه می‌برند که بن‌مایه‌اش فقر و درماندگی و دفاع از کرامت انسانی دردمندان است. این البته ربطی به خلاقیت هنری تولیدکنندگانش ندارد که نشان داده‌اند از قدرت اجرائی فوق‌العاده‌ای برخوردارند؛ بلکه به بی‌عدالتی گسترده در جامعه ما ربط پیدا می‌کند. بینوایان؛ مسئله این است.

پاک‌بازان سر کوی خرابات فنا/ در مقام سرفرازی خشت بالین کرده‌اند (امیر خسرو دهلوی).

منبع: شرق

آخرین ویرایش در %ب ظ، %10 %664 %1397 ساعت %18:%دی